قدرتی که غلبه کرده، به مغلوبان خویش، مثل اشیاء مینگرد. گاهی به آنها خیره میشود، گاهی همه آنها را نادیده میگیرد. گاهی روی یکی تمرکز میکند. گاهی آرایش آنها را به هم میریزد. اما بالاخره حوصلهاش از این همه اشیاء مغلوب سر میرود. همه را با یک لگد به گوشهای پرتاب میکند. اگر به درستی همه مغلوبان شیء شده باشند، قدرت آنکه غالب شده، دیگر به پایان رسیده است. او که غلبه کرده، میل سیری ناپذیری دارد به نمایشهای تازه قدرت. درست مثل قماربازی که دست از قمار بر نمیدارد. قمار را دوست دارد تا جایی که همه چیز را تصاحب کند یا همه چیز را از دست بدهد. آنکه غلبه کرده، نمیتواند در جهان اشیاء زندگی کند. منتظر است شاید نفسی، صدایی، حرکتی از سمت جهان اشیاء برآید.
بخش مهمی از مغلوبان به راستی به اشیاء تبدیل میشوند. درست به همان فرم و قاعدهای که غالب اراده کرده است. آنها هر چه هم زیاد باشند، برای فاتح ناچیزند. او خانه به خانه در جستجوی کسانی است که هنوز شیء نشدهاند.
اما مغلوبان شیء نشده، همه مطلوب نیستند. مغلوبانی مطلوبند که نسبت به کنشهای خلاقانه غالب، صرفاً دست به واکنش میزنند. مغلوبی خوب است که وقتی غالب میگوید روز شب است، فریاد برآورد که نه روز است. وقتی غالب مردم را به انتظار گلابی از درخت سیب دعوت میکند، فریاد برآورد که درخت سیب سیب میآورد. چنین میدانی برای بازیگر فاتح قدرت، همیشه بد نیست. اتفاقاٌ میدان شکوفایی تازه و زایش دوباره است. پیش از طلوع آفتاب، گلابیها را به درخت سیب میآویزد، و همراه با طلوع آفتاب مغلوبان شیء شده را به گواهی میطلبد. در پرتو فریاد مغلوبان شیء شده، دوباره میدان قدرت زنده میشود و کف و هوارایی به نفع آنکه غالب است به آسمان میرود.
این سنخ مغلوبان شیء نشده، نادانسته دستاویز تداوم قدرت غالباند. در میدانهایی حاضر میشوند که غالب برایشان میگشاید. نادانسته تابعترین و رامترین مردمانند. میروند. تا دوباره مغلوب شوند. کم کم حضور در میدانهای تازه برای مغلوب شدن به یک وظیفه تبدیل میشود. اگر در میدان رقابت و منازعه با غالب حاضر نشوند، مجازات میشوند.
مغلوبان خطرناک کسانی هستند که خود میدان میگشایند. آنگاه غالب در معرض یک وضعیت تازه قرار میگیرد. آزمون تازهای پیش پای اوست. آزمونی که نتیجهاش را هیچ کس به دقت قادر نیست پیش بینی کند. آنگاه بازی قدرت از قلمرو شناخته شده غالب فراتر میرود. بازی تازهای آغاز میشود. چه بسا آنکه ردای پیروزی بر تن دارد، در میدان تازه به خاک افتد. میدان تازه، پر خطر است.
به عنوان نمونه به نطق ترامپ در سازمان ملل توجه کنید. او رئیس جمهور قدرتمندترین کشور جهان است. ضمن نطق خود به کشورهای زیادی حمله کرد. همه را به چالش کشید. آنها مغلوبان شیء نشده بودند. اما چه بسا هستی شان برای اظهار قدرقدرتی آمریکا برکتی به شمار رود. او نطق خود را با هیچ کدام از آنها آغاز نکرد. با مغلوبی شروع کرد که میدان تازه گشوده است. با چین آغاز کرد. سهم اصلی سخنان خود را به چین اختصاص داد. از کلامش عجز و نفرت میبارید. چین کشوری است که در میدان میلیتاریسم جهانی آمریکا، راه دیگری را در پیش گرفته است. به قول ترامپ دهههاست آمریکا را فریب داده است. هزاران شرکت آمریکایی را از رده اقتصاد جهان حذف کرده است. ترامپ وقتی از چین سخن میگفت، مثل یک کشور کتک خورده و آسیب دیده حرف میزد. چنان که گویی مردم آمریکا قربانیان این کشورند. چین میدان تازهای گشود و فاتح گویا در آن طعم شکست را چشیده است. به گلوبالیسم حمله کرد. از یک ملی گرایی نژاد پرستانه دفاع کرد. با کلامی نامطمئن از تداوم مبارزه با چین سخن گفت. آنگاه به سایر میادین منازعات بین المللی پرداخت. به هر یک چند جملهای اختصاص داد و گذشت.
میدان تازه همیشه اقتصاد نیست. گاه میتوان در میدانی که ظاهر اخلاقی دارد، میدان امیال را گشود، در میدان نفع و خودخواهی، میدان تازه اخلاق را. در عرصه گشوده جنگ، میدان تازه صلح را گشود و در میدان به ظاهر مسالمت و صلح، میدان تازه ستیز را. مغلوبی که شیء نشده، به شرط ابتکار و خلافیت میدان را دگرگون میکند و فرصتی برای بازی دیگر فراهم میکند. والا در مقابل آنکه غالب است، همه یا مغلوب شیء شدهاند یا مغلوبی که به شرط تداوم سرزندگی غالب تبدیل شدهاند.