فلسفه وجود روزنامهها معمولا بر اساسا یک نیاز اجتماعی برای «کسب اطلاعات» بوده است .اما امروزه می بینیم که این رسانه با توجه به حاکم شدن فضای مجازی و شرایط اقتصادی کشور در وضعیت خوبی قرار ندارد.کمبود کاغذ و کم شدن تحلیل و کارهای تحقیقی در مطبوعات از دیگر مسائل روزنامه ها است. با این وجود ما شاهد انتشار روزنامه هایی با بودجه عمومی از طرف دولت یا نهادهای حاکمیتی هستیم که به نظر می رسد مخاطبانی برای خرید روزنامه یا جذب آگهی مانند سال های گذشته ندارند. حال این سوال پیش می آید چرا همچنان اصرار بر انتشار روزنامه دولتی یا روزنامه های وابسته به نهادهای حاکمیتی است؟
به گزارش عطنا به نقل از شفقنارسانه، علی شاکر مدرس و دانشجوی دکتری ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی در بیان ارزیابی خود نسبت به انتشار روزنامه توسط دولت و نهادهای حاکمیتی به شفقنا رسانه می گوید: اینطور که معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد اعلام کرده، روزنامه «ایران» با ۹۸۰ میلیون تومان آگهی در رتبه نخست دریافتکنندگان کمک دولتی قرار دارد. البته اطلاعات، جامجم، دنیای اقتصاد و همشهری نیز در رتبههای بعدی قرار دارند. این شیوه اعمال بر رسانهها و مطبوعات از ابتدای پیدایش روزنامه در ایران وجود داشته و مخصوص دولت فعلی نیست. به همین دلیل برخی صاحبنظران معتقدند مهمترین مانع توسعهیافتگی رسانهها در ایران حکومتها بودهاند.
این مدرس ارتباطات به بیان دلایل مخالفت خود می پردازد و توضیح می دهد: با این شیوهای که همیشه اعمال شده، نوعی نظام پدرسالارانه در مطبوعات حاکم کردهاند که در آن رسانهها مایملک حکومت محسوب میشود. نوع اعمال قدرت آمرانه است و توقیف. برخوردهای سلیقهای هم سبب شده تا خیلی از مواقع تخلفهای مطبوعاتی را با چوب جرم مطبوعاتی تنبیه کردهایم. از طرف دیگر، چنین مطبوعاتی هم نباید نهادی صنفی داشته باشد که بتواند از حق صنفی خود دفاع کند. مطبوعات ارکستر فیلارمونیک شهر یا سمفونیک یک کشور نیستند که اصولا بدون کمکهای دولتی یا مردمی نتوانند به کارشان ادامه دهند. از طرف دیگر این شیوه کمک به رسانهها و مطبوعات به این معناست که حالا آن قطعهای که منِ دولت میخواهم بنوازید.
او ادامه می دهد: برخورد حکومتها با رسانهها از این لحاظ شبیه برخورد یکی از مربیان لیگ یک فوتبال است. از او پرسیدند چرا پسرت را در پست نوک حمله گذاشتهای؟ گفت: تیم، تیم خودم است، هرکاری دلم بخواهد میکنم. رسانهای مثل مطبوعات نیز متاسفانه مال حکومت است. اینجاست که هر تصمیمی دلش بخواهد برای آن میگیرد. در حالی که شکل حمایتی حکومت باید به سمت پشتیبانی از منافع عمومی برود. اینجاست که رسانههای متعلق به عموم مثلا تبلیغات بازرگانی پخش نمیکنند. اگر آگهی نیز پخش شود بیشتر مربوط به سلامت عمومی است. اما زمانی که حکومت به این شکل به ظاهر حمایت میکند از روزنامهها، در عمل توقعاتی دارد. توقعاتی که الزاما با نبض جامعه هماهنگ نیست. اینجاست که خیلی از مطالب رسانههای گروهی ما با دغدغههای بیشتر ما مُماس نیست.
عده ای این نقد رو مطرح می کنند که بعضی از نهادها با بودجه عمومی با این روزنامه ها قرارداد می بندند و این روزنامه ها را از طریق بودجه عمومی خریداری می کنند. شاکر در این باره می گوید:کار بخش آگهی در رسانهها این است که توجه مخاطبان را به صاحبان آگهی میفروشد. وقتی کسی روزنامه نخواند دیگر توجهی باقی نمیماند برای فروش. اینجاست که دولت به شکلی مصنوعی تنها روزنامهها را زنده نگه میدارد که بگوید یکی از رکن چهارم دموکراسی در اینجا پا برجاست. تاکید میکنم این قصه از ابتدای جدی شدن حیات مطبوعات در ایران وجود داشته است.
این مدرس ارتباطات با تاکید بر اینکه با توسعه مطبوعات کاملا موافق است می گوید: کیست که از پویایی این رسانه ناراحت شود به ویژه برای من که روزنامهنگارم، ولی در میان این تعداد روزنامه، چند مورد واکنشی مناسب نسبت به اتفاقهای روز دارند؟ اگر در این حرفه باشید کموبیش میدانید که برخی از روزنامهها با دو سه نفر کارمند (و نه روزنامهنگار!) منتشر میشود. این افراد تنها کارشان این است که صفحههای روزنامه را با اخبار خبرگزاریها پر میکنند. از آن بدتر گاهی مقالهها ، مطالب و حتی سرمقالههای دیگر روزنامهها را در نشریه خود منتشر میکنند. سوال اینجاست که برای صاحب روزنامه ریختن کلمات روی کاغذ و حتی توزیع نکردن آن چه فایدهای دارد جز استفاده از رانتهای کاغذ؟ حتما که توقع دغدغه فرهنگی از چنین مدیرانی نمیرود و میدانم که در واقع این رسانه، میز کار آنان برای لابیهای اقتصادی و سیاسی است، ولی خود دولت باید متوجه باشد که یارانههایش در این عرصه به جیب چه کسانی میرود.
شاکر به بیان راهکار می پردازد: راهحل این است که کلیت حکومت به جای دادن این امتیازها و رانتها، دست روزنامهنگاران را برای نظارت بر عملکرد سه قوه باز بگذارد. این کاری است که دههها پیش باید میشد. کمی سعهصدر حکومتها باید بیشتر میبوده که نبوده است. اینجاست که در عمل هیچگاه اجازه ندادند رسانهها روی پای خودشان بایستند. در مقاطع بسیار کوتاهی از تاریخ معاصر، حکومتها آزادیهایی به رسانه دادهاند. در واقع دستشان را رها کردهاند تا روی پایشان بایستند و راه بروند ولی برای راه رفتن باید چندباری زمین خورد. اینجاست که مدام در گوش روزنامهنگاران میخواند دیدید فلان زمان آزادی دادیم از آن سوءاستفاده کردید؟ در حالی که باید به جای حمایتهای بظاهر پدرانه به روزنامهنگاران فرصت آزمون و خطا داد.