فرهنگ امروز/ ابراهیم دادجو*:
در شمارۀ پنجم ماهنامۀ «فرهنگ امروز» با رئیس محترم سازمان «سمت»، جناب حجتالاسلام دکتر احمد احمدی، راجعبه فرازوفرود سازمان «سمت» و توفیقات آن در اهدافی که برعهده داشته و دارد و بهخصوص در موفقیت یا عدم موفقیت «سمت» در تدوین کتابهای درسیای که در جهت اسلامی شدن دانشگاهها و اسلامی شدن علوم انسانی میخواهند پیش بروند، مصاحبهای صورت گرفته است (۱۶۳-۱۶۶). در این مصاحبه، جناب آقای دکتر احمدی از ایدۀ امثال آقای کچوئیان، که علوم انسانی را باید به دست حوزه داد و از حوزه خواست که علوم انسانی اسلامی را به دست دهد، بر حذر داشته و تدوین برخی علوم انسانی را در توان حوزه و برخی دیگر را در توان دانشگاه دانستهاند و در عین حال، با دفاع از تلاشهایی که در سازمان سمت به عمل آمده است، از نبود یا کمبود محققان نقاد و تحلیلگر اظهار تأسف نمودهاند و گویی از تلاش انجامگرفته در راستای اسلامیسازی علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی، راضی و خرسند هستند و برخی علوم انسانی را غیرقابل اسلامیسازی و برخی دیگر را در جهت اسلامیسازی دانستهاند.
با سپاس از تلاشهای توانفرسایی که جناب آقای دکتر احمدی در راستای اهداف مورد نظر داشتهاند لازم میدانم به عرض برسانم که اینگونه تلاشها هرچند بسیار توانفرسا و پرهزینه بودهاند، به این دلیل که بر رویکردی رئالیستی و واقعبینانه استوار نبودهاند، ما را از روش و راهکارهای واقعبینانه دور ساختهاند و در وصول به دانشگاه اسلامی و علوم انسانی اسلامی، حیران و گمگشته نمودهاند.
راهحل مسئله تولید علوم انسانی اسلامی و اسلامی شدن دانشگاهها، نه در سپردن علوم انسانی به حوزه یا دانشگاه و نه در تغییر و تعیین سرفصلهای علوم انسانی و اصلاح عناوین و ظواهر علوم انسانی است. راهحل این مسئله در حلوفصل همان موردی است که جناب دکتر احمدی پیرامون آن اظهار تأسف نمودهاند و از نبود یا کمبود محققان نقاد و تحلیلگر شکوه کردهاند. نبود یا کمبود محققان نقاد و تحلیلگر نیز جدای از برخی عوامل غیرعلمی، در نبود تئوریها و نظریههای واقعبینانه ریشه دارد و تا وقتی که نتوانیم بهنحو رئالیستی و واقعبینانه راجعبه تولید علوم انسانی اسلامی نظریهای به دست دهیم، در عرصۀ علوم انسانی اسلامی دچار حیرت و گمگشتگی خواهیم ماند.
من چکیدۀ نظریهای را مطرح میکنم که اجمال آن در مقالۀ در شرفِ کرسی نظریهپردازی، تحت عنوان «واقعگرایی در علوم انسانی اسلامی» و تفصیل آن در تحقیق در شرفِ چاپ «فلسفۀ علوم انسانی اسلامی» مطرح شده است و معتقدم نظریهای رئالیستی و واقعبینانه در خصوص معنا و نحوۀ تولید علوم انسانی اسلامی است. براساس این نظریه، تولید علوم انسانی اسلامی نه از طریق تأسیس علوم انسانی جدید، بلکه از طریق تأسیس مکاتب فکری اسلامی در درون علوم انسانی فعلی و تهذیب به روش خود علوم انسانی، امکانپذیر است. برخلاف اندیشمندان اهل سنت که عقل را جزء منابع دین نمیدانند و از اینروی بر ظواهر قرآن کریم تکیه دارند و به تأسیس علوم انسانی اسلامی با نظر به ظواهر قرآن کریم قائلاند، عالم تشیع و اندیشمندان شیعی، عقل را جزء منابع دین میدانند و به دلایل مذهبی (همچون سنت معصومین، رویکرد فیلسوفان، دانشمندان و اندیشمندان شیعی بر تأسیس مکتب و تهذیب علوم، رویکرد اصولیون بر اینکه علم بنفسه حجت است و نظر شارع در خصوص مستقلات عقلیه و بنابراین اینکه مستقلات عقلیهای همچون علوم انسانی عقلی، نه تأسیسی، بلکه تأییدی و ارشادی است)، معرفتشناختی (بهطور مثال، تأسیسکنندۀ هر چیز منبع تأسیس آن چیز و ضامن درستی آن چیز است و حال آنکه دین و معرفت دینی نمیتواند منبع تأسیسکنندۀ غالب علوم انسانی و ضامن درستی غالب علوم انسانی باشد) و عملی (بهطور مثال، در تأسیس علوم انسانی اسلامی بر ظواهر معارف اسلامی اکتفا شده و علوم انسانی بهنحوی زشت به ایدئولوژی تبدیل میشوند)، باید بر تهذیب علوم انسانی فعلی از طریق تأسیس مکتب و تولید نظریه روی بیاورند.
در تأسیس مکتب نیز باید بر مدار معرفت معقول انسانی، یعنی بر مدار واقعگرایی و عقلگرایی پیش رفت و باید سپاسگزار باشیم که عالمان و اندیشمندان شیعی نیز غالباً واقعگرا و عقلگرایند. بهلحاظ معرفتشناختی باید از نسبیگرایی غالب فیلسوفان علوم انسانی و واقعگرایی تقریبی غالب فیلسوفان علوم طبیعی گذر کنیم و بهلحاظ روشی در مرحلۀ نخست، در عموم علوم بشری قائل به واقعگرایی مطلق (و صورت پیشرفتۀ آن، یعنی واقعگرایی پیشرونده) باشیم و «صدق» را بهمعنای «مطابقت گزاره با واقع در حدی که گزاره بیان کرده است» بدانیم و از روش وحدتگرایانۀ «حدس و اثبات» پیروی کنیم. در مرحلۀ دوم، در خصوص تکتک علوم انسانی نیز باید از روشهای کثرتگرایانه پیروی کنیم و علوم انسانی عقلی را براساس «عقل»، علوم انسانی تجربی را براساس اعتبارات تجربی و علوم انسانی نقلی را بر اساس «نقل» و «تعامل جدلی میان فرهنگی» به پیش ببریم.
بر این اساس، دین و معرفت دینی نه در همۀ علوم تأثیرگذار است و نه در علوم انسانیای که تأثیرگذار است، بهنحو واحدی تأثیر میگذارد. دین و معرفت دینی فقط توانایی تأسیس علوم انسانی دروندینی، همچون فقه و تفسیر و کلام نقلی و اخلاق نقلی را دارد. توانایی نه تأسیس و نه تهذیب علوم انسانی عقلی محض، همچون علم منطق و علوم انسانی تجربی همچون حسابداری و ترافیک را ندارد، اما توانایی تهذیب سایر علوم انسانی را دارد. دین و معرفت دینی در علوم انسانی عقلی محض همچون منطق و در علوم انسانی تجربی همچون حسابداری و ترافیک (درصورتیکه اینها را نه تکنیک، بلکه علم بدانیم)، دارای هیچگونه تأثیری نیست. در علوم انسانی عقلی، بمعنیالاعم، فلسفه بمعنیالاخص، فلسفۀ مضاف به امور، فلسفۀ مضاف به علوم، علمالنفس، معرفتشناسی، میتواند از طریق «عقل» و «محتوای عقلانی» خود تأثیر بگذارد. در علوم انسانی نقلی، تاریخ، علوم ادبی و علوم دروندینی، مانند فقه، تفسیر، حدیث، کلام نقلی و اخلاق نقلی، میتواند از طریق منابع نقلی خود تأثیر بگذارد و فقط علوم انسانی دروندینی را تأسیس کند. در علوم انسانی نقلی-تجربی، همچون علوم اجتماعی و رفتاری، مثل حقوق، تعلیموتربیت، روانشناسی، اقتصاد، سیاست و جامعهشناسی، در بخش تجربی آنها که حاصل اعتبارات تجربیاند، بیتأثیر و در بخش نقلی آنها که حاصل منابع نقلی فرهنگ و تمدن انسانهاست، با تکیه بر فرهنگ و تمدن اسلامی که عنصر اصلی آن دین اسلام است و از طریق «تعامل جدلی با سایر فرهنگها و تمدنها» تأثیرگذار است. بدینترتیب دین و معرفت دینی نمیتواند نظام قواعد حاکم بر علوم اجتماعی و رفتاری را که حاصل اعتبارات تجربیاند به دست دهد، اما میتواند نظام روابط حاکم بر امور اجتماعی و رفتاری را که حاصل منابع نقلیاند به دست دهد.
دین و معرفت دینی در ارائۀ نظام روابط حاکم بر امور اجتماعی و رفتاری، میتواند دست به تأسیس زند و با تأسیس مکتب فکری حاکم بر این روابط در علوم اجتماعی و رفتاری، از طریق «تعامل جدلی میانفرهنگی» با سایر مکاتب و فرهنگها، وارد گفتوگو شود و با پذیرش تفاوت فرهنگها و تمدنها و نظام روابط حاکم بر آنها، در جهت وصول به یک نظام رفتاری مورد پذیرش نوع انسانها تلاش کند.
این چکیدۀ نظریهای است که تولید علوم انسانی اسلامی را از طریق «تأسیس مکتب» امکانپذیر میداند. خود همین نظریه نیز نمونهای از «تأسیس مکتب» در علم انسانی، «فلسفۀ علم» و «فلسفۀ علوم انسانی اسلامی» است و از «تأسیس مکتب رئالیسم در علوم انسانی اسلامی» حکایت دارد.
رئالیسم یا واقعگرایی تنها مکتبی است که میتواند از واقعیتها، علوم و امور بشری توضیح واقعبینانهای به دست دهد و من از بزرگواران و اندیشمندانی که بهخصوص در حوزۀ علوم انسانی اسلامی تأثیرگذارند، دعوت میکنم که در «نجات رئالیسم» از دست «مکاتب غیررئالیستی» تلاشهای علمی و عملی مضاعفی داشته باشند.
منبع: شماره ششم نشریه فرهنگ امروز