۳۰ دی ۱۳۹۶ ۱۱:۳۷
کد خبر: ۱۶۶۷۵۵
kazazi

برای هر ایرانی در وهله اول سخن گفتن وی به پارسی‌سره‌ است که به تصویر می‌آید اما در وهله دوم، نامی ماندگار در گستره تاریخ و فرهنگ و ادب ایران‌زمین است.


به گزارش عطنا، 28 دی ماه زادروز کسی است که شاید هیچکس نمی‌دانست قرار است روزی به پاسداشت فرهنگ و ادب سرزمینش عمری به زبان پارسی سره سخن بگوید، این زبان را زنده نگه دارد و نماد زبانی باشد که شاید خیلی از کلمات و عبارات آن در گذر زمان به فراموشی سپرده شده است.


میرجلال‌الدین کزازی، استاد پیشکسوت، عضو هیئت علمی بازنشسته دانشکده ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی دانشگاه علامه طباطبائی و شاهنامه‌پژوه، در سال ۱۳۲۷ در کرمانشاه به دنیا آمد، وی در خانواده‌ای فرهنگی چشم به جهان گشود و خوگیری به مطالعه و دل‌بستگی به ایران و فرهنگ را از پدر فراگرفت. خانواده او از فرهیختگان و بنیان‌گذاران آموزش نوین این شهر بودند.


کزازی دوره دبستان را در مدرسه آلیانس کرمانشاه گذراند و در دوره دانش‌آموزی با زبان و ادب فرانسه آشنا شد. سپس دوره دبیرستان را در مدرسه رازی به پایان برد و برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادب پارسی به تهران رفت و در دانشکده ادبیات فارسی و علوم انسانی دانشگاه تهران دوره‌های گوناگون آموزشی را سپری کرد و در سال ۱۳۷۰ مدرک دکتری خود را در این رشته اخذ کرد.


او از سالیان نوجوانی نوشتن و سرودن را آغاز کرد و در آن سالیان با هفته‌نامه‌های کرمانشاه همکاری داشت و آثار خود را در آن‌ها به چاپ می‌رساند. کزازی ده‌ها کتاب و نزدیک به ۳۰۰ مقاله دارد و در همایش‌ها و بزم‌های علمی و فرهنگی بسیاری از کشورها به سخنرانی پرداخته است.


این پژوهشگر علاوه بر تدریس ایران‌شناسی و زبان پارسی در کشور اسپانیا، گهگاهی شعر می‌سراید و تخلص او در شاعری «زُروان» است.

کزازی به چند زبان اروپایی و بیشتر از همه به زبان فرانسه آشنایی کامل دارد. تدریس ادب پارسی و ایران‌شناسی طی چند سال در دانشگاه بارسلون کشور اسپانیا از خدمات و تجارب ارزشمند این استاد در امر گسترش فرهنگ ایران است.


جایزه بهترین کتاب سال، جایزه نخستین پژوهشهای بنیادین در هجدهمین جشنواره خوارزمی، چهره ماندگار ادب و فرهنگ کشور، دریافت نشان زرین انجمن ادبی و فرهنگی یونان، پژوهشگر برگزیده در دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، چهره برگزیده استان کرمانشاه و چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران در پنجمین همایش چهره‌های ماندگار «چهره راستین زن در فرهنگ و ادب ایران» از جمله افتخارات کسب شده توسط استاد کزازی است.


نامه باستان (مجموعه ده جلدی گزارش شاهنامه)، دُر دریای دَری (تاریخ شعر فارسی)، زیباشناسی سخن پارسی (بیان، معانی، بدیع) و کتاب‌های بسیاری در شناخت شعر و زندگی شاعران کلاسیک ایرانی از جمله حافظ، عطار، خیام و خاقانی از جمله کارهای پژوهشی این عضو هیئت ‌امنای بنیاد فردوسی است. به این‌ها البته زندگی داستانی فردوسی، کوروش بزرگ، و زرتشت را در قالب سه کتاب «فرزند ایران»، «پدر ایران» و «وَخشور ایران»، و ترجمه «ایلیاد» و «ادیسه» هومر، «انه‌اید» ویر ژیل و «تلماک» فنلون را باید افزود.


این چهره ادبی هیچ وقت در نوشته‌ها و گفتارهایش واژگان عربی به کار نمی‌برد، او مشهور به بهره‌گیری از «واژه‌های پارسی سره» در نوشته‌ها و گفتار خود بوده و پایبندی وی به واژگان کهن اما دل نشین پارسی دری ستودنی است.


او پارسی‌گویی ساختار و چارچوب واژه‌های کشف نشده را به کسانی که به سخنان او گوش داده می‌رساند، مدافعان زبان پارسی اس هنر زبان او یک جهان فرهنگی است، جلال‌الدین کزازی یکی از پارسی‌پژوهان و نگهبان وحدت ملی است، مخالف ورود واژه‌های جعلی و خارجی به زبان پارسی است‌ و به اسطوره‌شناسی فرهنگ و آداب‌شناسی ایرانی می‌پردازد.


زبانی که پس از ورود اعراب، حمله مغول و هزاران تعدّی دیگر تغییر کرد و دچار آسیب شد، او به پاسداشت می‌پردازد. متن زیر بخشی از سخنان و گفتار این استاد بزرگ در مراسم بزرگداشت او است:


«هم شگفت‌زده‌ام، هم شرمگین، از این روی سخن گفتن در این بزم بشکوه‌برین، اندکی برایم دشوار شده است؛ هرچند سالیانی بسیار سخن گفته‌ام. شرمسارم و شگفت زده از این همه مهربانی مینوی، از این مایه دریادلی، آزادمنشی و والاکنشی که بر جای من در این بزم به نمود آمده است و انگیزه و خاستگاه برپایی این بزم، بزرگداشت شده است.


من اگر کاری کرده‌ام در سالیان زندگانی، اگر پژوهشی انجام داده‌ام، کتاب‌هایی نوشته‌ام، سخنانی رانده‌ام و دانشجویانی را پرورده‌ام، هیچ سپاسی بر سر هیچ‌کس ندارم. من این همه را به پاس دل خود کرده‌ام؛ به همان سان به پاس باور خویش؛ باوری که به این سرزمین سپند اهورایی که سرزمین هزاره‌هاست. باوری پولادین، استوار که هرگز دمی در آن، به گمان در نیافتاده‌ام. هرچه بیش، فرهنگ گرانسنگ و تاریخ شکوهمند بارش خیز ایران را کاویده‌ام، و بیش با ادب دلاویز و شررخیز و شکرریز و شورانگیز پارسی آشنایی جسته‌ام؛ در زبان شکرین و شیوایی که این ادب ورجاوند بی‌همانند در آن پدیده آمده است، اندیشیده‌ام؛ این باور پولادینه‌تر شده است.


من هرآنچه کرده‌ام که به پاس آن مرا بزرگوارانه گرامی می‌دارید، وامی بوده است که به ایران توخته‌ام. با توختن این وام، دل و جان خود را افروخته‌ام و سرمایه‌ای سترگ برای خویش اندوخته‌ام. اگر شما مرا بزرگ می‌دارید این چنین خودآشوب، به پاس بزرگی خود شماست. اگر مرا بزرگ می‌دارید، می‌توانم گفت خویشتن را بزرگ می‌دارید، چونان ایرانی، این سرزمین سپند ورجاوند را سپاس می‌نهید.


من هر دم، یزدان را سپاس می‌گزارم که جایی در دل ایرانیان برایم گشوده است. این را دهش ایزدی می‌دانم که همه ایرانیان، هر جا که به آن‌ها بازخورده‌ام، مرا مهربان، پاکدل، انگیخته جان گرامی داشته‌اند. چرا؟ آن دهش ایزدی، آن بخت بلند بهین که بهره من افتاده است، این است که نمودی، نشانی، سویی و بویی از آن چه ایران است، در من دیده‌اند. به هیچ روی نمی‌توانم این والایی را سپاس‌ گزارم و به همین اندک بسنده می‌کنم.»


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار