مدیرگروه زبان اسپانیایی دانشگاه علامه طباطبائی: ما در دنیا مطرح هستیم، در دو وجه مختلف، نخست تمدن قدیم و اعتبار تاریخیمان و دوم آشنایی بسیار جهان با ایران پس از انقلاب اسلامی و در هر دو وجه علاقهمندان بسیاری هستند که ما را میخوانند و دنبال میکنند و بسیار و بسیار دانشجویان و فرهیختگانی هستند که به تلاش فردی به یاد گیری زبان فارسی میپردازند. از طرفی افراد بسیاری هستند که در پی معنی و گمگشتگی جهان صنعتی و اقتدار جهان مادی، به دنیای عرفانی و آرامش ما میاندیشند و ما بیگانه از خود در این راستا تلاش نمیکنیم.
به گزارش عطنا، مراسم چهارصدمین سال روابط تاریخی و فرهنگی ایران و جهان اسپانیایی زبان، پانزدهم تا شانزدهم آذرماه با حضور استادان ایرانی و اسپانیایی در دانشگاه علامه طباطبائی تهران برگزار میشود. خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به همین مناسبت گفتوگویی را با نجمه شبیری، مدیرگروه زبان اسپانیایی دانشگاه علامه طباطبائی و مسئول برگزاری انجام داده است که در ادامه میخوانید.
در ابتدا درباره همایش چهارصد سال رابطه فرهنگی و تاریخی ایران و اسپانیا توضیح دهید؟ ایده برگزاری این همایش از کجا شکل گرفت؟
بانک سانتاندر بهعنوان بزرگترین بانک منطقه یورو محسوب میشود و یکی از بزرگترین بانکهای جهان، از نظر میزان ارزش بازار سرمایه بهشمار میآید. این بانک یکی از بزرگترین اسپانسرهای طرحهای علمی در اسپانیا است. در اسپانیا هر ساله گروهها مختلف علمی و فرهنگی طرحهای خود را به این بانک ارائه میدهند و در انتها فقط چند طرح انتخاب میشوند و مورد حمایت این بانک قرار میگیرند. در همین راستا من و رییس دانشکده تاریخ آتونوما مادرید در طرحی 60 صفحهای پیشنهاد دادیم که باتوجه به گذشت 400 سال از روابط فرهنگی و تاریخی ایران و جهان اسپانیایی زبان، همایشی را در تهران و مادرید برگزار کنیم که سرانجام این طرح مورد تایید بانک سانتاندر اسپانیا قرار گرفت و مقرر شد تا همایشی در 16 و 17 آذرماه در ایران و 1 و 2 فروردینماه در مادرید برگزار شود. ماحصل این دو همایش کتابی متشکل از 16 مقاله است که با امضای دو دانشگاه منتشر خواهد شد و بدون شک این کتاب تا سالهای سال محل مراجعه پژوهشگران ایرانی و اسپانیایی خواهد بود.
ایران و اسپانیا چه ریشههای فرهنگی مشترکی دارند و چرا باید به این ریشهها در جهان امروز نگاه کرد؟
در بحث ریشهها هر چه از سوی من گفته شود، تکراری است. هشت قرن تسلط اسلام در اسپانیا و تقارن حضور اسلام در آنجا با ایران این زمینه را بسیار فراهم ساخته است. تصور کتابی که در 150 فصل (دن کیشوت)، با خط نوشتههای مختلف و آرایههای نوشتاری منحصر بهفرد خویش، افرادی با رنگ پوستها و باورهای دینی و آیینی مختلف ذهن مرا بیش از درگیر شدن تشابهات به سوی تفاوتها و بینظیر بودن این تفاوتها که خود از عجایب خداوندگار است، سوق میداد. بیتردید تفاوتها و یافتن درک آن دیگری خود حکمت بزرگی را در خود پنهان میکند که تشابهات را میپوشاند.
شاید باور نکنید اما وقتی من برای مراسم رونمایی از کتاب «دن کیشوت» که یکی از مهمترین اتفاقات جهان ادبیات بود، به اسپانیا سفر کردم و جزو مهمانان ویژه مراسم بودم، حتی با یک قهوه ساده نیز از من پذیرایی نکردند؛ زیرا همه برای کار دیگری در آن مراسم جمع شده بودند اما اینجا ما یک نشست برگزار میکنیم و آنقدر روی میز میوه و خوردنی میچینیم که همه حواس مهمانان به آن خوردنیهاست و همه از اول جلسه تا آخر جلسه در حال میوه پوست کردن هستند.
علاوه بر انتشار کتاب و گردهمایی اساتید، این همایش چه تاثیری بر فضای علمی و فرهنگی کشور دارد؟
خاصیت این همایش این است که حداقل رتبه دانشگاه علامه را بالا میرود و از طرفی شاهد افزایش اعتبار دانشگاه علامه و دانشگاه آتونوما مادرید خواهیم بود؛ چراکه کتابی متشکل از مقالات فرهنگی، ادبی، ترجمه، سیاسی و ادبیات منتشر خواهد شد. علاوه بر بحث علمی آمارها و مطالبی در این همایش اعلام خواهد شد که میتواند در حوزههای مختلف از آن استفاده کرد. برای مثال جیران مقدم فهرستی از تمام کتابهای اسپانیایی که به فارسی منتشر شده است، ارائه خواهد داد. این فهرست و منبع ارزشمند برای نخستین بار ارائه میشود. در این همایش من درباره نسل 27 و اتفاقات بعد از لورکا صحبت خواهم کرد. همچنین بخش بسیار خوبی در حوزه سینمای اسپانیا برگزار خواهد شد که میتواند نگاه ما را به سینمای اسپانیا تغییر دهد. در کل باید بگویم که ما با برگزاری این همایش با کمترین هزینه، بیشترین بازخورد را خواهیم داشت؛ کاری که ما در ایران تا حد بسیار زیادی با آن غریبه هستیم.
بدون شک همایش هم مانند هر مراسمی تعریفی مشخص دارد و این هم یک همایش مثل سایر همایشهایی است که در کشور برگزار میشود. تفاوت از نظر شما در چیست؟
بعضیها تصور میکنند که اختلاف کشورهای جهان سوم با یک کشور پیشرفته بسیار فاحش است اما این طور نیست و گاهی یک اتفاق کوچک باعث فاصله گرفتن کشوری از کشورهای پیشرفته میشود. ما در ایران عادت به برگزاری همایشهای گران داریم که متاسفانه هیچ نتیجهای را در پی نخواهد داشت. شاید باور نکنید اما من در سالهای گذشته 20 همایش قابل قبول برگزار کردم که کمترین هزینه را داشت و شاید هزینه برگزاری آن از یک نشست چند ساعته هم کمتر بوده است. نمیدانم این فرهنگ برگزاری همایشهای گران از کجا در کشور ما جا افتاد. در حال حاضر دوستان میلیونی و میلیاردی هزینه کرده و فکر میکنند که آبرو داری میکنند اما نمیدانند که خارجیها به این کارهای آنها میخندند؛ چراکه اعتبار یک همایش به افراد حاضر در آن نشست و مقالات مطرح شده است اما ما در ایران هیچ اعتقادی به این دو حوزه نداریم و تنها در تلاش هستیم که میوههای درشتتری داشته باشیم، در بهترین هتل به مهمانان شام بدهیم و در آخر با هدایای گران قیمت آنها را راهی منزلشان کنیم. شاید باور نکنید اما وقتی من برای مراسم رونمایی از کتاب «دن کیشوت» که یکی از مهمترین اتفاقات جهان ادبیات بود، به اسپانیا سفر کردم و جزو مهمانان ویژه مراسم بودم، حتی با یک قهوه ساده نیز از من پذیرایی نکردند؛ زیرا همه برای کار دیگری در آن مراسم جمع شده بودند اما اینجا ما یک نشست برگزار میکنیم و آنقدر روی میز میوه و خوردنی میچینیم که همه حواس مهمانان به آن خوردنیهاست و همه از اول جلسه تا آخر جلسه در حال میوه پوست کردن هستند.
خانه بالزاک هر ساله 300 هزار یورو و خانه ویکتور هوگو یک میلیون یورو درآمد دارد و هر فردی برای بازدید از این خانه ساده باید 25 یورو هزینه کند اما آیا در کشور ما نیز چنین شرایطی فراهم است؟ یقین دارم نیست؛ زیرا در اینجا شب نویسنده میمیرد و صبح خانهاش را به حراج میگذارند تا چکهای برگشتی پاس شود.
من واقعا متوجه این تفکر نمیشوم که چرا در یک همایش ادبی شش تا بسته زعفران، ده کیلو پسته و سه تخته قالیچه هدیه میدهیم. این اتفاق در کدام کشور پیشرفته اتفاق افتاده است که ما از آنها تقلید میکنیم؟ به اعتقاد من اگر ما حرفی برای گفتن داشته باشیم و مخاطب بتواند از آن استفاده کند، دیگر نیازی به این همه آرایش نیست. مشکل بزرگ ما این است که فقط آرایش کردن را یاد گرفتهایم و توجهی به محتوا نداریم. برای مثال ساندویچی میزنیم و وسط یک نون تا میتوانیم سس میریزیم و تبلیغش را همه جا میکنیم. به اعتقاد من نتیجه سفر عدهای به ایران باید امضای بورسیه برای دانشجویان و اساتید باشد کاری که ما در سالهای اخیر انجام دادهایم و طی دو، سه سال 17 دانشجو را به اسپانیا بورسیه کردهایم. ادبیات در همه جای دنیا درآمدزا شده است اما ما هنوز هم خرج آن میکنیم.
این درآمدزایی به چه شکل است؟
برای مثال خانه بالزاک هر ساله 300 هزار یورو و خانه ویکتور هوگو یک میلیون یورو درآمد دارد و هر فردی برای بازدید از این خانه ساده باید 25 یورو هزینه کند اما آیا در کشور ما نیز چنین شرایطی فراهم است؟ یقین دارم نیست؛ زیرا در اینجا شب نویسنده میمیرد و صبح خانهاش را به حراج میگذارند تا چکهای برگشتی پاس شود؛ بنابراین تا زمانی که ما فقط جلوی پایمان را ببینیم دیگر اتفاق خاصی رخ نخواهد داد. ما بزرگانی مانند حافظ، سعدی، مولانا، باباطاهر، عطار و فردوسی داریم اما اگر از این افراد نیز چشمپوشی کنیم، در حال حاضر در عصری زندگی میکنیم که شمیسا، کزازی و حمیدیان زندگی میکنند و با یک برنامهریزی ساده میتوان شرایط بسیار خوبی فراهم کرد تا از دانش این افراد بهره برد. متاسفانه شرایطی پیش آمده که ما نتواستیم ادبیاتمان را به دنیا معرفی کنیم و به همین دلیل جایگاهی را به دست نیاوردهایم.
متاسفانه ما نتوانستیم رایزنان فرهنگی موثری را انتخاب کنیم و همین بزرگترین معضل است؛ چراکه اگر این افراد موفق عمل میکردند کتابهای ما را مثل نقل و نبات میخریدند اما چنین اتفاقی رخ نداده است و به همین دلیل شاهد اتفاق خاصی نیستیم. وقتی مسئول فرهنگی ما فرق شعر دهه 50 و 70 را نمیداند و اسم چهار نویسنده ما را بلد نیست از او چه انتظاری دارید.
مشکل کار کجاست؟
متاسفانه ما نتوانستیم رایزنان فرهنگی موثری را انتخاب کنیم و همین بزرگترین معضل است؛ چراکه اگر این افراد موفق عمل میکردند کتابهای ما را مثل نقل و نبات میخریدند اما چنین اتفاقی رخ نداده است و به همین دلیل شاهد اتفاق خاصی نیستیم. وقتی مسئول فرهنگی ما فرق شعر دهه 50 و 70 را نمیداند و اسم چهار نویسنده ما را بلد نیست از او چه انتظاری دارید. در سال گذشته اتفاق بسیار بزرگی رخ داد و آن ترجمه «دن کیشوت» به تمام زبانهای دنیا بود که خبر آن در تمام دنیا منتشر شد اما واقعا ما چنین کار جهانی را انجام دادهایم که حالا به فکر نتیجه آن باشیم.
درباه کتاب چند زبانه «دن کیشوت» صحبت کردید. چطور شد بهعنوان یکی از مترجمان حاضر در پروژه «دن کیشوت» انتخاب شدید؟
نخست اینکه فارغالتحصیل دانشگاه «کمپلوتنسه» با رتبه نخست یودم و از طرفی طبق نظر هیات انتخاب رزومه علمی اینجانب مورد تایید قرار گرفت و به این شکل من نیز در این پروژه بزرگ حاضر شدم.
در ترجمه این اثر چه اتفاق تازهای افتاده است که آن را با ترجمه قبلی آن متفاوت میکند؟
بیش از هر چیز جهانیتر ساختن اثری که خود اتفاق بزرگی در زمینه ایجاد رمان مدرن در جهان است و در درجه دوم، آشنایی 40 زبان جدید با این اثر فاخر که ترجمهای از این اثر را نداشتهاند. به عبارتی خودمانیتر بیصرف هیچ هزینه تبلیغ، اثر منحصر بهفرد ادبیات اسپانیایی برای ادبیات این جهان پهناور و بیتردید آشنایی 150 مترجم در کل جهان که نه از وجود همدیگر و نه حتی خطه جغرافیایی یکدیگر مطلع بودند و همگی به یک زبان واحد بهعنوان خط ارتباطی به دور از سیاست و زبان ادبیات و زبان دل با هم آشنا میشدند، تاثیر گذار بود و این اتفاق کوچکی نبوده و نیست.
همانطور که گفتم دولت اسپانیا هیچ هزینهای در این بین متقبل نشد، نه در باب ترجمه، نه سفر و نه حتی یک فنجان چای گرم پس از مراسم. اگر ما بودیم با بیت المال چه میکردیم؟ باور کنید هیچ کسی در این مراسم توقعی نداشت و چنان با دل و جان در مراسم شرکت کردیم که گویی هر مترجم با افتخار بخشی از وجود خویش را با هزینه شخصی ابدی میکند. خوب است اینها را از غربیها بیاموزیم.
چرا ترجمه این کتاب آنقدر ارزشمند بود؟
این اثر ادبی دشوار با زبانی خاص و قدیمی، پر از تلمیح، ضربالمثلهای قدیمی، استعاره، کنایه و دو معنایی در لغات است. از طرفی انتقام طبقه مردمی پس از دوران قرون وسطی از دیگر طبقات جامعه به تنهایی دنیایی از شگفتی و ویژگی را در خود دارد. این اثر پس از انجیل بیشترین کتاب چاپ شده در دنیاست و بزرگان ادبیات جهان به اتفاق آرا آنرا ستودهاند. در رابطه با این اثر بزرگان ادبیات جهان هیسپانیک آنقدر نوشتهاند که تکرار گفته بزرگانی چون اونامونو و بورخس و دیگران خود زمینه نوشتاری بلند است. اینها را میگویم تا بشود تمام قد از نخستین ترجمههای این اثر توسط بزگان ادب کشورهای مختلف که قادر به ترجمه آن به همان زبان قدیمی بودهاند تقدیر شود. در کشور ما زندهیاد قاضی این مهم را به کمال انجام داده بود. اما در این ترجمه درخواست شده بود تا به زبانهای مدرن و امروزیتر کشورهای مختلف صورت پذیرد.
ما بزرگانی مانند حافظ، سعدی، مولانا، باباطاهر، عطار و فردوسی داریم اما اگر از این افراد نیز چشمپوشی کنیم، در حال حاضر در عصری زندگی میکنیم که شمیسا، کزازی و حمیدیان زندگی میکنند و با یک برنامهریزی ساده میتوان شرایط بسیار خوبی فراهم کرد تا از دانش این افراد بهره برد.
در این میان تمامی زبانها و گاه دیالکتیکهای فراموش شده مختلف 20 کشور اسپانیایی زبان مد نظر قرار گرفته شده بود. زبانهای بومی اقوام آزتک و قبایل آمریکای لاتین که با تلاشی توصیفناپذیر زبان خویش را در ابعاد بسیار کوچک و حتی هنوز قبیلهای زنده نگاه داشته بودند. دیدن مترجمان قبایلی که چنان با شور به زبان خویش میخواندند که انسان باز هم به این تفکر فراخوانده میشد که هویتهای فرهنگی تا چه اندازه حائز اهمیت هستند و برای من تکرار مکرر باور هویتها و احترام به هویت فرهنگی سرزمینم و دینم بود. دوست دارم تا احساس خود را با خوانندگان شما در شنیدن قطعاتی که میشناختیم و با زبانهایی آنها را گوش میدادیم که برایمان به اندازه فواصل میان قارههایمان دور بود، به اشتراک بگذارم. در این مراسم کاملا استثنایی، هر مترجم به اندازه یک پاراگراف از فصل ترجمه شدهاش را به زبان خویش میخواند و من همواره در این تصور بودم که داستانهای مثنوی یا منطق الطیر و گلستان ما در شرایط مشابه چگونه به گوش میرسیدند و دلتنگ ایرانم میشدم.
آیا بررسی این ریشهها فقط تاریخی است یا اینکه بازخوانی و بازاندیشی نیز باید صورت داد؟
اگر منظور از بازاندیشی تدوین نسخه جدید در باور طرف مقابل باشد که خوب است. اگر منظور به شباهت رسیدن باشد که خیر، احترام به هویتها و باورها خود از اصول دین مبین اسلام است. ما گاه چنان در لبههای این پرتگاه دو لبه قرار میگیریم که عملکرمان بیش از انجام کاری منطقی به بیراهه میرود. بارها گفتهام که خودمان را باور دارم و از عملکردهای نیک دیگران عمیقا درس میگیرم. این خصلت کار تحقیق و جهان آکادمیک است.
سالهاست که کتابهای اسپانیایی در ایران منتشر میشود و شما نیز خیلی کوتاه به دلایل ترجمه نشدن این آثار پرداختید. به نظر شما چرا رابطه ترجمه ادبی در این سالها دو طرفه نبوده است؟
این سوال پایانی خود مستوجب مرثیهخوانی است. این روزها آثار اسپانیایی زبان و دیگر آثار جهانی ترجمه میشوند و بسیار هم نیک است و صد البته ترجمههای خوبشان بازار داغی هم دارد اما من از شما میپرسم آیا ما میدانید در دنیا چند نفر یا چه کسانی ایرانشناس هستند؟ البته نه از جنس جاسوسهایی که بهشدت بهتر از خودمان ما را میشناسند. آیا فکر کردهایم که چرا آنها شرقشناسی و ایرانشناسی دارند و ما غربشناسی و غیره نداریم؟ آیا میدانیم که به غیر از موارد مطالعاتی دقیق سیاسی در باب موارد فوق، تا چه میزان علاقهمند واقعی و شیفته ایران در جهان وجود دارد؟ آیا میدانیم که اگر ما ترویج زبان فارسی در معرفی خود و آثارمان را جدی بگیریم تا چه میزان مشتاق در دنیا در این زمینه وجود دارد؟
ترجمه چند زبانهی «دن کیشوت» الگوی بسیار خوبی برای ماست تا بدون صرف هزینه به این کار بزرگ دست بزنیم.
و حال پاسخ به این سوال: بله، ما در دنیا مطرح هستیم، در دو وجه مختلف، نخست تمدن قدیم و اعتبار تاریخیمان و دوم آشنایی بسیار جهان با ایران پس از انقلاب اسلامی و در هر دو وجه علاقهمندان بسیاری هستند که ما را میخوانند و دنبال میکنند و بسیار و بسیار دانشجویان و فرهیختگانی هستند که به تلاش فردی به یاد گیری زبان فارسی میپردازند. از طرفی افراد بسیاری هستند که در پی معنی و گمگشتگی جهان صنعتی و اقتدار جهان مادی، به دنیای عرفانی و آرامش ما میاندیشند و ما بیگانه از خود در این راستا تلاش نمیکنیم. شاید شما هم این سخنان را نپسندید و در نهایت از متن خذفش کنید که هیچ اشکالی هم ندارد. اما واقعیت کم کاری ما در اشاعه زبان و فرهنگمان را هیچ یک از متولیان فرهنگی نمیتوانند، حذف کنند.
شما تصور کنید اگر ما از این کار کپی برداریم و همین گونه بی هیچ خرجی برای دولت، دست به ترجمه کتابی سمبولیک همه زبانه از این دست بزنیم، چه اتفاق زیبایی خواهد افتاد. دنیا، سیمرغ عطاری میشود و مثنوی هفتاد من...