عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س) مقایسه جامعه در حال گذار ما با جامعه مدرن غرب را کاری نادرست دانست و گفت: ما زمانی میتوانیم خود را با غرب مقایسه کنیم که محصولات مدرن خودمان (محصولی که مختص جامعه ایرانی است) را با محصولات مدرن غرب مقایسه کنیم و غیر این صورت یک جامعه سنتی را در هر شرایطی با یک جامعه مدرن مقایسه کنید، عقب مانده به نظر میرسد.
به گزارش عطنا، نشست «دولت مدرن، جامعه سنتی، چالش و پایش» به همت گروه تاریخ و باستانشناسی خانه اندیشمندان علوم انسانی سهشنبه، ۱0 مردادماه در سالن خیام برگزار شد.
در بخشی از این نشست، سیمین فصیحی، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س) ضمن اشاره به توانایی سنتها برای بازسازی و تطبیق خود با تغییرات زبانی و مکانی، گفت: سنت را از رویکردهای مختلفی میتوان بررسی کرد، یکی رویکرد تاریخی است، یعنی آنچه که از گذشته به ما ارث رسیده است؛ شامل آداب و رسوم، مناسک، باورها، ارزشها، آموزههای نیاکان و روشهای پیشینیانمان.
وی ادامه داد: این رویکرد تاریخی به نوعی از آموزههای نیاکان ما حفاظت میکند، سنت از منظر تاریخی دارای ویژگی بازسازی و تطبیق با تغییرات زبانی و جغرافیایی دورههای مختلف است؛ رویکرد تاریخی بنیادگرا است و در چارچوب دین صحبت میکند.
فصیحی افزود: رویکرد دیگر، دینی است که شامل سنت زرتشتی، سنت مسیحی، سنت یهودی و به ویژه سنت اسلامی میشود و آن چیزی که در این رویکرد مهم است بازماندههای کتبی و شفاهی ائمه و رهبران دین است.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س) با اشاره به اینکه در مقابل این رویکرد بدعت را داریم، بیان کرد: یعنی هرچه که در مقابل متن مقدس قرار بگیرد، نوعی بدعت محسوب میشود که با این نگرش به سنت، ما یک تاریخ طولانی از تحول سنت مذهبیمان داشتیم که به شکل اهل حدیث، اهل رأی، مکتب شافعی، اخباریها، معتزلیها، اصولیون و تفسیرهای متفاوت در آرای پیغمبر خود را نشان داد؛ این معرفت دینی را متحول و الهیات را با نگاهی نو در خدمت رهایی انسان میداند.
فصیحی رویکرد بعدی را رویکرد فلسفی دانست و گفت: رویکرد فلسفی یا نظری با شیوه اندیشیدن سر و کار دارد، سنت ارسطویی، سنت افلاطونی و در تاریخ خودمان سنت مشایی و سنت صدرایی، اینها با نحوه تفکر سر و کار دارند که در طول تاریخ اشکال و صور مختلفی پیدا کردهاند.
به گفته این استاد تاریخ اگر این سه رویکرد را وجوه فرهنگی معنوی سنت در نظر بگیریم، از یک وجه مادی نیز باید سخن بگوییم؛ یعنی وجهی که به ساختارهای اقتصادیاجتماعی برمیگردد؛ در این حوزه جامعه ما موارد انضمامی، عینی و جامعهشناسانه وجود دارد که از تصلب ساختار یا سیال بودن ساختارهای اجتماعی صحبت میکند و از این منظر که در بازتولید بخشهای فرهنگی نقش داشته و در ساختارهای سیاسی- اجتماعی نیز مؤثر بوده، قابل توجه است.
وی تصریح کرد: دیالکتیک عین و ذهن در تعاملی با هم سنتها را ساختهاند که تا امروز ادامه پیدا کرده است، نمیتوان گفت سنتها کهنه و مردهاند در واقع سنتها جاری هستند، چرا که این سنتها در گستره تاریخی همواره نو و احیا شده و قالبهای مختلفی پیدا کردهاند؛ اما مسئله این است که سنتها چقدر پتانسیل تطبیق با شرایط جدید را دارند؟
این تاریخشناس با اشاره به تاریخ مدرنیته در غرب، اظهار کرد: در غرب طبقه بورژوازی حامل مدرنیته بود، تاجرهایی که در اواخر قرون وسطی تجارت آنها رشد پیدا کرد و فئودالیسم قرون وسطی نمیتوانست پاسخگوی خواستهها و مطالباتشان باشد و این مطالبات خودش را در جنگ و گریز بین فئودالیسم و بورژوازی نشان داد، اصلاح دینی، انقلاب فرانسه و بعد پیروزی قطعی بورژوازی اتفاق افتاد، با توجه به اینکه بورژوازی میخواست اشرافیت را از بین ببرد نهایتاً با شاهزادههای قرون وسطی هماهنگ شد.
وی در ادامه افزود: در قرن پانزدهم تا هجدهم میلادی شاهد دولتهای مطلقه مدرنی که دست به اصلاحات بسیار اساسی در حوزههای اقتصادی و اجتماعی زدند، هستیم؛ زمانی که بورژوازی حکومتهای مطلقه یا دولتملتها را آفرید در واقع یک مرز سیاسی برای خودش مشخص کرد که از جهانوطنی پاپ و کلیسا رهایی پیدا کند، به هر حال فردگرایی و پایههای ناسیونالیسم در جهان اروپا و غرب رشد پیدا کردند.
وی درباره همین موضوع خاطرنشان کرد: بورژوازی هم فرهنگ و ایدئولوژی خاص خود را ایجاد کرد و هم در تحرکی که داشت، عقلباوری و تجربهباوری به وجود آورد و از قرن 18 به بعد با حاکمیت عقل و پیدایش روشنگری، حکومتهای لیبرال به وجود آمدند.
این تاریخشناس ضمن اشاره به پایههای مدرنیته، بیان کرد: اگر برای مدرنیته سه پایه در نظر بگیریم، یک پایه اقتصادی دارد که به افزایش منابع مالی، روحیه عقلانی و انضباط کاری مربوط است و به نظام سرمایهداری رسیده، در حوزه سیاسی بحث تعیین سرنوشت انسان به دست خودش که در غرب از روند دولت- ملتها شروع شد به جامعه مدنی و بعد به نظام دموکراتیک رسید.
وی افزود: در حوزه فکری فلسفی بحث سوژه مدرن (ذهنیت قائل به ذات که از مذهب، خدا و طبیعت جدا است) مطرح شد و از زمانی که «دکارت» گفت، «من میاندیشم پس هستم» انسان در مرکز توجه قرار گرفت و بنیاد هستی انسان و عقل او در نظر گرفته شد و از رویکرد مسیحیت قرون وسطی تفاوت پیدا کرد و تحولاتی را آفرید و به نظام انسان محوری (سوژه خودمحور) رسید.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س) با اشاره به نقش انسان و در مرکز قرار گرفتن انسان در تاریخ مدرن، بیان کرد: مرکز توجه قرار گرفتن انسان و نقشی که انسان در تاریخ مدرن پیدا کرد، واجد مواهب خجستهای مانند توجه به اختیار، کرامت انسانی و حقوق شهروندی شد.
وی در ادامه با اشاره به مضرات عقلانیت بشر، افزود: وقتی انسان در مقام فاعل شناسا قرار گرفت، به جز عقل انتقادگر به هیچ چیز اطمینان نداشت، به همه چیز شک کرد، بر طبیعت سلطه پیدا کرد و کاشف علم و تکنولوژی شد و مضراتی داشت چرا که طبیعت را شی در نظر گرفت و شناخت شیگونه طبیعت به حوزه انسانها سرایت پیدا کرد یعنی این فاعل شناسا نه تنها طبیعت را شناخت بلکه میخواست انسانها را هم بشناسد، شروع به شناخت دیگریهایی که در جهانهای دیگر بودند، کرد.
انجام اصلاحات در جامعه قاجار موجب وجود بحران شد و ورود افکار مدرن، جامعه را از نظر سیاسی به چالش کشید و بحرانهایی به وجود آورد که شاه، امیرکبیر و سپهسالار ناگزیر از انجام اصلاحات شدند؛ قحطی، شورشها، جنبشها و مطالبههای روشنفکران نمونههایی از این بحرانها هستند؛ اگر بخواهیم از نظر سیاسی بررسی بکنیم در این دوره یک سری اصلاحات صورت گرفت
فصیحی گفت: بنابراین رابطه سوژه و اُبژه رابطهای بود که سلطه را هم ایجاد کرد، یعنی در روند پیشرفت خود، استعمار، سلطه بر سیاهپوستان، سلطه بر زنان و نمودهای دیگر که در تمدن غربی را میبینیم، آفرید؛ این تفکر توامان هم رهایی بخش شد و به کرامت انسانی، حقوق شهروندی و نمودهای دموکراتیک دیگر پرداخت و هم سلطهجو که ضمن ایجاد علم و تکنولوژی سلطه بر طبیعت و انسانها را ایجاد کرد.
وی با اشاره به عامل پیشرفت غرب در روند مدرنیته، افزود: سه پایه اقتصادی، سیاسی و فلسفی مدرنیته در غرب همزمان با هم رشد کردند، یعنی از قرن دوازدهم میلادی به بعد تحولات اقتصادی به وجود آمد و در قرن پانزدهم رنسانس اتفاق افتاد، همزمان متفکرانی مثل «ماکیاولی» در حوزه دولت مدرن صحبت میکردند، این اندیشمند دوره مدرن مصالح ملی را بر تمام مصالح اخلاقی، مذهبی، فردی مقدم و دین را از سیاست جدا میدانست.
عضو گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س) اضافه کرد: در همان زمان «هابز» مسئله قرارداد اجتماعی را مطرح کرد، همچنین «جان لاک» و «روسو» معتقد به دموکراسی بودند، بنابراین این سه پایه در غرب همزمان رشد کردند و فرآیندی ایجاد کردند که محصولات آن را در حال حاضر، تحت عنوان مدرنیته میشناسیم.
وی با مقایسه نظام سرمایهداری غرب با نظام معیشتی دوره قاجار ایران به تشریح این موضوع پرداخت و بیان کرد: در این دوره ما یک طبقه ایلات داشتیم که از راه دامداری، درآمد دولت را تأمین میکردند، طبقه کشاورز که مالیاتهای ارضی را به دولت میدادند و قشر بازرگان یا تاجران که در این تغییر و تحولات نقشآفرینیهای بسیاری کردند.
فصیحی گفت: تأثیر نظام اقتصادی غرب در امتیازهایی که به قدرتهای خارجی داده شد و در سرمایهگذاری خارجیها در ایران، استفادههایی که غربیها از حوزه اقتصادی و نظام معیشتی و بسته ما کردند و نیروی کار ارزانی که برای کارخانههای آنها فراهم شد، خود را نشان داد و تغییر و تحولات اقتصادی اتفاق افتاد، جامعه از حالت معیشتی خارج شد و طبقه تجار با روشهای نوین تجارت آشنا شدند و به مرحله رقابت با تاجرهای خارجی رسیدند، اما به دلیل نداشتن حمایت دولت شکست خوردند.
وی در ادامه افزود: در اینجا اگر با اغماض قشر تاجر را نماینده طبقه بورژوازی در نظر بگیریم، میبینیم وقتی که منافع این قشر به خطر افتاد، یکسری مطالبات داشتند که از نتایج آن تشکیل مجلس وکلای تجار بود، آنها خواستار وضع قانون برای حفظ اموال و منافعشان شدند، سرمایهگذاریهای خارجی انجام دادند، حتی در جهت سرمایهداری ملی حرکت کردند و در این جهت پیشنهاد تأسیس بانک دادند، این اتفاقات در دوره قاجار میافتد؛ اگرچه ما یک تحرک اقتصادی، افزایش سرمایه و نقدینگی پیدا کردیم و وارد نظام اقتصاد بینالمللی شدیم اما به دلیل استعمار خارجی در حاشیه باقی ماندیم و موفق به رقابت با قدرتهای اقتصادی جهان نشدیم و نتوانستیم سرمایههای به دست آمده را به کار بیاندازیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا(س) با اشاره به اینکه مبانی دموکراسی در دوره قاجار رو به رشد بود، تصریح کرد: در این دوره اصلاحاتی صورت گرفت که از بالا بود، اصلاحات نظامی و اجتماعی زمان «عباس میرزا» ولی اساساً اصلاحات سیاسی از دوره «امیرکبیر» شروع شد؛ از آن دوره به عنوان دوره نظم، امیرخانی و توزیع قدرت یاد میشود که اقتدار شاه در جهت منافع ملی ارزش داشت، این اصلاحات ادامه پیدا کرد و قدرت شاه که در نظام سیاسی ما حاکم مطلق و مالک جان و مال مردم بود، بین صدراعظم و وزرا توزیع شد، اینها اولین گامهایی است که برداشته شد، بعد در دوره سپهسالار پیشرفت کرد و یک صدراعظم و 9 وزیر تعیین شد که در دورههای بعد خود شاه دست به اصلاحات زد اما چون اصلاحات از بالا، قائم به شخص و معطوف به قدرت سلطنت بود به محض از بین رفتن شخص، اصلاحات نیز از بین رفت.
وی دلیل انجام اصلاحات در جامعه قاجار را وجود بحران دانست و گفت: ورود افکار مدرن، جامعه را از نظر سیاسی به چالش کشید و بحرانهایی به وجود آورد که شاه، امیرکبیر و سپهسالار ناگزیر از انجام اصلاحات شدند؛ قحطی، شورشها، جنبشها و مطالبههای روشنفکران نمونههایی از این بحرانها هستند؛ اگر بخواهیم از نظر سیاسی بررسی بکنیم در این دوره یک سری اصلاحات صورت گرفت، برای مثال برای افراد حقی تعریف شد اما حقوق این فرد قانونی نشد و قانون شکل قرارداد اجتماعی نگرفت تا بتوانیم از آن به عنوان مصداق دموکراسی یاد کنیم؛ در آن دوره نظام سیاسی سنتی که بر عاملیت و قداست قدرت استوار و نقدناپذیر بود، شکاف برداشت و مسئله حقوق فردی در گفتمان سیاسی قاجار جا باز کرد.
فصیحی با اشاره به تأثیر مبانی فکری اندیشمندان غربی در تفکر اندیشمندان قاجار، بیان کرد: در این دوره متفکران ایرانی با اندیشههای کانت، دکارت و دیگر اندیشمندان غربی آشنا و مواجه شدند؛ این رویکرد فکری غرب که توامان منبع آزادی و سلطه بود در برداشتهای روشنفکران ایرانی از این اصل فکری- فلسفی تأثیر گذاشت، این روشنفکران از طریق مطالعه آثار غربی و سفر با غرب آشنایی داشتند از جمله این افراد میتوان آخوندزاده، سید جمالالدین، میرزا ملکمخان، میرزا آقاخان کرمانی و طالبف اشاره کرد.
وی گفت: اگرچه نیاز عاجل و آنی این متفکران ایرانی با توجه به استبداد موجود به وجود آمدن حکومت بر پایه قانون بود اما به پایههای فکریفلسفی بیتوجه نبودند، برخلاف تفکر رایج که اینها فقط به قانون توجه میکردند و به بنیادهای فلسفی فکر نمیکردند، رجوع به نوشتههای آنها، نشان میدهد که به آزادی، اختیار، کرامت انسانی و حتی حقوق شهروندی توجه میکردند و راجع به نظام خدا محوری چون و چرا کردهاند.
فصیحی درباره طرز تفکر اندیشمندان دوره قاجار درباره انسانمحوری و خدامحوری، خاطرنشان کرد: در این مسیر یک عده رویکرد دینی بومی داشتند مانند طالبف و سیدجمالالدین که ضمن بحثهای عقلی، خرافهزدایی و اعتقاد به سوژه بودن انسان، به رابطه و نسبتی که این سوژه با خدا دارد نیز معتقد بودند، در مقام خلیفهاللهی صفات یک سوژه مدرن را به خدا نسبت میدادند.
این استاد تاریخ معتقد است در آثار متفکرانی مثل میرزا آقاخان بین فاعل شناسا و خداوند ضدیت وجود دارد، او رابطه بین این دو را نفی میکند و بیشتر اعتبار را به انسان میدهد، بنابراین با دقیق شدن در اندیشه متفکران این دوره در مییابیم که آنها مانند متفکران همدوره غربی خود، هم به مسئله رهاییبخش بودن مدرنیته پرداختهاند، مانند طالبف که معتقد به آزادی بیقید و شرط در آن دوره بود هم به وجه پیشرفت علم، آموزش همگانی و روشنگری، آنها همچنین مسئله استعمار و سلطه غرب را نقد کردهاند و با وجود تأثیر مبانی فکری غرب بر تفکر اندیشمندان دوره قاجار، نظام انسانمحوری (سوژه) به طور کامل به وجود نیامد اما طرح مسئله حقوق شهروندی، مقدمه خوبی برای رسیدن به قوانین حقوق شهروندی در دوران مشروطه شد.
فصیحی در ادامه به بررسی سه پایه اقتصادی، سیاسی و فکری فلسفی در دوران مشروطه پرداخت و گفت: بنیاد دموکراسی در انقلاب مشروطه تحقق پیدا کرد اما به علت بحرانهایی چون استبداد صغیر، نفوذ بیگانه، مجلس دوم، جنگ جهانی اول، شورشهای اجتماعی و شورشهای سیاسی ناتمام ماند؛ این بحران 10 ساله در شرایط اجتماعی نوع تفکر را تغییر داد، دیالکتیک ذهن و عینی ایجاد کرد که سه پایه مدرنیته را تغییر داد و موجب بیثباتی سیاسی شد.
وی در ادامه افزود: دولتهای متوالی و پشتسرهم که رفتند، مجلسهایی که به دلایل مختلف بسته شدند و دورههایی که مجلس نداشتیم، اولین نتیجه این بیثباتیها در برهه زمانی بعد از مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان اهمیت پیدا کردن امنیت بود و بعد ثبات سیاسی و استقلال ارضی مهم شد و سرخوردگی از شیوههای پارلمانی، رقابتهای احزاب، ترورها، افسارگسیختگی، چالشها، منازعات و بحثهای بین مشروطهخواهان به وجود آمد.
از 1288 تا 1299 شمسی، به علت شدید بودن بحرانها، روشنفکران این دوره به ثبات سیاسی، امنیت و حکومت متمرکز که بتوانند از آن طریق اصلاحات سیاسی و اجتماعی را پیش ببرند اهمیت میدادند، بنابراین در این دوره اولویت، اقتصاد و جامعه است، همه داشتند از یک دیکتاتور آهنین و مرد قدرتمند صحبت میکردند، شرایط و فضا طوری آماده شد که برآیندش رضاخان شد، رضاخانی به قدرت رسید که اقبال عمومی داشت، در این شرایط کودتا اجتنابناپذیر شد و اگر رضاخان کودتا نمیکرد یا مدرس کودتا میکرد یا نصرتالله فیروز چرا که همه داشتند از کودتا صحبت میکردند
این تاریخشناس مطالبات روشنفکران دوره قاجار را در دو حوزه اقتصادی و سیاسی تقسیمبندی کرد و افزود: تمام روشنفکران مشروطه دو دسته مطالبه، یکی بحث اصلاحات سیاسی (دموکراسی، حکومت قانون، تشکیل مجلس و حقوق شهروندی) و دیگری اصلاحات اجتماعی- اقتصادی (رشد صنعتی، آموزش رایگان، تقلیل ساعات کار، جادهسازی، اصلاح نظام سیاسی و قضائی، نقد اجباری بودن سربازی و ارتش منظم) را همزمان پیگیری کردند.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه الزهرا(س) معتقد است از 1288 تا 1299 شمسی، به علت شدید بودن بحرانها، روشنفکران این دوره به ثبات سیاسی، امنیت و حکومت متمرکز که بتوانند از آن طریق اصلاحات سیاسی و اجتماعی را پیش ببرند اهمیت میدادند، بنابراین در این دوره اولویت، اقتصاد و جامعه است، همه داشتند از یک دیکتاتور آهنین و مرد قدرتمند صحبت میکردند، شرایط و فضا طوری آماده شد که برآیندش رضاخان شد، رضاخانی به قدرت رسید که اقبال عمومی داشت، در این شرایط کودتا اجتنابناپذیر شد و اگر رضاخان کودتا نمیکرد یا مدرس کودتا میکرد یا نصرتالله فیروز چرا که همه داشتند از کودتا صحبت میکردند، به هر حال شرایط اجتماعی باعث شد، دولت پهلوی شکل بگیرد که از آن به عنوان دولت مدرن یاد میشود، پهلوی زمانی شکل گرفت که ما یک جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته داشتیم که بخش سنتی آن غالبتر بود.
فصیحی بعد از تشریح فضای اجتماعی اقتصادی اواخر قاجار به بررسی پایههای مدرنیته در حکومت رضاخان پرداخت و بیان کرد: دولت متمرکز مدرن شکل گرفت و اولین کاری که انجام داد ایجاد ثبات سیاسی، اجتماعی و امنیت بود که مورد استقبال همه جناحها حتی روحانیون قرار گرفت، برنامههای اقتصادی- اجتماعی رضاخان انجام شد و جامعه به سمت تجدد رفت.
وی گفت: اگر پایه اقتصادی مدرنیته را صنعتی شدن و سرمایه داری در نظر بگیریم، رضاخان داشت این کار را انجام میداد، در دوره قاجار یک جامعه پیشاصنعتی داشتیم و در دوره رضاخان صنعتی شدن در حال شکلگیری بود، طبقه کارگر و سرمایهدار به وجود آمد، کارخانهها چند برابر شد و بهبود اقتصادی اتفاق افتاد ولی با توسعه اقتصادی خیلی فاصله داشتیم.
فصیحی در ادامه با اشاره به اسناد تاریخی موجود، افزود: در همه حوزهها عقلانیت حاکم شد؛ ارتش منظم، مدرن شدن ادارهها (وجود 90 هزار کارمند)، اصلاح قضائی (عرفی شدن محاکم و نقش کمتر شرع)، به حاشیه راندن مذهب، تغییر ایلات، افزایش جمعیت شهری (صنعتی شدن) از جمله کارهای رضاخان برای مدرن شدن بود، با توجه به بیثباتیهای گذشته کشور از سه پایه مدرنیته پایه سیاسی آن که نظام دموکراتیک تحت لوای حقوق شهروندی نادیده گرفته شد، اما به وجود آوردن دولت منظم و مدرن توسط رضاخان مورد استقبال همگان قرار گرفت و حتی روشنفکران طرفدار مشروطه مانند تقیزاده و کسروی از این وضع راضی بودند.
وی با اشاره به آسیبهای یکدست کردن مردم توسط رضاخان، تصریح کرد: وحدت ملی از یک طرف، استقلال، ثبات سیاسی، تمرکز و دولت مدرن و از طرف دیگر یکپارچگی و یکسانی ایجاد کرد که موجب نادیده گرفتن حقوق یکسری قشرها شد، خیلی از مفاهیم در این دوره عوض شد و وجوه رشد علم و رشد صنعت بر رشد دموکراسی غلبه پیدا کرد، روشنفکران هم با این وضعیت همراه شدند مثلا علیاکبر داور یکی از ایدئولوگهای دوره رضاخان در «مرد امروز» نوشته بود، «دغدغههای روشنفکری را کنار بگذارید زیرا اینها دلمشغولیهایی است که راه به جایی نمیبرد و در حال حاضر باید در حوزه توسعه اقتصادی و اجتماعی کار کرد».
وی در ادامه به تقیزاده از روشنفکران آن دوره اشاره کرد و افزود: تقیزاده از دیگر روشنفکران آن دوره پیشنهاد میدهد بخش اعظم بودجه کشور، صرف تشکیل ارتش منظم شود، مدرسه ها افزایش یابد و محتوای کتابهای درسی به سمت علوم طبیعی و مدرن برود که همزمان با تمرکز حکومت، صنعت نیز رشد پیدا کرد.
استادیار رشته تاریخ دانشگاه الزهرا(س) در ادامه نشست به بررسی مسئله آرکائیسم پرداخت و اظهار کرد: طرح مسئله هویت ملی در دوره قاجار یک پدیده نوظهور بود که از غرب گرفته شده بود و امپراتوریهای باستانی بهشت گمشدهای در مقابل ضعف دولتمردان قاجار تلقی میشدند، در دوره مشروطه به بخش دموکراتیک آن نیز توجه شد، یعنی هویت ملی، هم شامل نژاد، قومیت، خاک و خون هم مشارکت شهروندان در قلمرو سیاسی میشد و وطن به (مادری) تشبیه میشد پدر تاجدار یعنی شاه نتوانسته از آن محافظت کند و نیاز دارد که فرزندان که (ملت) هستند از آن محافظت کنند.
وی در ادامه این مسئله را در دوران رضاخان تشریح کرد و گفت: در دوره رضاخان وطن و مردم به مادر و فرزندی تشبیه شدند که پدر، تاجدار شاه باید از آنها محافظت کند و بحث میهنپرستی با شاهدوستی ادغام شد، یعنی زمانی شما میهنپرست به حساب میآمدید که شاهپرست بودید.
فصیحی معتقد است، این اولویت آنقدر برجسته شد که وجوه دموکراتیک، توسعه سیاسی به حاشیه رفت، نگاه آرکائیستی با شاهدوستی آمیخته شد و از تجدد سیاسی غافل شدند، دولت رضاخان به مطالبات در حوزه اصلاح اقتصادی- اجتماعی دوره مشروطه پاسخ داد اما در اصلاح سیاسی ناکام ماند و مجلس ما در این دوره یک مجلس فرمایشی است.
وی با اشاره به تفاوت مفهوم هویت ملی دوره مشروطه و پهلوی پرداخت و بیان کرد: در این اصلاحات اقتصادی- اجتماعی هویتی با نام «هویت متجدد ایرانی» به وجود آمد، این هویت متجدد ایرانی با هویت ملی مشروطه متفاوت بود، در دوره مشروطه زمانی که بحث هویت ملی طرح شد، هویتهای قومی، مذهبی، ایلی و ملی به صورت مسالمتآمیز کنار هم زندگی و به هم کمک میکردند، نقش ایلات در مشروطه و مفاهیمی مثل «وطن اسلامی» در دوره مشروطه، نشان از این همزیستی مسالمتآمیز دارد اما در دوره رضاشاه این هویت متجدد را دولت ساخت و با زور اعمال کرد.
اگرچه در دوره رضاشاه، جامعه یک روند مدرن و به ظاهر مدرن پیدا کرد اما بیتوجهی به سنت پیامدهای خاص خودش را داشت، بهبود اقتصادی پیدا کردیم اما توسعه اقتصادی نداشتیم به همین خاطر در اواخر دوره رضاشاه تورم به حدی بالا رفت که گفتند حکومت رضاشاه، خانهای که بر تورم بنا شده است.
فصیحی در ادامه با انتقاد به نگاه مرزبندیشده رضاخان، افزود: هویت متجدد مبتنی بر عرفیگرایی (سکولاریسم)، ناسیونالیسم معطوف به باستانگرایی، زبان مشترک و پیشینه تاریخی مشترک شد و ایرانی را شکل داد که عرب، ترک، تاتار و کرد شامل آن نمیشدند و ایدئولوژی مسلط آن دوره میشود؛ دوسوم حجم مباحث کتابهای تاریخی آن زمان ایران باستان بود و یکسوم خیلی مختصر به حکومتهای متقارن (جاهایی که جنبشهای ایرانی در مقابل خلافت عرب در حال شکل گیری است) و دوره صفویه از این منظر که مرزها تثبیت و در مقابل خلافت عثمانی ترک هویت ملی شکل گرفته بود، پرداخته شده است.
وی تأکید کرد: رضاخان پیشینه تاریخی گزینش شدهای، برای هویت متجدد ایرانی ساخت، قالبی روی تاریخ کل ایران گذاشت، از دوره طلایی اسلام، عناصر عرب، ترک و تاتار حرفی نزد و نهادهایی در جهت القای این ایدئولوژی ساخت.
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا(س) معتقد است، رضاشاه باید نظام ایلاتی را اصلاح میکرد نه قلع و قمع و انهدام او با بیان مثالی گفت، زبان فارسی به عنوان زبان رسمی اعلام و با خشونت اعمال شد، همه باید به زبان فارسی صحبت میکردند، خیلی از اقلیتهای زبانی تا مدتها اجازه صحبت با زبان مادری خود را نداشتند و اسکان عشایر آنقدر با خشونت اعمال شد که برخی محققان آن را همتراز با رفتار سفیدپوستان با بومیان آمریکا دانستند، عشایر را قلع و قمع و اعدام کرد نه اصلاح و تربیت؛ رضاشاه در بحثی که با تقیزاده راجع به صولت الدوله دارد، میگوید: «اینها اصلاً آدم نیستند، اینجور آدمها باید از بین بروند».
وی اظهار کرد: رضاشاه این اصلاحات را آمرانه انجام داد، مشکلات ما ناشی از این است که در غرب سه پایه مدرنیته با هم رشد پیدا کرد اما در جامعه ما این سه پایه با هم رشد پیدا نکرد، این مدرنیزاسیون والگو برداری شتاب زده غیرمنطبق با سنتهای ما، باعث شد مشکلات بعدی ناهمگون باشد.
این تاریخشناس با اشاره به اقدامات مثبت رضاخان، افزود: در دوره پهلوی جامعه سنتی و سنتهای ما که هنوز نو نشده بود با جامعه مدرن غرب و محصولات مدرن جامعه غربی مقایسه شد، سنت ما یک چیز منفور و بیخاصیت تلقی شد که باید به کلی ( از همه ابعاد) کنار گذاشته شود و چون رضاشاه، جامعه سنتی را کنار گذاشت، مدرنیزاسیون کارایی لازم را نداشت و صنعتیسازی کرد، سیستم نوین بانکداری اجرا شد ولی توجهی به صرافهای خودمان نکرد، اگر نگاهی به سنتها داشت و سنتها را متحول میکرد همانگونه که غرب اینکار را کرد، ما رفتهرفته به مدرنیته میرسیدیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا(س) روند مدرنیزاسیون در دوران رضاشاه را آسیبشناسی کرد و گفت: اگرچه در دوره رضاشاه، جامعه یک روند مدرن و به ظاهر مدرن پیدا کرد اما بیتوجهی به سنت پیامدهای خاص خودش را داشت، بهبود اقتصادی پیدا کردیم اما توسعه اقتصادی نداشتیم به همین خاطر در اواخر دوره رضاشاه تورم به حدی بالا رفت که گفتند حکومت رضاشاه، خانهای که بر تورم بنا شده است.
وی معتقد است، مدرنسازی شتابزده ما را از مسیر اصلی خارج کرده و اگر قرار است جامعه ما مدرن شود توجه به سنت ها لازم است، مدرنسازی باید بر مبنای سنتها صورت بگیرید و نمیشود از هیچ شروع کرد و یکباره، قالبی گذاشت و اجرا کرد، این سؤال همچنان وجود دارد که ما چه بخش از سنت خودمان قابلیت نو شدن دارد و چه بخشهایی ندارد و اگر این قابلیت به اجرا در بیاید محصول مدرن ما چه خواهد بود که قطعاً ویژگیهای خاص خود را خواهد داشت که با جامعه غرب متفاوت است.
فصیحی در پایان مقایسه جامعه در حال گذار ما با جامعه مدرن غرب را کاری نادرست دانست و گفت: ما زمانی میتوانیم خود را با غرب مقایسه کنیم که محصولات مدرن خودمان را با محصولات مدرن غرب مقایسه کنیم و غیر این صورت یک جامعه سنتی را در هر شرایطی با یک جامعه مدرن مقایسه کنید، عقب مانده به نظر میرسد، باید اجازه بدهیم سنتها نو شود تا بتوانیم ببینیم، نتایج آن چه خواهد بود، محصولی که مختص جامعه ایرانی است.