از قرن هجدهم یعنی از همان ابتدا که دانشگاه (یونیورسیتی) به وجود آمد بنا بر این بود که آموزش و پژوهش توام باشد و تعادل میان این دو حفظ شود. ضامن این تعادل را هم فرهنگ میدانستند.
به گزارش عطنا به نقل از آفتاب یزد، دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف و استاد دانشگاه تهران در مطلبی به اهمیت پژوهش در دانشگاهها پرداخته است که در ادامه میآید؛
دانشگاه باید چراغی در راه ساختن و پیشرفت جامعه جدید باشد. ما که دانشگاه تاسیس کردیم به یک اعتبار نمیتوانستیم دانشگاه نداشته باشیم اما چندان نیازی هم به آن حس نمیکردیم یا نیازمان بیشتر نیاز حیثیتی بود. به این جهت دانشگاه ما همان مدرسه قدیم بود که در آن علوم جدید تدریس میشد و پژوهش در آن جایی نداشت. از حدود پنجاهسال پیش کم و بیش پژوهش هم جایی در دانشگاه پیدا کرد و در دهههای اخیر اعتنای به آن بیشتر شد.
مشکل بزرگ این بود که این بار هم به پژوهش نیاز نداشتیم و اگر نیاز داشتیم نیاز روان شناسی و اداری بود. ما پژوهش را از آن جهت که در کار و زندگی و سازمان و صنعت و کشاورزی و... به کارمان میآید، آغاز کردیم بلکه آن را وسیلهای برای اخذ گواهینامه تحصیلی و ارتقاء شغلی یافتیم. ملاک اعتبار آن هم چاپ شدنش در مجلات خاص بود. گویی جامعه ما به پژوهش نیاز نداشت و دانشمندان هم اهلیت ارزیابی پژوهشها را نداشتند.
پیداست که در این صورت تناسب و تعادلی هم میان آموزش و پژوهش وجود ندارد. ناگزیر دانشگاه هم که باید مظهر و آینه نظام زندگی و ره آموز علم و عمل مردمان باشد بیشتر مایه حیثیت و زینت کشور بود. این سخنان را به معنی انکار توسعه آموزش و پژوهشهای بالنسبه مهم که در یکی دو دهه اخیر صورت گرفته است، نباید دانست.
دانشگاه مثل مدارس قدیم صرفاً وظیفه آموزش ندارد بلکه باید به پژوهش هم بپردازد.
قدر کار دانشمندان و استادان و دانشگاهها و پژوهشگاهها محفوظ است و آنچه گفته شد به دانشگاه و نظام و ساختار آن بازمیگردد. در دانشگاه ما آموزش و پژوهش ما هم هماهنگ و متناسب و متعادل نیستند و این بیتعادلی کوششهای آموزشی و پژوهشی را از اثر میاندازد. این تعادل و تناسب وقتی برقرار میشود که توسعه اقتصادی و اجتماعی به مرتبهای برسد که صنایع و کشاورزی و مدیریت به پژوهش نیاز داشته باشند و این مستلزم تحولی در درون دانشگاه بود. در دانشگاه باید مقام و مرتبه و نسبت علوم و دانشکدهها معین باشد. پس تناسبی که گفتیم محدود به دانشگاه نیست.
در مدارس آموزش و پرورش هم به درستی نمیدانیم که چه میآموزیم و چه باید بیاموزیم و چه اندازه و برای چه بیاموزیم. مدرسه متوسطه راه عریضی است که به کوچه دانشگاه میرسد. سابقاً این کوچه در قیاس با داوطلبان ورود بسیار تنگ بود و عده کمی از دانش آموزانی که دبیرستان را به پایان رسانده بودند به دانشگاه راه مییافتند بعدها که آموزش عالی توسعه یافت و عده بیشتری از داوطلبان را پذیرفت بعضی مشکلها رفع شد اما مشکلهای تازهای هم در پی داشت. کاری که دانشگاه میتوانست بکند این بود که به دانشجویانش درسهایی بیاموزد و به آنها گواهینامه تحصیلی اعطا کند تا جوانان درس خوانده چند سالی دیرتر جویای کار و شغل باشند. فعلاً کاری به نامتناسب بودن برنامه ریزی مدارس و فشاری که از ناحیه آن به نوجوانان وارد میشود نداشته باشیم. این برنامه که بیشتر برای ورود به دانشگاه ترتیب داده شده است متاسفانه با برنامههای دانشگاه هم تناسبی ندارد. این سخنان را بر عیبجویی حمل نباید کرد.
من 67 سال معلم بوده ام و بیش از 60سال از عمر خود را در این دانشگاه (دانشگاه تهران) گذرانده ام. پس چگونه میتوانم به آن دلبستگی نداشته باشم؟ و چون دلبستگی دارم میخواهم دانشگاهی که آن را دوست دارم کانون تعادل فرهنگ و آموزش و پژوهش و کارساز زندگی مردم باشد و وقتی میگویم درهای دانشگاه باید باز باشد یا دوست نمیدارم که دانشگاه شبیه اردوگاه باشد قصد اعتراض و تعریض ندارم تقاضایی هم نمیکنم بلکه از اقتضای طبیعت
دانشگاه میگویم.
دانشگاه مثل هر چه و هر موجود و سازمانی بهتر است به اقتضای طبیعتش عمل کند و در این صورت است که بهتر و بیشتر میتواند به تقاضاهایی که جامعه و دولت و مردم از آن دارند پاسخ بدهد. دانشگاه مستقل، دانشگاه بیگانه با دولت و حکومت و سیاست و اقتصاد و تکنولوژی و نظم زندگی مردم و... نیست بلکه هماهنگ با همه اینهاست و وضع آنها را درک میکند و به این جهت در شرایطی نیز باید وظیفه هماهنگ سازی و تعادل بخشی را به عهده گیرد و این مهم در صورتی میسر میشود که خود در وضعی متعادل باشد و چنانکه قبلاً گفتیم هم در درون به تعادل رسیده باشد هم با بیرون هماهنگ باشد.
منبع: خبرآنلاین