استادان ارتباطات ایران و مالزی در دومین نشست «سمینار بینالمللی رسانه و ارتباطات؛ تجربیات ایران و مالزی» به بررسی پخش رادیویی و تلویزیونی در دو کشور پرداختند.
به گزارش عطنا، نشست بینالمللی «پخش تلویزیونی در ایران و مالزی» دومین نشست از «سمینار بینالمللی رسانه و ارتباطات؛ تجربیات ایران و مالزی» روز ۱۸ تیر ۱۳۹۶ در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
در این نشست صالح حسن، استاد دانشکده زبانهای مدرن و ارتباطات دانشگاه پوترای مالزی با اشاره به پخش تلویزیونی در مالزی در راستای توسعه این کشور، گفت: از زمان استقلال مالزی در سال 1957، این کشور توانسته است به توسعه اقتصادی قابل توجهی دست یابد، عوامل زیادی در زمینههای اقتصاد، سیاسی و اجتماعی به این توسعه کمک کرده است. پخش تلویزیونی در مالزی نیروی محرکهای است که از نظر مهندسی اجتماعی و تعهد سیاسی توانسته به توسعه کشور کمک کند.
صالح حسن با بیان اینکه زمانی رادیو در مالزی برای ایجاد مراحل توسعه از طریق برنامههای انگیزشی و آموزشی بسیج شد، اظهار کرد: هنگامی که ایستگاه تلویزیونی در سال 1963 تأسیس شد، نقش قطعی برای تشویق و ایجاد شرایط آب و هوایی در کشور به ارمغان آورده است. اخیراً یک مطالعه رضایت کشاورزان هنگام تماشا و گوش دادن به برنامه توسعه کشاورزی در تلویزیون و رادیو را نشان میدهد. در مجموع تلویزیون و رادیو نقش مهمی در شکل دادن به دستاوردهای حال و گذشته مالزی داشتهاند.
وی با اشاره به نقش رسانههای جمعی در توسعه کشورهای در حال توسعه، گفت: اگر رسانههای جمعی در این کشورها افقها را گسترش دهند، به طور غیر مستقیم به تغییر نگرش و ارزشها کمک میکنند، گفتوگوهای سیاسی را افزایش میدهند و به طور قابل توجهی در همه زمینههای آموزش و پرورش کمک خواهند کرد.
این محقق ارتباطات به برنامههای رادیویی و تلویزیونی مالزی اشاره کرد و گفت: مالزی یک پخش مجزا برنامههای روستایی و توسعه دارد. این شبکه در سال 1948 برای مبارزه با تبلیغات کمونیستی ایجاد شد و پس از دوره اضطراری به برنامههای محلی و روستایی تغییر کرد. در این شبکه برنامههای مختلف برای توسعه روستایی در جهت توسعه ملی پخش میشد.
بیچرانلو: جامعه ایران در حال تجربه یک انقلاب اجتماعی است که جنبههای مختلف افراد را دگرگون خواهد کرد.
وی با اشاره به نتایج پژوهش خود گفت: یافتههای پژوهش ما نشان میدهد که مخاطبان به رسانهای مانند رادیو نیاز داشتند که جدیدترین اطلاعات را در اختیار آنها قرار دهند و چنین برنامههایی برای برآورده ساختن نیازهای شناختی ثابت شده است.
صالح حسن با تأکید بر اینکه تحقیق در مورد برنامهها و علاقههای مخاطبان باید ادامه داشته باشد، تصریح کرد: جامعه مدام در حال تغییر است و اعضای جامعه دقیقا نمیدانند چه چیزی نیاز دارند، بنابراین شناخت تغییرات جامعه ضرروی است تا برنامههای رسانهای بتواند همچنان نیاز مخاطبان را برآورده سازد.
در ادامه، محمد نظام عثمان، استاد دانشگاه پوترای مالزی با اشاره به توسعه صنعت پخش و تلویزیون در مالزی اظهار کرد: در دهه 1920 اولین رادیو وارد مالزی شد پس از آن به تدریج ایستگاههای رادیویی و چند انجمن بیسیم در کشور تأسیس شد، تا سال 1957 که مالزی استقلال یافت.
وی اضافه کرد: در دهه 1960 شبکه ملی رادیویی مالزی توانست پخش 24 ساعته را در کل کشور آغاز کند، پس از آن در دهه 1970 نخستین شبکه رادیویی در مالزی تأسیس شد که ما در دهه 80 میلادی شاهد گسترش شبکههای خصوصی بودیم.
محمد نظام عثمان با بیان اینکه در آغاز قرن جدید، بیش از 30 شبکه رادیویی خصوصی و 20 شبکه دولتی در مالزی وجود داشت، گفت: برنامههای رادیویی با افزایش شبکهها گسترش یافتند، در این دهه شبکههای مختلف سیاسی، اجتماعی، سرگرمی، قومی و... در مالزی وجود داشت.
استاد دانشگاه پوترای مالزی در ادامه گفت: تلویزیون برای اولین بار در سال 1963 به مالزی آمد و دومین شبکه ملی در سال 1969 در کشور تأسیس شد. سپس در دهه 70 میلادی شاهد ورود تلویزیونهای رنگی بودیم.
وی با بیان اینکه تا اواخر دهه 80 میلادی اکثر شبکهها متعلق به دولت بود، اظهار کرد:سال 1984 نخستین شبکه تلویزیونی خصوصی در مالزی تأسیس شد و به دنبال آن دهه 1990 این شبکهها افزایش یافت.
این محقق مالزیایی با اشاره به قانون پخش در مالزی اضافه کرد: قانون اول پخش در مالزی سال 1950 نوشته شد، پس از آن در 1988 قانون جدید جایگزین آن شد. همچنین سال 1981 قانون شرکت ملی توسعه فیلم برای پوشش دادن به تغییرات تکنولوژیک نگاشته و در سال 1984 اصلاح شد.
عبدالله بیچرانلو، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در این نشست مقالهای با عنوان «مصرف رسانهای در ایران؛ گذار ارتباطی- اجتماعی به سوی جامعۀ گفتگومحور» ارائه داد.
بیچرانلو با اشاره به اینکه فناوری اطلاعات و ارتباطات، تصویر جهان را تغییر داده و بر جنبههای محتلف زندگی انسان تأثیر گذاشته است، گفت: در جامعه ایران نیز در دهههای اخیر به ویژه از سال 2012 به بعد استفاده از رسانههای همگرا افزایش یافته است. بر اساس تغییراتی مانند سواد و دسترسی به فناوریهای نوین به نظر میرسد مصرف رسانههای جمعی و یک طرفه، جای خود را به رسانههای اجتماعی داده است.
وی با بیان اینکه مصرف اصلی رسانه در دهه 80 میلادی تا قرن جدید تماشای تلویزیون بوده است، گفت: از اوسط دهه نخست قرن جدید، مخاطبان کانالهای ماهوارهای خارج از کشور به ویژه فارسیزبان در کشور افزایش یافت و به تبع آن استقبال از تلویزیون ملی کاهش داشت.
استاد دانشگاه تهران با اشاره به افزایش 6 برابری میزان سواد در 6 دهه گذشته، اظهار کرد: همچنین در سالهای اخیر نفوذ اینترنت در کشور افزایش یافته است، به دنبال این روند رو به رشد و استفاده از رسانههای اجتماعی، جامعه ایران در حال تجربه یک انقلاب اجتماعی است که جنبههای مختلف افراد را دگرگون خواهد کرد.
بیچرانلو اضافه کرد: به نظر میرسد مصرف رسانههای همگرا به ویژه تلفنهای هوشمند در تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ایران موثر بوده است.
همچنین به نقل از «شفقنا رسانه» مقاله دیگر ارائه شده مربوط به تژا میرفخرایی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز با عنوان «بحران در خبر، خبر در بحران» است. میرفخرایی در ابتدای این مقاله آورده است: خبر به مثابه یک مفهوم نظری و یک پدیده اجتماعی محصول قرن بیستم است، قرنی با بحرانهای متوالی و پیدرپی در تمام عرصههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی.
او در ادامه به تمهای اصلی خبر و مقایسه آن با کشورهای جهان سوم پرداخته و نوشته است: تمهای اصلی خبری در زادگاه این پدیده ارتباطی نیز عمدتا درباره همین بحرانهای پی درپی طبقاتی، جهانی، ملی و نسلی در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، پردازش میشد تا «خبر بد» به مثابه یک بحران خبری بر صفحه مطالعات رسانهای ظاهر شود. اما در جهان سوم و مخصوصا در منطقه خاورمیانه، تم اصلی خبرهای تلویزیونهای ملی – عمومی عمدتا درباره «توسعه» بود و بحرانها کمتر اجازه راهیابی به خبرها را پیدا میکردند.
میرفخرایی در ادامه نوشته است: شاید به جرئت بتوان فرض یک تحلیل محتوای مقایسهای از خبرهای تولیدی در غرب و شرق را تفاوت معنادار حجم تمهای خبری درباره «بحران» دانست.
در خبر های تولیدی سازمانهای تلویزیونی شرق «جهان ملی» جهانی یکدست و در حال توسعه و به دور از هرگونه بحران بود. تاکید بر تجانس، پیشرفت و «خبر های خوب» هم به نوعی بحران خبری دیگری -اما از نوعی متفاوت- را در شرق دامن زد. بحرانی که البته مشروعیت خبری و اعتماد مخاطبان را بشدت تهدید میکرد.
به گفته این پژوهشگر، بحران خبر بد و خبر خوب به اصلیترین معضل مفهومی در رابطه با خبر در غرب و شرق تبدیل شد. با این تفاوت که در غرب بحران خبر بد حداقل در سطح نظری و در دانشگاهها مورد بحثی حداقلی قرار گرفت، اما بحران خبر خوب که ریشه در یک برنامه توسعهمدار رسانهای داشت کمتر در شرق مورد بحث اهالی ارتباطات قرار گرفت. جدی تر شدن فرایند جهانی شدن در شرق معضل سیاسی دیگری از جمله چالش دولت های ملی و فرایند های جهانی شدن ایجاد کرد. این چالش به اشکال مختلف بروز می کرد، که مفهومپردازی توسعه مدار خبر در شرق توان برخورد با هیچ یک از این اشکال اجتماعی را نداشت.
بحران در خبر، نشئت گرفته از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و جهانی است ولی به آن محدود نمیشود. به همین دلیل دوباره اندیشی درباره خبر و برنامههای خبری تلویزیونی در شرق از یک زاویه نظری امروز بیش از هر روز دیگری الزامی است
میرفخرایی معتقد است که در شرایط امروز به دلیل عدم علاقه مخاطبان جوان و عدم تمایل آنان به پیگیری خبرها در ساعتهای مخصوص پخش خبر در کانالهای ملی، خبر تلویزیونی و برنامههای کانالهای ملی با معضلی به نام «نداشتن مخاطب» روبه رو هستند.
او در ادامه نوشته است: این مسئله باعث شده تا خبرهای مثبت این رسانه های ملی «خبر هایی برای هیچکس» محسوب شود. از همه مهمتر آنکه آینده سازان یعنی جوانان دیگر به این نوع خبرها و تمهای موضوعی حساسیتی نشان نمیدهند. گویی دو دنیای متفاوت ایجاد شده است، دنیای تولیدکنندگان برنامههای خبری و دنیای مخاطبان جوان که بدون کمترین تماسی به زندگی موازی با یکدیگر ادامه میدهند.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی تحلیل کرده است: مخاطبان جوان اینک با همه جهان از طریق شبکه های اجتماعی در ارتباطی نزدیک هستند و خود را بخشی از جهان می پندارند. اما بخش دیگری از جوانان شرقی نه تنها چنین نمی اندیشند بلکه حتی رفتارهای مقابله آمیز و چالشی را با غرب و محتوای سیاسی جهانی شدن انتخاب کردهاند. اما برنامههای خبری رسانهای شرقی، همچنان به گزارش جهان متجانس و پر از پیشرفتهای پر شکوه و پر عظمت میپردازند. عمق مسئله در عدم تطابق مفاهیم رسانهای توسعهمحور ملیگرایانه و نوعا اقتدارگرایانه با مفاهیم لیبرالیستی جهانیگرایی است. در حالی که «توسعه» و «جهانیسازی» به نوعی قابل تبیین در ادامه یکدیگر هستند.
میرفخرایی معتقد است که این بحران خبری موجودیت و مفهوم برنامههای خبری در شبکه ملی و عمومی را به طور کلی با خطر نابودی روبرو کرده است. در ادامه به ذکر راهحلهایی برای برخورد با آن پرداخته و نوشته است: برای برخورد با این بحران خبری راهحلهای متفاوتی همچون گرایش به نرم خبر، افزایش کیفیت «پرداخت خبری» و یا به کارگیری تکنولوژی پیچیدهتر در سطح محافل آکادمیک و حرفهای وجود دارد تا خود به بحرانی نظری و عملی دیگری در سطح دانشگاهها و محافل حرفهای بدل شود.
این مدرس ارتباطات در ادامه نوشته است: خبر به مثابه نوعی از برنامههای تلویزیونی تنها جنبه فنی ندارد و مفاهیم آن نیز تنها مفاهیمی تولیدی و برنامهای نیستند. بحران در خبر، نشئت گرفته از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و جهانی است ولی به آن محدود نمیشود. به همین دلیل دوباره اندیشی درباره خبر و برنامههای خبری تلویزیونی در شرق از یک زاویه نظری امروز بیش از هر روز دیگری الزامی است. دوباره اندیشی درباره برنامه های خبری هم از زوایه فنی و هم از زاویه موضوعی، مفهوم پردازی نوینی درباره خبر تلویزیونی و محدودیتها و افقهای آن را میطلبد که این البته بیش از آنکه وظیفه خبرنگاران حرفهای باشد، در حیطه مباحث نظری دانشگاهی قرار میگیرد.
مقاله دیگر این نشست، مقالهی مهدی منتظر قائم، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با عنوان «سیاستگذاری در تلویزیون ایران: مطالعه انتقادی محیط، عوامل و فرآیندها» است.
منتظر قائم در این مقاله میکوشد تا در ابتدا روایت مختصری از تاریخچه صنعت پخش تلویزیون در ایران (به عنوان یکی از اولین کشورهای غیرغربی دارای این رسانه) ارائه نماید و سپس به رشد شتابان آن در دو دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی، جایگاه تلویزیون در سیاستهای نوسازی رژیم پهلوی، چرایی تبدیل آن به یکی از مهمترین مقولههای گفتمانهای انقلابی، چرایی و چگونگی توجه به صنعت/رسانه تلویزیون و سازمان صداوسیما در دوران پس از انقلاب اسلامی میپردازد.
او در ادامه برای فهم هر چه دقیقتر تاریخچه تلویزیون در ایران معاصر، به مطالعه نظام سیاستگذاری تلویزیون و سازمان صداوسیما و جایگاه و کارکردهای مورد انتظار از آن در سطوح کلان ملی و خرد پرداخته و نوشته است: در این بخش، بویژه نحوه مواجهه گفتمانی و عملی تلویزیون با رقبای رسانهای ظهور کرده در دهههای معاصر (مشخصاً ویدئو، ماهوارههای پخش مستقیم، و شبکههای اجتماعی) مورد توجه قرار میگیرد.
منتظر قائم در این مقاله نظام سیاستگذاری تلویزیونی ( محیط، بازیگران و فرآیندهای آن) را به صورت انتقادی واکاوی کرده و نوشته است: غلبه نگاه ایدئولوژیک (و نه استراتژیک) در سیاستگذاری؛ مالکیت انحصاری تلویزیون؛ عدم شفافیت قوانین کلان مرتبط با تلویزیون و سازمان صدا و سیما (در بسیاری از موارد مهم مرتبط با ضرورت پاسخگویی به مخاطبان، شفافیت و صداقت، دسترسی همگانی، تأمین منافع و مصالح عمومی، مالکیت معنوی و رعایت حریم خصوصی)؛ بلاتکلیفی در قبال نحوه مواجهه با روندهای جهانی ناشی از رواج فنآوریهای نوین، تبعات ناشی از ادغام و جهانی شدن رسانهها، تکثر و تنوع داخلی و بینالمللی؛ غلبه نگاه عمودی و از بالا به پایین در نوع تدوین و ابلاغ سیاستها و مشارکت غیرکافی عوامل میانی و پایین سازمان؛ ضعف جدی در نظارت بر اجرایی شدن سیاستها و برنامهها؛ وجود فاصله جدی و سلسله مراتب زیاد بین سیاستگذار و تولیدکننده؛ کلیگویی در سیاستها و … از جمله نقدهای نظام سیاستگذاری تلویزیونی است.