رودی ماته ایرانشناس و استاد دانشگاه دلاوار آمریکا است. وی پایاننامه خود را زیر نظر «نیکی کدی» ایرانشناس برجسته آمریکایی گذرانده و از این رهگذر به تاریخ صفویه علاقهمند شده است. کتاب «ایران در بحران، زوال صفویه و سقوط اصفهان» یکی از مهمترین نمودهای این علاقه و تلاش است که به فارسی نیز ترجمه شده است. در این اثر ماته در کنار عوامل سیاسی، مذهبی و فرهنگی، عامل اقتصادی را نیز در سقوط صفویان دخیل میکند و با تکیه بر منابع متعدد از جمله آرشیو کمپانی هند شرقی هلند به واکاوی وضعیت اقتصادی ایران بهویژه در سالهای پایانی حکومت صفویان پرداخته است. این رویکرد اقتصادی به تاریخ در حدفاصل صفویه تا قاجار در سایر کارهای او نیز امتداد یافته است. ماته فارسی را روان صحبت میکند و این امر را جدا از حوزه پژوهشی خود در رابطه با ایران شناسی که مجدانه و با اشتیاق پیگیر آن است، به یقین مدیون همسر ایرانی خود فریبا امینی است. او خردادماه امسال به ایران آمد و نشستهای متعددی از سوی مراکز علمی و دانشگاهی برای وی ترتیب داده شد. زمانی که در اصفهان از او درخواست کردم که گفتوگویی در تهران با محور تاریخ اقتصاد داشته باشیم، بهرغم فشردگی برنامههایش پذیرفت و این مصاحبه در حاشیه نشست او در خانه کتاب انجام شد.
به گزارش عطنا، گفتوگوی روزنامه دنیای اقتصاد با ایرانشناس، رودی ماته، به شرح زیر است:
*شما عقیده دارید که تاریخ ایران بیش از آنکه یک کل سیاسی باشد، یک کل فرهنگی است و استمرار آن را نه در سوابق سیاسی بلکه در ساحت فرهنگی میتوان جستوجو کرد. در رابطه با اقتصاد به چه صورت بوده است؟ تاریخ اقتصادی ایران از استمرار فعالیتهای اقتصادی در این کشور حکایت دارد یا از انقطاع آن؟
هر دو. یعنی از یکسو ما شاهد استمرار در اقتصاد ایران هستیم و از طرف دیگر به سبب مشکلات و موانع این استمرار همیشگی نبوده است. در ایران همواره شیوه زیست کشاورزی وجود داشته است و محصولات مختلفی در این کشور از جمله ابریشم کشت میشد، اما برخی از محصولات در بخشهای خاصی از ایران به عمل میآمد و پارهای نیز در دورههایی خاص وارد ایران شد.
مثلا گندم در بخشهای مختلفی از ایران کشت میشد، اما برنج به نظر نمیرسد که پیش از مغولان در شمال ایران شناخته شده باشد. ایران به لحاظ محصولات کشاورزی محدود است و همه چیز امکان کشت در این کشور ندارد. بنابراین استمرار در امر کشاورزی وجود دارد ولی در نوع محصولات، امنیت جادهها و مسیرها به منظور صادر کردن و حملونقل آنها بهویژه در رابطه با محصولات گرانقیمت مانند ابریشم انقطاع زیاد وجود دارد.
بهطور کلی میتوان گفت که زیربنای اقتصادی ایران نسبتا ضعیف بوده، چراکه این کشور وابسته به کشاورزی بوده اما همواره با خشکسالی و کمبود باران مواجه بوده است. تا قرن بیستم ما شاهد چند دوره خشکسالی و قحطی شدید در تاریخ ایران هستیم که پارهای از موارد منجر به از بین رفتن میلیونها نفر شده است. ایران در عین حال محدودیت منابع آب داشت و این محدودیت نوعی عدم اطمینان به فعالیت را نیز پدید میآورد.
چراکه یک سال آب به میزان کافی برای کشت محصولات وجود داشت و سال بعد ممکن بود تمام محصولات در اثر بیآبی از بین برود. بنابراین وجود چنین موانعی در کنار پراکندگی جغرافیایی در ایران موجب پدید آمدن انقطاع در تاریخ اقتصادی این کشور میشد.
*ما میدانیم که ایران در دورههای دیگری از تاریخ خود، بهویژه در عهد صفویه با تکیه بر تجارت تک محصولی اقتصاد خود را اداره میکرد، با توجه به پژوهشهای شما در رابطه با تجارت ابریشم، وضعیت و حجم تجارت این محصول و تاثیر آن بر اقتصاد ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما آمار دقیقی به این صورت که امروزه انتظار میرود، در دست نداریم و بیشتر براساس تخمین و برآوردهای حدسی میتوان اطلاعاتی را بهدست آورد. ما میدانیم که شاه عباس در دوران خود تولید ابریشم را افزایش داد و انحصار صادرات ابریشم را به تجار ارمنی جلفا واگذار کرد.
این امر به منظور افزایش درآمد این محصول صورت گرفت، چراکه آنها در امر تجارت مهارت و خبرگی داشتند و با کشورهای خارجی و نمایندگان آنها از هندوستان گرفته تا لندن و ونیز و لیورنو آشنایی داشتند. بنابراین در آن زمان برای افزایش حجم صادرات ایده اعطای انحصار این تجارت به ارامنه واقعا مناسب بود. در این مقطع حجم صادرات ابریشم نسبتا مهم بود، ولی این صادرات حتی در زمان اوج خود نیز به هیچوجه به اهمیت و حجم تولیدات کشاورزی و درآمد آن برای ایران نمیرسد.
ما امروزه بیشتر از ابریشم میدانیم تا تولیدات کشاورزی، چراکه برای آگاهی از این امر نیازمند مدارک خارجی هستیم ولی این منابع اهمیت کمتری به کشاورزی میدهند. چون خارجیها بیشتر بهدنبال پول در ایران بودند. بنابراین ابریشم از منظر آنها دارای اهمیت بود، ولی در مجموع برای اقتصاد ایران اهمیت ابریشم به اندازه کشاورزی و تولیدات آن نبوده است.
ابریشم کالای نفیس و شگفتآوری برای اروپاییان بود که در خارج از مرزها نیز مشتریانی به همین جهت داشت، اما کشاورزی امری عادی و روزمره بود که معمولا دیده نمیشد اما اثر مهمتری در اقتصاد داشت.
*به عبارت دیگر شما سعی دارید بگویید بزرگ شدن ابریشم در تاریخ اقتصاد ایران بهویژه در عهد صفویه بیش از آنکه واقعیت باشد، محصول نوع تاریخنگاری در منابع خارجی است؟
بله درست است. خارجیان چون با ابریشم و معاملات آن سر و کار داشتند و آن را از شاه میخریدند در مدارک خود، اطلاعات زیادی در باب مقدار و قیمت کالاهای خریداری شده آوردهاند. این در حالی است که در مدارک فارسی زبان نه در مورد کشاورزی و نه در مورد موادی مانند ابریشم اطلاعات زیادی در دست نیست. به استثنای موقوفات و نامههای وقف که مربوط به املاک است و آنها هم در ساختار اقتصادی کشور چندان قابل اعتنا نیستند، چراکه امری در تحول و قابل تجارت نیست.
یعنی در این نامهها بیشتر مقدار ملک، محصولات آن، نحوه اخذ مالیات و مواردی در رابطه با عدم دخالت در امور آن، آمده است. البته موقوفات در جای خود دارای اهمیت است ولی در منابع تاریخی ایران تصویری همهجانبه و درازمدت ارائه نمیدهد. برخلاف مثلا مدارک کمپانی هند شرقی هلند که آمار سالانه صادرات ابریشم، قیمت آن، شیوه معاملات با دربار و... با جزئیات آورده شده است.
بنابراین بهرغم اینکه ابریشم دارای اهمیت زیادی در ساختار اقتصاد ایران بود اما این اهمیت به نظر من واقعا در اندازهای که منابع خارجی آوردهاند نبود. البته مهمترین صادرات ایران در زمان صفویه ابریشم بود ولی همچنان کشاورزی بود که مبنای درآمد اقتصادی کشور قرار داشت اما چون آمار دقیقی نداریم، اثبات این امر تا حدودی دشوار است.
اینکه در این دوره درآمد دولت افزایش یافت بیش از آنکه ناشی از صادرات ابریشم باشد، در نتیجه تنظیماتی بود که شاه عباس پدید آورد. او قصد داشت درآمد ایران افزایش پیدا کند و این کار نهتنها با صادرات ابریشم بلکه با فعالیتهایی چون تنظیم مالیاتها و سرشماری دقیقتر نسبت به دوران گذشته تا حدودی نظم یافت و امکانپذیر شد.
*بسیاری از پژوهشگرانی که در باب صفویه اقدام به مطالعه میکنند، معمولا به رابطه دین و سیاست در سقوط این سلسله پرداختهاند، چه امری موجب شد شما عامل اقتصاد را در این رابطه دخیل کنید؟
من همیشه به اقتصاد بهعنوان یک عامل مهم زیربنایی توجه داشتهام و رابطه آن با سیاست در نظرم مهم بوده است. شخصا چندان به پول علاقهمند نیستم و صرفا به آن بهعنوان یک وسیله معامله توجه دارم. نکته دیگری که در جریان معاملات قابل توجه است امر فرهنگی است. معاملات بین دربار و نمایندگان کمپانی هند شرقی از این لحاظ بسیار جالب توجه است. یعنی اگرچه کنشهای اقتصادی در حال روی دادن است اما بخش زیادی از آن را مسائل فرهنگی دو کشور شامل میشود.
عواملی مانند خساست و دست و دلبازی و... در این رابطه قابل ملاحظه است. شما در کتابی که چند ماه دیگر به امید خدا منتشر خواهد شد، این امر را به خوبی میتوانید دنبال کنید و به نظر من جنبه فرهنگی این معاملات حتی از وجه مادی و تجاری آن جالبتر است.
یعنی اینکه هلندیها چگونه به ایران نگاه میکردند و از خرابکاریها و حقهبازیها شکایت میکردند و ایرانیان چگونه به هلندیها بهعنوان شرکتی که قصد داشت ایران را چپاول کند نظر میکردند و همیشه اینگونه پیشفرضها و پیشقضاوتها در روابط دو کشور وجود داشت که برای من بسیار جالب بود.
*با توجه به این رویکرد، در نهایت از مجموعه عواملی که در سقوط سلسله صفویه ذکر میشود، کدام یک را مهمتر ارزیابی میکنید؟
به نظر من نمیتوان در نهایت اولویتی برای این امر قائل بود و چیزی که هست، بیشتر ترکیبی از عوامل مختلف است. سه عامل به نظر من از همه مهمتر است. یکی همان زیربنای اقتصادی و مادی است که نسبتا ضعیف بود و ذخیره ایران در مقایسه با دیگر همسایگان خود برای مثال گورکانیان چندان زیاد نبود. هندوستان بسیار سرسبز است و محصولات زیاد و متنوعی داشت که به هیچوجه با ایران قابل مقایسه نبود. عامل دوم ضعف کلی دربار از زمان شاه عباس به بعد بود. آنها توان زیادی برای کنترل اقتصاد نداشتند. البته دخالت میکردند ولی این دخالت بیشتر به صورت فشارهای مالیاتی بهخصوص از اقلیتهایی مانند ارامنه، زرتشتیان و یهودیان بود.
بنابراین آنها یا فرار میکردند یا داراییهای خود را پنهان میکردند. همچنین دربار از خارجیها وام میگرفت بدون آنکه به آنها بازگرداند. در چنین شرایطی کمبود پول شدیدتر شده بود. سکهها و شمش از کشور از طریق خلیجفارس خارج میشد و به هندوستان میرفت. یعنی از زمان فرمانروایی شاه صفی و بهویژه در دوره شاه سلیمان حقیقتا بحران پول در کشور وجود داشت و تمام سکههایی که در ایران موجود بود، به غیر از اصفهان از بین میرود و بیشتر سکههای بزرگ تشریفاتی برای هدیه و آویزان کردن وجود داشت.
به جز این مقدار، معامله پولی معمولی بهویژه با استفاده از نقره از بین میرود چون مواد خامی هم وجود نداشت و در این شرایط معامله با عثمانیان برای خارجیها به صرفهتر بود. متاسفانه در ایران معادن طلا و نقره هم بسیار کم وجود داشت و بیشتر سکهها باید از خارج میآمد. نکته دیگر صلح بود؛ یعنی خود صلح عاملی در فروپاشی صفویه بود. تا زمانیکه ایرانیان با عثمانیان میجنگیدند، ارتش به ناچار آماده و قوی ماند اما در اواخر دوره صفویه، آنان بالاخره تصمیم گرفتند صلح برقرار کنند. چون چندینبار شکست خورده و ناامید شدند.
بنابراین ارتشی که جنگ نمیکند و در محدوده خود منزوی شده، طبیعتا فرسوده میشود. خود شاه هم در کاخ نشسته و چندان تمایلی برای بیرون آمدن نداشت. این در حالی است که شاه موظف بود روی اسب از قلمرو خود محافظت کند. چون قدرت توازنی میان ترس و احترام است. شاهی که از محدوده خود خارج نمیشود خوف و احترام را نزد مردم از دست میدهد. دیگر آن مردبزرگ روی اسب که اعدام میکند، هدیه و صله میدهد برای مردم از اعتباری برخوردار نبود و مورد تمسخر قرار میگرفت.
بهویژه شاه سلطان حسین که به عیاشی، میگساری، زنبارگی و انفعال شناخته میشد. بنابراین شاه دیگر آبرویی نداشت و اطراف او را زنان و خواجهنشینان گرفته بودند. این امر در نهایت منجر به تفرقه شدید شد و افغانها را که خود از اهالی ایران بودند به خشم آورد. بنابراین آنها بدون مقاومت جدی تا اطراف اصفهان رسیدند و پس از یک دوره محاصره موفق شدند، حکومت صفویان را متلاشی کنند.
*به کمپانیها اشارهای نداشتید، آیا کمپانیهای هند شرقی نقشی در فرآیند تضعیف و فروپاشی صفویه نداشتند؟
من گمان نمیکنم، کمپانیها را بتوان عامل زوال دانست. چراکه فعالیت آنها به نفع هر دو طرف بود. البته آنها کاسب بودند و میکوشیدند به نفع خودشان سود ببرند ولی این امر در نهایت به سود ایران نیز بود؛ یعنی این برداشتی که تصور میشود آنها فقط در پی غارت و چپاول سرمایه ایران بودند، غلط است و نوعی وطنپرستی محدود بهنظر میرسد.
آنها ابریشم را به قیمت نسبتا بالایی خریداری میکردند چون خرید و فروش آن در دست دربار بود و از این امر هم شکایت داشتند. هر سال سعی میکردند مذاکره کنند تا قیمت را کاهش دهند ولی شاه و دربار پافشاری میکردند که قیمت بر مبنای همان قراردادی باشد که در دوره شاه عباس منعقد شده بود. کمپانیها در ازای صادرات ابریشم، کالاهای مختلفی را از جمله ادویه و قند و شکر به ایران وارد میکردند که در آشپزخانه دربار و مطبخ طبقات بالای جامعه بسیار مصرف میشد.
به علاوه کمپانیها همواره بهدنبال این بودند که سایر محصولات ایران به غیر از ابریشم را نیز خریداری و صادرکنند چون آنها تاجر بودند و بنابر مقتضیات کارشان باید چیزی وارد و چیز دیگری صادر میکردند اما هیچ چیزی پیدا نمیکردند چون ایران به جز ابریشم چیزی که در اروپا مشتری داشته باشد، نداشت. تجارت فرش بسیار محدود و فقط در حد تعدادی به منظور هدیه بود. بنابراین حجم تجارت چندان قابل توجه نبود و محصولات دیگری مانند گلاب، رناس و... ارزش تجاری چندانی نداشت. بنابراین آنها مجبور بودند برای کسب سود به تجارت سکهها بپردازند.
*همین اقدام به خارج کردن سکهها به ضرر اقتصاد ایران نبود؟
البته که به ضرر اقتصاد ایران بود. تلاشهایی در جهت جلوگیری از این امر نیز صورت گرفت ولی در اقتصاد اگر توازن وجود نداشته باشد، ایجاد مشکل میشود، در داخل مردم دارایی خود را پنهان میکنند و سرمایههای خارجی نیز فرار میکنند. همین الان نیز اگر در کشور قوانین به قدری شدید و دست و پا گیر شود، کسانی که پول دارند، تومانهای خود را تبدیل به دلار میکنند و به خارج از کشور میروند. درست است؛ این عدالت نیست و به ضرر کشور است اما همیشه اینگونه بوده است که قوانین اقتصادی با قوانین عدالت لزوما سازگار نیست.
*شما اثر جالب دیگری در رابطه با تاریخ مسکرات و مخدرات در ایران دارید که البته در ایران در دست انتشار است. در این کتاب بررسی این پدیدهها را از زمان صفویه شروع کردهاید،چه جاذبههایی شما را به بررسی این دوران تاریخ ایران سوق داد؟
قبل از این هم البته زیاد بود. بهخصوص الکل و تریاک. تریاک بومی است و قبلا هم در ایران بوده است، البته ما اطلاعات چندانی در مورد ریشه آن نداریم اما در این سوی دنیا تا آسیای مرکزی شناخته شده بود. من از صفویه تا قاجاریه را انتخاب کردم چون پیش از آن ما مدارک معتبر چندانی نداریم. یعنی شعر هست و تعدادی داستان هم داریم. البته میتوانستم دوران قبل را هم بررسی کنم ولی یک تاریخ همهجانبه نوشتن امری دشوار است.
دلیل دیگری هم دارد، چند مورد از این مواد از خارج وارد ایران شدند. از جمله تنباکو که ریشههای آن ایرانی نیست و بیشتر از آمریکای لاتین میآمد. یعنی پیش از کشف بزرگ (کشف قاره آمریکا) مردم نهتنها در آسیا بلکه در اروپا نیز با آن آشنایی نداشتند. چای را مردم تا حدودی در خراسان میشناختند البته چای چینی اما چای سیاه به وسیله این شبکه بینالمللی مسیرهای تجاری وارد ایران شد. بنابراین این دوره را انتخاب کردم چون یک جنبه کتاب همین ورود به ایران و میزان محبوبیت و واکنش گروههای مختلف اجتماعی به آن است و از این زمان به بعد است که این محصولات جذابیت و موضوعیت پیدا میکنند.