پیدایش انقلاب اسلامی و ظهور امام خمینی (ره) علاوهبر ایجاد یک ساختار سیاسی و اجتماعی متفاوت در دل تمدن غرب، زلزلهای در نظریههای اجتماعی مدرن به وجود آورد. بهطوری که این پدیده با عینک نظریههای متعارف علوم اجتماعی و علوم سیاسی قابل تبیین و مطالعه نبود.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه صبحنو، بنابراین خود انقلاب اسلامی، ضرورت پیدایش نظریههایی مناسب خویش را نمایان میساخت. سؤال اینجاست که آیا کوشش نظری برای معرفی و تبیین انقلاب اسلامی و اندیشه امام متناسب با عظمت رویداد انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است؟ در این گزارش قصد داریم یکی از تلاشهایی را که برای نزدیک شدن به اندیشه اجتماعی امام خمینی (ره) انجام شده است روایت کنیم.
«نسبت تمدن اسلامی و مدرنیته در اندیشه امام خمینی (ره)» عنوان پایاننامهای است که توسط یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه باقرالعلوم تهیه و تنظیم شده است. روحالله نامداری دانشآموخته رشته جامعهشناسی این دانشگاه بود که چندی پیش در سن 37 سالگی به دیار باقی شتافت و تلاشهایش برای تبیین اندیشه امام ناتمام ماند.
او در این رساله در صدد است تا اندیشه اجتماعی امام خمینی (ره) را با استفاده از منابع دست اول منتسب به امام و نه تفاسیر و مفاهیم بیرون از اندیشه امام، تبیین کند. لذا سراغ متن صحیفه امام، اشعار و دیگر کتابهای اعتقادی و اصولی ایشان رفته است. صرف نظر از یافتهها و نتایج گوناگونی که در این رساله به آن اشاره شده است، یکی از موضوعاتی که مورد انتقاد نویسنده رساله است، «غربمحوری» در حوزه اندیشه اجتماعی ماست. نامداری میگوید تاکنون هر اندیشهای در طول سالهای گذشته در راستای تبیین اوضاع اجتماعی ما ارائه شده به غرب مرکزیت داده است. این مرکزیت یا در مقام پذیرش بوده است یا در مقام رد.
روح الله نامداری، نگارنده این مقاله، چندی پیش به دلیل عارضه سکته قلبی درگذشت.
او با همین مبنا، اندیشه اجتماعی امام را بیرون از مسئله سنت و تجدد قلمداد میکند و معتقد است، آنچه در اندیشه اجتماعی امام مرکزیت دارد، «قیام لله» برای مبارزه با «ظلم» و «تحجر» است. او در تأیید این سخن، نامه امام به سید حمید روحانی، مورخ انقلاب اسلامی را ذکر میکند: «شما بايد نشان دهيد كه چگونه مردم، عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايى قيام كردند و فكر اسلام ناب محمدى را جايگزين تفكر اسلام سلطنتى، اسلام سرمايهدارى، اسلام التقاط و در يك كلمه اسلام امريكايى كردند.»
بنابراین او معتقد است که امام طرحی بیرون از دعوای سنت و تجدد داشته است و چارچوبی مستقل برای مواجهه با جهان جدید بنا کرده است. یکی دیگر از مؤیدات نامداری در این مدعا، پاسخ امام به خبرنگار مجله تایم است: «-خبرنگار: شما زندگى خيلى منزوى داشتيد، شما اقتصاد جديد و حقوق روابط بينالمللى را مطالعه نكردهايد... آيا اين در ذهن شما اين شك را به وجود نمیآورد كه ممكن است عواملى در اين معادله باشد كه شما نمیتوانيد درك كنيد؟ -امام: ما معادله جهانى و معيارهاى اجتماعى و سياسیاى كه تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجيده میشده است را شكستهايم. ما خود چارچوب جديدى ساختهايم كه در آن عدل را ملاك دفاع و ظلم را ملاك حمله گرفتهايم. از هر عادلى دفاع میكنيم و بر هر ظالمى میتازيم، حال شما اسمش را هر چه میخواهيد بگذاريد... آرى با ضوابط شما من هيچ نمیدانم و بهتر است كه ندانم.»
نامداری علت مطرح نشدن مفهوم «ظلم» در نظریههای اجتماعی مدرن را این مسئله قلمداد میکند که در عالم مدرن، آزادی بر عدالت تقدم شانی دارد و هدف، آزادی است و عدالت وسیله است: «به راستی چرا «ظلم» نتوانسته است حتی به اندازه یک متغیر مستقل در چنین پژوهشهایی وارد شود؟... «آزادی» افق جهان مدرن است.
اگر امروز غرب به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و از آن به عنوان پایان تاریخ یاد میکند، بدین معناست که افق آزادی رو به فروبستگی است؛ و عدالت از آن وجه که شاید بتواند راه آزادی را بگشاید مورد توجه واقع شده است. اگر گفته شده است که در حکومت دینی الکنترین مردمان باید بتوانند به راحتی داد مظلومیت خود را بستانند، تذکری بوده است به این مطلب که آزادی مقدمه عدالت است.»
پرسش دیگری که نامداری مطرح میکند این است که چرا در طرح اندیشه اجتماعی امام، در کنار «ظلمستیزی»، «مبارزه با تحجر» مطرح شده است؟ او در پاسخ به این سؤال میگوید: «ظلم و تحجر دو حجاب فهم اسلام ناب هستند. امام از جایی ورای فلسفه و عرفان به عالم و آدم نظر داشت. برگرداندن این مقام به فلسفه و عرفان، یا تعهد به روایتخوانی و اخباریگری و طرد فلسفه و عرفان (آبکشیدن ظرف آب فرزند امام) هر دو صورتی از «تحجر» است. برگرداندن همه آیات و روایات به جهات معنوی، که چیزی جز غفلت از مسائل اجتماعی دین همچون ظلمستیزی و قیام عدالتخواهانه انبیاء و حضرات معصومین (ع) را در پی ندارد نیز از حجابهای دیگر اسلام ناب است.»
به راستی چرا «ظلم» نتوانسته است حتی به اندازه یک متغیر مستقل در چنین پژوهشهایی وارد شود؟... «آزادی» افق جهان مدرن است. اگر امروز غرب به پایان تاریخ خود نزدیک شده است و از آن به عنوان پایان تاریخ یاد میکند، بدین معناست که افق آزادی رو به فروبستگی است؛ و عدالت از آن وجه که شاید بتواند راه آزادی را بگشاید مورد توجه واقع شده است. اگر گفته شده است که در حکومت دینی الکنترین مردمان باید بتوانند به راحتی داد مظلومیت خود را بستانند، تذکری بوده است به این مطلب که آزادی مقدمه عدالت است.»
او در تأیید این مطلب فقراتی از بیانات امام را میآورد: «دستجات مختلفهاى از مردم و اهل علم، اینها توجهشان به معنويات اسلام بود و نظرشان به آن آياتى و رواياتى كه مربوط [بود] به معنويات و تهذيب نفس و ماوراى طبيعت... آنها تا مدتهاى قبل به آن طرف ورق نگاه میكردند، مثل فلاسفه و عرفا و صوفيه و اينها، آن طرف ورق را نگاه میكردند و در حرفهايشان بيان همان معنويات بود و مردم را دعوت میكردند به همان جهات معنويه اسلام...» در واقع نامداری معتقد است که محدود شدن به افق فلسفه و عرفان و غفلت از امور اجتماعی مثل مبارزه با ظلم و همچنین مخالفت کورکورانه با فلسفه و عرفان، هر دو از مظاهر تجدد و جمود فکری است و این امر در تضاد با اندیشه اجتماعی امام و اسلام ناب است. شاید به همین دلیل باشد که متحجرانی مثل انجمن حجتیهایها قیام امام را برنمیتابند و امام هم بارها در مذمت آنها سخنان تندی را بر زبان آورده است.
نامداری در توضیح معنای عدالت در نظر امام خمینی، تلاش میکند که علت اصلی مخالفت برخی عرفا یا متحجران با امام خمینی را نشان دهد: «غایت دین توحید است، اما اینکه کسی به توحید رسیده است هرگز به معنای آن نیست که او به تمامیت دین دست یافته است؛ چنانکه برخی اهل عرفان آنچنان متوجه توحید بودهاند که عدالت و ظلم در کلمات آنها هیچ جایی نداشته، و در نزد آنان توجه به توحید کثرت را رفض میکرده است. اگر سه معنی «تزکیه»، «سادهزیستی» و «فهم عمیق دین و امر واقع» در نسبتی خاص با هم بنشینند، آنگاه معنایی بهنام «عدالت» ظهور میکند. فارغ از این نسبت عدالت میتواند معنای ظلم را افاده کند.»
روحالله نامداری در این پایاننامه یافتهای بسیاری دارد، اما متاسفانه فرصت نکرد که این یافتها را به دقت تنظیم و منتشر کند. امید است که پژوهشگران عرصه اندیشه انقلاب اسلامی با مراجعه به متن اندیشه امام راحل، تفکر ایشان را بازشناسی و تبیین کنند.