رئیس فرهنگستان علوم، رضا اردکانی در نشست «فلسفه آموزش عالی» در تاریخ 24 آذرماه در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی برگزار شد، گفت: دانشگاهی میخواهیم که مقالهنویسی آن برای دانشجویان، اهل فرهنگ و صنعت مفید باشد.
به گزارش عطنا، مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم است که با عنوان «فلسفه آموزش عالی»، 24 آذرماه، در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی ایراد شد.
«آموزش عالی» یک اصطلاح فرانسوی است؛ آنها ابتدا نظام آموزشیشان را به سه دوره ابتدایی، متوسطه و عالی تقسیم کرده بودند و ما هم بدون توجه به شرایط کشور، نظام آموزشیمان را به «ابتدایی»، «متوسطه» و «آموزش عالی» تغییر دادیم و بعدها که آنها نظام آموزشیشان را چهار دورهای کردند ما نیز «مقطع راهنمایی» را به سطوح آموزشمان اضافه کردیم. حال اینکه مقطع راهنمایی در نظام آموزشی ما برآمده از چه فلسفه و ضرورتی است، خود جای سؤال دارد که البته محل بحث من نیست.
«آموزش عالی» به معنای آموزش در مرتبهای بالاتر است. البته این اصطلاح فرنگی است و اینکه ما چقدر ترجمه درستی از آن داشتهایم هم جای بحث دارد. برای مثال، ما واژه «دارالفنون» را از پلیتکنیک فرانسه بخوبی ترجمه کردیم هر چند که دارالفنون، دارالفنون نبود و مدرسهای معمولی بود. این را گفتم تا بگویم نخستین مدرسه متوسطه و عالی را که تأسیس کردیم «دارالفنون» نامیدیم نه «دانشگاه». اصلاً چرا فرهنگستان زبان ما، لفظ «دانشگاه» را جعل کرد و چرا نگفت مدرسه؟ ما در گذشته مدرسه نظامیه و حوزه علمیه داشتیم چه نیازی به جعل لفظ «دانشگاه» بود!
همانطور که میدانید لفظuniversity در قرن 12 و اواخر قرون وسطا مطرح شد. وقتی برخی مدارس پاپی و مدارس کلیسایی را متحد کردند اسمش را univetsity گذاشتند اما university به معنای جدید و آنچه که ما امروز «دانشگاه» مینامیم، در قرن هجدهم به وجود آمد.
دانشگاه، به معنای اصطلاحی لفظ، نه به آکادمی افلاطون، نه بر میراث ارسطو و نه بر هیچ مؤسسه آموزشی قدیم چه بزرگ و چه کوچک دلالت ندارد. «دانشگاه» یک امر تازه است و «آموزش عالی» در دانشگاه صورت میگیرد و به تعبیری، دانشگاه «جایگاه آموزش عالی» است.
از آغاز دهه هفتاد، هزاران کتاب مهم راجع به دانشگاه نوشته شد و بزرگترین صاحبنظران زمان پیرامون دانشگاه تأملورزی کردند اما حال این سؤال مطرح میشود که اگر دانشگاه جایگاه تدریس، تعلیم و پژوهش است پس چرا برای تعریف آن، اینقدر کتاب مینویسیم؟ به نظر میرسد دانشگاه مرحله عالیتر و پیچیدهتر یا تنها مکانی که در آن درس میخوانیم، نیست.
اگر از من بپرسید دانشگاه چیست به شما پاسخ خواهم داد که نمیدانم. چراکه هزاران کتاب در ارتباط با دانشگاه نوشته شده است و من این کتابها را نخواندهام که به «چیستی دانشگاه» پاسخ دهم؛ اما اینکه دانشگاه چرا هست؟ چه میکند؟ به کجا میرود؟ و منشأ چه اثری است؟ پرسشهایی فلسفی در باب دانشگاه است که میتوان پیرامون آن تأملورزی کرد.
واقعیت این است که تاریخ بشر به دو دوره تقسیم میشود؛ نخست، دورهای که در آن فرهنگ از طبیعت پیروی میکند. در این دوره، ما جزئی از جهان هستیم و با جهان زندگی میکنیم. این نگاه، تا آخر قرون وسطا در اروپا و تا 200 سال پیش در کشور ما حاکم بود. در این دوره «فرهنگ» به آدمی کمال میدهد اما وسیله دگرگون کردن جهان و تصرف در آن نیست.
دوره دوم «رنسانس» است، در رنسانس انسان و تلقی از آن، تحول پیدا کرد؛ بشری به وجود آمد که شأن مهندسی، ساختن و پدیدآوردن داشت، اینجا بود که طبیعت و فرهنگ جای خود را با هم عوض کردند.
تا پیش از آن، «طبیعت» میزان بود اما در رنسانس «من» میزان شد و طبیعت بهعنوان وسیلهای در اختیار «من» قرار گرفت تا آن را درجهت ساختن آنچه که فکر میکرد به آن نیاز دارد، به کار گیرد.
در رنسانس از جمله کارهای مهم «اتوپینویسی» بود و کتاب «توماس مور» نمونهای از این اتوپینویسیها است؛ «اتوپی؛ فرضی از یک زندگی است که فکر میکنیم باید محقق شود.» ادبیات قرن 16 و 17 در انگلستان و فرانسه بسیار به اتوپینویسی پرداخت و کوشید تا برای علم جدید، سیاست جدید، انسان جدید، روابط جدید و... تصویرسازی کند.
در دوره جدید، فرهنگ مدلی برای زندگی شد و تصرف در طبیعت «اصل» قرار گرفت و در این فضا بود که دانشگاه با این فکر متولد شد؛ این دانشگاه بیشتر آموزش میداد و از آن حالت اشرافی و ایدهآل گذشته خود فاصله گرفته بود و با جامعه بیشتر پیوند میخورد.
اینکه چقدر دانشگاههای ما از فضای حاکم بر غرب تأثیر پذیرفت، نیز جای تأمل دارد. واقعیت این است که دانشگاههای ما، عین تحولاتی که دانشگاه در غرب از سرگذرانده را تجربه نکرده است اما خواهناخواه نیز از آن متأثر بوده است. معتقدم، علم باید با فرهنگ ما مناسبت داشته باشد و این موضوع برای همه کسانی که درباره دانشگاه فکر کردند، مسأله بوده است که دانشگاه با فرهنگ چه میکند؟
به نظر میرسد که امروز دانشگاه فقط جای آموزش نیست؛ علم، همه جا هست و مردم با علم زندگی میکنند حتی در جهان توسعهنیافته نیز همه مردم به علم دسترسی دارند. علم دیگر در حصار دانشگاه نیست و نمیتواند باشد.
تا پایان جوانی من، ما چندان در دانشگاه، پژوهش نداشتیم و پژوهشهای اجتماعی چنان که باید بسط پیدا نکرد. البته پژوهش، امروز، دشوارتر است؛ چراکه امروز هیچکس مسئول چیزی نیست.
این در حالی است که دانشگاه باید صورتبخش نظام جامعه و زندگی باشد و تنها متخصص نمیپروراند. دانشگاه باید «چگونگی ارتباط علوم با هم»، «چگونگی آموزش» و اینکه «مردم چه چیزی را باید بدانند» را تبیین کند. حال اینکه، دانشگاه این توانایی را دارد یا خیر، نمیدانم! اما این موضوعی است که در دانشگاههای ما صورت نمیگیرد. دانشگاه ما، نه با صنایع، نه با فرهنگ و نه با اعتقادات ما ارتباطی ندارد و یک برج عاجنشین نه چندان توانا است.
ما دانشگاهِ مقالهنویس نمیخواهیم، دانشگاهِ مقالهنویسی میخواهیم که مقالاتش برای دانشجویان، اهل صنعت و فرهنگ مفید باشد. ما دانشگاهی میخواهیم تا نسبت ما با علومانسانی و فرهنگ جدید را تعیین کند. مادامی که «تعداد مقالات» معیار برتری در نظام آمورشی ما است طبیعتاً، تقلب علمی رایج میشود. وقتی توانستیم مسائلی از مسائل کشور را حل کنیم، آنگاه «دانشمند» و «استاد» نامیده خواهیم شد.