الگوهاي انتخاباتي در آمريکا از شفافيت و جايگاه مشخصي برخوردار است. وقوف به اين چارچوبها و از سويي ديگر فهم آنها نقش تعيين کننده اي در حيات بخشيدن به ظرفيت پيشبيني ايفا میکنند. اين الگوها به ضرورت اين که از وجاهت تاريخي و از اصالت عملياتي برخوردار هستند، خصلت نهادينه و مبناي تفسيري پيدا کرده اند. در صد سال اخير که حيات مدرن حزبي ماهيت بخش مبارزات رياست جمهوري آمريکا بوده، سه موضوع کليدي هميشه و در تمامي شرايط جايگاه برجسته اي در شکل دادن به کيفيت رقابت دو حزبي و مهم تر از همه انگشت نهادن بر نامزدي که مسير ورود به کاخ سفيد را بايد طي کند، داشته است. سرمايه داري به عنوان سيستم اقتصادي حاکم، محوريت کليدي و برجسته اي به شرايط مالي شهروندان در تعيين جايگاه و قدرت مانور آنان در گستره اجتماع اعطا کرده است.
با توجه به اين واقعيت بايد آگاه بود که محاسبات اقتصادي اهميت عديده اي در شکل دادن به رفتار شهروندان و هويت بخشيدن به ارزيابيها و تفسيرهاي آنان درخصوص پديدهها دارد. انتخابات رياست جمهوري به عنوان يک مقوله اجتماعي به ميزان فزاينده اي تحت تاثير ملاحظات اقتصادي راي دهندگان است. با تکيه بر دادههای در دسترس، مولفه اوليه و اصلي در انتخاب رئيس جمهور براي شهروند آمريکايي، تحليل آنها از مواضع اقتصادي نامزد است. اولويت اوليه براي راي دهنده همانا استنباط او از وضع «جيب» است. اگر اوضاع اقتصادي در شکل حداقل آن قابل تحمل باشد، قاعدتا راي دهندگان به نامزد حزبي راي میدهند که کاخ سفيد را در دوره يا دوران گذشته در اختيار داشته است.
مردم آمريکا جورج هربرت واکر بوش را به کاخ سفيد فرستادند زيرا آنان شرايط اقتصادي خود را در هشت سال دوران رونالد ريگان مثبت ارزيابي کردند و راي به تداوم دادند؛ با وجود اين که بدنه راي دهنده حزب و مردم آمريکا به طور کلي معاون رونالد ريگان را لايق اين جايگاه نمي دانستند.
اگر جامعه درگير بحران اقتصادي باشد، راي دهندگان نامزد رياست جمهوري را که حزب او حاکم در کاخ سفيد بوده را نفي میکنند و نامزد رقيب را بر میگزينند. موضوع کليدي ديگر در انتخابات که تعيين کننده در شکل دادن به نتايج است، درگير شدن يا نشدن آمريکا در يک جنگ زميني در سرزمينهای ديگر است. اگر شرايط اقتصادي قابل تحمل و آمريکا درگير يک جنگ زميني قابل قبول براي شهروندان باشد، راي دهندگان به نامزدي راي میدهند که نماينده حزب ساکن در کاخ سفيد است، اما اگر آمريکا درگير يک جنگ زميني با پيامدهاي منفي مبتني بر تحقق نيافتن اهداف باشد و مردم اين جنگ را به شدت رد کنند، در آن صورت راي دهندگان نامزد حزب صاحب قدرت اجرايي را تنبيه میکنند و به حزب رقيب راي میدهند. البته معادلات روان شناختي، تعلقات حزبي و ماهيت گروههای اجتماعي مهم است، اما در تحليل نهايي براي تعيين جهت راي غالبا شرايط اقتصادي و وجود جنگ يا عدم جنگ زميني و دستاوردهاي آن است که نامزد پيروز را تعيين میکند.
در شرايطي که وضع اقتصادي در شکل حداقل قابل تحمل باشد و مردم آمريکا را درگير يک جنگ زميني تمام عيار بر بستري از سربازان کشته شده نبينند، عاملي که به شدت تاثيرگذار در تعيين نتايج انتخابات محسوب میشود مقولههای اخلاقي يا به عبارت ديگر ويژگيهای شخصيتي نامزدهاست. پس در شرايطي که مسائل مالي و نظامي دغدغه راي دهندگان در سطح کلان نيست، مقولههای مرتبط به ويژگيهای رفتاري و کلامي نامزدهاست که برجستگي پيدا میکند و در مورد آنها صحبت میشود. انتخابات سال 2016 بهترين نمونه از انتخاباتي است که موضوعات سياست خارجي و اقتصادي به حاشيه رانده شدهاند و مسائلي که مرتبط به زندگي شخصي، خانوادگي و در يک سطح کلان تر موضوعات عوام پسند هستند مبناي مبارزه نامزد و در کنار آن به دغدغه روزمره شهروندان تبديل شده است. در انتخاباتي که مسائل نظامي و اقتصادي مطرح است، سطح مباحثات فراتر و شاخص معيارها داراي ويژگيهای ملموس تري هستند. امّا هر زمان که جنبههای شخصيتي و اخلاقي مبناي ارزيابيها قرار میگيرند، مبارزات انتخاباتي غالباً ابعاد منفي و حقير شيوه زيست و فرهنگ مستقر را برجسته میسازد.
بدون توجه به اين که هيلاري کلينتون يا دونالد جان ترامپ در بيستم ژانويه سوگند رياست جمهوري را بجا آورند، محققا فردي که بعد از باراک اوباما پا به کاخ سفيد بگذارد فاقد قليل ترين وجاهت و شان اخلاقي در ميان کليت جامعه خواهد بود و اين سبب خواهد شد که او از قدرت چانه زني بسيار کم در برابر کنگره آمريکا و از ظرفيتهاي اغنايي بشدت محدود براي بسيج شهروندان در راستاي پياده سازي اهداف خود برخوردار باشد.
*استاد دانشگاه علامه طباطبايي