به گزارش عطنا به نقل از جام جم، دکتر حسین دهشیار، استاد دانشگاه علامه طباطبائی در این روزنامه نوشت؛ الگوهای انتخاباتی در آمریکا از شفافیت و جایگاه مشخصی برخوردار است. وقوف به این چارچوبها و از سویی دیگر فهم آنها نقش تعیینکنندهای در حیات بخشیدن به ظرفیت پیشبینی ایفا میکنند. این الگوها به ضرورت اینکه از وجاهت تاریخی و از اصالت عملیاتی برخوردار هستند، خصلت نهادینه و مبنای تفسیری پیدا کردهاند.
در صد سال اخیر که حیات مدرن حزبی ماهیت بخش مبارزات ریاستجمهوری آمریکا بوده، سه موضوع کلیدی همیشه و در تمامی شرایط جایگاه برجستهای در شکل دادن به کیفیت رقابت دو حزبی و مهمتر از همه انگشت نهادن بر نامزدی که مسیر ورود به کاخ سفید را باید طی کند، داشته است. سرمایهداری بهعنوان سیستم اقتصادی حاکم، محوریت کلیدی و برجستهای به شرایط مالی شهروندان در تعیین جایگاه و قدرت مانور آنان در گستره اجتماع اعطا کرده است.
با توجه به این واقعیت باید آگاه بود که محاسبات اقتصادی اهمیت عدیدهای در شکل دادن به رفتار شهروندان و هویت بخشیدن به ارزیابیها و تفسیرهای آنان درخصوص پدیدهها دارد. انتخابات ریاستجمهوری بهعنوان یک مقوله اجتماعی به میزان فزایندهای تحت تاثیر ملاحظات اقتصادی رایدهندگان است. با تکیه بر دادههای در دسترس، مولفه اولیه و اصلی در انتخاب رئیسجمهور برای شهروند آمریکایی، تحلیل آنها از مواضع اقتصادی نامزد است. اولویت اولیه برای رایدهنده همانا استنباط او از وضع «جیب» است. اگر اوضاع اقتصادی در شکل حداقل آن قابل تحمل باشد، قاعدتا رایدهندگان به نامزد حزبی رای میدهند که کاخ سفید را در دوره یا دوران گذشته در اختیار داشته است.
مردم آمریکا جورج هربرت واکر بوش را به کاخ سفید فرستادند زیرا آنان شرایط اقتصادی خود را در هشت سال دوران رونالد ریگان مثبت ارزیابی کردند و رای به تداوم دادند؛ با وجود اینکه بدنه رای دهنده حزب و مردم آمریکا به طور کلی معاون رونالد ریگان را لایق این جایگاه نمیدانستند.
اگر جامعه درگیر بحران اقتصادی باشد، رای دهندگان نامزد ریاستجمهوری را که حزب او حاکم در کاخ سفید بوده را نفی میکنند و نامزد رقیب را بر میگزینند. موضوع کلیدی دیگر در انتخابات که تعیین کننده در شکل دادن به نتایج است، درگیر شدن یا نشدن آمریکا در یک جنگ زمینی در سرزمینهای دیگر است. اگر شرایط اقتصادی قابل تحمل و آمریکا درگیر یک جنگ زمینی قابل قبول برای شهروندان باشد، رایدهندگان به نامزدی رای میدهند که نماینده حزب ساکن در کاخ سفید است، اما اگر آمریکا درگیر یک جنگ زمینی با پیامدهای منفی مبتنی بر تحقق نیافتن اهداف باشد و مردم این جنگ را به شدت رد کنند، در آن صورت رایدهندگان نامزد حزب صاحب قدرت اجرایی را تنبیه میکنند و به حزب رقیب رای میدهند. البته معادلات روانشناختی، تعلقات حزبی و ماهیت گروههای اجتماعی مهم است، اما در تحلیلنهایی برای تعیین جهت رای غالبا شرایط اقتصادی و وجود جنگ یا عدم جنگ زمینی و دستاوردهای آن است که نامزد پیروز را تعیین میکند.
در شرایطی که وضع اقتصادی در شکل حداقل قابل تحمل باشد و مردم آمریکا را درگیر یک جنگ زمینی تمام عیار بر بستری از سربازان کشته شده نبینند، عاملی که به شدت تاثیرگذار در تعیین نتایج انتخابات محسوب میشود مقولههای اخلاقی یا به عبارت دیگر ویژگیهای شخصیتی نامزدهاست. پس در شرایطی که مسائل مالی و نظامی دغدغه رایدهندگان در سطح کلان نیست، مقولههای مرتبط به ویژگیهای رفتاری و کلامی نامزدهاست که برجستگی پیدا میکند و در مورد آنها صحبت میشود. انتخابات سال 2016 بهترین نمونه از انتخاباتی است که موضوعات سیاست خارجی و اقتصادی به حاشیه رانده شدهاند و مسائلی که مرتبط به زندگی شخصی، خانوادگی و در یک سطح کلانتر موضوعات عوام پسند هستند مبنای مبارزه نامزد و در کنار آن به دغدغه روزمره شهروندان تبدیل شده است. در انتخاباتی که مسائل نظامی و اقتصادی مطرح است، سطح مباحثات فراتر و شاخص معیارها دارای ویژگیهای ملموستری هستند. امّا هر زمان که جنبههای شخصیتی و اخلاقی مبنای ارزیابیها قرار میگیرند، مبارزات انتخاباتی غالباً ابعاد منفی و حقیر شیوه زیست و فرهنگ مستقر را برجسته میسازد.
بدون توجه به اینکه هیلاری کلینتون یا دونالد جان ترامپ در بیستم ژانویه سوگند ریاستجمهوری را بجا آورند، محققا فردی که بعد از باراک اوباما پا به کاخ سفید بگذارد فاقد قلیلترین وجاهت و شأن اخلاقی در میان کلیت جامعه خواهد بود و این سبب خواهد شد که او از قدرت چانهزنی بسیار کم در برابر کنگره آمریکا و از ظرفیتهای اغنایی بشدت محدود برای بسیج شهروندان در راستای پیادهسازی اهداف خود برخوردار باشد.