۱۰ مرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۱۱
کد خبر: ۴۵۰۱۷
 

 

ghasem pur hasan

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی با اشاره به عمده نظرات و تفکرات شیخ اشراق گفت: او به دنبال عقلانیت بود و می خواست وجهه عقلانی را در جامعه اسلامی گسترش دهد و در این مسیر هم به شهادت رسید.

به گزارش عطنا به نقل از شبستان، شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیی سهروردی، معروف به شیخ اشراق، شیخ شهید و شیخ مقتول، چهره برجسته ای در حکمت، فلسفه و عرفان در فرهنگ ایران است. او در سال 549 هجری قمری در سهرورد زنجان دیده به جهان گشود.


 اولین آموخته‌های او در سهرورد و سپس در مراغه نزد مجدالدین جیلی بود و در همان جا با فخررازی همدرس شد. او سپس به اصفهان رفت و نزد ظهیرالدین فارسی، علم و منطق را آموخت. در همین شهر بود که با افکار ابن‌سینا آشنا شد.


 سهروردی سفرهایش را به آناتولی و از آنجا به حلب سوریه ادامه داد. در حلب، مَلِک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی، شیفته شیخ شد و از او خواست که در آنجا اقامت گزیند. از آن رو، سهروردی درس و بحث خود را در مدرسه حلاویه آغاز کرد. در همین مدرسه بود که شاگرد وفادارش شمس الدین شهرزوری به او پیوست.


بعد از گذراندن سالیانی در راه اعتلای فرهنگ ایرانی اسلامی، در 36 یا 38 سالگی بر اثر سوء ظنی به قتل رسید. جنازه شیخ را در روز جمعه آخر ذی الحجه سال587 هـ . ق از زندان بیرون آوردند. بدین ترتیب، سهروردی نیز سرانجامی‌همچون سقراط یافت. مزار او در شهر حلب مشهور است .


برخی بر این باورند که روش اشراقی را ابن‌سینا بنیان نهاده است؛ زیرا او در منطق المشرقین و سه فصل آخر اشارات و تنبیهات به این روش اشاره کرده است؛ ولی همه دوست داران فلسفه معتقدند سهروردی حکمت اشراق را به تکامل رسانده است. سهروردی نه تنها به نیروی عقل و قیاس برهانی اکتفا نمی‌کند، بلکه سیر و سلوک قلبی را نیز لازمه این راه می‌داند.


در راستای بررسی تفکر و اندیشه سهروردی، به مناسبت سالروز بزرگداشت وی، گفت‌وگو با دکتر قاسم پورحسن، دانشیار و عضو هیئت علمی‌دانشگاه علامه طباطبائی را در زیر می‌خوانید:


*دغدغه سهروردی به عنوان فیلسوف ایرانی مسلمان چه بود؟ اساسا او به دنبال تبیین چه دیدگاه و اندیشه ای رفت که منجر به مرگ آن هم در سن جوانی شد؟


برای پاسخ به این سوال مقدمه ای را عنوان می‌کنم. سهروردی مهمترین فیلسوف مسلمان ایرانی است که در صدد طرح نظریه گسست معرفتی بنیادین با سنت یونانی است. او فیلسوف تمام عیار حکمت ایرانی است که تنها دست به تغییر مفاهیم نزد بلکه به طور کلی در جست وجوی حکمتی متفاوت بود.


 البته سرآغاز این بحث با ابن‌سینا است به طوری که بوعلی در مقدمه «منطق المشرقیین» می‌گوید از غیر یونانیان حکمتی به ما رسیده است؛ که تمام توجه ابن‌سینا به همان حکمت غیریونانی در دوره دوم عمرش می‌شود یعنی سال 404 تا 428 که البته بوعلی می‌گوید از دوره جوانی.


سهروردی این طرح ابن‌سینا را تکمیل می‌کند. در دنیای اسلام با سهروردی است که برای نخستین بار سنت یونانی به عنوان حکمت بحثی و سنت ایرانی اسلامی‌به عنوان حکمت ذوقی و بحثی طرح می‌شود و سهروردی بیان می‌کند که حکیم واقعی کسی است که چنین حکمتی را واجد است.


لذا ما هنوز اهمیت و جایگاه سهروردی را به عنوان کسی که از حکمت ایرانی و حکمت اسلامی‌به طور مستقل حرف می‌زند و دفاع می‌کند آگاهی نداریم و این نکته مهمی‌است که ما در دانشگاه‌هایمان وقتی سهروردی را می‌خوانیم به این مسئله بنیادین کم اعتنا هستیم و عمده تلاش مان این است که او را خلاصه کنیم در اصطلاحی به نام «فلسفه نور» بدون اینکه درک درستی از دغدغه‌های سهروردی از طرح این مسئله داشته باشیم.


*سهروردی را کشتند به این دلیل که از نگاه برخی اندیشمندان متعصب آن زمان، دیدگاه‌های او ملحدانه بود، اما مگر سهروردی چه نظرات و آرایی داشت که سبب شد این گونه (حتی) از سوی جماعت به ظاهر اندیشمند رانده شود؟


نکته ای که در این رابطه باید عنوان شود و البته دومین نکته در این بحث محسوب می‌شود آن است که سهروردی در زمانه خودش در دنیایی زندگی می‌کند که تفکر غالب تفکر خردستیز بود، خردستیز به این معنا که متاسفانه دنیای اسلام در آن زمان دنیای دوقطبی بود که شرق امپراطوری اسلامی‌مدافع خرد و عقلانیت بود و غرب تمدن اسلامی‌هرگز سر سازش با عقلانیت نداشت و این مخالفت با عقل فقط داستان ابن تیمیه و تفکر غزالی یا نگاه حنبلی نیست. نگاه آنان به طور کلی بیگانه با تفکر عقلی بد و دایره مدار تفکرشان بر شریعت و تعبد محض بود.


پس ملحد دانستن سهروردی یا اهتمام بر قتل او نشان دهنده خصومتی که است که بخش مهمی‌از دنیای اسلام یعنی همه حوزه غرب دنیای اسلام با عقلانیت داشت.


*امروز نیز چنین مسئله ای در دنیای اسلام دیده می‌شود و بسیاری از اتفاقات حاصل دوری از عقلانیت و تعثب محض است!


بله، امروز نیز همان جریان را شاهدیم ، امروز وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که عمده کشورهای عربی که بر خوردار از تفکر حنبلی هستند در برابر خردگرایی تفکر ایرانی قد علم می‌کنند و تلقی شان این است که اسلام مساوی با مقابله با خرد و عقلانیت است.


این همان درد سهروردی است؛ او کوشید در مهاجرتی که از شرق امپراطوری اسلامی‌یعنی از مراغه به اصفهان و از اصفهان به ماردین داشت عقلانیت را گسترش دهد و در گفت وگوهایش با فخرالدین ماردینی در جنوب شرق ترکیه امروز و سپس سفر به حلب به دنبال این بود که عقالنیت را به دنیای اسلام تزریق کند ولی متاسفانه نه تنها این درک شکل نگرفت بلکه با او به مقابله پرداختند.


این مسئله بسیار مهمی‌است چراکه چنین نیست که تنها در دوره سهروردی اتفاق افتاده باشد، امروز نیز متفکران حوزه عرب اسلامی‌مثل «الجابری» و دیگران همچنان به مقابله و ستیز با عقلانیت تفکر حکمت ایرانی می‌پردازند.


پس تلاش سهروردی فوق العاده مهم است؛ او در جست وجوی این مسئله است که بیماری اصلی دنیای اسلام در آن زمان و البته اکنون، گریز و فرار از عقلانیت است، سهروردی در جست وجوی فهماندن دنیای اسلام و به اهمیت و جایگاه عقلانیت بود و کسانی که سر خصومت داشتند تماما توجه شان به شریعت بود چنانکه امروز نیز در تمامی‌دانشگاه‌های حوزه تمدن اسلامی‌به جز ایران این نگاه محض شریعت محور وجود دارد.


*با این تفاسیر لُب کلام و دغدغه این فیلسوف بر چه مداری استوار بود؟


 سهروردی اساسا در مقابله با جریانی است که به دیدگاه سهروردی به هدم اسلام می‌انجامد، یعنی از زمانی که غزالی تلاش کرد تا چراغ عقل را خاموش کند و به مقابله با فارابی و ابن‌سینا و به خصوص ابن‌سینا پرداخت، سهروردی نخستین کسی بود که در برابر غزالی موضع گرفت که این مسئله نیز کم درک شده است و همه تلقی شان این است که ابن رشد نخستین موضع گیری را انجام داده است در حالی که می‌دانیم «ابن رشد» و سهروردی معاصر و هم دوره یکدیگر هستند، البته شهادت سهروردی چندسالی زودتر صورت می‌گیرد و آن زمان ابن رشد یک پیرمردی است و زمانی که در سال 594 از دنیا می‌رود فردی هشتاد ساله است ولی نکته مهم این است که «تهافت التهافت» ابن رشد نتوانست به مقابله با غزالی بپردازد و در موارد بسیاری هم به نقد ابن‌سینا پرداخت و بلکه بازگشت به ارسطو بود.


 اما دغدغه سهروردی این است که پاسخ بدهد به غزالی و بگوید (عقل) و (ایمان) مقابل هم نیستند. عقلانیت و ایمان دو ضلع دو ساحت نیرومند تفکر اسلامی‌هستند. سهروردی دیده بود که در آن زمان عقلانیت به خاموشی می‌رود و تلاش کرده بود تا عقلانیت و خرد اسلامی‌ایرانی را زنده کند، این سه نکته برای فهم اهمیت تلاش سهروردی فوق العاده مهم و بنیادین است.


حقیقت آن است که آنچنان که شمس چهل سال بعد مسافرتی به حلب می‌کند و از عظمت سهروردی توصیف می‌کند، در می‌یابیم که سهروردی به دلیل اینکه به درستی فهمیده نشد کشته شد، چون نتوانستند تفکر سهروردی را بفهمند دست به قتل او زدند، البته عده ای از سر عناد آنچنان که ابن شداد در کتاب «النوادر السلطانیه» ذکر می‌کند گفتند خوب شد سهروردی کشته شد.


اما در این میان از مرگ سهروردی شمس تاسف می‌خورد، همچنان که مولانا تاسف می‌خورد و همچنان که ابن عربی هم اندک تر از دیگران تاسف می‌خورد از قتل سهروردی.


بنابراین سخن من این است که کسانی که نتوانسته بودند فهم کنند و سهروردی را دریابند، تهمت زده بودند که سهروردی به دنبال اشاعه نگره ایرانی و شیعی است و به واسطه این عدم فهم، دستور قتل او را صادر کرده بودند و تلقی شان این بود که دارند از دین دفاع می‌کنند.


جالب این است که ابن شداد می‌گوید: صلاح الدین چون دغدغه دین داشت دستور قتل سهروردی را داد چراکه نمی‌خواست دین از بین برود و این نکته فوق العاده مهمی‌است .


ما اکنون در عصر حاضر نیز گرفتار این مسئله هستیم، دنیای اسلام امروز عقلانیت اش را از دست داده است، جنگ‌ها و نزاع‌های دینی که در حوزه اسلامی‌صورت می‌گیرد ناشی از فقدان عقلانیت است. کاری که سهروردی می‌خواست انجام دهد روشن کردن این چراغ عقل بود که متاسفانه در راه اش به شهادت رسید.


*در مورد جریان مرگ سهروردی نیز گزارش‌های مختلفی وجود دارد، دقیقا ماجرای مرگ او چه بوده است چه سوال و پرسشی شده بود که در نهایت منجر به مرگ او شد؟


گزارش‌ها مختلف است، گزارشی که ابن شداد می‌گوید این است که سهروردی به واسطه خصومتی که برخی فقهای متعثب با او پیدا کرده بودند و دستاویزی یافته بودند به قتل رسید. او را به محضر سلطان آوردند و گفتند آیا تو قایل به ختم نبوت هستی یا خیر؟


پاسخ سهروردی مورد دستاویز آنان قرار گرفته بود چراکه پرسیدند: آیا خداوند قادر است پیامبری را بعد بر انگیزاند؟


او پاسخ داد بله قادر است ولی خاتمیت در قرآن ذکر شده است، همین دستاویز سبب شد تا بگویند سهروردی قایل به ختم نبوت نیست.


یکی از گزارش‌ها در مورد مرگ او این بود. گزارش دیگر در مورد تفکر شیعی سهروردی است. یعنی زمانی که از او در مورد برتری تفکر فلسفی و فقه سوال کردند به این نتیجه رسیدند که سهروردی به دنبال اشاعه ایرانی گری است. سوال سومی‌که باز در گزارش‌ها وجود دارد این است که سهروردی به ملک ظاهر پسر صلاح الدین پادشاه حلب دستور می‌دهد که باید طرحی را آماده کرد برای شکل گیری دوره نورانی و عنوان می‌کند که دوره نورانی با امامت شکل می‌گیرد.


آنها معتقد بودند که سهروردی به دنبال تزریق نگاه شیعی است و با گمراه کردن ملک ظاهر به دنبال فروپاشی دینی است. ما این گزارش‌ها را به شکل متفرق در اسناد مختلف می‌بینیم ولی حقیقت چیز دیگری است.


حقیقت هیچ کدام از این پرسش‌ها نیست، حقیقت آن است که دنیای اسلام چه در زمان سهروردی و چه پیش از آن و چه اکنون، به طور کلی نه تنها نسبتی با عقلانیتی مانند ابن‌سینا و سهروردی و ملاصدرا ندارد بلکه لزوما عقلانیت و خرد را مساوی با تفکر شیعی می‌گیرد و مقابله و اقدام به قتل سهروردی به مثابه این بود که آنها سهروردی را شیعه می‌دانستند.


طرح سیاسی سهروردی که بر نظریه امامت استوار است که من آن را در یک مقاله مستقلی ارایه کرده ام، نشان دهنده آن است که از نگره‌های سیاسی و عقلانی سهروردی هراس داشتند و اگرنه تمام گزارش‌ها در مورد مجلس پرسش در باب ختم نبوت بهانه ای در واقع بیش نبود. یعنی کشتن سهروردی را مهمترین اقدامی‌می‌دانستند که به دیدگاه آنان می‌تواند خردی که او در پی روشن کردنش بود را خاموش کند.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار