عطنا - عطنا خاطرات و دل نوشته های تعدادی از شاگردان استاد مرحوم کوروش صفوی را برای بزرگداشت یاد و خاطره این دوستدار بی بدیل تمدن و فرهنگ ایران زمین به تدریج منتشر می کند.
کمبود نیروی اداری داشتیم، خودم ثبت نامتان کردم!
مهر ماه سال ۱۳۶۴ بود و من در دانشگاه علامه طباطبایی در رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شده بودم. برای ثبت نام و امور مربوطه وارد دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی واقع در ضلع شمال غربی پل مدیریت منطقه سعادت آباد شدیم. در میان کارمندان قسمت آموزش ، فرد نسبتا چاق و خوش برخوردی با سری کم مو نشسته بود و با شوخی و خنده کار دانشجویان را انجام میداد. من هم خود بخود مجذوب رفتار او شدم و برای ثبت نام و انجام امور اداری به سمت او کشیده شدم و با خنده و شوخی کار ثبت نام ما انجام شد.
بعدا که موعد حضور در کلاسها را اعلام کردند و ما با محیط دانشگاه و اساتید آشنا شدیم تازه فهمیدیم که آن شخصی که خیال میکردیم کارمند بخش اداری دانشگاه است در واقع استاد زبانشناسی دانشگاه است. در ترم بعدی با چهار واحد درس زبانشناسی عمومی که با ایشان گذراندم به عمق دانش و شیوه عالی تدریسش پی بردم. وقتی از ایشان سوال کردم چرا آن روز جای کارمند دانشگاه کار میکرد گفت آن روز کمبود نیروی اداری داشتیم من هم به کمکشان رفتم! به همین سادگی و صداقت.
استاد صفوی درسهای زبانشناسی را که بحثهای نظری و پیچیده ای مثل ریاضی بود چنان به شیوایی و قابل فهم تدریس میکردند که دانشجو خود بخود به این درس و رشته علاقمند می شد. بعدها که دوره هایی را در زمینه ویرایش نیز تدریس میکرد از تمام نظریه ها و تکنیکهای ویرایش آنچه را که مفید و موثر و کاربردی بود برای علاقمندان تدریس میکرد. یک بار در کلاس میگفت که من کتابها و آثار جدید در حوزه زبانشناسی را مرتبا سفارش میدهم و از خارج برایم میرسد . کتابهایی که خیلی از آنها را هنوز فرصت نکرده ام بخوانم ولی وقتی با چشمانم عناوین اصلی و فرعی آنها را رصد میکنم خود بخود جرقه هایی در ذهنم میزنند و افق هایی را برایم می گشایند. او همیشه متواضع و خندان و در حال مطالعه و پژوهش بود و به کارش واقعا عشق می ورزید و دیگران را نیز عاشق دانش و پژوهش میکرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
حسین کیانی، پژوهشگر، مدرس، نویسنده و کارگردان تئاتر
کله یک آدم کچل و چاق و سبیلو و عینکی را بکشید!
وقتی دوستان عزیزم، آقایان دکتر نغزگوی کهن و راسخ مهند در دانشگاه بوعلی سینا جشن نامه دکتر صفوی را آماده میکردند، این سؤال برایمان پیش آمد که طرح روی جلد جشننامه چگونه باشد! نهایتاً تصمیم گرفتیم از خودش بپرسیم، و او بلافاصله خندید و گفت کله یک آدم کچل و چاق و سبیلو و عینکی! بعد هم اضافه کرد همین طرح را روی کیک هم بزنید و خلاص! ما فکر کردیم شوخی میکند و باز پرسیدیم و پرسیدیم تا این که عاقبت دست از خندیدن برداشت و به لبخندی قناعت کرد و پکی به سیگارش زد و سری جنباند و خیلی آرام گفت: خوب من همینم دیگه، من این رو دوست دارم، حالا شما هرکاری دوست دارید بکنید! انسانی به همین سادگی و صفا که هرگز تصور نمیکردم روزی از دار این دنیا برود و از خندههای آن اینگونه بکاهد!
دکتر امیدطبیب زاده، زبانشناس و مترجم ایرانی و استاد زبانشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
معلمی تمام عیار و انگیزه بخش
بیستم مرداد جمعه نامبارکی بود. استاد کوروش صفوی، زبانشناس و مترجم و اندیشمند و معلم توانای ما از میان مان رفت.صفوی از برجسته ترین نشانه شناسان، معناشناسان و زبان شناسان ماست و سهمش در توسعه زبان شناسی و نشانه شناسی را از تالیفات او می توان دید.نگاه و نگره ای میان/فرارشته ای داشت. در زمینه زبان فارسی و ادبیات نیز آثار پژوهشی ماندگاری خلق کرد.مترجمی پرکار نیز بود و ترجمه مکمل فعالیت های زبان شناختی و نشانه شناختی اش بود.
محققان و زبان شناسان درباره اش سخن ها خواهند گفت، اما ستایش انگیزترین میراث ماندگار صفوی دانشجویانی است که تربیت کرد. چند هفته پیش لاله مولائی از دانشجویان دکتری زبان شناسی دانشگاه علامه به دیدنم آمد و دو کتاب تالیفی اش را برایم آورد. کتاب "رهیاری: رویکردهای فلسفی، زبانی، اجتماعی و شناختی (با اشاره به زبانشناسی و نشانهشناسی)" و کتاب "کوچینگ (ره یاری)؛ مشاوره، هدایتگری و نظارت".
کتاب ها را تورق کردم و از این که دانشجوی جوان ما کتاب هایی چنین خلاق و خواندنی بنویسد، برایم تحسین برانگیز بود. او به ستایش استاد صفوی پرداخت و نقش او در انگیزه بخشی و حمایت و پرورشش را ستود.صفوی معلمی تمام عیار بود. دانش گسترده و عمیقش به او اقتدار علمی و استادی داده بود. شوخ طبعی، مهربانی، تواضع و قابلیت های ارتباطی اش، او را محبوب دانشجویانش می کرد. صفوی به زبان و ادبیات فارسی عشق می ورزید. همین موجب شد پژوهش های برجسته ای در زمینه پیشینه و تاریخ زبان فارسی انجام دهد و درباره زبان های ایرانی تحقیق و تالیف کند.
ایران یکی از معلمان، محققان، مولفان و مترجمان بزرگ، اصیل، صمیمی و دوست داشتنی اش را ناگهان و زودهنگام از دست داد.این سال ها چه سخت و تلخ می گذرند .... روحش شاد و یادش گرامی و نامش جاودان باد.
نعمت الله فاضلی، انسانشناس و نویسنده ایرانی
تدریس خودمانی و راحت و روان مباحثِ پیچیده
نخستینبار در سالهای دانشجویی هنگامی که علاقمند شدهبودم با اصطلاحات زبانشناسی آشناشوم، نامِ دکتر صفوی بهگوشمخورد. فرهنگِ مختصری از ایشان یافتم که باید در سنین جوانی آن را منتشرکردهبودهباشند. چندسال بعد دو جلد "از زبانشناسی به ادبیات"شان را خواندم. تلاشی بود برای طبقهبندی آرایههای ادبی بهویژه انطباق آراء زبانشناختیِ لیچ با منابعِ سنتی. بهگمانام از این منظر تلاشهای ایشان در کنار آثارِ استاد شمیسا یگانه است. در همان سالها که دورانِ کارشناسی ارشد و بعدها دکتری را در دانشگاه علامه میگذراندم بارها بهصورت مستمع آزاد در کلاسهایشان حضوریافتم. آنقدر خودمانی و راحت و روان مباحثِ پیچیده را با شوخطبعی که گاه شاید به ولنگاری نیز پهلومیزد تدریسمیکردند که هرگز گماننمیکردی این مرد هرگز برای رسیدن به این مرتبه از استادی، تلاشی و کوششی هم کردهباشد.
اگر اشتباهنکنم گاه سیگاری نیز روشنمیکردند و دستی بر چهارچوب درِ کلاس نهاده، سخنمیگفتند. همواره با پیشپاافتادهترین مثالها و گاه اصطلاحات زبانِ مخفی همه را شگفتزدهمیکردند. معلمی یگانه بودند و هیچگاه از این معلمیشان برای رسیدن به مرتبه و موقعیتی پله و پایگاهی نساختند. ایشان مترجمی بودند که جدااز مبانیِ نظری ترجمه، برگردانهای درخشانی از خود بهیادگارنهادند. هم درسنامهی سوسور ترجمهکردند و هم دنیای سوفی و انجمنِ فیلسوفان خاموش. آن سالها در حیطهی معنیشناسی سه اثرِ مهم در اختیار داشتیم؛ درکنار اثرِ کمتر شناختهی دکتر منصور اختیار، و نیز کتاب استاد شمیسا، معنیشناسیِ دکتر صفوی بسیار راهگشا بود. چندسال پیش دربارهی حلّ مشکلاتِ خط فارسی نیز پیشنهادهایی ارائهدادهبودند که خودشان معتقدبودند، حرفشان بدفهمیدهشدهاست؛ بههمین سبب وقتی قصدداشتیم ارجنامهای برای استادم دکتر سعید حمیدیان تدارکببینیم، که دکتر صفوی نیز از دوستداران و شیفتگانشان بودند، از این فکر استقبالکردند. و مطلبی نسبتا مفصل نوشتند. آنجا به کشورهایی که برای حلّ معضلاتِ مشابه چارهاندیشیهایی کردهبودند، اشارهکردند و نیز راهها و پیشنهادهایی برای رهاشدن از مصائبِ کنونیِ خطّ فارسی. نیز توضیحدادند که مرادشان از آن سخنان چه بوده و هیاهوها چه زمینههایی داشته. یادشان گرامی.
احمدرضا بهرامپورعمران، مدرس دانشگاه، پژوهشگر و نويسنده ایرانی
مردی با ذهن وقاد و زبان نغز
کوروش صفوی همچون مرحوم حق شناس از زمره زبان شناسانی بود که دل در گرو ادبیات داشت و در آسمان شعر و ادب فارسی سیر می کرد. این دلبستگی را می شد هم در رجعت همیشگی اش از زبان شناسی به ادبیات سراغ گرفت، هم در در ترجمه های سخته و درخشانش. او هم دغدغه خط و دستور زبان فارسی داشت هم دلبسته و دوستدار ایران و ایرانی بود. گذشته از همه اینها، خصایص والای انسانی، شوخ طبعی همیشگی و خلق و خوی رندانه و قلندرانه اش از او عالمی ساخته بود بی بدیل، که در روزگار ما حکم کیمیا داشت. ذهن وقاد و زبان نغز گویش، پیچیده ترین مسائل معنی شناسی و نشانه شناسی را آنچنان در کام جان دانشجویان و مخاطبانش می ریخت که شهد گوارایش تا سالهای سال در کام جانشان میماند. همه اینها به کلاسهایش جذابیت و گیرایی و شور و نشاطی بخشیده بود که سوگمندانه چند روزی است به خاموشی گراییده است.
سیدمحسن حسینی، نایب رئیس انجمن ویراستاری ایران
مردی عالم، مهربان و بیتکلف
شالودههای معنیشناسی با مطالعه کتابهای دکتر کورش صفوی و تدریس دیگر اساتید محترم در ذهنم پیریزی شد و از اینرو به ایشان مدیون هستم.
پس از شنیدن خبر درگذشت ایشان ساعتها با کاغذ و قلم کلنجار رفتم تا یادداشت مفصلی بنویسم که شایستهی نام دکتر صفوی باشد. هزاران واژه نوشتم و نوشتم، اما گویی حق مطلب ادا نمیشد ...
به تصویر ذهنی که همه اهالی زبانشناسی به صورت مشترک از ایشان دارند، رجوع کردم. مردی عالم، مهربان و بیتکلف که سختترین موضوعات را با قلم و گفتار شیوا و روانش توضیح میداد. پس اجازه بدهید که در وصف درگذشت وی هم بیتکلف از زبان سعدی عرض کنم:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز /مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
مرد نکونام زبانشناسی در ذهن ما همواره زنده خواهی ماند
دکتر آرش آقابزرگیان، دانش آموخته دکتری گروه زبانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
تجسم قدرت و همدلی
از صبح ناباورانه مشغول خواندن پیام های دوستان و دانشجویان در مورد درگذشت نابهنگام دکتر صفوی عزیز در دنیای مجازی هستم. چیزی ندارم بگویم جز افسوس خوردن و عرض تسلیت به همه دوستان و همکاران و به خصوص خانوادۀ محترم ایشان. نوشته زیر قسمتی از مقدمه ای است که چند سال پیش بر جشن نامۀ این عزیز از دست رفته نوشته ام. روحشان شاد.
بیش از نیم قرن از تأسیس رشتۀ زبانشناسی در ایران میگذرد و در طی این مدت استادان زیادی به بالندگی و توسعۀ این رشته در این کشور کمک کردهاند. استادانی که هر یک به نسلهای مختلفی تعلق داشتهاند. دانشجویانی که محضر هر یک از این استادان را درک کردهاند، مطمئناً میتوانند خاطرات شیرینی را از لحظات دانشجویی خود تعریف کنند و از تأثیرات این اساتید گرامی در زندگی اجتماعی و علمی خود سخن بگویند. با این حال، این تأثیرگذاریها مطمئناً مانند هم نیست و این را هر کسی تنها با گذر ایّام میتواند درک کند. تقریباً سی سال از زمانی که وارد مقطع کارشناسی مترجمی انگلیسی در دانشگاه علّامه طباطبائی شدم میگذرد. به یاد دارم، در درس «ساخت زبان فارسی»، استاد با چه شور و اشتیاقی مباحث پایهای زبانشناسی را برای ما دانشجویان تازهکار کارشناسی بیان میکرد.
و باز به یاد دارم نحوۀ تدریس و فنّ بیان استاد چگونه باعث شد در همان جلسه اول درسِ «ساخت زبان فارسی»، عاشق زبانشناسی شوم و احساس کنم که مسیر زندگی علمی خود را یافتهام. در همان هفتههای اول کتابی مقدماتی از زبانشناسی به زبان انگلیسی خریدم و به دفتر استاد رفتم و از ایشان پرسیدم که آیا این کتاب ارزش ترجمه را دارد و مشکلی را حل میکند، باز با تشویق بینظیر استاد مواجه شدم، بنابر این با انرژی فراوان شروع به ترجمه همان کتاب کردم، گرچه هیچوقت آن کتاب را برای طبع به ناشر نسپردم، ولی همان تشویقها، همان کلاسها و همان ترجمه کمکم ذهنیت علمی مرا تغییر داد و موجب شد با دنیای زبانشناسی آشنا شوم. این استاد کسی نبود، جز دکتر کورش صفوی گرامی. گرچه با ورود به مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاه تهران دیگر فرصتی پیش نیامد که باز به شاگردی حضوری ایشان بپردازم، ولی همیشه پیگیر فعالیتهای خستگیناپذیرشان در این سه دهه بودم. مدتها به این مطلب فکر میکردم که دلیل تأثیرگذاری عمیق بعضی از افراد در زندگی ما چیست؟ چرا خاطرۀ بعضی از افراد در زندگی ما پر رنگتر است و بعضی بسرعت از ذهن ما پاک میشوند؟ تا اینکه در کتابی (نفینگر و کوهوت 2013) خواندم که تأثیریگذاری افراد ناشی از قدرت و همینطور همدلی آنهاست. این هر دو صفتی است که استاد کورش صفوی بدان آراسته است. قدرتی که در تفکر عمیق، فن بیان و نگارش علمی دقیق نهفته است، به همراه همدلی و گرمای وجودی که موجب تسخیر قلوب و ذهنها میشود. نکته حائز اهمیت اینجاست که قدرت و همدلی مزبور همراه با تواضع و افتادگی استاد است که بحق در میان همۀ استادانی که میشناسم بینظیر و استثنائی است.
دکتر مهرداد نغزگوی کهن،استاد تمام زبان شناسی، گروه زبانشناسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه بوعلی سینا
اشک امان نمی دهد...
اگر دست من بود دنیا را در سالهایی که دانشجوی کارشناسی ارشد بودم نگه می داشتم. حدود ۲۵ سال پیش و دلیل این آرزو دیدار مکرر شما بود سر کلاسهایتان در اتاقتان در راهرو طبقه پنجم دانشکده در همایشهای علامه و در منزلتان.
اولین بار که دیدمتان مهر ۱۳۷۵ بود بوی ادکلن و قهوه و سیگار می دادید و می خندیدید. من عاشق کلاسهایتان شدم. ساخت فارسی و معنی شناسی و تاریخ زبان شناسی. عاشق معلمی بودید. گم شده ام را پیدا کرده بودم. وقتی در اتاقتان خبر قبولی در آزمون دکتری را شنیدم من و مهبد غفاری را بغل کردید و گریستیم. همان طبقه پنجم دانشکده و چند سال دیگر سعادت دیدن شما اضافه شد. استاد راستش من بعدها اگر برای همایش دانشگاه علامه می آمدم، به شوق دیدن شما بود که شما را ببینم که بالای پله های ورودی ایستاده اید و من خم شوم که دستان گرمتان را ببوسم و شما بگویید نکن قربون سرت نکن .پسرم. بعد در آغوشتان بگیرم ببوسمتان. استاد بهترین روزهای دانشگاه بوعلی روزهایی بود که جشن قدردانی از شما و رونمایی از جشن نامه تان بود. آخر جلسه روی سن گفتم استاد کتاب را دیده اید؟ فرمودید نه و وقتی رونمایی شد برق رضایت در چشمانتان درخشید. همان لحظه ای است که در آغوشتان گرفته ام و اشک امان نمی دهد.
به همان اندازه که با شما خندیده ام، گریه هم کرده ام. از همین الان دلم برایتان تنگ شده است، برای بوی ادکلن و قهوه و سیگارتان، برای خنده های مهربانتان، برای صدای گرمتان. برای استادم.
دکتر محمد راسخ مهند، زبانشناس ایرانی و استاد تمام گروه زبانشناسی دانشگاه بوعلی سینا
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: