۱۵ تير ۱۴۰۱ ۰۶:۳۸
کد خبر: ۳۰۴۰۱۳

عطنا - این روزها همه از مهاجرت حرف می زنند. برای  فهم مسئله مهاجرت لزوماً نیازی به اطلاعات و دانش گسترده نداریم. اما اگر بخواهیم این پدیده را تبیین و تحلیل کنیم چاره ای نیست جز اینکه به سراغ متخصصین این پدیده برویم. جامعه شناسی یکی از دانشهایی است که ادعای فهم و تبیین پدیده های اجتماعی را دارد. از این رو به سراغ دکتر مهدی خویی رفته ایم. نخست از تجربه ی زیسته شخصی شان نسبت به مهاجرت پرسیده ایم و سپس  به تبیین طبقاتی پدیده پرداخته ایم. سر آخر به این مسئله ی همیشگی بازگشته ایم که «چه باید کرد؟ » 

وظیفه جامعه شناس تغییر دادن مخاطبان خویش است. شاید اگر آکادمیسین، زبانِ درون دانشی یا به تعبیر دریدا زبانِ زرگری خود  را کنار بگذارد؛ هم بهتر بتواند مسائل اجتماعی را بفهمد هم بهتر آنها را خطاب به خود مردم بیان کند. چه بسا اگر غایت کار دانشگاهی خطاب قرار دادن قدرت و حاکمیت باشد زبان صعب و دشوار بهتر بتواند به کنترل پدیده های اجتماعی یاری برساند؛ اما در شرایط دشوار فعلی چه باید کرد؟ خویی در مصاحبه ذیل در در میانه ی  میادین دانشگاه-خیابان قدم زده است؛ از این منظر می توانیم این گفتگو را تلاشی برای برقراری ارتباط زبان جامعه شناختی با فهم عامه قلمداد کنیم. تلاشی که غایتش عاملیت بخشی به مردم -به خصوص طبقه ی متوسط- برای تغییر وضعیت خود و اصلاح ساختار است. 

زندگی در لندن

من به خاطر درس رفتم و پس از اتمام درس هم به ایران برگشتم. بنابراین حرفهای من ذیل این تجربه است. اگر قرار باشه سه اتفاقی که زندگی من  را دگرگون کرد نام ببرم یکی از آنها همین رفتن است. نه به این دلیل که آنجا اتفاق ویژه ای افتاد یا موهبت خاصی داشتم. از این جهت که دنیای من بزرگتر شد. یعنی به طور ساده آدمهای زیادی دیدم. با اینکه کشور ما جزء مهاجرپذیرترین کشورهاست اما بیشترین مهاجرین به ایران افغانستانیها هستند که خب هم زبان هستند و همین نگاه از بالا به پایین مهاجرپذیری در آنها هم وجود دارد. من جایی رفتم که مشهور است که از هر 10 نفر 7 نفر ملیتهای مختلفی دارند، در خود لندن و همین موضوع باعث شد که به طرز عجیب وغریبی دنیای من بزرگ شود و من تازه متوجه شدم که اساساً تفاوت یعنی چه.

تفاوت به معنای اختلاف نظر و پذیرش آن نیست بلکه یک چیز زمین تا آسمانی هستش و من دیدم و متوجه شدم که این تفاوتها هم بد و شیطانی و غلط نیستند. به همین دلیل فارغ از درس و مدرکی که گرفتم این بزرگ شدن دنیا چیزی بود که من از این مهاجرت یاد گرفتم. در اواخر دوران لیسانس, مثل همه بچه های جامعه شناسی, من هم یک دیدگاه انتقادی نسبت به سرمایه داری داشتم ولی زمانی که به لندن رفتم تازه متوجه شدم که اصلا سرمایه داری چیست و چه  کار دارد انجام می دهد. به همین دلیل است که فکر می کنم هر کس توانایی رفتن را دارد باید این کار  را انجام دهد و فرقی ندارد کجا. چون این موضوع هم به بلوغ کمک می کند و هم به پذیرش تفاوتها و فهمیدن و درک کردن دنیا. از طرف دیگر برگشت هم یک انتخاب شخصی است. انتخاب من برگشت بود و این یک دلیل داشت و آن اینکه من امید بهبود داشتم. آرزوی بهبود داشتم و هنوز هم در این وضعیت امیدوارم. من آرزو دارم. من تلاش می کنم. همین که می ایم درس می دهم نشان از این آرزو داشتن است.

من اصلا نگاه شغل به درس دادن خودم ندارم اگرچه حقوق می گیرم ولی کلاس برای من چیزی در راستای همین امید است؛ در راستای  تغییر. همین موضوع من را برگرداند. اما کسی هم که این دغدغه ها را ندارد و تصمیم به ماندن می گیرد کاملاً درک می کنم و متوجه هستم و اصلاً توصیه ای برای کسی در این راستا ندارم. همین موضوع هم به داستان ادغام در غرب برمی گردد. در اروپا و امریکا اگر در جامعه شان ادغام بشوی- مخصوصاً در اروپا-میزان نژادپرستی بسیار پایین است. اما همچنان  سطحی از این نژاد پرستی وجود دارد اما واقعاً چندان هم آزار دهنده نیست. یعنی حداقل من آزاری ندیدم از این موضوع. اگر این ادغام صورت بگیرد خیلی تجربه ی خوبی به دست می آید اما اگر صورت نگیرد نگاه از بالا به پایین آنها در افراد، درونی می شود. من افرادی را دیده ام که این نگاه از بالا به پایین را در درون خود درونی کرده اند و از مهاجرت ضربه دیده اند. این موضوع خیلی وابسته به زبان است. یک اینکه اساساً زبان کشور مقصد را بلد باشی و دو اینکه منطق زبانی در آن جامعه را بدانی.  و این مسئله ی ادغام خیلی به زبان بستگی دارد.

فرهنگ و طبقه: پارادایم های غیر رقیب

به نظرتان تحلیل طبقاتی پدیده مهاجرت جواب گو است؟ بررسی پدیده در ساحت فرهنگ راهگشاتر نیست؟

من رویکردم به طبقه چیزی جدا از امر فرهنگی  نیست. من طبقه ی اقتصادی را یک جایگاه ساختاری میدانم که با هویت و سوژگی پر می شود. بنابراین این دو از هم جدا نشدنی هستند. در مورد مسئله ی مهاجرت من فکر می کنم این ایده وجود دارد. یعنی بر این مبنا می شود تحلیل طبقاتی کرد. در کیس مهاجرت ما می توانیم میان افرادی که مهاجرت کرده اند و یا قصد مهاجرت دارند یک  شباهت طبقاتی و هویتی پیدا کنیم. با این توضیح که هویت و طبقه با هم منزوج هستند. یعنی افراد جایگاهشان را در نسبت با سرمایه بدست میآورند اما در همان جایگاه، افراد م یتوانند سوژ هی بازتولیدکنند هی آن جایگاه باشند یا به طور آگاهانه در برابر این بازتولید به نحوی مقاومت کنند. بنابراین من فکر م یکنم که مهاجرت خیلی بین طبقه متوسط شهری پررنگ است. در حال حاضر طبقه ی متوسط از نظر من حداقل 60 درصد جامعه ی ایران را تشکیل می دهند. از آن طرف به دلیل همین فراوانی که در این طبقه وجود دارد می توانیم آن را دسته بندی کنیم. به نظرم پرولتاریا و ارتش بیکاران در ایران نه مسئله اش مهاجرت است و نه اساساً سرمایه ای دارد که بتواند به این موضوع فکر کند. مگر اینکه استثنائاتی وجود داشته باشد.

من در تجربه ام از مهاجرت دوره های مختلفی میان افراد می دیدم. در دوره های یک تا دو ماهه اول مهاجرت، افراد همه متعجب هستند. بعد از آن در طی دوره های دو ماهه چیزی در حدود یک سال افراد دلتنگ خانه هستند و بعد از یک سال فرد جای خودش را پیدا می کند و اینجاست که افراد یک نسبت خیلی اگاهانه ای با ایران برقرار می کند و همچنان هم ایران برایشان مسئله است. یعنی کمتر افرادی هستند در خارج از ایران که پیگیر اخبار ایران نباشند. ممکن است که این افراد اساساً قصد برگشتن به ایران را هم نداشته باشند اما همچنان این مسئله برایشان وجود دارد. طبقه ی متوسطی که مهاجرت کرده ممکن است که از این امر سیاسی گذر کرده باشد اما همچنان اثر آن امر سیاسی بر آنها هویدا است.

ادامه دارد....

مصاحبه از: سیده درسا موسوی و محمدپویا جمالی تبار، دانشجویان کارشناسی جامعه شناسی | دانشگاه علامه طباطبائی

منبع: فصلنامه مدارا، شماره ششم

عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

اینستاگرام                                              تلگرام

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
هنر و فرهنگ1
کرونا؛ نادانی انسان در عصر علم و فناوری قرن بیست و یکم
کتاب چشم انداز‌های ارتباطی پاندمی منتشر شد:

کرونا؛ نادانی انسان در عصر علم و فناوری قرن بیست و یکم

کتاب«چشم انداز‌های ارتباطی پاندمی»جدیدترین اثر دکتر هادی خانیکی با گردآوری وتدوین حبیب راثی تهرانی، با نگاهی ارتباطی به بیماری کرونا، به‌تازگی ازسوی مرکز نشر دانشگاهی منتشر و راهی بازار نشر شده است.
فحش دادن بخشی از ابزار کار و سنت ماست!
حمایت بی‌شرمانه شاهین نجفی از فحاشی و توهین عناصر ضدانقلاب به مردم ایران:

فحش دادن بخشی از ابزار کار و سنت ماست!

شاهین نجفی خواننده هتاک، فحش دادن را بخشی از ابزار کار خود و از سنت‌های خود و عناصر ضد انقلاب دانست و خواست که مردم فحاشی کردن را به عنوان بخشی از فرهنگ و سنت‌های خود بپذیرند!!
هنر و فرهنگ2
دروازه‌بانی، تاثیر مستقیمی بر برداشت ما از واقعیت‌های اجتماعی دارد
معرفی کتاب: "دروازه بانی"، اثر پاملا شومیکر، ترجمه دکتر حسین افخمی:

دروازه‌بانی، تاثیر مستقیمی بر برداشت ما از واقعیت‌های اجتماعی دارد

بنابر نظر پاملا شومیکر، استعاره "دروازه‌بانی" را می‌توان برای هرموقعیت تصمیم گیری و با هرمیزان اطلاعات به کار برد؛ چه این انتقال از طریق کانال‌های جمعی و چه از طریق کانال های بین‌فردی باشد.
پر بازدیدها
آخرین اخبار