آسیه شریعتمدار*
مدت هاست، سبک زندگی زنی جوان که 39 سال دارد و تحصیلاتش کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی است، کنجکاوی پژوهشی مرا برانگیخته است. به نظر می رسید زندگی متوسطی داشته باشد. می گفت تا قبل از مرداد 98 درآمدم بسیار کم بود، مثلاً در مرکز مشاوره پیش می آمد ماهی 200 هزار تومان می گرفتم و گاهی 500 هزار تومان که همان را هم نمی دادند. جانم را می گرفتند و تا الان هم 4 میلیون به من بدهکارند و می گویند اعلام ورشکستگی کردیم. یک سال هم برای مرکز مشاوره یک اداره دولتی کار کردم، بعد فردی که در آغاز کار با او صحبت کردم، زیر آن قرار شفاهی زد. در مدت کار در این اداره، ماهی 600 هزار تومان درآمد داشتم که مسئول مرکز بعد از یک سال، خرد خرد پرداخت کرد و هنوز هم مقداری به من بدهی دارند. از مرداد 98 در مرکز مشاوره یکی از بنیادهای دولتی هفته ای چهار روز کار کردم و هزینه مشاوره ام هر 45 دقیقه تقریبا 40 هزار تومان و ماهی 2 میلیون و 500 هزار تومان در آمدم بود. از اسفند که دیگر کار نبود و در منزل بیش از پیش مشغول شدم.
از او پرسیدم این روزها کار و بارش در منزل چطور است، گفت بگذار ببینم، من در چند بانک حساب دارم و فکر می کنم اسفند ماه در حساب اصلیم 230 میلیون دریافتی داشتم! شاید برای خواننده شگفت آور باشد. در این ایام بیکاری، چطور چنین درآمدی داشت؟ گفتم مگر خرج شما چقدر است؟ گفت مثلاً همان اسفند 300 میلیون. لابد می پرسید مگر یک خانواده سه نفره چه خرجی دارد؟ و چرا این خرج در ظاهر زندگی او مشهود نبود! جواب این سوال را خواهم داد.
شاید با نگاهی روانشناختی این فرضیه به ذهن برسد که سرخوردگی های شغلی قبلی می تواند موجب چنین جهشی شود که به این موفقیت و این همه دریافتی در اوج بحران بینجامد، ما هم که تخصصمان کند و کاو روانشناختی است. لذا پرسیدم نگفتی روزانه چند ساعت در منزل کار می کنی؟ پاسخ داد: در ایام کرونا که خانه هستم خیلی؛ مخصوصاً که به شب عید و ماه رمضان خوردیم که خانواده ها آذوقه بیشتری لازم دارند و الان اوج کارمان است. اگر بخواهم دقیقتر بگویم روزانه به طور متوسط پنج ساعت. البته پیش آمده روزهایی از صبح تا شب مشغول حساب کتاب و هماهنگی بودم.
لابد با خود فکر می کنید در این روزها که نیازهای غذایی مردم به صورت اینترنتی برآورده می شود، رمز موفقیت برخی افراد کارآفرین در فروش اینترنتی مواد غذایی باشد. اما به نظر شما آیا می شود این همه پیشرفت ناگهانی، در عرض پنج ساعت کار روزانه ممکن شده باشد؟ از او پرسیدم چطور مدیریت می کنی تا این فعالیت ها با زندگی خانوادگیت تداخل نکند؟ پاسخ داد: «گاهی از اذان صبح مشغولم. بعد همسرم بیدار می شود و با هم صبحانه می خوریم. بعد او سر کار می رود. این روزها دخترم معمولاً تا ظهر خواب است و من به کارهایم می رسم. البته من می توانم همزمان با حساب و کتاب، تلویزیون هم تماشا کنم. پیش هم می نشینیم و من هم در جمع به کارم می رسم و با هم فیلم هم می بینیم. در کنار این فعالیت حتی سعی می کنم با دخترم مثلاً کیک و غذاهای مورد علاقه اش را درست کنیم. وقتی همسرم از کار بر می گردد، همه کنار هم هستیم. البته به هرحال منکر این نمی شوم که ممکن است برایشان کم بگذارم و از خدا خواسته ام که خودش به مدیریت کارهایم کمک کند تا بتوانم آنچه را که کم گذاشتم، جبران کنم. به هر حال آن ها هم از نتیجه کارم بهره مند می شوند.»
شاید رمز موفقیتش در همین زود بیدار شدن از خواب و پرداختن به کارها باشد. در روایت های بزرگان شنیده ام که چنانچه کسی صبح، زودتر سر کار برود، روزیش بیشتر است. اما آیا در کار او هم زود بیدار شدن مایه افزایش نتیجه می شود؟ گفتم از او مستقیم بپرسم که چه شد چنین فکری به سرش افتاده و ایده این کار چطور در ذهنش جرقه خورده است؟ گفت: «یادم نمی آید از کی، اما به یاد دارم وقتی به ویژگی های همسر آینده ام فکر می کردم، یکی از آرزوهایم این بود که آدمی پولدار باشد.»
با نگاهی روانشناسانه به این فرضیه رسیدم که پس، انگیزه ای قوی برای این فعالیت مالی باید باشد که به چنین پیامد درخشانی منجر شده است. لذا در جستوجوی بررسی تاریخچه زندگی او، سوالات بیشتری پرسیدم. پدرش با وجودی که درامد زیادی نداشت و شاید از حد متوسط هم کمتر داشت، به نیازمندان کمک می کرد و حتی برای نیازمندان وام می گرفت و قسطش را می داد و اهل کار جهادی در مناطق محروم بود. می گفت شنیده ام پدرم برای کسب درآمد، 15 روز سرکار بود و 15 روز مناطق محروم برای کارهای جهادی می رفت. فکر می کنم این ویژگی های پدرم خیلی روی من تاثیر گذاشته، با اینکه تقریبا خاطره شخصی از او ندارم. چون دو سال و نه ماهه بودم که به شهادت رسید. فکر می کنم به طور جدی از سال 87 بود که با یک خیر آشنا شدم که با همکاری چند نفر، نیازمندانی را در بیمارستان فارابی شناسایی و هزینه درمانشان را تقبل می کردند. ایشان موسسه قرآنی داشتند. در میان بچه های قرآن پژوه، متوجه مشکلات سوءتغذیه شدند و کم کم به این فکر افتادیم که به نیازمندان کمک کنیم.
عجب حکایتی! یک نفر تصمیم می گیرد در فضای مجازی برای کمک به مستمندان اقدام کند و برای این کار، گروهی برای جذب کمک های مردمی ایجاد می کند. روزی پنج ساعت برای این هدف وقت می گذارد و کار او تا جایی پیش می رود که این اواخر در اسفند ماه کمک های مردمی به 230 میلیون تومان می رسد. از او می پرسم تا حالا شده است خانواده ات به این میزان درگیری زمانی اعتراض کنند؟ می گوید: «دخترم بله، کلاً دوست دارد همه وقتم برای او باشد. همسرم هم پیش از این گاهی در ناراحتی می گفتند اول به خانواده ات برس، اما حالا خدا را شکر نه. البته فکر کنم تا حدودی به خاطر آن است که مدیریتم بیشتر شده؛ مثلاً غذا آماده است و هر هفته نظافت منزل مورد توجه من هست. همسرم گرچه مطابق آرزوهایم پولدار نیست که بتوانم آن فانتزی ام را محقق کنم، اما من نیت می کنم که خانواده ام در همه کارهای خیرم شریک باشند.»
با نگاهی کاسب کارانه فکر کردم وقتی کسی تا این حد خود را وقف کار خیر کند، باید انتظارات زیادی از خدا داشته باشد. با این ذهنیت از تأثیر این کار در زندگیش سؤال کردم. پاسخش اما با ذهنیت من بسیار متفاوت بود: «اصلاً همین که می بینم این خانواده که یخچالش خالی است، الان می تواند شکم خودش و خانواده اش را سیر کند، برام یک دنیاست. وقتی به بچه هایی که سوءتغذیه دارند، غذای گرم می دهیم، شادی حاصل اصلا قابل وصف نیست. همین که می دانم خدا کارم را می بیند، برایم لذت بخش است. این را هم بگویم من به دعایی که کسی در حق دیگری می کند خیلی اعتقاد دارم. بچه ها که جای خود دارد، فرشته اند و وقتی دست به آسمان می برند و دعا می کنند، دعایشان مستجاب است. البته این کار گاهی مرا خسته هم می کند. کار پرفشاری است. ولی می گویم خدایا من این رنج را دوست دارم، هر کس در زندگیش رنجی می کشد. اگر رنج کار خیریه نبود، شاید رنج یک زندگی سخت را داشتم، شاید رنج از دست دادن عزیز، فقر و بیماری خودم یا عزیزم، ولی من حاضرم این رنج ها را به جان بخرم، چون رنج مقدس و ارزشمندی است و خدا هم آن را دوست دارد و اینکه می بینم خدا به من لیاقت این کار، اعتبار و آبرو را داده، فکر می کنم مرا دوست دارد.»
فکر کردم این فعالیت برای او باید شادی های زیادی را رقم زده باشد. از بهترین خاطره شادش پرسیدم گفت: «دوستی با کمک اقوام اجازه 70 میلیون خمس را برای کمک به دانش آموران گرفتند و برای کرونا هم 100 میلیون سهم امام با اجازه یکی از مراجع برای مواد شوینده و پیشگیری از کرونا پرداخت کردند که مرا بسیار خوشحال کرد. در این مدت با کسانی هم آشنا شدم که آشنایی با آنها برایم لذتبخش بود. مثلا آدم های کاردرستی هستند که خودشان دستشان تنگ است، اما به تنگ دست تر از خودشان کمک می کنند. جدیدا با خانمی آشنا شدم که خودش منزل مردم کار می کند. 60 ساله است و دخترش هم با 3 بچه با او زندگی می کند. این خانم چرخ یک زندگی 7 نفره را می چرخاند. اما وقتی به او آذوقه می دهند، به نیازمندتر از خودش می دهد. می گوید من می توانم کار کنم، او نمی تواند. این مورد اصلا برایم قابل درک نیست.»
البته حتماً رو زدن به مردم همیشه شادی دربر ندارد و گاهی برای افراد خیر باید واکنش های منفی در بر داشته باشد. پرسیدم تا حالا شده بعد از درخواست و اطلاعیه های تقاضای کمک، کسی با شما برخورد بدی بکند؟ گفت: «گاهی کسانی بودند که به تمسخر گرفتند، ابتدا ناراحت می شدم، ولی بعد با خودم گفتم دیگر به این فرد پیام نمی دهم. گاهی اطلاع رسانی در مقیاس وسیع برایم سخت است، ولی با خود می گویم الحمدلله خدا به من آبرو و اعتبار داده است و باید آن را برای نیازمندان خرج کنم. البته گروه ها دیگر مرا می شناسند و برایشان جاافتاده ام، لذا هر چه پیش می روم، در مسیرم مصمم تر می شوم. البته افراد خیر هم واقعا سنگ تمام گذاشته اند. در اسفند ماه 98 و فروردین امسال بیشترین واریزی های این چند سال را داشتیم. با اینکه اسفند بیشتر زمان آذوقه و کمک غیر نقدی بود، مثلا خیری هر سال شب عید و ماه رمضان حدود 150 سبد آذوقه برایمان ارسال می کنند. با این وجود فقط در یک کارتم 230 میلیون واریزی داشتم. پنج بانک دیگر هم کارت دارم که البته در این حد نیست.»
به عنوان یک پژوهشگر که عادت به پژوهش و بررسی نتیجه کار به صورت کنترل شده و سیستماتیک دارم آخرین دغدغه ام را با وی در میان گذاشتم و او هم با روی باز از پاسخگویی استقبال کرد. پرسیدم آیا تا به حال از تجربیات خیریه های دیگر هم استفاده کرده ای یا هیچ وقت مطالعه کرده ای چطور کمکی به تقویت شخصیت نیازمندان کمک می کند یا برعکس؟ مثلا شنیده ام خیری در زلزله کرمانشاه می گفت ما مواد اولیه غذا را به زلزله زده ها می دهیم تا خودشان بپزند یا مراقبیم سبک زندگیشان را تغییر ندهیم. منظورم این است که چقدر به این جنبه ها فکر می کنی؟ «اوایل به خیلی از خیریه ها سر زدیم ولی نتوانستیم همکاری آنها را جلب کنیم. می گفتند ما خودمان مددجو داریم. لذا ما اگر کاری به ذهن خودمان برسد، انجام می دهیم. مثلا ما اصلا از کمک به نیازمندان عکس نمی گیریم. هر نیازمند با یک رابط در ارتباط است. گاهی خیرین به ما می گویند می خواهیم خودمان شخصا پیش مستمندان برویم. اما بعضی مددجویان اصلا نمی پذیرند و ما از خِیر کمک آن فرد می گذریم. بعضی هم به عنوان همراه رابط، برای توزیع می روند که شخصیت آن فرد خدشه دار نشود. ما خانواده های معتاد هم داریم، ولی بچه ها و مادر چه گناهی کرده اند؟ ما آذوقه ها را کم کم می دهیم که پدر نتواند آن را بفروشد و بچه ها باز گرسنه بمانند. یا مثلا بچه های مدرسه ای را دیده ایم که گاها پدر و مادر یا یکی از آن دو معتاد بوده و ما با مدیر صحبت کردیم که روزانه یک وعده غذای گرم به بچه ها بدهند. خیرین با حضور در گروه مجازی خیران نظراتشون بیشتر به سمت کارهای خیر عام المنفعه جهت پیدا کرده و ما هم بیشتر روی نظرات خیرین کار می کنیم؛ مثلا الان به جای اینکه بابت جشن نیمه شعبان هزینه کنند، به سبدآذوقه خانواده ها کمک می کنند. خیرات شب سال و شب چهلم را برای کمک به نیازمندانِ به ما می دهند، به جای مراسم پر اسراف، افطاری ساده تری می گیرند و بخشی از پولش را برای افطاری خانواده های نیازمند می دهند. یکی از اتفاقات مثبت کرونا و قرنطینگی این بود که چنین اتفاقاتی بیشتر از قبل افتاد. الان طرح خیرات ماندگار را داریم. قبلا برای یک وعده غذای گرم پول می دادند. الان خیرات اموات برای دارو، آموزش، قسط اجاره خانه و امثال آن می دهند. سهم من هم این است که سعی می کنم همه این کارهای خوب را در گروه بگویم که دوستان هم ترغیب شوند. سعی هم کردیم به خانواده ها بابت کارآفرینی کمک کنیم. فعلا این موارد را در ذهن دارم.»
این خانم 39 ساله خانواده ای لااقل 150 نفره دارد و او یک تنه هزینه های زندگی آنان را با این در آمد 230 میلیون تومانی مدیریت می کند و در این مسیر رنجی دلپذیر را متحمل می شود. باشد که هر یک از ما لااقل یک نفر دیگر را در مخارج خانواده خود شریک کنیم.
پی نوشت: جدای از سازمان های مردم نهاد، خیریه های سازمان یافته و برنامه های صدا و سیما برای جمع آوری کمک های مردمی، مردم داوطلب خیر نیز در زمانه بحران اقتصادی، سهم مهمی در همدلی با مردم نیازمند دارند. گرچه، در زمانه تحریم و بحران بیکاری در پی شیوع کرونا، کثرت نیازمندان و نیازهای متنوع آنان، اعم از بهداشتی درمانی، خورد و خوراک، هزینه مسکن، هزینه های تحصیلی و هزینه لوازم زندگی، آنچنان فراوان است که به نظر می رسد غالب خیرین مجبورند در فکر رفع نیازهای امروز مستمندان در حد حفظ جان آنان باشند. هدف بنده از این مصاحبه، جلب توجه همکاران عزیز به ویژه گروه مددکاری اجتماعی جهت انجام تحقیقاتی در زمینه نحوه بهینه کردن کمک های خیرین در جهت ارتقای توانمندی نیازمندان بود. آیا می توان چشم انداز زمانی حال را گسترش داد و از تجارب گذشته، بیشتر اندوخت و برای آینده اهدافی در سطوح بالاتر از صرف حفظ حیات ترسیم کرد؟ وظیفه ما دانشگاهیان چیست؟ البته مطمئنم که نباید در بافت داوطلبانه و انگیزش درونی افراد خیر مداخله کرد. اما آیا نمی توان با تحقیقات بنیادین و آموزش های ملی حاصل از نتایج تحقیقات، به ارتقای کیفیت این کمک های مردمی افزود؟ شاید خداوند، روزیِ برخی بندگان را در دست من و شما قرار داده باشد. چه خوب است در آستانه ماه مبارک رمضان به اقتدای مولایمان علی علیه السلام به یاری اعضای خانواده انسانی خود بشتابیم.