«ناتوانی در جذب دانشجویان خارجی، بدون تردید به شتاب رشد علمی در کشور آسیب میزند و رقابتپذیری دانشگاهها، اعتماد به نفس و انگیزههای حرفهای را کاهش میدهد و در مجموع قدرت مانور کمتری برای مراکز علمی ایجاد میکند». اینها اظهارنظرهای دکتر محمد سعید ذکایی، استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبائی در مورد ضرورت جذب دانشجویان بینالمللی است. اما به نظر میرسد با وجود اهمیت جذب این دانشجویان در دانشگاههای کشور، چندان در این راستا موفق عمل نکردهایم، چرایی این امر را با دکتر ذکایی به بحث گذاشتیم که در ادامه میخوانید.
جناب دکتر ذکایی، به اعتقاد شما، اساساً جذب دانشجویان خارجی در دانشگاههای ایران چه ضرورتی دارد؟
جذب دانشجویان خارجی از جهات مختلفی حائز اهمیت است؛ مهمترین دلیل آن ایجاد فضایی رقابتی برای بالا بردن استانداردهای آموزشی، کیفیت تدریس و پژوهش و به روز رسانی سطح علمی دانشگاهها در داخل است.
حضور دانشجویان خوب و مستعد از کشورهای دیگر به ارتقاء فضای انگیزشی در دانشگاه کمک میکند و باب مبادله و مراودات علمی را توسعه میدهد. حضور دانشجویان زبده از فرهنگهای دیگر لاجرم میل و انگیزه به روز ماندن و تقویت مهارتهای آکادمیک و آنچه به اصطلاح به آن «سواد آکادمیک» گفته میشود را تشدید میکند. اعضای علمی جوانتر به طور خاص مسیر حرفهای خود را پویاتر و با چالشهای مثبت بیشتر همراه میبینند و از تثبیت و تصلب و رکود که ممکن است ناخودآگاه به آنان تحمیل شود، فاصله میگیرند.
جنبه دیگر «دیپلماسی علمی و آکادمیک» آشنایی با منظرها، روشها و سبکهای آموزش و پژوهش در دیگر کشورها است. حتی بزرگترین و شناختهشدهترین دانشگاهها در جهان، بخشی از اعتبار خود را مدیون فضای چند فرهنگی و مبادلات دانشجویی هستند و به رغم داشتن بالاترین استانداردها، از همکاری و تشکیل تیمهای مشترک پژوهشی استقبال میکنند، طرحهای مبادله دانشجو را بکار میگیرند و بورسیههای تحصیلی برای دانشجویان توانا فراهم میکنند.
چنین مبادلات علمی چقدر میتواند به نفع کشور میزبان باشد؟
این مبادلات در حقیقت تلاشی برای کسب تجربه و اجتماعی شدن حرفهای و آکادمیک دانشجویان و اساتید جوان فراهم میکند و به رفع مشکلات علمی کمک میکند. مهمتر از این، فرصتی برای معرفی دستاوردهای علمی، فرهنگی، تمدنی و توسعهای را در اختیار دانشجویان مهاجر قرار میدهد که به نوبه خود در ایجاد تصویری مطلوب از دانشگاههای میزبان و کشور متبوعشان کمک میکند.
در بسیاری موارد، فارغالتحصیلان در دانشگاههای خارجی با علاقمند شدن به فرهنگ و زندگی روزمره کشور میزبان میتوانند در نقش سفیران فرهنگی آن کشور عمل کنند و با همدردی و حساسیت به تحولات و آینده آن بنگرند.
جذب دانشجویان خارجی آیا به لحاظ اقتصادی هم میتواند برای جامعه علمی-آکادمیک ما بهرهای داشته باشد؟
وجه اقتصادی جذب دانشجو نیز به نوبه خود حائز اهمیت است. در شرایطی که کاهش دانشجو و بودجههای دانشگاهی فشار اقتصادی زیادی را متوجه دانشگاهها میکند جذب دانشجو شانسی برای استقلال اقتصادی بیشتر دانشگاهها و اتکاء کمتر آنان به منابع عمومی فراهم میسازد. در این معنا، جذب دانشجو را باید به مثابه صنعتی از فرهنگ برشمرد که به تولید درآمد برای دانشگاه و کشور میانجامد.
چه موانعی بر سر راه جذب دانشجویان بینالمللی در کشور ما وجود دارد که تا کنون نتوانستیم این امر را محقق کنیم در حالی که در برنامههای توسعه علمی ما وجود دارد؟
موانع زیادی در کار هستند که هم از جنس ساختاری و نهادین هستند و هم از جنس ارزشی و گفتمانی. در «سطح ساختاری» دولتی بودن دانشگاه و استقلال اندک آنها مانع انگیزه و نیز توانایی برنامهریزی دانشگاهها به سوی جذب مخاطبان بینالمللی شده است.
از سوی دیگر، بیانگیزه بودن ساختار آموزش عالی را باید در چرخهای تاریخی دید که به موجب آن در تقسیم کار جهانی علم، دانشگاههای ایرانی از شرایط رقابتی به دور مانده و سیاست علم و دانشگاه در ایران «مصرف» و «وابستگی» را ترویج داده است. به بیان سادهتر نهاد علم در ایران در بستری تاریخی و منطبق با تحولات توسعهای درونزاد خود رشد نکرده است و ساز و کارهای مناسبی در آن برای رقابتپذیر ساختن آن و ارتباط با دانش و صنعت در سطح ملی و جهانی فراهم نساخته است.
برنامهریزیهای کوتاهمدت، نداشتن دورنمایی استراتژیک برای آینده، مصرفی بودن، تخفیفهای زیاد در استانداردهای جذب هیأت علمی توانا و مسلط به زبان و دانش روز رشتههای خود، شرایط تحریم سیاسی، علمی و اقتصادی، بازنماییهای منفی از ایران در رسانههای غربی، همکاری و تعامل ضعیف بینبخشی در کشور و دلایل مشابه، تنها بخشی از این موانع نهادین و ساختاری به شمار میآید.
با این حال، در سویه دیگر به «شرایط فرهنگی و گفتمانی» باید اشاره کرد. واقعیت این است که گفتمانهای موجود در چند دهه گذشته وفاق و یکدستی در اولویت بخشیدن و برنامهریزی برای جذب دانشجو و اساسا نگاه بینالمللی به علم و آموزش عالی نداشتهاند. نگاه خوشبینانه به بینالمللی شدن علم بویژه علوماجتماعی در اقلیت بوده است و سهم غالب یا با گفتمانهایی بوده که بینالمللی شدن را زمینهساز استحاله ارزشهای جامعه و توسعه غیربومی پنداشتهاند و یا اندیشههایی احتیاطآمیز که با لوازم و شرایط خاصی این مسأله (بینالمللی شدن علم) را مورد توجه قرار دادهاند. به نظر میرسد ترسها، احتیاطها و حساسیتهای سیاسی همچنان به عنوان مانعی در این زمینه عمل میکنند و قدرت ریسک و برنامهریزی را محدود میسازند.
چقدر از ظرفیتهای فرهنگیمان برای تقویت جایگاه علمی در عرصه بینالمللی بهره گرفتهایم؟ در واقع آیا توانستهایم در جذب دانشجویان بینالمللی از امکانات «ارتباطات فرهنگی» بهره بگیریم؟
بدیهی است که از ارتباطات سیاسی و فرهنگی و تشابهات هویتی میتوان برای این منظور به خوبی استفاده کرد. یک سیاست خوب میتواند در بسیاری از شاخههای علمی همچون علومانسانی و اجتماعی تلاش برای برندسازی و مرجعیت در سطح منطقهای باشد؛ یعنی، مثلا توسعه علوماجتماعی را بر اساس مزیتها و ویژگیهای منطقهای به عنوان یک هدف در نظر بگیریم.
در منطقه آسیایمیانه ذخیره و سرمایه «فرهنگ فارسی» و زمینههای مشترک فرهنگی و تمدنی فرصت غیرقابل انکاری است که به خوبی از آن استفاده نشده است. کشورهای مسلمان منطقه نیز میتوانند بازار و مخاطبان بالقوهای برای جذب دانشجو و مبادلات علمی باشند. روابط همسایگی، مجاورت جغرافیایی، اشتراکات فرهنگی و هویتی میتواند مزیت نسبی فراهم سازد. به همانسان در شرق آسیا کشورهای پر جمعیت هند، چین و اندونزی نیز بواسطه روابط تاریخی و مناسبات اقتصادی، بازار هدف مناسبی میتواند تلقی شوند.
آنچه روشن است در دنیای امروز مناسبات فرهنگی و رایزنیها و فراخوانها بیش از آنکه وامدار شبکههای رسمی و دولتی باشند به بخش خصوصی و مدنی پیوند میخورند و از این رو، وظیفه رایزنان فرهنگی و دفاتر همکاریهای فرهنگی در کشورهای هدف، توسعه شبکهای خود با اتکا به نیروهای محلی و یا مهاجران ایرانی و ایجاد و معرفی فرصتها برای تبادل علمی و دانشجویی و آکادمیک در سطوح مختلف است.
به هر حال، اهمیت ژئوپولتیک ایران و تنوع فرهنگی و قومی در آن، فرصت خوبی برای هدایت علایق طیف گستردهای از دانشجویان شاخههای علومانسانی و اجتماعی را فراهم میسازد. از سوی دیگر، باید به نقش مهم «دایاسپورای آکادمیک ایرانی» اشاره کرد که میتوانند مستقلا و یا با همکاری بخشهای رسمی و غیررسمی در هدایت و ترغیب دانشجویان برای استفاده از فرصتهای مختلف آموزشی و پژوهشی کوتاه مدت یا بلند مدت استفاده کنند. پیوند با دایاسپورای علمی اساسا هم یک هدف میتواند تلقی شود و هم یک استراتژی. با توجه به تعلقات مشترک و دشواریهای اندک این گروه در برقراری مناسبات علمی و رفت و آمد به کشور لازم است سیاست فراگیر و مثبتی برای فعال ساختن آنان در پروژه بینالمللیسازی علم و جذب بیشتر دانشجویان تدوین شود.
اینکه در جذب دانشجویان بینالمللی نتوانستهایم توفیقی داشته باشیم، آیا به نوع «سیاستهای مهاجرتی» ما هم ربطی دارد؟
سیاستهای منعطف و غیر انقباضی بطور قطع در استقبال از تحصیل در ایران مؤثر است. سیاستهای مهاجرتی در سطوح مختلف تأثیر گذارند. برای نمونه در سطح «دایاسپورای ایرانی» سیاستهای همسو و همدردانه در ایجاد انگیزش برای برقراری پیوندهای بیشتر و انتقال تجربه و ایفا نقش بیشتر همسو با نیازهای علمی کشور تأثیر گذار است. با این همه، در بیشتر سالهای پس از انقلاب سیاست روشنی برای بکارگیری و استفاده از تواناییها و سرمایههای متنوع دایاسپورای ایرانی نداشتهایم و رسوبات اندیشه بدبینانه گاهی غالب بوده است.
در سطحی دیگر تسهیل استفاده از دورههای آموزشی و مهارتی کوتاه مدت و مبادلات مختلف آموزشی و پژوهشی (فرصت مطالعاتی، مدرسههای تابستانی، دورههای فشرده مهارتافزایی، پسا دکترا، بازدیدهای کوتاه مدت علمی و مانند آن) با تقویت اعتماد به نفس دانشجویان ایرانی شانس همکاریها و تولیدات علمی آنان را افزایش داده و ممکن است با تقویت خودباوری و فارغ کردن آنان از اسطورهسازیها از محیط و فضای آکادمیک دیگر کشورها، تا اندازهای مهاجرت نخبگان را کاهش دهد.
سرانجام تسهیل شرایط اقامتی در ایران برای تحصیل دانشجویان خارجی و کوتاه کردن موانع بوروکراتیک و ارایه خدمات برای استقرار و اقامت در ایران میتواند انگیزههای بیشتری برای استفاده از فرصتهای آکادمیک در ایران فراهم سازد.
آیا نادیده گرفتن «دیپلماسی آکادمیک» میتواند معایبی هم برای فضای آکادمیک خود ما داشته باشد؟
به هر حال باید توجه داشته باشیم که علم بومی فارغ از کارایی و استانداردهای آن تا زمانی که در چرخه تولید، بازنمایی و مصرف دانش جهانی قرار نگیرد، راه به جایی نمیبرد. دانش محلی وقتی ارزشمند است که در پیوند با دانش جهانی قرار گیرد. دانش محلی با فراتر رفتن از مرزهای ملی است که اعتبار و اهمیت آن شناخته و موضوعی برای گفتوگو و تبادلنظر متخصصان و خبرگان قرار میگیرد.
بیشتر قرار گرفتن ایران در کانون تبادلات دانشجویی و آکادمیک در وهله نخست به هویت و اعتبار دانش محلی ایرانی میافزاید. واقعیت این است که مناسب با جایگاه کشورمان، علوم مختلف و بویژه علوماجتماعی و انسانی را نمایندگی نمیکنیم. علم مدرن ریشهها و خاستگاههای مختلف دارد و ما هم باید در پیشبرد آن سهیم باشیم. فضای جهانی و فراملی همه علوم را ناگزیر درگیر میکند و در این میدان ضروری است که برای داشتن سهم منصفانه و درخور در این بازار جهانی مواجههای فعالانه با آن داشته باشیم.
جدا افتادن و در مقیاس محلی حرکت کردن، کارایی علم را تنزل داده و فاصلهها را افزایش میدهد. ارتقاء برد نظری دانش تولید شده در ایران با بینالمللی کردن آن تضمین میشود. برای خارج شدن از چرخه و موقعیت پیرامونی ایران در تولید علم حتما باید مناسبات و مبادلات علمی گسترده و هدفمندی را برقرار کرد.
عدم موفقیت در جذب دانشجویان بینالمللی در دنیای امروز ما را با چه خلاءهایی مواجه میکند؟
ناتوانی در جذب دانشجویان از دیگر کشورها و در مجموع بیاعتنایی به رویکرد برقراری تبادلات فراگیر با دیگر کشورها، بدون تردید به شتاب رشد علمی در کشور آسیب میزند. این مسأله با شرایط و به درجات متفاوتی متوجه سنتهای رشتهای مختلف میگردد.
کوتاهی در این مسأله، توانایی رقابتپذیری دانشگاهها را آسیب میزند، بطور مستقیم و غیرمستقیم هزینههای گزافی بر آن تحمیل میکند، اعتماد به نفس و انگیزههای حرفهای را کاهش میدهد و در مجموع قدرت مانور کمتری برای مراکز علمی ایجاد میکند.