ما همه زردیم. بعضیها آن را پنهان میکنند، مبادا که بگویند جنابعالی آدمی سطحی هستید، در حالیکه هیچکس سطحی نیست و هر کسی سطح خود را دارد.
به گزارش
عطنا فریدون صدیقی، روزنامهنگار و استاد ارتباطات در یادداشتی در
همشهری نوشت:
متفکربودن لزوما به معنی گریز از گاز زدن سیب آبدار در حضور جمع نیست مبادا که صدای تن زخمی سیب، حواس مردمان محترم را که در بحر چهکنم هستند پرت کند و آنگاه آقای فکور از خجالت، رنگبهرنگ شود؛ آبی یا قرمز و یا زرد! داستان این نوشته سادهتر از کاهش یا ارتقای شأن و شوکت متفکران یا منتسب به آنان و یا دیگر مردمان بیادعا و محترم است.
نکته این است که همه ما کم و بیش زردیم مثل کریخوانیهای آبی و قرمز در شهرآوردی که نه بزرگترین پایتخت خاورمیانه که مهمترین کشور منطقه را درگیر خود میکند؛ فیلسوف، روزنامهنگار، پزشک، آفتابهدزد، آشپز، خیاط، آقازاده، کارگر مس سرچشمه، سلبریتیهای خودخوانده، بچههای مدرسه افق و دانشجویان دانشگاه آفاق و...؛ بازی قرمز و آبی بهانهای است که زردی ایشان آشکار شود.
اما مشکل این است که بعضیها علاقه درونی خود را به زردی متظاهرانه پنهان میکنند چون بر این باورند که زردبودن یعنی مبتذلبودن، در حالیکه همه میدانند لذتبردن و سرگرمشدن از هر نوعی، حتی آببازی، حل جدول کلمات متقاطع و... برحسب ذات و ماهیتشان مثل هر کار دیگری قابل ارزشگذاری است؛ پس ارزشمند است، چرا؟ چون هر سرگرمی، تفریح و تفرجی وقتی تبدیل به یک نیاز میشود، ارزش متعارف و متعالی دارد، پس زرد نیست.
اساسا تفریح و سرگرمی، ذاتا کیفیتی هنری دارد و همواره الهامبخش هنرمندان بوده است و به همین دلیل هنریترین آثار جهان آنهایی هستند که حال ما را چنان ملتهب از شور و شعف میکنند که چارهای جز ابراز خرسندی نداریم. نگاه کنید به لبخند ژکوند! نگاه کنید به فیلمهای چارلی چاپلین!
نگاه کنید به داییجان ناپلئون! این باور البته ما را به یک نتیجه ساده دیگر هم میرساند؛ هر مفهومی بدون درک و دریافت اهمیت وجودی آن، درحقیقت فاقد مفهوم است؛ حتی موضوع بسی ساده نخکردن یک سوزن که گویای مفهوم سادهای است؛ بازدوختن دکمه افتاده پیراهن فرهاد به دست لیلی.
پس تا درکی منطقی از مفاهیم، اینجا شعف، لذت، سرگرمی، رقابت، کریخوانی، نداشته باشیم درواقع هیچ اهمیتی ندارد که قناری باشیم یا درخت! به بیان دیگر هر قدر انسان، متعادل و متوازن باشد بیتردید آگاهانهتر از عزت و فردیت خود به سمتوسوی رفتار و علایق جمعی گرایش پیدا میکند؛ لذتهای جمعی، اندوه جمعی، موفقیت جمعی و افتخار جمعی.
ما همه زردیم. بعضیها آن را پنهان میکنند، مبادا که بگویند جنابعالی آدمی سطحی هستید، در حالیکه هیچکس سطحی نیست و هر کسی سطح خود را دارد.
ما همه زرد میشویم وقتی نبرد آبی و قرمز در ورزشگاه آزادی تبدیل به واقعیت میشود؛ یعنی باید بپذیریم سرچشمه فهمیدن، قبول واقعیت است؛ یعنی حیات اجتماعی در روزهای آبی و قرمز، در روزهای بازیهای ایران در جامجهانی فوتبال نشانه عقل و احساس جمعی ماست. از استاد مسلم و مسجل فلسفه، زیست و هنر گرفته تا میوهفروشی که تیغ میکشد، تا قرمز، قاچخور شود، تا لذت خوردن یادمان نرود؛ یا نقاشی که آسمان را آبی میکشد تا ما بالزدن پرندگان را فراموش نکنیم.
قرمز، آبی و زردبودن مهم نیست؛ مهم این است آداب و رسوم وحدت اجتماعی را حفظ کنیم. باور کنید زرد فوتبالی و هر زرد دیگری بودن و شدن، به معنی اتلاف وقت نیست بلکه نوعی تکلیف برای تعادل روحی و حیات انسانی است؛ مثل متعهدبودن همگانی اعم از متفکر و غیر از آن ـ یعنی همه مردمان این آب و خاک ـ برای نان و جان همه نیازمندان تا از وجداندرد، فراموشی نگیریم.