طبیعت در نگاه مولانا پدیدهای صاحب جان است که حس و شعور خاص خود را دارا است. همچنین، بهواسطه نیرویی درونی و نظم و ساختار ویژهاش، الگویی برای تنظیم و تدبیر خود دارد. انسان در مواجهه با طبیعت با مجموعهای روبهرو است که به صورت یکپارچه بهسوی حق ارجاعدهنده است.
به گزارش عطنا، سیدحمیدرضا رئوف، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، در یادداشتی در روزنامه ایران، به موضوع جایگاه «محیط زیست» در نظام عرفانی مولانا پرداخته است که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
واکنشهای اولیه انسان در مواجهه با طبیعت همراه با تقدس و احترام بود اما با افزایش جمعیت و گسترش حوزههای زیست انسان، این رویکرد تغییر کرد. پیشرفت روزافزون علم و گسترش فناوری نیز حوزه تصرف انسان و تأثیرات مستقیم او را بر محیطزیست شدت بخشید.
پیامد مستقیم این رویه، بروز چالشهای زیستمحیطی برای انسان بود. تصحیح نظام باورهای انسانی به نفع محیطزیست میتواند رفتار انسان را در مواجهه با محیطزیست اصلاح کند.
رویکردهای عرفانی میتواند رویکرد مطلوبی برای مواجهه با طبیعت قلمداد شود. در اصول و مبانی عرفانی، همهچیز در چارچوبی «غایتگرایانه» قرار میگیرد و موجودیت و کارکرد تمامی اجزای عالم برای اظهار و اتصال به منبع ازلی تفسیر میشود. بر این اساس، طبیعت بهواسطه دارا بودن وجودی روحانی، ذاتی ارزشمند تلقی میشود.
مولانا در آثار خود روزنهای را بهسوی جهان هستی بر دیدگان آدمی میگشاید و در آن چشمانداز، تصویری خردمندانه و موزون از نظام هستی ارائه میدهد. مولانا با قرار دادن «محوریت خداوند» در برابر «محوریت انسان» در کل نظام هستی، ارتقای نوع نگاه انسان به دیگر پدیدههای هستی را فراهم میآورد.
طرح این حقیقت که خالق عالم یکی است و تمامی موجودات از یک وجود خلق شدهاند، اندیشههای برتریجویانه و هر نوع حق نابرابریانگاری را در میان موجودات از میان میبرد:
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هرچه بینی آن بُت است
از سوی دیگر، جهتدهی به انسان برای مشاهده حق در عالم و درک حقیقی از آن، رویکردی ارائه میدهد که در آن، صورت الهامبخشی از طبیعت و حالت هدایتگری آن بهسوی خالق واحد، جایگزین تمامی تعاملات «کارکردگرا» و «ابزارانگار» در مواجهه با طبیعت میشود. اینگونه نگاه به عالم، بهعنوان آنچه حق را در خود متجلی میکند، همچنین بهعنوان آنچه وجودش از حق است و میتوان در آن به نظاره خالق پرداخت، نوعی تعامل معنوی را با طبیعت برقرار میکند؛
تفرقه در روح حیوانی بود
نَفس واحد روح انسانی بود
مواجهه «انسان زیستمدار» با طبیعت
«انسان» محور تعالیم عرفانی است. تمامی تلاش مولانا، از بیان توحید، حقیقت عشق و ترسیم ساختارها و مسائل اخلاقی و اجتماعی، همه برای تحقق انسانیت انسان است. در «انسانشناسی» مولانا، بیش از هر چیز، انسان از منظر پیوندش با خداوند مطرح میشود که این پیوند بر نوعی تجربه خاص از وجود انسان و نوعی معرفت پیشین از حقیقت، مبتنی است. این طرح در محوریترین بحث انسانشناسی او یعنی «انسان کامل» و «خلیفهالهی» ظهور مییابد که خود نتیجه اندیشه بنیادین پرداختن به چیستی انسان و جایگاه او در عالم است.
اندیشه مولانا و دعوت از انسان برای شناخت حقیقت خود، درواقع تحقق «انسان زیستمدار» است که به طبیعت از آن حیث که امانتی الهی و ازلی است مینگرد و در قبال آن مسئولیت خطیری را از سوی پروردگار خود بر عهده دارد. ازآنجاکه آدمی در این عالم، نقش و جایگاه خاصی دارد و از آن زمان که آن نقش و جایگاه را بازشناسد در راستای تحقق امر و اراده الهی گام برمیدارد، وجود انسان در راستای تحقق اراده و اموری است که خداوند عالم برای این مجموعه در نظر گرفته است و طبیعت باید در آن مسیر حرکت کند. ازاینرو تصرف او در عالم عین تصرف خداوند خواهد بود.
در نگاه عرفانی مولانا، انسان در رویکرد زیستمحیطی تنها واقعه یا پدیدهای منفصل از کل حیات نیست، بلکه امری طبیعی و عاملی تأثیرگذار و تأثیرپذیر در حیات است که باید بهواسطه جایگاهش در عالَم، رویکرد خاصی را در مواجهه با نظام هستی و جهان طبیعت برگزیند. این رویکرد اگر با طبیعت همسو و هماهنگ نباشد، به این مجموعه و همچنین خود انسان آسیب خواهد رساند؛
حَمّال آن امانت، کان را فلک نپذیرفت
گشتم به اعتمادی کز لطف توست یاری
ویژگی «انسان جانمدار» مولانا رها بودن از صورتبینی و ظاهرگرایی است؛ رویکردی که نه تنها غرق شدن در صورتهای ظاهری و صرف اکتفا به آنها را مردود میداند، بلکه میکوشد انسان را تا ساحت معنوی بالا ببرد که در آن هم رؤیت چیزها بر اساس حقیقت آنها باشد و هم مواجهه با تمامی آنها براساس ساحت معنویشان شکل گیرد؛ امری که نهتنها در حوزه اندیشه، بلکه در حوزه عمل ما در مواجهه با طبیعت مؤثر خواهد بود؛
این جهان همچون درختست ای کرام
ما برو چون میوههای نیمْخام
سخت گیرد خامها مر شاخ را
زآنک در خامی نشاید کاخ را
چون بپُخت و گشت شیرین لبگزان
سست گیرد شاخها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی ملک جهان
رویکرد عرفانی مولانا به طبیعت
در اندیشه وحدت وجودی مولانا دو مسأله عمده در مواجهه با طبیعت وجود دارد:
1. احترام به طبیعت به مثابه احترام به شئونات حقتعالی. وجود از آن خدا است و موجودات صورتهایی از معنای حقیقی و واحدی هستند که از سوی حق به ایشان اعطا شده است؛ بنابراین هرگونه مواجهه با عالم و طبیعت بهگونهای رویارویی با آیات و مظاهر الهی و در مقامی بالاتر مواجهه با حق است.
خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر آن تابان صفات ذوالجلال
2. یگانگی وجود میتواند مستلزم یکپارچگی عالم و ارتباط تمامی اجزای عالم باشد؛ یعنی هر عملی در عالم بویژه در مواجهه با طبیعت، تأثیر مستقیم و قطعی در کل عالم دارد. در نتیجه، هر عملی که به طبیعت (به هر میزان) آسیب بزند، قطعاً به زندگی همه موجودات و البته انسانها آسیب خواهد رساند:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صَدا
صفت مظهریت خداوند به واسطه تجلی، خود مستلزم باور به حضوری بیوقفه و همیشگی انسان در برابر خداوند است. این حضور بیوقفه، خضوع و خشیت را در قلب او و در مواجهه او با عالم برمیانگیزاند. این گونه مبانی و فرآیندهای اعتقادی، بهترین وسیله برای اصلاح خودجوش اعمال غلط انسانی در تعامل با طبیعت است.
حضور خداوند در عالم در عرفان مولانا به سریان عشق در هستی میانجامد. از آنجا که منبع این عشق بهراستی خدا است انسان نمیتواند مانع و سدّ آن باشد؛ اما افعال منفعتطلبانه او ممکن است به سیر تعالی دیگر موجودات آسیبهای زیادی وارد کند، همچنان که چرخههای بسیاری از محیطزیست را دگرگون کرده یا از بین برده است. ممانعت از این میل نهتنها گناهی بزرگ و خیانتی در برابر کل هستی قلمداد میشود، بلکه به تعبیر مولانا کل این نظام را در خمودگی فرو خواهد برد.
علاوه بر این، عرفان مولانا در مواجهه با عالم قدمی فراتر نهاده و عالم را به تمامه حی و زنده معرفی میکند. حیات سرشت واحدی است که از سوی خداوند به تمامی موجودات اعطا شده و این وجود ساری و جاری در کل عالم متعلق به خدا است؛ بنابراین، هرگونه استفاده و بهرهبرداری از طبیعت با این مسأله روبهرو میشود که حفظ جان هر جاندار همانند حفظ جان یک انسان میتواند ارزشمند تلقی شود؛
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غُلغُل اجزای عالم بشنوید
طبیعت در نگاه مولانا پدیدهای صاحب جان است که حس و شعور خاص خود را دارا است. همچنین، بهواسطه نیرویی درونی و نظم و ساختار ویژهاش، الگویی برای تنظیم و تدبیر خود دارد. انسان در مواجهه با طبیعت با مجموعهای روبهرو است که به صورت یکپارچه بهسوی حق ارجاعدهنده است. نظامی که تکتک افعال و حوادث موجود در آن را میتوان به پیام یا معنایی اشاری برای شناخت و درک خالق هستی تعبیر کرد. گاه طبیعت در چنان مرتبهای قرار میگیرد که قلب و روح عارف در مواجهه با آن تنها در مقام ناظری قرار دارد که عظمت و شکوه خداوند در هستی او را به حالات حیرت و بهت عرفانی میافکند؛
همچنانک این جهان پیش نبی
غرق تسبیحست و پیش ما غبی
پیش چشمش این جهان پُر عشق و داد
پیش چشم دیگران مرده و جماد
پست و بالا پیش چشمش تیزرو
از کلوخ و خشت او نکتهشنو
با عوام این جمله بسته و مردهای
زین عجبتر من ندیدم پردهای