۲۶ شهريور ۱۳۹۷ ۱۶:۱۰
کد خبر: ۲۵۴۲۵۳
ghalam

نهاد آموزش اصلی‌ترین راه نجات جامعه ایرانی است، هرچند که متأسفانه عمیقاً مغفول مانده و قربانی «اقتصاد سیاسی کنکور» و «مدرک» شده است. به همین سبب کارکردهای آموزش در ایران به‌واقع مستلزم بازاندیشی و اصلاح است.


به گزارش عطنا به نقل از ایران، نظام‌های آموزشی در جهان جدید یکی از مهم‌ترین مکانیسم‌های تربیت شهروندان به شمار می‌روند. آنچه طی تاریخ نهاد ‌آموزش، در تمام سطوح از ابتدایی تا عالی، مطرح بوده لزوم توجه به ترکیب هم‌زمان «آموزش» و «پرورش»، یا همان «تعلیم» و «تربیت» بوده است.


می‌توان گفت غایت اصلی تمام نهادهای آموزشی «‌تربیت انسانی» است ‌و «آموزش مهارت‌ها و دانش» کارکرد فرعی و ثانویه آن محسوب می‌شود. آنچه در کارکردهای تربیتی یک‌نهاد آموزشی، ‌هم در قالب برنامه‌های آموزشی صریح و آشکار آن و هم در قالب برنامه‌های آموزشی پنهان و غیررسمی آن وجود دارد، لزوم آموزش مهارت‌های فکری، عاطفی و رفتاری است که به بهینه شدن زندگی و توسعه کیفیت آن در جامعه کمک می‌کند.


به همین سبب همیشه بحث‌های مفصلی در باب کیفیت محصول نظام‌های آموزشی در تاریخ وجود داشته است. پرسش اصلی در اینجا، این است که «نهاد آموزش قرار است چگونه انسانی را تحویل جامعه دهد؟»


در تمام سنت‌های نظری در باب ماهیت و غایت آموزش، یک نکته مشترک وجود داشته است و آن اینکه آموزش باید کاری برای بهتر شدن جامعه انجام دهد. این بهتر شدن، لزوماً امر تکنیکی و مهارتی نیست، ‌بلکه امری کیفی و اخلاقی است که می‌بایست منجر به بسط «انصاف»، «عدالت» و «توسعه قابلیت‌های انسانی» از یک‌سو و کاهش نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌ها از سوی دیگر شود.


از این منظر، می‌توان نظام آموزشی ایران هم در سطح آموزش ابتدایی و هم در سطح آموزش عالی را مورد پرسش قرار داد که غایت غالب این نهادهای آموزشی چیست؟ و به کدام سو می‌روند؟ برای پاسخ به این پرسش باید دو عامل مهم در سیر نهاد‌ آموزش در ایران را در چند دهه اخیر موردتوجه قرار داد:
عامل نخست اتفاقی است که در مقطع آموزش ابتدایی (از مدارس ابتدایی تا دبیرستان)‌ رخ داده و می‌توان آن را ذیل ایده «کنکوری شدن آموزش» مطرح کرد.


اینکه تمام غایت نظام آموزشی ما به افزایش مهارت‌های لازم برای موفقیت در آزمون کنکور تقلیل یافته است. به‌عبارت‌دیگر، سیطره کنکور بر آموزش مدارس ما، موجب شده «مهارت‌های زندگی»، «مهارت‌های اخلاقی» و «مقتضیات توسعه شخصیتی» یک شهروند مطلوب در پیشگاه نظام تست‌زنی کنکور قربانی شوند. این موضوع در نهایت سبب شده اقتصاد سیاسی مافیاهای کنکوری، روح و جان دانش‌آموزان را قربانی خدای تست کرده و «انسان مدرسه ایرانی» را به «انسان تست‌زن» مبدل کنند.


عامل دوم «سیطره رویکرد مدرک‌گرایی» و «خصوصی‌سازی آموزش‌ عالی و دانشگاه» است. توسعه کمی آموزش عالی و سیاست خصوصی‌سازی آن به‌گونه‌ای بوده که برخلاف قانون اساسی کشور و ذیل توهم کارآفرینی دانشگاه‌ها به سمت بازاری شدن خودشان پیش بروند و وظیفه دولت برای ایجاد آموزش عالی رایگان برای مردم به فراموشی سپرده شود. به‌گونه‌ای که حتی در سال‌های اخیر سهمیه‌های روزانه رایگان در بسیاری از رشته‌ها به نفع سهمیه‌های شبانه یا با پرداخت پول تقلیل پیدا کنند.


طبق آمارهای موجود، بیش از 80 درصد دانشجویان کشور به‌وسیله پرداخت شهریه به تحصیل مشغول هستند. این بیانگر آن است که آموزش عالی نیز اسیر «خصوصی‌سازی» و «بازاری شدن» دانشگاه ایرانی است. به همین دلیل بسیاری از دانشگاه‌های فرعی در قالب دانشگاه‌های علمی - کاربردی، دانشگاه‌های آزاد، غیرانتفاعی و حتی پیام نور به بنگاه‌های تولید و فروش مدرک بدل شده‌اند و کیفیت آموزش عالی ایرانی فدای منافع بازار مدرک دانشگاهی شده است.


درنهایت آنچه مغفول می‌شود «نقش تربیتی» دانشگاه است که بتواند قابلیت‌های ذهنی، ‌احساسی و رفتاری دانشجویان برای آنکه شهروندی فعال برای توسعه پایدار جامعه باشند، آموزش دهد.


«بازاری شدن آموزش» در قالب منطق کنکور یا مدرک‌گرایی دانشگاه منجر به آن می‌شود که دانش‌آموز یا دانشجو به یک مصرف‌کننده بازاری بدل شود که باید کالایی را بخرد و مصرف کند. این در حالی است که آموزش در تمام سطوح باید قابلیت‌های کافی برای داشتن «نگاهی انتقادی» به وضع جامعه و نابرابری‌ها آن و همچنین قابلیت‌ها و انگیزش‌های لازم برای «مشارکت در جامعه» جهت بهبود و توسعه آن را به دانش‌آموز یا دانشجو منتقل کند.


با توجه به شرایط موجود در ایران به نظر می‌رسد نهادهای آموزشی ما باید مورد بازاندیشی جدی قرار گیرند تا بتوان نقش آن‌ها را در جامعه و هدف و غایت آنان را مورد بازاندیشی قرار داد.


آموزش ابتدایی و آموزش عالی در ایران امروز به دنبال پرورش انسان‌های نابغه خاص و دارای مهارت‌های علمی مشخص معطوف به کنکورهای تست‌زنی در ورود به دانشگاه، در ورود به مقاطع تحصیلات تکمیلی و... است. این در حالی است که به تعبیر برخی از استادان، ازجمله دکتر محسن رنانی، آموزش باید نخبه‌های نرمال و معمولی را پرورش دهد؛ نخبه‌هایی که علاوه بر داشتن مهارت‌های زندگی باکیفیت، قابلیت‌های مشارکت در جامعه برای ارتقای سطح زندگی مردم و توسعه شاخص‌های عدالت و آزادی و انصاف داشته باشند.


آنچه ذیل ایده «انسان تستی» در مدارس ما و «انسان مدرکی» در دانشگاه‌های ما تولید می‌شود، کفایت و کیفیت لازم برای توسعه اجتماعی و فرهنگی پایدار در جامعه را نداشته و گاه خود به بخشی از مشکل بدل می‌شود؛‌ زیرا وقتی خروجی‌های نهادهای آموزش ابتدایی و آموزش عالی افرادی فاقد مهارت‌های لازم برای مشارکت در جامعه و توسعه آن باشد، خود این افراد به‌تدریج به‌واسطه نقش‌هایی که در جامعه کسب می‌کنند، به آسیب و مشکل برای جامعه بدل می‌شوند.


بر این اساس، نهادهای آموزشی ما بدون بازاندیشی انتقادی در آن‌ها برای اصلاح جهت‌گیری‌های کلی و غایتشان در تربیت و پرورش دانش‌آموزان و دانشجویان، نه‌تنها نقش خود در بهبود زندگی جامعه را از دست خواهند داد، بلکه خود به‌تدریج به عامل آسیب‌زا بدل خواهند شد.


محوریت یافتن مهارت‌های کیفی برای زندگی و شهروندی مطلوب در جامعه می‌تواند گامی برای اولویت بخشی به کارکردهای تربیتی و پرورشی نسبت به کارکردهای تعلیمی و آموزشی باشد. این را هم باید موردتوجه قرار دهیم که با توجه به مختصات جامعه جدید، نهادهای آموزشی نقشی کلیدی در تولید شهروندان آینده دارند، لذا توسعه جامعه ایرانی، قطعاً از طریق نهادهای آموزشی باکیفیت میسر خواهند بود.‌


نهاد آموزش اصلی‌ترین راه نجات جامعه ایرانی است، هرچند که متأسفانه عمیقاً مغفول مانده و قربانی «اقتصاد سیاسی کنکور» و «مدرک» شده است. به همین سبب کارکردهای آموزش در ایران به‌واقع مستلزم بازاندیشی و اصلاح است.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار