جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران: ما در اقیانوس مشکلات گرفتار شدهایم و نمیتوانیم راه خروج از این وضعیت را پیدا کنیم.در چنین جامعهای نخبگان به حداقل اعتبار رسیدهاند و در میانشان شکاف و تضادهای شدیدی به وجود آمده است.بنابراین میتوان گفت تا زمانی که تضادها و شکافهای عمیق میان نخبگان و نخبگان با مردم وجود داشته باشد ما بههیچوجه راهی برای تعیین مسئله اجتماعی و خروج از آن نخواهیم داشت.
به گزارش عطنا، سعید معیدفر، جامعهشناس و مدرس دانشگاه تهران، در رابطه با اینکه در حال حاضرمهمترین مسئله و آسیب اجتماعی در جامعه ما چیست، یادداشتی را در روزنامه ایران نگاشته است که در ادامه آن را با هم میخوانیم:
تعیین مسائل اجتماعی در حوزه علوم اجتماعی به دو شیوه صورت میگیرد. نخست آنکه در میان مشکلات متعددی که در جامعه وجود دارد باید ببینیم کدام مشکل فراوانی بیشتری دارد.درواقع مسئله از منظر میزان وقوع ارزیابی میشود که البته این شیوه از تعیین مسئله اجتماعی از اهمیت کمتری برخوردار است.
در روش دوم آنچه در جامعهای بهعنوان یک مسئله میتواند تعیینکننده باشد میزان واکنش مردم و جامعه نسبت به یک پدیده است. باید ببینیم جامعه نسبت به چه پدیده ناهنجاری بیش از مسائل دیگر واکنش نشان میدهد و نسبت به آن حساس است.
معمولاً این نوع تعیین مسئله درستتر و واقعیتر است. چراکه ما با عکسالعمل مردم مواجه هستیم؛ امری که بسیار مهمتر از وقوع کمی مسئله است.
حال در پاسخ به این پرسش که مهمترین مسئله اجتماعی حال حاضر جامعه ایران چیست و چرایی تعیین این موضوع، میتوان به راهحلها اشاره کرد. بدین معنا که مسائل و راهحلها در کنار هم قرار میگیرند.
برای تعیین مسئله اجتماعی، ذهن به سراغ حل آن میرود. مثلاً اگر از طریق رسانه جستوجو کنیم چه مسئلهای مهمتر است و چه راهحلی پیشنهاد میکند، نتیجه این است که ما در جامعهای زندگی میکنیم که هنوز مسئله خودش را نمیشناسد و قطعاً راهحلی برای آن پیشنهاد نمیکند. در چنین شرایطی جامعهشناسان میگویند که این جامعه، جامعهای بیمسأله است؛ جامعهای که اگرچه مشکلات فراوانی دارد و کمیت پدیدهها و مشکلات بسیار زیاد است اما هنوز این جامعه در خودآگاهش، مسئله اجتماعی شکل نگرفته و هضم آن کمی دشوار است.
چطور ما در جامعهای زندگی میکنیم که با هزاران مشکل و گرفتاری مواجه است اما در تعیین مسئله اجتماعی مشکل داریم و نمیتوانیم در تعیین مسئله اجتماعی واحد به توافق برسیم.
بهعنوانمثال اگر این پرسش را از گروهها و صاحبنظران مختلف بپرسید، قطعاً هرکدام پاسخ متفاوتی ارائه میکنند. این در حالی است که معمولاً گفته میشود زمانی موضوعی در یک جامعه مسئله و مهم تلقی میشود که از نخبگان تا سطوح مختلف برنامهریزان و سیاستگذاران، بر سر آن توافق داشته باشند. وقتی چنین توافقی برای تعیین مسئله اجتماعی وجود داشته باشد از ارائه راهحل بینیاز میشویم. به این دلیل که همه نسبت به پدیده ناهنجار عکسالعمل نشان میدهند و همه موافق هستند که چنین موضوعی مشکل تلقی میشود.
درواقع حل مسئله در همین توافق است. وقتی بر سر مسئلهای توافق داشته باشید، راهحلهای مسئله به روی شما گشوده میشود. متأسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که بر سر هیچکدام از گرفتاریهایی که وجود دارد توافق نداریم؛ اندیشمندان هرکدام مشکلی را مهم میدانند، برنامهریزان مشکل دیگری را مهم میدانند، جامعه و مردم هم مشکل دیگری را بهعنوان مسئله مطرح میکنند. با این مختصات ما عملاً با جامعهای بیمسئله روبهرو هستیم. چون توافقی بر سر مسائل وجود ندارد و به دنبال آن راهحلی هم برای خروج از بحران دیده نمیشود.
در حال حاضر جامعه ما گرفتاریهای فراوانی دارد اما متأسفانه به دلیل آنکه توافقی بر سر مسائل وجود ندارد هیچ اقدامی صورت نمیگیرد. هر موضوعی را که بهعنوان مسئله مهم در نظر میگیریم عدهای میگویند سیاه نمایی است، عدهای دیگر میگویند چنین امری وجود ندارد و عدهای دیگر هم برای اینکه کارنامه خودشان را مثبت جلوه دهند در تعیین مصادیق مسائل، مشکل دارند.
بنابراین مسئله اجتماعی برای جامعهای است که تقریباً اعتباری برای گروههای مختلف در نظر گرفته باشد، جامعه آزاد و باز باشد، جامعهای که در آن نخبگان دارای نقش بوده و نزد مردم اعتبار داشته باشند. جامعهای که در آن نخبگان بیاعتبارند، گروهی علیه گروه دیگر عمل میکنند و همدیگر را نمیپذیرند و مردم به نخبگان اعتماد لازم را ندارند، این جامعه هیچگاه توان تعیین مسئله اجتماعی را ندارد و نمیتواند برای حل مسئله گام مؤثر بردارد.
حال برای عبور از چنین شرایطی باید به نخبگان اعتماد کرد. هماکنون شکاف عمیقی میان نخبگان اعم از نخبگان سیاسی و اجتماعی و سطوح مختلف معتمدین در جامعه ایجادشده است. در گذشته شرایطی وجود داشت که یک شخص یا نخبهای معتمد مردم بود و به او اعتماد داشتند ولی امروز همه نخبگان علیه یکدیگر قیام میکنند؛ به همین دلیل اعتماد مردم نسبت به آنها سلب شده است.
ما در اقیانوس مشکلات گرفتار شدهایم و نمیتوانیم راه خروج از این وضعیت را پیدا کنیم.در چنین جامعهای نخبگان به حداقل اعتبار رسیدهاند و در میانشان شکاف و تضادهای شدیدی به وجود آمده است.بنابراین میتوان گفت تا زمانی که تضادها و شکافهای عمیق میان نخبگان و نخبگان با مردم وجود داشته باشد ما بههیچوجه راهی برای تعیین مسئله اجتماعی و خروج از آن نخواهیم داشت.