بحث در باب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از زمان وقوع تاکنون در تاریخ ایران ادامه دارد. عوامل و گروههایی که در این جریان دخیل بودند از یکسو و چگونگی روند کودتا از سوی دیگر همواره از مسائلی بوده است که افراد و گروههای مختلف بر مبنای درک و منافع خود در باب آن به اظهارنظر میپردازند. بااینهمه کمتر تلاش شده تا تأثیرات بلندمدت این رویداد در تاریخ ایران ارزیابی شود.
به گزراش عطنا به نقل از دنیای اقتصاد، آرشیو ملی روز بیستوهشت مردادماه نشستی را با عنوان «از کودتا تا انقلاب» برگزار کرد و در جریان آن تلاش شد تا خوانشی جدید از رویداد کودتای بیستوهشت مرداد صورت گیرد. در این نشست دکتر علیرضا ملاییتوانی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علومانسانی، هشت تحول در تاریخ ایران پس از کودتا را برشمرد و کوشید نشان دهد چگونه کودتا روندهای کلان سیاسی در ایران را دگرگون کرد.
دگرگونی مسئله حکومت
به گفته دکتر علیرضا ملاییتوانی کودتای بیستوهشت مرداد از زمره رخدادهایی است که پرونده آن در تاریخ ایران هنوز بسته نشده و به یک رخداد تاریخی مرده تبدیل نشده و هنوز دغدغه مسئلهمندان ایران است.
وی گفت: در مورد آن تاکنون تلاشهای پژوهشی مختلفی صورت گرفته است. بحث من با بحثهای کلاسیک تاریخی پیرامون کودتا متفاوت است و قصد ندارم به روند تاریخی و بازیگران صحنه کودتا بپردازم. بحثی که من خواهم کرد، عمدتاً بر فرآیندهای بلندمدتتر و آثار و تبعاتی است که کودتای ۲۸ مرداد بر مسئله ایران گذاشته است. به باور من این کودتا مسئله ایران را تغییر داد و مسائلی جدید را برای ما طرح کرد که در اینجا به محورهای اصلی آن میپردازیم.
او افزود: ادعای اصلی این است که کودتای ۲۸ مرداد بسیاری از روندهای کلان سیاسی در ایران را دگرگون کرد. نخستین تغییری که کودتا ایجاد کرد به «مسئله سیاست و حکومت در ایران» بازمیگردد. به باور من کودتا موضوع و مسئله حکومت بهعبارتدیگر اندیشیدن درباره سامان سیاسی و نظم متفاوتی ازآنچه در ایران تجربهشده بود را به یک مسئله تبدیل کرد. اگر تا آن زمان تجربه عملی ما چیزی فراتر از یک نظام پادشاهی یا سلطنتی در ایران پس از اسلام و بعد تبدیلشدن به یک نظام مشروطه در ۱۲۸۵ بود که در این زمان تنها نامی از آن باقیمانده بود (بهاستثنای چند برهه کوتاه)، کودتا بار دیگر اندیشیدن به نظم سیاسی ساختار حکومت در ایران را به یک مسئله عمومی در محافل روشنفکری، متفکران و گردانندگان نظم سیاسی در ایران مبدل کرد و آن را به مسئلهای تبدیل کرد که بسیاری از صاحبان فکر و قلم و گردانندگان مطبوعات به آن بیندیشند و نمیتوانستند از کنار آن بهآسانی گذر کنند.
این عضو هیئت علمی بیان داشت: بهعبارتدیگر اگر حکومت تلاش میکرد سامان سیاسی را به سمتی هدایت کند که منابع قدرت سیاسی تمرکز پیدا کند و در وجود پادشاه، دربار و نهادهای خاص متمرکز شود، این یک روند معکوس در برابر جریان توزیع منابع قدرت بود که مشروطهخواهان و دموکراسی خواهان ایران دنبال میکردند و در دوازده سال پیش از آن در ایران بهگونهای تجربه شده بود. بهاینترتیب یک کشاکش اصلی و ایدئولوژیک پیرامون سامان سیاسی ایران در آینده شکل گرفت.
وی با بیان اینکه سامان سیاسی ایران در امروز و آینده چه خواهد بود افزود: تاکنون پاسخهایی که به آن دادهایم چندان رضایتبخش نبوده است. بلافاصله بدیلهای زیادی در ایران مطرح شد که عمدهترین آن نظریه جمهوری بود. جمهوریت در تاریخ ایران سابقه نسبتاً طولانی اما کمعمقی داشت، بحثهای تئوری و نظری درباره جمهوریت بهعنوان یک آلترناتیو برای نظام سلطنت و مشروطه سلطنتی در جریان بود، اما اینکه این جمهوریت چه سمت و سویی پیدا کند و آیا یک جمهوری به معنای متعارفی باشد که در دنیا تجربهشده یا اینکه به مشروطه سلطنتی بازگردیم و آرمان دموکراسی را در آنجا دنبال کنیم (تفکری که جبهه ملی دنبال میکرد.)، مسیر دیگر آن بود که به نظمهای کلانی که حزب توده و جریانهای چپ در ایران دنبال میکردند بپیوندیم.
وی افزود: همچنین راهحل دیگر نظریهای بود که گروههای مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) اجرایی کردند و آن نظریه ولایت فقیه بود. بهاینترتیب یک بحران اندیشگی در باب نوع حکومت در تاریخ ایران پدید آمد که در آینده نیز امتداد پیدا کرد.
توسعه نامتوازن
ملاییتوانی نکته دوم را «مسئله توسعه در ایران» دانست و بیان کرد: در جریان کودتا مسئله توسعه در ایران به یک بحران تبدیل شد. پرسشهای آتی پیرامون این موضوع آن بود که الگوهای اجتماعی، اقتصادی و صنعتی در ایران چگونه خواهد بود. همهکسانی که در حال اندیشه در ایران آن روزگار بودند، چه آنان که در درون ساختار حکومت قرار داشتند یعنی تکنوکراتها و نیروهای خوشفکر که در درون ساختار محصورشده بودند و مجبور بودند، درون آن قالبها بیندیشند و چه نیروهایی که بیرون از ساختار حاکمیت در حال تفکر بودند، موضوع توسعه ایران را موردتوجه قرار دادند.
وی ادامه داد: بحرانی که پس از کودتا پدید آمد و به طی شدن روندی انجامید که تا امروز هم ادامه دارد، توسعه نامتوازن است. به تعبیر دیگر درنتیجه کودتا عرصههای سیاسی و ساختار قدرت خارج از عرصه توسعه قرار گرفتند.
بحران هویت
عضو پژوهشگاه علومانسانی با اشاره به اینکه سومین نکته به «مسئله هویت ایرانیان» بازمیگردد، گفت: از زمان مواجهه ایران با غرب این پرسش در ایران پدید آمد که «من ایرانی کیست؟» بسیاری از کسانی در این فضا مشغول اندیشیدن بودند و بیش از دیگران در جامعه ایران در معرض چالشهای هویتی قرار داشتند، به این مسئله اندیشیدند و کوشیدند راهحلها و پاسخهایی برای این مسئله پیدا کنند. انقلاب مشروطه میتواند از یک منظر پاسخی به این بحران هویتی باشد. این موضوع پس از کودتا بهصورت پررنگتری مطرح شد و بهویژه در دهه چهل ابعاد تازهتری پیدا کرد، بهخصوص زمانی که گفتمانهای سیاسی اپوزیسیون و مخالفان حکومت وارد فرآیند سیاسی شدند و تلاش کردند پاسخهایی برای چیستی هویت ایرانی مطرح کنند. آیا ایرانی کسی بود که مصدق تلاش داشت آن را معرفی کند و در دوران نهضت ملی مطرح بود؟
این پژوهشگر ادامه داد: یک فرد آزادیخواه و دموکرات مدرن و برآمده از متن فرهنگ و تاریخ کهن ایران و میراثهای معنوی آن و درعینحال یک انسان مدرن و متجدد و وفادار به ارزشهای جهانی؟ یا تعریف دیگری در ایران موردپذیرش بود؟ در دهه بعد از کودتا تعریف دیگری غالب شد. زمانی که به مباحث متفکران این دوره ازجمله دکتر شریعتی نظر میکنیم، بحث هویت بسیار پررنگ بود. پاسخ شریعتی بازگشت به خویشتن اسلامی بود. پاسخ حکومت نیز متقابلاً ریشه ایرانی را به ایران باستان میرساند و ایرانی را کسی میدانست که به ارزشهای باستانی و پادشاهی وفادار بود.
وی اضافه کرد: بهاینترتیب پیرامون آن دستگاه تبلیغاتی عظیم و مؤسسات گوناگونی را پدید آورد تا به این بحران پاسخ مطلوب خود را ارائه کند. تعریف دیگر نیز متعلق به جریان چپ بود که در آن زمان پذیرش داشت. بااینهمه تا امروز هم نتوانستهایم پاسخی جامع و فراگیر برای فهم مشترک ایرانیان به این پرسش دهیم.
درهمریختگی نیروهای سیاسی
دکتر ملاییتوانی در ادامه بیان داشت: چهارم پیامدی بود که کودتا بر «نیروها و جریانهای سیاسی در ایران» داشت. زمانی که به تاریخ ایران نظر میکنیم از دوران مشروطه و پسازآن یکرشته جریانهای سیاسی در ایران فعال بودند و در فرآیندها مشارکت میکردند. در یک دوره در قالب احزابی نظیر اعتدالیون و دموکراتها فعال بودند و درزمانی دیگر به شکل فراکسیونهای حزبی و غیر حزبی کار خود را در مجلس ادامه دادند. اینها آرمانهای مبارزه و مشارکت سیاسی را پیش بردند.
وی با اشاره به وجود دو جریان غالب در دهه ۲۰ اظهار کرد: جریانهای ملیگرای مشروطهخواه که ناسیونالیستهای معتدل برآمده از آرمان مشروطه بودند که تجربهای زیسته از آن دوران داشتند و دوم جریان عدالتخواهانه چپ بود. کاری که کودتا انجام داد، این بود که این روندها را دگرگون کرد. این رویداد موجب شد یک جریان سیاسی نیرومند یعنی جبهه ملی به وجود بیاید که مجموعهای از انبوه تشکلهای سیاسی بود با طیفهایی مختلف از مذهبی تا سکولار و از چپ تا راست که پس از کودتا در جریان نهضت مقاومت ملی دچار انشعاب شد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علومانسانی اظهار داشت: بخش مذهبی جبهه ملی بهتدریج راه خود را از بخشهای سکولار جدا کردند که این انشعاب بهوضوح در دهه ۴۰ آشکار است. زمانی که جبهه ملی دوم تشکیل میشود، بخشی از گردانندگان و فعالان جبهه ملی دیگر نتوانستند با آن همراهی داشته باشند و بهتدریج جبهه ملی عقب میرود و جریانهای مذهبی با خط سیر اسلام سیاسی و اسلام ایدئولوژیک که پرچمدار آن دکتر شریعتی بود، جایگزین آن میشود.
وی ادامه داد: بنابراین تأثیر کودتا این بود که جریانهای ریشهدار قدیمی را از صحنه حذف کرد و در عوض به جریانهای غیررسمی و تشکلنایافته میدان داد. بهتدریج که وارد دهه ۴۰ میشویم شاهد هستیم که جریان مذهبی بهعنوان اپوزیسیون غیررسمی، سازماننایافته اما بسیار نیرومند در حال جایگزینی با اپوزیسیون رسمی است. این توان و پتانسیل آنقدر افزایش یافت که جریانهای مذهبی توانستند دیگر جریانها را حذف کنند یعنی آنها دارای آن حد از توان و پتانسیل نبودند که بتوانند با این جریان رقابت کنند. درنتیجه کودتا مرزبندیهای سیاسی، فکری و حزبی در ایران را در هم ریخت و در آینده نیز آن را تداوم بخشید.
عقبنشینی دموکراسی خواهی
دکتر ملاییتوانی پنجمین پیامد را «تغییر آرمانهای سیاسی در ایران» دانست و گفت: زمانی که جنبش ملی شدن نفت را بررسی و آرمانهای آن را بازخوانی میکنیم، شاهد هستیم که دکتر مصدق این جنبش را بهانهای برای پیشبرد آرمانهای مشروطیت در ایران میداند. بهعبارتدیگر درست است که این جنبش باانگیزههای اقتصادی آغاز شد اما آرمان کلان و بزرگ آن سازماندهی نظم سیاسی بر مبنای مشروطیت بود که طی دورههای پیشین دچار بحران شده بود.
وی ادامه داد: بهطورکلی اگر آرمانهای کلان سیاسی را که متفکران این دوره ایران به آن میاندیشیدند ارزیابی کنیم، حول محور آرمان دموکراسی که در آن زمان مشروطهخواهی معنا میشد به بیان عقاید و بسط نظراتشان میپرداختند. تغییر بزرگی که پس از کودتا رخ داد آن بود که آرمان مشروطهخواهی و دموکراسی به حاشیه رفت. نظام سیاسی پس از کودتا هیچ شباهتی با آرمان مشروطه نداشت و بهعلاوه موفق شد تمام نیروهای هوادار دموکراسی را سرکوب و محو کند.
تغییر بافت اجتماعی و سیاسی
عضو پژوهشگاه علومانسانی «دگرگونی در بافت اجتماعی و سیاسی جامعه ایران» را به عنوان تغییر ششم مطرح کرد. تقریباً یک دهه بعد از کودتا به دلیل مشکلاتی که حکومت در آن درگیر بود یعنی فشار نظم بینالمللی از طرف آمریکا و متحدانش از یکسو و فشار مخالفان در داخل از سوی دیگر، بحث انقلاب سفید و اصلاحات ارضی در ایران مطرح شد و به دنبال آنیک تغییر بزرگ در ایران پدید آمد.
وی یادآوری کرد: نظام ارباب- رعیتی که بخش بزرگی از جمعیت ایران را در خود محصور کرده بود، ازهمگسسته شد و مهاجرتهای بزرگی به شهرها صورت گرفت و به دنبال آن بحرانهای اجتماعی متعددی ناشی از شهرنشینی بیرویه در تاریخ ایران پدید آمد. در سوی دیگر توسعه صنعتی، رشد طبقه متوسط، توسعه نظام آموزشی و بهداشتی منجر به یک توسعه نامتوازن در ایران شد. بهاینترتیب بخش مهمی از بافت سنتی جامعه ایران از جای خود کنده شد و مهاجرت کرد.
وی ادامه داد: این تنها یک جاکندگی جغرافیایی نبود و در درون آن جاکندگی فکری، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نیز وجود داشت. این نیروها باید تغذیه فکری میشدند. حکومت تلاش داشت از طریق نهادهای خود این نیروها را به لحاظ هویتی سازماندهی کند و از نتایج ناشی از بحران هویتی آنان جلوگیری کند. این در حالی بود که جریانهای دموکراسی خواه قادر نبودند به اینها خوراک فکری ارائه کنند، نیروهای مذهبی از این فرصت تاریخی پیشآمده استفاده کرده و این پتانسیل را در مسیر آرمانهای دینی مردم هدایت کردند. بهاینترتیب توانستند روند کلان آینده ایران را شکل دهند.
ضدیت با غرب
دکتر ملاییتوانی با اشاره به اینکه کودتا بر «مسئله غرب، تجدد و مدرنیته در ایران» نیز تأثیر جدی گذاشت بیان داشت: در تاریخ ایران تا پیش از کودتا تقریباً مجموعه فرآیندهایی که شکلگرفته بود چه در میان نخبگان درون حکومت و چه بیرون از آنیک گرایش به غرب و مدرنیته و استفاده از دستاوردهای آن در ایران مطرح بود اما پس از ۲۸ مرداد این موضوع تغییر کرد و امروز هم این مسئله ادامه دارد که نسبت ما با غرب چیست. پس از کودتا و در دهه ۴۰ نوعی دلزدگی و واگرایی از غرب پدید آمد و این امر امروز هم در ساختار فکری و فرهنگی ما ریشه دوانده است.
این عضو هیئت علمی ادامه داد: بااینکه جامعه ایران عمدتاً در حال نوعی از همزیستی مسالمتآمیز و استفاده آرام از دستاوردهای غرب است اما در ساختار کلان سیاسی تلاش میشود نسبت ما با غرب محدود شود. در این امر گفتمان جریان چپ با شعارهای ضد امپریالیستی در فضای جنگ سرد نیز بیتأثیر نبودند. بهعلاوه دخالت آمریکا و انگلیس در مسائل ایران که نوعی وابستگی را ایجاد کرده بود نیز در پدید آمدن این نفرت تاریخی نقش عمده داشت. گفتمان ضد تجددی که از سوی گروههای مختلف از روشنفکران مذهبی تا غیرمذهبی مطرح شد نیز این فضا را تشدید کرد.
دگرگونی نمادها
دکتر ملاییتوانی آخرین تحول را مربوط به «نبرد نمادها در ایران» دانست و اظهار کرد: تا پیشازاین مسائل مربوط به ایران و ایران باستان و نظام سلطنت منبع الهام نمادها بودند. پسازاین بهواسطه غلبه گفتمان مذهبی، حوزه نمادسازی نیز دگرگون شد. انبوهی از نمادهایی که بهخصوص دکتر شریعتی در دهه بعد ساخت، در فضای کنش اجتماعی پس از کودتا غلبه پیدا کرد.