مدير گروه جامعهشناسی دين انجمن جامعهشناسی ايران گفت: اگرچه قواعد حاكم بر شبكههای اجتماعی كمابيش همان قواعد موجود در رسانههای سنتی است اما نبايد تاثيرات و دستاوردهای آن را دستكم گرفت.
به گزارش عطنا به نقل از اعتماد، روزگاري يك متفكر حوزه ارتباطات گفته بود كه رسانهها ادامه حواس ما هستند. حالا شبكههاي اجتماعي بيش از پيش حواس ما را درگير خود كردهاند. بهطوريكه فيلتر يك پيامرسان به ما احساس فلج بودن ميدهد. اما روشنفكران به عنوان پيشروان تغييرات اجتماعي چگونه ميتوانند از درگيري ما با رسانههاي مجازي براي افزايش آگاهي استفاده كنند؟ آيا اثرگذاری روشنفكران براي ايجاد تغيير با شبكههاي اجتماعی بيشتر شده است؟
در همين رابطه سوالاتي از «حسن محدثي»، استاد جامعهشناسی پرسيديم. مدير گروه جامعهشناسی دين انجمن جامعهشناسي ايران معتقد است اگرچه قواعد حاكم بر شبكههاي اجتماعي كمابيش همان قواعد موجود در رسانههای سنتی است اما نبايد تاثيرات و دستاوردهاي آن را دستكم گرفت.
شما يكي از چهرههای آكادميك فعال در شبكههای اجتماعی هستيد. شايد بهتر باشد در ابتدا در مورد علل اين حضور فعال توضيح دهيد.
داستان نگارش من در شبكههاي اجتماعي به انتخابات سال ١٣٨٨ برميگردد. آن زمان من مطلبي را درباره انتخابات نوشته بودم و ميخواستم در يكي از روزنامههاي آن زمان كه مديرمسوولش كانديدای مورد نظر من در انتخابات رياستجمهوري بود چاپ بشود. بنابراين با دفتر روزنامه مذكور تماس گرفتم. كسي كه پشت تلفن بود نامم را پرسيد و گفتم كه محدثي هستم و بعد پرسيد از كجا تماس ميگيريد و من پاسخ دادم: از منزل! بعد همان فرد گفت كه بايد مطلب را برايشان ارسال كنم و سردبير مطلب را ببيند، اگر مورد تاييد باشد چاپ ميشود ولي ممكن است كه چاپ هم نشود.
درواقع اين گفتوگو در كمال بياعتنايي انجام شد. احتمالا براي آنها ماجرا اينطور بود كه يك مخاطب معمولي تماس گرفته است و برداشت من اين بود كه مطلب منتشر نخواهد شد. من از اين ماجرا ناراحت شدم. در واقع آنها بدون توجه به محتوا و تنها به اين دليل كه من از جاي مهمي تماس نگرفته بودم، اينطور با من برخورد كردند.
شخصاً هم علاقهاي به اين ندارم كه خودم را معرفي كنم و بگويم كه دكتراي جامعهشناسي دارم يا از روابطم براي انتشار يك مطلب استفاده كنم. بنابراين به اين نتيجه رسيدم كه نياز به يك رسانه شخصي دارم كه هم براي انتشار مطلبي قرار نباشد از كسي اجازه بگيرم و هم هر كسي كه ميخواهد مطالب مرا مطالعه كند، به اين رسانه سر بزند. آن زمان البته وبلاگها فعال بودند و من از خرداد ١٣٨٨ شروع به وبلاگنويسي كردم. خيلي هم مخاطب پيدا كرد و گاهي يك مطلب تا هزار بار خوانده ميشد كه البته در آن زمان اين عدد بالايي نبود و مثلا برخي ٨٠٠٠ مخاطب داشتند. اما اينكه من يك مطلب بنويسم و هزار نفر آن را بخوانند اتفاق خوشايندي بود. ضمن اينكه مطالب بعضا جاهاي ديگر هم منتشر ميشد.
رسانه شخصي از آن زمان براي من متولد شد و تصميم گرفتم كه افكار و انديشههايم يا بينش و تفسيرم از رويدادها را منعكس كنم. البته در آن زمان استفاده از اينترنت بسيار محدود بود. اما بعد از آمدن تلفن همراه استفاده از اينترنت عمومي شد و بنابراين رسانههايي به وجود آمد كه ميتوان از آنها استفاده كرد براي انتشار مطالبي كه بخش بزرگي از جامعه آن را بخوانند و مورد استفاده قرار دهند.
به اين ترتيب من با كمي تاخير نسبت به ديگر دوستان، به اين دليل كه تلفن همراه ندارم، به استفاده از تلگرام روي آوردم كه البته ايجاد كانال تلگرامي ادامه وبلاگنويسي من بود و دليلش هم تعداد مخاطبان بالاي تلگرام در ايران است. تا جايي كه ميدانم الان ٤٠ ميليون ايراني از تلگرام استفاده ميكنند.
مطالب شما معمولا چقدر بازديد ميشود؟
اگر مطالبم توسط كانالهاي پرمخاطب بازنشر شود، در مواردي بازديد اين مطالب، ميليوني بوده است. الان كانال خودم سه هزار و نهصد عضو دارد. اغلب مطالبي كه مينويسم در كانالها و بعضا سايتهاي ديگر بسته به اهميتشان بازنشر ميشود.
اشاره كرديد به اينكه محتواي مطلبتان مورد بيتوجهي روزنامه اعتماد ملي قرار گرفت به اين دليل كه شما از شهرت كافي برخوردار نبوديد. اما با توجه به بازديدهاي ميليوني كه حالا تلگرام برايتان به ارمغان آورده است، از شهرت نسبي برخوردار هستيد. حالا نگران نيستيد، جريان برعكس شود و اين شهرت، محتواي مطالبتان را تحتتاثير قرار دهد؟
قطعاً بايد نگران اين موضوع و نسبت به آنچه منتشر ميكنيم حساس باشيم. من عموماً تلاش ميكنم مطالب جدي منتشر كنم و به تجربه هم مشاهده كردهام كه به محض اينكه مطالب سطح پايين منتشر كردهام، با واكنش مخاطبان مواجه شدهام.
مثلاً يك بار مطلبي در ارتباط با مساله خطاي پزشكي نوشته بودم و لطيفهاي هم به نقل از يك روحاني معروف و مردمي منتشر كرده بودم ولي مخاطبانم به من اعتراض كردند و گفتند ما از شما انتظار نداريم لطيفه منتشر كنيد يا گاهي اتفاق افتاده است كه وقتي تعداد مطالبي كه از ديگر دوستان بازنشر ميكنم، زياد ميشود با تذكر و واكنش مواجه ميشوم و مخاطبان اعلام ميكنند دوست داريم در اينجا مطالب خود شما را دنبال كنيم. اين واكنشها واقعاً مغتنم است و به همين خاطر من هم متوجه ميشوم كه سطح مطالب نبايد پايين بيايد.
نوشتن يك مطلب جدي زمانبر است و مخاطب شبكههاي اجتماعي عجول؛ مخاطب شما اگر هر روز كه به كانال شما سر ميزند مطلب جديدي نبيند، بهراحتي سراغ كانالهاي ديگر ميرود. چهرههاي روشنفكري مثل شما ناگزير هستند براي جلب اين مخاطب به اقتضائات شبكههاي اجتماعي تن بدهند و اين خواهناخواه محتوا را تحتتاثير قرار ميدهد.
ببينيد چون كار اصلي ما مطالعه است و بهصورت روزانه چه در منزل و چه در محل كار درگير پژوهش و تاليف و ترجمهايم، مدام در حال توليد محتوا هستيم. البته اين را هم بگويم كه خيلي از مطالبي كه من در كانالم منتشر ميكنم مربوط به مطالعات قبلي است كه مخاطب در جريانشان نبوده است.
براي مثال سه كتاب از دانشجويان من امسال منتشر خواهد شد كه رسالههايشان است كه با من كار كردهاند و اينها ازجمله مطالعاتي است كه مخاطب در جريان آنها قرار نگرفته است. بنابراين من براي اينكه هر روز ننويسم گزيدههايي از اين مطالب را منتشر ميكنم. مثل همين پست ديشبم كه مطلبي درباره دين ناب و زمينهمند بود و از كتابم انتخاب و ضمن معرفي كتاب و انتشار تصويري از كتاب، اين مطلب را هم منتشر كرده بودم.
اين را هم بگويم كه در بسياري مواقع انتشار اين نوع مطالب فضايي را ايجاد ميكند تا ديگراني كه مناقشهاي در آن زمينه داشتهاند، جلو بيايند و زمينهاي براي گفتوگو فراهم شود يا بعضا باعث ميشود كه ديگر رسانهها هم نسبت به اين موضوعات حساس شوند. مثل مطلبي كه درباره گفتوگوي «زائر – محقق» منتشر كردم و باعث شد روزنامه «اعتماد» درباره آن گفتوگويي با من داشته باشد. من به هر حال سعي ميكنم با انتشار محتواي علمي كه قبلا توليد شده است از اينكه محتواي مطالب افت كند، جلوگيري كنم.
با اين حال همين انتخاب و انتشار گزيده كارهاي علمي پيشين هم وقتگير است. وقتي كه شايد يك چهره روشنفكر و آكادميك بتواند آن را صرف پژوهش و آموزش كند.
بله، وقتگير است. بايد هر شب نيمساعت يا يكساعت وقت صرفش بشود. با اين حال نوعي توليد فكري و تاثيرگذار هم هست و واكنش ايجاد ميكند. حتي ديگر متفكران هم نسبت به مطالب واكنش نشان ميدهند.
مثلاً اخيراً مطلبي منتشر كردم درباره عصر جزيرهاي شدن دينداري در ايران كه يكي از استادان فرهيخته نسبت به آن واكنش نشان داد و اعلام كرد كه او هم در روزهاي آينده در اين زمينه خواهد نوشت. از خوبيهاي اين رسانه اين است كه امكان اين را فراهم ميكند كه نقد و گفتوگو ايجاد شود. براي مثال يادداشتي كه من درباره آقاي داوري داشتم بسيار ديده شد و مورد بحث و نقد قرار گرفت. بنابراين اين رسانهها اجازه ميدهند شما در عرصه فكري تاثيرگذار باشيد.
منظورتان از تاثيرگذاري چيست؟
در پايينترين سطح اين است كه مخاطب مطلب شما را ميخواند و اصلا ميدانند كه شما در اين حوزه فعال هستيد و كارت شناخته ميشود. يك سطح بالاتر اين است كه رسانههاي ديگر آن مطالب را بازنشر ميكنند و رسانههاي مكتوب آن را جدي ميگيرند. سطح بالاتر اين است كه محافل فرهنگي در شهرهاي مختلف درگير بحث ميشوند و شما را براي سخنراني دعوت ميكنند و اين باعث ميشود شما انديشههايتان را با افراد بيشتري كه خارج از مركز هم هستند در ميان بگذاري و با آنها وارد گفتوگو بشويد.
اين اتفاق خيلي خوبي است چون اگر آنها انديشههاي شما را بپذيرند حامل انديشه شما ميشوند. در غير اين صورت هم از گفتوگو با آنها شما چيز تازهاي خواهي آموخت كه اگر در تهران بوديد، از آن بياطلاع ميمانديد. سطح عاليتر واكنش انديشمندان و متفكران است كه قلم در دست بگيرند و انديشه شما را نقد يا تاييد كنند. اين در فضاي انديشه اتفاق مهمي است و باعث ميشود انديشه شما پرورده شود. اين سطح تاثيرات را من در شبكههاي اجتماعي بارها ديدهام.
چقدر اين اثرات كوتاهمدت و ميانمدت تبديل به تاثيرات بلندمدت شده است؟ چقدرشان تبديل به آثار مكتوب و پژوهشي شده است و توانسته يك جريان آكادميك راه بيندازد؟ به هر حال شبكههاي اجتماعي ماندگاري يك كتاب يا مقاله علمي را ندارد.
براي شخص من اينطور نبوده است كه اثرات از بين برود.
بعد از شبكههای اجتماعی وارد عصر كثرتگرايی رسانهای شدهايم. الان هر كسی میتواند يك رسانه شخصی داشته باشد و از منظر خودش جهان را ببيند و اثرگذار باشد.
يعني در مواردي بوده است كه يك بحث تلگرامي تبديل به يك مساله فكري شود؟
بله، مثلا مفهوم زائر و محقق در حوزه دين تبديل به يك مفهوم جديد شد و مورد توجه قرار گرفت و قطعاً از اين به بعد هم مورد توجه قرار خواهد گرفت. ضمن اينكه جنس كار من اين است كه من ايدههايم را رها نميكنم و آن ايدهها در مقالات، كتابها و جلسات سخنراني ارايه خواهد شد. يعني آنچه در تلگرام مطرح ميكنم چيزي فرعي يا لحظهاي نيست كه گفته و از آن عبور كرده باشم. بلكه يك ايده فكري مهم است كه در بحثهاي مختلف به آن خواهم پرداخت.
با اين حال بسياري از روشنفكران مثل شما نيستند. در بسياري از موارد اين بحثها در فضاي مجازي در فضاي واقعي دنبال نميشوند و اثري هم از خود بهجاي نميگذارند.
بله، اگر فعاليتهاي ما در فضاي مجازي از فعاليت ما در فضاي واقعي منفصل باشد، حق با شماست. اما اگر ما فضاي مجازي را بخشي از فضاي موجود بدانيم، اينطور نيست.
به نظر شما چقدر فعاليت روشنفكران ما در فضاي مجازي با فعاليتشان در فضاي عيني و واقعي مرتبط است؟
نوع استفاده از فضاي مجازي در ميان همكاران من متفاوت است. براي مثال بسياري از همكاران من فعاليتهايشان در فضاي واقعي را در فضاي مجازي منعكس ميكنند و اينطور نيست كه بهصورت تخصصي براي شبكههاي اجتماعي بنويسند. مثلاً مرحوم دكتر قانعيراد سخنراني و انعكاس رسانهاي آن را در تلگرام منتشر ميكرد يا دكتر خانيكي يا دكتر كاظمي همينطور.
يعني درواقع به عنوان يك رسانه استفاده ميكنند از اين فضاها. من ولي از اين فراتر ميروم و گاهي به صورت خاص براي تلگرام مينويسم ولي آن نوشتن را رها نميكنم. براي من اين رسانه شخصي ابزاري است كه بتوانم با افراد مختلف درباره كارم صحبت كنم و كارم بيشتر شناخته شود.
به نظر شما اين فعاليتها منجر به بالا رفتن آگاهي و شعور جمعي ميشود؟
اين جنس كاري كه من انجام ميدهم كه هم خودم را جدي ميگيرم و هم مخاطبم را و سعي ميكنم مطالب سطح پايين نداشته باشم، ميتواند اثرگذار باشد.
اگر حرف شما را بپذيريم بايد آگاهي عمومي در جامعه ما قبل و بعد از شبكههاي اجتماعي تفاوت محسوسي داشته باشد.
قطعاً تفاوت دارد. من معتقدم ما بعد از شبكههاي اجتماعي وارد عصر كثرتگرايي رسانهاي شدهايم. الان هر كسي ميتواند يك رسانه شخصي داشته باشد و از منظر خودش جهان را ببيند و اثرگذار باشد.
مهمتر اينكه نظام دانايي كه تا پيش از شبكههاي اجتماعي در دست قدرت سياسي بود، انحصارش از بين رفت و درواقع يك نظام دانايي متكثر ايجاد شده است كه ميليونها نفر در آن توليد خبر و داده ميكنند و تحليل و تفسير ارايه ميكنند. بهطوريكه الان ما با انبوهي داده و اخبار روبهرو هستيم كه ناچاريم دست به گزينش بزنيم.
در عين حال حق انتخاب جدي پيدا كردهايم كه گاهي حتي نميتوانيم انتخاب كنيم. بهعلاوه نظارت مردم با اين شبكههاي اجتماعي بيشتر شده و قدرت اثرگذاري و نظارت آنها بر عملكرد مسوولان زيادتر شده است تا جايي كه ترسي در ميان اصحاب قدرت و ثروت ايجاد كرده است كه اگر خطايي بكنند ممكن است وضعيتشان را تحتتاثير قرار دهد.
كانال «زير سقف آسمان» شما، ٣٩٠٠ عضو دارد ولي «خانم مينيكا» كه يك دختر ٢٠ساله و ريچكيد است بالاي يك ميليون نفر فالوور در شبكههاي اجتماعي دارد و از اين شبكههاي اجتماعي براي انتشار عكس و روزمرّگيهايش استفاده ميكند. شايد انحصارگرايي در زمينه توليد محتوا از بين رفته باشد ولي اين لزوما به معناي بالا رفتن آگاهي نيست. بايد بپذيريم كه بسياري از اين آگاهيها، آگاهي كاذب است.
ما بايد بپذيريم كه اين يك ميليون نفري كه عضو كانال خانم مينيكايي- بنا به گفته شما- هستند، به آن محصول نيازمند هستند. نياز و سطح اين افراد، نياز و سطح مطالب نيست. افرادي مثل من بايد صبر كنند تا آن يك ميليون نفر نياز و سطحشان به جايي برسد كه مطالب من را بخوانند.
اتفاقاً مساله همين است كه شما میگوييد. فعاليت روشنفكران ما در فضاي مجازی منجر به ايجاد آن نياز به مطالب جدی شده است.
در يك سطحي روشنفكري ما منجر به اين موضوع شده است و در اين زمينه وظيفه دارد ولي بخشي از اين وظيفه هم به عهده نظام آموزشي ما است. حرفم اين است كه آن آدمها كه شما گفتيد دارند خودشان را ازطريق اين شبكههاي اجتماعي همانطور كه هستند بروز ميدهند. واقعيت اين است كه اغلب ما هم دوشخصيتي هستيم و يك شخصيت آشكار و يك شخصيت پنهان داريم. اين شكل رسانههاي جديد اين وضعيت را تغيير داده است و هر كس ميتواند سراغ هر محتوايي كه ميخواهد برود.
از طرف ديگر در دنياي مدرن ديگر معنادار نيست كه به ديگران بگوييم تو بايد چه نوع محتوايي مصرف كني و آزادي در اين زمينه جزو حقوق افراد است. بنابراين من اصلا نگران و غصهدار نميشوم كه خانم محترم مينيكا پابليك به اين گستردگي دارد و من نه! و اگر غير از اين بود بايد تعجب ميكرديم چون هميشه طرفداران ورزشكاران و هنرپيشگان بيشتر از روشنفكران بوده است.
درست است ولي خود شما معتقد هستيد كه شبكههاي اجتماعي وضع را تغيير داده است. اگر وضع تغيير كرده است پس چرا هنوز تعداد «دنبالكنندگان» روشنفكران در مقايسه با سلبريتيها ناچيز است؟
به نظر من اين طبيعي است و در همه جوامع هم همينطور و در همه دورهها هم اينطور بوده است. خود روزنامه شما هم از همين قاعده پيروي ميكند. يعني در ميان روشنفكران حرف آن كسي را برجسته ميكند كه شهرت بيشتري دارد.
مثلاً حرفهاي فرزند يك فرد معروف را شما با تصاوير بزرگتر و در جاي بهتري منتشر ميكنيد. يعني خود شما هم از اين امكان استفاده ميكنيد و الزاما توجه به محتوا نداريد. يعني در بازار كالاهاي فرهنگي اين يك قاعده رايج است ولي قبلا روشنفكران ما حتي امكان حضور در اين فضا را نداشتند اما امروز اين انحصار از بين رفته است.
پس شما معتقديد قواعد ميدان يا بازار كالاهاي فرهنگي در فضاي مجازي جديد بازتوليد ميشود؟
كمابيش اينطور است. يك موضوع مهم در اين زمينه اين است كه ما به عنوان روشنفكر چقدر توانايي در جذب مخاطب داريم؟ من اين موضوع را امتحان كردهام. بنابراين يك بخشي از اين موضوع به توانايي ما در تاثيرگذاري بر مخاطب هم بستگي دارد و نمونههايي هم داريم كه يك متفكر مسلمان ١٠٠نفر فالوور دارد و اين باعث خوشحالي است چون قبلا اينطور نبود و امكان اطلاعرساني و آگاهي از افكار و انديشههاي متفكران جهاني به اين وسعت وجود نداشت.
بايد براي آشنايي با يك متفكر تا تهران ميآمدي و پس از كلي جستوجو چند كتاب از او پيدا ميكردي ولي الان بهراحتي ميتواني با افكار و انديشهها نه در سطح ايران بلكه در سطح بينالمللي آشنا بشوي و به نظر من اين دستاورد كمي نيست.