آيا اين روزها كسي از سرنوشت خيابان حسين قندي ميپرسد يا ميداند كه فريدون صديقي، سوگوار خواهري است كه سالهاي سال نگرانش بوده؟! كسي ميداند كه علي اكبر قاضيزاده دقيقا كجاست و آنهمه شور و شعور آموزش گزارشنويسي را كجا برده؟!
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه اعتماد، پارچهاي روي سر تنديس كشيدهاند و يكنفر دارد يواشكي از زير پارچه به آن نگاه ميكند. عكس در اتاقي ساده شبيه كلاس درس انداخته شده و تنديس را به نشانه استادي، نشاندهاند پشت ميز استاد كلاس. در عكس بعدي، محمد مهدي فرقاني و هادي خانيكي مشغول لبخند زدن هستند و پارچه از روي سرتنديس برداشته شده. تنديس، كاظم معتمدنژاد است با همان كت و شلوار طوسي رنگ و موهاي يكدست شانه شده. عكسها كنار هم روايتي است از بزرگداشت و يادآوري نام يك روزنامهنگار در دانشكده ارتباطات علامه طباطبائي. همانطور كه در خبرهاي عصرجمعه مشخص شده بود، قرار است اين تنديس يادآور چهره روزنامهنگاري قديمي براي دانشجويان تازه دانشگاه علامه باشد. يكجور يادآوري براي اينكه مشخص شود، فراموش نميكنيم و حواسمان هست كه يكي از مهمترين رشتههاي علوم انساني كه در نهايت و در شكل تجربي به روزنامهنگاري ميرسد و صداي مردم شدن، چه چهرههايي داشته. اما آيا واقعا همينطور است؟! اگر از اين عكس مهدي فرقاني و هادي خانيكي را حذف كنيم يا دانشكده ارتباطات، آدمهايي ديگر و مكانهاي ديگري در اين شهر براي يادآوري روزنامهنگاران هستند؟! آيا اين روزها كسي از سرنوشت خيابان حسين قندي ميپرسد يا ميداند كه فريدون صديقي، سوگوار خواهري است كه سالهاي سال نگرانش بوده؟! كسي ميداند كه علي اكبر قاضيزاده دقيقا كجاست و آنهمه شور و شعور آموزش گزارشنويسي را كجا برده؟! چرا در تحريريههاي ساكت اين روزها، نشاني از اين قديميترها نيست و جديدترها هم چندان اميدوار به آينده نيستند؟! و... جواب اين سوالها را عدهاي خاص ميدانند؛ همانهايي كه هنوز دستي برآتش دارند و دلخوش به نامي به نام روزنامهنگار. اما فارغ از اين قشر كوچك كه روزبهروز، دامنه وسعت آنهم كوچكتر ميشود، كسي چيز ديگري نميداند. نه مديري دغدغه واقعي دارد و نه مردم ميپرسند، آنهايي كه صداي ما بودند و هستند، چه به روزگارشان ميآيد و چطور آرام آرام بيصدا ميشوند و به فراموشي ميروند. كسي نميپرسد و خب، واقعيت اين است كه انگار در اين عصر اطلاعرساني منفجر شده، چيزهايي هست كه واقعا مهم نيست و نامآشنايي و يادآوري روزنامهنگارها هم، يكي از همانهاست.