تصور رایج این است که باورهای یکسان، ملت یا اجتماع را میسازد. اما همانگونه که فرد متشکل از بسیاری از باورها و علائق ناسازگاری که درون او جمع شده میباشد، یک ملت یا اجتماع نیز میتواند از آرای متکثری شکل بگیرد. در این نوشته به واسطه چند پارگی رابطه فرهنگ و ورزش، ایده وحدت فرهنگی-ورزشی را با توجه به انتخابات اخیر کمیته ملی المپیک مورد بازاندیشی قرار میدهیم.
به گزارش عطنا، حسین محمدی، کارشناس ارشد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در یادداشتی به تحلیل سمت جدید رضا صالحی امیری به عنوان رئیس کمیته ملی المپیک پرداخته است که در ادامه میخوانیم؛
از زمان اعلام تاریخ انتخابات کمیته ملی المپیک تا انتخاب صالحی امیری به عنوان ریاست این کمیته واکنشهای مثبت و منفی بسیاری مطرح شده است. مسلما اهمیت این سمت و شخص دکتر صالحی موجب این واکنشها شدهاند. مهمترین سوال میان موافقان و مخالفان این است که آیا حضور فردی خارج از ورزش با توجه به عقبه غیر ورزشیها در این عرصه، پذیرفتنی میباشد یا خیر؟ منتقدین بیان میکنند که بودند کسانی که از سیاست آمدند و به ورزش آسیب رساندند اما نمیگویند که درست است که آقای صالحی از جامعه ورزش نیست اما از مفهومی کلی(همان فرهنگ) که ورزش جزئی از آن خانواده میباشد آمده است.
برای جواب به پرسش فوق میتوان گفت که نمیتوان صرفا سیاست متفاوت یا خاص بودن و از قشری دیگر بودن در عرصه ورزش را رد کرد؛ چراکه اگر قرار بود هر گروهی تنها به درون جامعه خود بسنده کند، مسلما اروپا هرگز قادر نبود از جزایر فروبسته خود خارج شود و جوامع شرقی نیز قادر نبودند از اقتدار به ظاهر سنتی و هژمونیک خود خارج شده و قدم به عرصه تمدن و مدرنیته بگذارند. این افراد با مفاهیم ایدهآل سازی یا جهانی شدن چگونه رو به رو میشوند؟ مسلما کار سیاسی در ورزش با کار فرهنگی در آن قابل قیاس نیست. سازمان اسناد و کتابخانه ملی که از پیشینههای مدیریتی آقای صالحی میباشد نمونه خوبی است. جایی که تا پیش از دستور ایشان برای ایجاد اندیشگاهی برای استادان و دانشجویان در رشتههای مختلف، جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده بود و استادان و دانشجویان با آن بیگانه بودند. مقوله فرهنگ اعم از ورزش است و ورزش، روان شناسی، جامعه شناسی، سیاست، اقتصاد و ... زیر مجموعههای آن به شمار میروند.
اگر کمیته ملی المپیک را تنها به بازی فروکاهیم، ممکن بود که فرهنگ در آن زیاد به چشم نیاید. اما اگر به هدف جهانی این مجموعه و حتی بالاتر از آن، فلسفه المپیک و مسابقات ورزشی را بخواهیم تبیین کنیم نه تنها فرهنگ در اولویت قرار میگیرد چه بسا مسئلهای باشد که عدم موفقیتهای ما از فقدان همین اصل نشات گرفته باشد که مدیریت صحیح و فرهنگ از ورزش جدا شده است. شاید یکی از دلایل مخالفتها با حضور ایشان در کمیته ملی المپیک، تمام شدن دوران سوژههایی مانند لباس و ندادن سهمیه برای اعزام به مسابقات گوناگون به برخی از نهادها و اشخاص باشد. مسلما حضور مدیری کاردان و فرهنگی حواشی را از این مجموعه دور خواهد کرد. بزرگترین مشکل ورزش ما در سالهای اخیر نداشتن مدیر توانمند و نگاه فرهنگی در این عرصه است که موجب شده تا ورزشکار سالاری و کسب مدال به هر قیمتی ولو اینکه ارزشهایی هم زیر پا قرار گیرد، مد نظر باشد. و این مسئله سالهاست که موجب شده تا ارزشهای اصلی از تشکیل المپیک و این مجموعه در مرحله نازلتری قرار گیرد.
رویدادهای مهم ورزشی متعددی همه ساله برگزار میشوند تا اوج موفقیت و کیفیت را در المپیک مشاهده کنیم. اگر به جدول مسابقات در ادوار گوناگون بنگریم متوجه میشویم هر کشوری که از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و رفاهی بالاتر باشد در این مسابقات هم بالاتر قرار میگیرد. برای این کشورها کسب مدال اولویت نیست و چه بسا اگر ورزشکاری که شانس مدال صد در صد دارد اما در مقابل ارزشها بایستد را کنار بگذارند. درست است که هر کشوری مدال بیشتری بگیرد، در چشم سایرین موفقتر خواهد بود اما اگر در اهداف این کشورها بنگریم مدال آوری فرع است و زیر ساختها را با توجه به رفاه و اقتصاد و... بالا میبرند و خود به خود مدال هم برایشان به ارمغان میآید. با این اوصاف برای مدیریت در این مجموعه، ورزشی بودن مدیر در اولویت چندم قرار خواهد داشت؟ و مهمتر از آن حتی مخالفت با حضور در انتخابات یک شخص فرهنگی در ورزش.
شاید حق با دریدا، فیلسوف فرانسوی باشد که میگوید: «واسازی میتواند شیوههای تازهای از تفکر را در باب هویت فرهنگی و فردی برانگیزد: هرگاه این تفاوت درونی و دیگر را به حساب آورید، میفهمید که مبارزه برای هویت خودتان به معنای طرد هویت دیگری نیست و به جانب هویت دیگران هم گشوده است». به عبارت دیگر، شاید زمان آن فرا رسیده است که خوانش فرهنگی که تا کنون جامعه ورزشی از فقدان آن رنج برده است را به تجربه جامعه ورزش اضافه کنیم تا به موفقیتهای مهم بینالمللی از جمله المپیک و بازیهای آسیایی دست پیدا کنیم. نمونه خوب تفکر بیرونی به ورزش حضور آقای صفائی فراهانی در فدراسیون فوتبال بود. با اینکه ورزشی نبود اما با مدیریت صحیح و آماده ساختن زیرساختها، قهرمانی در بازیهای آسیایی 1998 و 2002 را برای جامعه فوتبال کسب کرد و لیگ برتر نیز در زمان ایشان تاسیس شد.
در آخر فراموش نکنیم که رئیس کمیته ملی المپیک فراتر از امور فدراسیون و ورزش قهرمانی است؛ چراکه امور مربوط به تیمها و ورزشکاران مربوط به فدراسیونهای مربوطه است و جنبه بینالمللی آن، حتی مهمتر از وزارت ورزش است. وظیفه این مجموعه تعامل با فدراسیونها و آماده سازی داخلی و خارجی برای حضور در مسابقات است و حضور موثر و کارآمد بین المللی موفقیت ورزشکاران ما را تضمین میکند. در این شرایطی که همه چیز دست در دست هم داده است تا ایده وحدت میان ورزش و فرهنگ تحقق پیدا کند، به زودی باید شاهد خبرهای خوبی در در زمینه ورزش ملی در عرصههای جهانی باشیم.