در جامعه ايراني، پيوندهاي اجتماعي تضعيف شده است. اين ازهمگسستگي آنقدر ريشه دوانده و عميق شده كه حتي اين عدم پيوند را هم در برخي خانوادهها ميبينيم و احساس تعليق به وجود آمده است. يكي از دلايل افزايش نزاعها و درگيريها در خانواده، محله، شهر و سازمانها هم همين عدم پيوند و تعلق است كه باعث ميشود تا هركسي در هر شرايطي بدون احساس نياز به ديگري و اجتماع حاضر در آن، كنش خود را داشته باشد و به عواقب بعدي هم فكر نكند.
شايد جمله «هيچ انساني كامل نيست و نميتواند بيخطا باشد»، جملهاي بسيار تكراري و كليشهاي باشد. اما اين جمله يكي از واقعيترين تعاريف زندگي اجتماعي ما است و همه خوب ميدانيم كه در جريان زندگي روزمره و در روابط انساني و اجتماعي ما در خانواده، محله، شهر، سازمان و... اتفاقهايي رخ ميدهد كه باعث ميشود خطا كنيم و در برخورد با ديگران، اسباب آزار و اذيت شويم.
آنچه در ذهن ما ميگذرد، به نسبت آنچه در شرايط واقعي رخ ميدهد يا آنچه در ذهن ديگري در جريان است، بسيار متفاوت است و همين تفاوتها باعث ميشود تا كنشهاي ما گاهي، به صورت غيرعمدي سوءتفاهمهايي را ايجاد كند. در ادامه اين كنشها، اگر در جامعهاي سالم باشيم و نسبت به آن احساس تعلق و وابستگي داشته باشيم، خود را مستلزم عذرخواهي ميدانيم.
وقتي احساس همدلي و همآوايي در يك جامعه وجود داشته باشد، اعضاي آن اجتماع به يكديگر وابسته هستند و همين وابستگي باعث ميشود تا اعضا نسبت به طرد شدن و از دست دادن منافع اجتماعي خود حساس باشند و به وقت اشتباه، راحتتر عذرخواهي كنند. در واقع وقتي خود را از يك جمع مانند خانواده، محله، شهر و حتي يك سازمان ميدانيم، اين احساس تعلق باعث ميشود تا نسبت به از دست دادن آنهم حساس باشيم و اين حساسيت ما را به سمتي ميبرد كه بيشتر به قواعد و مقررات گروه اهميت دهيم و در مواقع لزوم بابت آنچه رعايت نكرديم و ناهنجاري رخ داده، واكنش نشان دهيم.
اما وقتي ارتباط اجتماعي قطع ميشود، ديگر عذرخواهي هم معنايي ندارد. در دعواها و مشاجرهها، هر عضوي از جمع، خود را محق ميداند و منافع و همدلياش در جمع هم بياهميت ميشود. پيوندهاي اجتماعي و پيوستگي اجتماعي، عذرخواهي را ساده ميكند و در نقطه مقابل از همگسستگي، راه به سمت عذرخواهي و بازگشت به نقطه همراهي را ميبندد.
در جامعه ايراني، پيوندهاي اجتماعي تضعيف شده است. اين ازهمگسستگي آنقدر ريشه دوانده و عميق شده كه حتي اين عدم پيوند را هم در برخي خانوادهها ميبينيم و احساس تعليق به وجود آمده است. يكي از دلايل افزايش نزاعها و درگيريها در خانواده، محله، شهر و سازمانها هم همين عدم پيوند و تعلق است كه باعث ميشود تا هركسي در هر شرايطي بدون احساس نياز به ديگري و اجتماع حاضر در آن، كنش خود را داشته باشد و به عواقب بعدي هم فكر نكند.
در چنين روزگاري حضور شبكههاي مجازي، فشار افكار عمومي را هم نسبت به رفتارهاي ناهنجار و خطاها بيشتر كرده است. در واقع ديده شدن و نقد شدن، يكي از اتفاقهايي است كه باعث ميشود تا دقيقا انساني كه احساس به وابستگي و پيوند به جامعه دارد، خود را نسبت به رفتارهايش مسوول بداند و ديگري كه چنين وابستگي ندارد، در موقعيت انكار قرار بگيرد.
اين چنين است كه ميبينيم، گاهي عذرخواهي رخ ميدهد و گاهي هم نه. اما در اصل و در شرايط ايدهآل، هرچه جامعه زندهتر، افكار عمومي قويتر و ارتباطها محكمتر باشد، زمينه براي عذرخواهي هم فراهم ميشود و مشكلات هم از پس چنين كنشهاي مسالمتجويي كمتر ميشود.