سالهاست که نخبگان با بیمهریها و بیتوجهیهای مدیران داخلی، بار سفر بسته وآنور آب، زمینه اجرایی شدن نبوغ خود را جستوجو میکنند؛ زمینهای که گستردهتر از آنچه فکرش را کنیم، در آنسوی مرزها برای نخبگان ایرانی فراهم میشود و فقط حسرتش برای ما باقی میماند. دولتهای مختلف هم همواره در هر انتخاباتی از توجه به نخبگان و سد کردن مسیر فرار مغزها وعده میدهند اما پس از پیروزی، هیچگاه یادشان نمیماند که چه گفتهاند و چه باید میکردهاند.
به گزارش عطنا به نقل از قانون، سالهاست که جامعه ایرانی افسوس از دست دادن نخبگان خود را میخورد و همواره این سوال برایشان باقی است که چرا نخبگان، در برنامههای مدیریتی دولتها جایی ندارند. این بار نیز نوبت یکیدیگر از نخبگان این کشور شده تا بعد از بیمهریهای فراوان از سوی دستگاههای اجرایی و دولتی، پاسپورت به دست آماده رفتن از کشور و اجرای نبوغش در سرزمین اجانب باشد.
«لیلا صادقزاده» از نخبگان جوان ایرانی است که با امید فراوان ، ساختمانهای دولتی را یکی پس از دیگری برای جلب حمایتی ولو اندک، براي اجرای ایدهها و ابداعات خود و تیمش طی کرد و حال آماده رفتن از کشور است. وی در گفتوگو با «قانون»، از بیتوجهیهای مدام دستگاههای دولتی به خود و امثال خود گلایه کرده و خواستار اندکی توجه از سوی دولت به نخبگان شده است.
ابتدا از خودتان و راهی که برای تبدیلشدن به نخبهای جوان طی کرديد، بگوييد. دوران تحصیلتان چگونه گذشته است؟
از همان سن های پایین علاقهمند به تحقیق و کاوش بودم. دانشآموز كه بودم يك آزمايشگاه دانشآموزي براي شيمي و زيست و فيزيك وجود داشت كه من از ابتدا انگشت روي شيمي گذاشتم چون معتقد بودم كه شيمي علمي است كه انسان ميتواند با آن به هر جايي كه ميخواهد، دستیابد. رشته تحصيليام تجربي بود و وارد دانشگاه هم كه شدم در رشته شيمي ادامه دادم. در كنكورهم شرکت نکردم چراكه از برگزيدگان جشنواره خوارزمي در دورهای دوم و سوم بودم.
الان ماده ای که برای آن پروژه نفتی وارد ميكنند يا همين آسفالت بيكيفيتي ، هزینه های بسیار بالایی دارد که هزینه ما در برابر آن ناچیز است.
دور نخست پروژه تحقیقاتیام سنتز گياهان دارويي و بررسي اثرات آنتيباكتريال اين گياهان روي بيماران تنفسي بود. يك سال كامل گياهان را سنتز، آناليز و نتایج را استخراج كردم. اسانس، عصاره و تركيبات اينها را شناسايي كردم و به همراه تعدادی از دوستان چند سالي روي اثرات دارويي آنها كار كرديم و در نهایت اين پروژه رتبه نخست جشنواره خوارزمی را به دست آورد. سال بعد هم یک تحقيق با پايه شيمي را شروع کردیم و آن مطالعه بر روی گياهاني بود كه استرس و اضطراب را كاهش ميداد. این پژوهش نیز پس از موفیقت که به دست آورد، به کتاب تبدیل شد و در نهایت نیز به عنوان كتاب سال انتخاب شد.
رشته تخصصي شما چيست؟
شيمي بايوتكنولوژي.
در سالهاي فعاليتتان به لحاظ علمي و عملي، نتيجه خاصي يا پروژه خاصي كه بخواهد خروجي مختصي داشته باشد، داشتهايد؟
نهايت خروجي پروژههای تحقیقی اين است كه به مقالات آي.اس.آي و يا پترن تبديل شوند. الان چند وقتی است كه مداركم را بالا پايين ميكنم تا پذيرفته شوم و كارهاي خروجم را عملي كنم، ميبينم از تعداد زیادی پترن، حتي يكي هم به اجرا و کار صنعتی نرسيده است. در حاليكه من اخلاقم اين است كه وقتي ميخواهم كاري انجام دهم تا انتها تحقيق ميكنم كه اين پروژه فقط يك مقاله و پترن نشود،توجيه اقتصادي داشته باشد تا بتوان از آن دفاع و آن را به صنعت تبديل کرد.
روي پروژه جديدي كه كار ميكنم کاملا بی سر و صداست و اطلاعاتش را به دخترعمو و دوستانم كه خارج از ايران هستند، ارائه ميدهم.
مثل پروژه سنتز قيرپليمري كه به آسفالت رنگي تبدیل ميشود و یا سنتز نانوسيلور كه در ژل آكنههايي استفاده ميشود كه نگذارد جوشهاي صورت انسان خيلي ملتهب شوند. يا پروژههاي پليمري كه ميشود خيلي خوب از آنها در صنعت نساجي استفاده كرد. هركدام از اينها را با هزينههاي خودم و حمايت خانوادهام به مرحله پایلوت رساندم.
بعد از پايلوت هم برای ورود به صنعت نیاز به پارتي قدر بود که متاسفانه من هيچ پارتياي ندارم. نخبگان در ایران برای به نتیجه رسیدن مطالعاتشان باید دوندگي بسیار كنند که البته من هميشه اين كار را انجام ميدادم حتی يكوقتهايي آنقدر پيگيري ميكردم كه مسئولان خسته ميشدند كه اين خانم چقدر پيگير است! چون هدفم اين بودم كه اين پروژهها به صنعت برسد.
از پروژههایی که برای به صنعت رسیدنشان بسیار تلاش کردید اما فایدهای نداشت، کمی بیشتر صحبت کنید.
پروژه «رفعآلودگيهاي نفتي با استفاده از بايوتكنولوژي» از جمله این پروژهها بود. تهيه بايوسولفكتون كه با كمك استادم انجام داده و 10سال برای اين پروژه كار كرديم، حتي به مناطق نفتي رفتيم و بخشهایی از آن را اجرا كرديم. در پروژه رفع آلودگيهاي نفتي، ابتدا يك منطقه نفتي را مشخص كردند که آلودگي های نفتي در خاک آن نفوذ پيدا ميكرد.
يكي از استادان ما ميگفت كه نخبگان ما نميتوانند در دانشگاه تهران یا اميركبير آسه بروند و بيايند و درس بخوانند.
خاكها و درياچههايي را در کشور داریم كه آلودگي نفتي داشته و به پالایش نیاز دارند. سالهای 88 و 89 این پروژه مهم محیطزیستی را اجرا كرديم و قرار شد وقتي به تهران برگشتيم، منطقه نفتي محل اجرا به ما تاييديه و گزارش انجام کار بدهند و از آن زمان تاکنون، هر روز پیگیر یک صفحه تایید گزارش کار انجام شده هستیم و مسئولان دولتی هربار به بهانهای آن را به تاخیر می اندازند.
اين تاييده را شركت نفت بايد ميداد؟
بله. نه تنها تاييديه را ندادند، حتی نميگذارند تكنيكمان را برای انجام بیشتر این کار وارد کشور كنيم! عليرغم اينكه ميگويند خودكفايي، مسئولان شرکت نفت ماده اروپايي را ترجيح ميدهند. اکنون برای پسماندهای نفتی ماده OBT كه امحاكننده است از آمريكا و از طریق ترکیه وارد كردهاند. اين ماده بين دو تا سه هفته زمان ميبرد تا آلودگي را رفع كند و هزينه بالايي نیز دارد. حتي همين ماده را خواستیم وارد كنیم تا با تغییراتی به طور اصولي آلودگي رفع شود، باز اجازه ورود به ما ندادند! ما در ديدار نخبگان با مقام معظم رهبري بودیم و ایشان بر حمایت از نخبگان تاکید کردند. در دولت به ظاهر حمايتهایی بود ولي وقتي برای اجرا به دل کار می رفتیم، موانع بسیار می گذاشتند.
پروژه نفتي شما اگر امضا ميشد يا همين الان اجرا شود، چه تاثيرات زيستمحيطياي دارد؟
درياچهها دايرههاي بزرگ آلودگي دارند که بايوسولفكتانت این آلودگي را مي خورد و تجزيه ميکند. بايوسولفكتانت يك موجود زنده و باكتري نفتخوار است. باكتري نفتخوار به طور طبيعي، در طبيعت وجود دارد اما تا آلودگيها را بخورد و تجزيه كند سالها زمان ميبرد. ما با علم بايوسولفكتانت زمان را بهينه ميكنيم که ماده آمريكايي را كه با اسم تجاري OBT را برای این کار وارد كردند که بين دو تا سه هفته زمان ميبرد.
ولي بايوسولفكتانت داخلي كه سازگار با محيط ايران وآلودگيهاي ايران است، 45 تا 30 دقيقه آلودگي را رفع می کند! آلودگي كه از بين ميرود، ما مواد سوخته را بهينه ميكنيم و دوباره تحويل ميدهيم كه خود ميتواند يك منبع درآمد باشد. اما چون ما شركت نيستيم کارمان به نتیجه نمی رسد. البته حتی در سال 89 يك شركتی را پيدا و مديران آن شركت را مجاب كردم كه اجازه دهيد اين پروژه با اسم شركت وارد صنعت شود. حتی گفتیم ما يك منطقه نفتي اجرا می كنيم و اگر ديديد آلودگي تاثير دارد، پروژه را سرمايهگذاري كنيد. اما در اين حد هم اجازه صحبت و ورود نميدهند.
پروژههاي ديگرتان چطور؟ پروژههاي دیگری هم بود كه خروجي ملموسي داشته باشد و به لحاظ اقتصادي و زيستمحيطي اينجا خريدار نداشته باشد؟
بله. همين پروژه آسفالت رنگي از جمله طرح هایی بود که با وجود پیگیری فراوان، در ایران از آن استقبال نشد. نمونه ماده این پروژه را در اوج تحريمها با كمك دوستاني كه از ايتاليا و هلند دارم، وارد كرده و بر روی آن سنتز كردم و بعد ماده خودمان را جايگزين آن كرديم. مادهاي كه ما جايگزين كرديم. نخست اينكه صرفه اقتصادي دارد و هزينه واردات و گمرك را ندارد. مضاف بر آن برای مادهها از وزارت راه تاييديه گرفتم که استقامت و ماندگاري آسفالت خيلي ايدهالتر و ماندگارتر از دو نمونه اروپايي كه وارد كرده بودم، عمل كرد.
در مورد شخص خودم با قاطعيت ميگويم كه روي رفتن مصر هستم چون مسيرم را اينجا پيدا نكردم.
برای صنعتی شدن این کار از طریق شهرداريها و پيمانكاران اقدام کردم و يك سري براي اينكه بر سر مال بزنند، ميگفتند آسفالت رنگي نياز نيست. در صورتيكه اگر دقت كردهباشيد خطكشيهاي رنگی که روی آسفالتها می زنند، سر ميخورد و خطر تصادف را دارد. ولي ما ميتوانيم آسفالت رنگي بريزيم كه ماندگارياش زياد است و با نور تجزيه نميشود و از بين نميرود.اما آخرين جوابي كه از پيمانكاران شهرداری گرفتیم این بود: مگر من مغز خر خوردم آسفالتي استفاده كنم كه دو سال و چند سال بماند! آسفالت فوقش 6 ماه كار ميكند!
اين را پيمانكار كدام شهرداري به شما گفت؟
يكي از پيمانكاران شهرداري تهران. چون در شهرستانها وارد نشدم. در حالي كه اگر اين پروژه اجرا ميشد هم به لحاظ زيست محيطي خيلي به صرفه بود و هم به لحاظ ماندگاري آسفالت و امنيت مردم.
شما اين تحقيقاتي كه درباره پسماندهاي نفتي و يا بحث آسفالت رنگي انجام داديد آيا با نهادهايي مثل بنياد ملي نخبگان و يا جاهايي كه براي حمايت از انديشههاي شما تشكيل شدند، مطرح كرديد؟
من خودم عضو بنياد ملي نخبگان هستم. يك پرونده قطور از مقالات، سابقه و رزومهام در آنجا هست و برای انجام کار به آنجا كه مي روم ، جوابشان اين است كه ما نميدانيم اين پروژه كجا استفاده ميشود! در حالي كه كشورهاي اروپايي، مراكزي دارند كه وقتي پروژههای مطالعاتی، صنعتي ميشود، برحسب نياز به بخشهای مختلف معرفی میشوند اما در ایران هرگز چنین نیست.شايد دیده باشيد که در معابر ، سنگفرشها حالت نااستوار دارند، اينها را میتوان بهصورت قالبقالب درآورد.
من با كمك استادم، دكتر محمد فصيحي، اين كار را انجام دادم. گفتيم به جاي سنگفرشهايي كه هزينه سنگين و ماندگاري كم دارند، می توان آسفالت را به شکل قالب درآورد. اما هيچ وقت استقبال نشد و جالب است كه همين پروژه اكنون به دوبي رفته است. از طريق دوستاني كه با شهرداري دوبي كار ميكنند این طرح به دستشان رسیده است و بسیار استقبال كردند.
يعني ايدهاي كه قرار بود در تهران اجرايي شود، ميخواهيد آنجا اجرا كنيد؟
بله.
آيا نگاهي كه مسئولان در بنياد علمي نخبگان و جاهاي ديگر دارند اين است كه شمايي كه ايدهاي داريد و تحقيقي كرديد برويد بازار كار را هم خودتان پيدا كنيد و آنها نميتوانند كاري انجام دهند؟
بله و متاسفانه بازار كار هم كه پيدا ميشود هيچ حمايتكنندهاي نيست. من وقتي ميگويم آلودگي نفتي، ميدانم كه بازار كار اين آلودگي نفتي برميگردد به Hse و محيطزيست. همين آسفالت رنگي هم بازار کارش مشخص است اما مسئولان استقبالي نميكنند. اين كار چنانچه در دوبي انجام شود، دانش فني آن را واگذار ميكنم. مسئولان شهرداري دوبي ميگويند من دانش شما را ميخرم مضاف بر اينكه شهرم را با آسفالت رنگي شما تزيين ميكنم.
آخرين جوابي كه از پيمانكاران شهرداری گرفتیم این بود: مگر من مغز خر خوردم آسفالتي استفاده كنم كه دو سال و چند سال بماند!
يك خاصيتي كه اين ماده دارد، براقی آن است و در شب كه خيابانها و جادهها تاريك است و تصادفات را مشاهده ميكنيم، از آن کم میكند. شهرداري دوبي از همين نكته به شدت استفاده كرد و گفت من همين را به خيلي جاها ميتوانم بفرستم. درحالي كه اينجا پيمانكاران استقبال نميكنند و ميگويند اين كار براي ما صرفه ندارد و ترجيح ميدهيم آسفالت خودمان را با همين قير معمولي استفاده کنیم !
ممكن است اين سوال مطرح شود كه شما بهعنوان صاحب يك دانش براي عرضه كردن ممكن است كه توقعات خاصي داشته باشيد يا هزينههاي بالايي را بخواهيد و براي اين خواسته است كه شما با بنبست مواجه ميشويد. آيا چنين موضوعي ميتواند صحت داشته باشد؟
خير. من هميشه پروژههايم را در قالب تيم انجام ميدادم. براي پروژه آسفالت رنگي را با استادم آقاي دكتر محمد فصيحي كار كرديم و براي دانش فني فروش تكنولوژي آسفالت رنگي 250 ميليون تومان قیمت گذاشتيم كه هزينهاي نيست. اكنون ماده ای که برای آن پروژه نفتی وارد ميكنند يا همين آسفالت بيكيفيتي كه هزینه های بسیار بالایی دارد که هزینه ما در برابر آن ناچیز است. حتي خود دوبي كه صحبت شده بود گفته بودند اینها يا از نرخ خبر ندارند يا اشخاص بسيار قانعي هستند!
همين دانش را در دوبي از شما چقدر خريدند؟
ما همين مبلغ را گفتيم و جالب است كه شهرداري دوبي گفت من اگر از اين پروژه راضي باشم، حاضرم روی پروژههاي ديگر اين شخص نخبه نیز سرمايهگذاري كنم.
شما به نهاد رياست جمهوري، وزارت صنايع و معادن، وزارت راه و شهرسازي و جاهاي ديگري كه ميتوانند به اجراييشدن دانشتان كمك كنند، مراجعه داشتيد؟
بله، هنگامي که وارد ميشديم، از همان ابتدا منشي و مسئول دفتر اجازه ورود نميداد و مسئولان زماني براي شنيدن حرف ما نميگذاشتند. اكنون روي پروژه جديدي كه كار ميكنم بیسروصداست و اطلاعاتش را به دخترعمو و دوستانم كه خارج از ايران هستند، ارائه ميدهم و خوشحالم از اينكه اين رزومه آن طرف مورد استقبال است و ميتوانم برنامههايم را خارج از ايران پياده كنم.
بين دوستان و همدورهايهای شما كه خارج از ايران هستند، آیاد افرادی بودند که مثل شما با اين مشكلات مواجه شده باشند و مجبور شده باشند كه دانششان را صادر کرده و يا خودشان مهاجرت كنند؟
بهطوركامل. دختر عموی من يكي از نخبگان شيمي بود و ما با هم كاتاليز كار كرديم. كاتاليزوري را كار كرديم كه ميتوانستيم از ضايعات پلاستيك مواد سوختي استخراج كنيم. اما ديديم اينجا نميتوان كار كرد و قرار گذاشتيم كه دختر عمويم برود پروژه را در کشور دیگر دنبال کند. از سويي برخي دوستانم مثل آقاي خاني، اشكان راشدي، فرهاد افتخاري پروژههايشان را در اينجا استفاده نكردند و اكنون همه آن طرف هستند و من هم كه منصرف شده بودم از رفتن، در شرایطی قرارم دادند که باید بروم!
هم دورهايهاي شما دانشآموختههاي كدام دانشگاه بودند؟
بيشترشان دانشگاه آزاد بودند.یكي دو تا شريف بودند كه آنها در نهايت هيات علمي شدند. جالب است كه يكي از استادان ما ميگفت كه نخبگان ما نميتوانند در دانشگاه تهران یا اميركبير آهسته بروند و بيايند و درس بخوانند! آنها ذهن خلاق دارند و ميخواهند عملي كار كنند و عملي كار كردن هم به شدت هزينهبر است. الان من در آزمايشگاه كار ميكنم و هزینه ها بسیار بالاست و هيچ حمايتي هم نيست. همه علاقهمندان و نخبگاني كه ميخواهند عملي كار كنند، به خصوص در رشته شيمي با هزينههاي خودشان دارند كار را انجام ميدهند.
شما كدام دانشگاه تحصيل كرديد؟
دانشگاه آزاد.
اگر قرار باشد از رييسجمهوري، وزير علوم و افرادي كه تصميمگير هستند، در حوزه حمايت از نخبگان و استفاده از دانشهايي كه در داخل كشور توليد ميشوند، خواسته اي داشته باشيد، مهمترين خواستهتان چه ميتواند باشد؟
از ما که گذشت اما به نخبگان آینده بیشتر توجه كنند. من نخبگاني را ميشناسم كه بر اثر بيتوجهي مسير زندگيشان را گم كردند. هر نخبهاي نميتواند سماجت زیاد به خرج دهد و با بالا و پايين رفتن، كنار بيايد. از طرفی هر كسي هم نميتواند به راحتي تصميم به رفتن بگيرد و رفتن هم هزينه دارد. من اكنون در شرف رفتن هستم و هزينه بسياري براي ترجمه و مدارك پرداخت ميكنم كه براي خيلي از نخبگان سنگين است.
آيا ممكن است اتفاقي بيفتد و تصميمي گرفته شود كه شخصي مثل شما ، با داشتن دانشي كه در عرصههاي مختلف بالقوه است، از رفتن منصرف شود و بخواهد در كشور خودش بماند و بخواهد دانش خودش را همين جا اجرايي كند؟ چه اتفاقي بايد بيفتد كه امثال شما نروند و شما بمانيد و كارتان را همين جا پيگيري كنيد؟
در مورد شخص خودم با قاطعيت ميگويم كه روي رفتن مصر هستم چون مسيرم را اينجا پيدا نكردم. من زماني كه كار را شروع كردم 18، 19 سالم بود اكنون خيليها من را ميبينند و ميگويند 34 سالهشدهاي. برميگردم به گذشته و ميبينم همه جواني و تفريحم با ذوق و اشتياق در آزمايشگاه گذشته است. من روي اسانسهايي كار كردم كه نيازي به وارد كردن آنها نيست. در حالي كه متوجه شدم گلمحمدي ما را صادر ميكنند و اسانسي ميسازند و وارد ميكنند. و اين مسيرها را آن طرف پيدا كردم و ارگانهايي را پيدا كردم كه به اميد خدا پايم به آن طرف برسد بتوانم از اين پروژهها در صنعتي شدن استفاده كنم.
شركتهاي دانشبنياني كه وجود دارد كه فكر ميكنم همه زير نظر معاونت علمي و فناوري رياست جمهوري فعاليت دارند، اكنون وضعيت آن شركتها چطور است؟ خيلي درباره آنها مانور تبليغاتي داده ميشود كه از اين شركتها حمايت ميكنند و به آنها وام و تسهيلات و وام بلاعوض ميدهند. آيا در واقع اين اتفاق ميافتد؛ آيا شركت دانش بنيانهاي ما از وضعيت فعاليتيشان راضياند؟
در سال 92 با حمايت يك سري از دوستان، حتي شركت دانشبنيان هم تاسيس كرديم. فقط يك سالن خالي در منطقه خيلي پرت به ما دادند و آن دوره من به همان اكتفا كردم. قرار بود همين پروژه آلودگيها را گسترش دهيم مضاف بر اين همان پروژه آسفالت رنگي را دنبال کنیم كه بايد وام ميگرفتيم اما آنقدر موانع ايجاد شد و دنبال تاییده های فراوان می رفتیم که در نهایت شرکت را تعطیل کردیم!
در آن يك سال درخواست مساعدت و تسهيلاتي نداشتيد؟
درخواست كرديم و جوابي نگرفتيم.
توجيه و يا بهانه مسئولان دولتي چه بود؟
وقتي اقدام كرديم كه وامهاي سنگين را با درصدهاي كم بگيريم، مدام امروز فردا می کردند و در نهايت میگفتند که الويتبندي است! فلان شركت و فلان شركت ابتدا بايد وام را بگيرد و وقتي تا انتها ميرفتيم، ميديديم كه آن شركت دستي و ارتباطي دارد كه ما هيچوقت نداشتم.