۱۲ مهر ۱۳۹۶ ۱۵:۰۶
کد خبر: ۱۴۲۵۶۰
bokhara

دهم مهرماه مطابق با ٢ اكتبر سالروز تولد مهانداس كارامچاند گاندي است؛ سياستمداري كه فراتر از سياست‌ورزي انديشمندي بزرگ بود و حركت استقلال‌خواهي هند در برابر استعمار انگليس را بر پايه انديشه‌هاي كهن هندي بنا كرد. انديشه عدم خشونت گاندي و مبارزه مدني او الهام‌بخش بسياري از جنبش‌ها و مبارزات ضد استعماري در نيمه سده بيستم شد.


به گزارش عطنا به نقل از اعتماد، شب بخارا به مناسبت تولد گاندي به او اختصاص داشت. در اين نشست كه به همت مجله بخارا در سالن اميرالمومنين (ع) دايره‌المعارف بزرگ اسلامي برگزار شد، كاظم موسوي بجنوردي، رييس دايره‌المعارف بزرگ اسلامي درباره مكتب عشق گاندي سخن گفت و كومار سفير هند به دستاوردهاي گاندي و جنبش او اشاره كرد؛ مصطفي محقق داماد نيز درباب اصل برادري در انديشه گاندي سخن گفت و داريوش شايگان به مباني انديشه‌اي گاندي پرداخت:


گاندی و استقلال هندوستان



كاظم موسوی بجنوردی، رييس دايره المعارف بزرگ اسلامي_ مساله استقلال هندوستان محدود به كشور هندوستان نيست، بلكه آثاري جهاني داشته است، به ويژه آنكه روشي كه ماهاتما گاندي آورده، روش محبت و عشق و رافت و رحم است. او اين مضامين را در چارچوب مبارزه براي استقلال پديد آورد و بنيانگذار مبارزات مدني است.


اين مبارزه جهان را فراگرفت. گاندي در مقابل انگليس كه مهم‌ترين قدرت جهاني در آن زمان بود، با مبارزات مدني به پيروزي رسيد و شبه قاره هندوستان را به استقلال رساند. آثار فرهنگي اين حركت بسيار گسترده است. گاندي مكتب عشق و محبت و گذشت را عرضه كرد. اين مرد بزرگ چنان تاثير جهاني‌اي داشت كه به نظر من تحولات بعدي جهاني مرهون حركت اوست.


ماهاتما گاندي با رفتارش دشمن را به زانو درآورد، او با محبت و اخلاق دشمن را شكست داد و اين روش عجيبي بود كه دنياي آن روز با آن آشنا نبود. در آن زمان به صورت طبيعي گفته مي‌شد در برابر تفنگ بايد تفنگ در دست گرفت، اما گاندي داستان نويي را مطرح كرد و گفت ما در مقابل خشونت، خشونت نمي‌كنيم و استعمار انگليس را به زانو در آورد. در جريان مبارزه و حركت استقلال‌خواهي هندوستان، استعمار انگليس بسيار خشونت كرد، اما فايده نداشت.


حتي در خود انگليس گاندي طرفداران بسياري يافت و وقتي گاندي به لندن رفت، وضع لندن به هم ريخت و فقراي لندن دور او جمع شدند و به او احترام گذاشتند. انديشه محبت گاندي جهانگير شد و باعث شد كه ماهاتما گاندي بنياد و فرهنگي را بنا كند كه مي‌توان آن را فرهنگ صلح خواهي ناميد.


در پايان اشاره‌اي نيز به امام حسين (ع) بكنم. مبارزه گاندي مبتني بر جاذبه شخصي بود، امام حسين (ع) نيز جاذبه زيادي داشت. وقتي امام حسين به سمت كوفه مي‌آمد، مشخص بود كه حركت ايشان آغاز قيامي عليه اموي‌هاست. يكي از سران عرب همزمان با حركت امام حسين (ع) حركت مي‌كرد و نزديك چاهي اردوي امام حسين(ع) را ديد.


امام حسين (ع) نزد اين فرد فرستاد و اين فرد متنفذ عرب از ورود به سياست ابا داشت و نمي‌خواست گرفتار شود و با حكام روز درگير شود، اما بالاخره با تشويق همسرش مشتاق شد به چادر امام حسين (ع) برود. گفته مي‌شود كه آن قدر آن حضرت جاذبه داشت، اين فردي كه فرار مي‌كرد از ورود به سياست، در اندك زماني تحت تاثير امام حسين (ع) واقع شد و نزد خانواده‌اش بازگشت و به ايشان گفت به اردوي امام حسين(ع) ملحق شويم.


دستاوردهای گاندی



سائوراب كومار سفير هندوستان در ايران_ صحبت كردن از انسان برجسته‌اي همچون ماهاتما گاندي در جمعي از فرهيختگان دشوار است. شخصيت گاندي و دستاوردهاي او در جهان امروز بسيار ارزشمند است. شخصيت گاندي ابعاد گوناگوني دارد؛ به او مي‌توان به عنوان يك متفكر و فيلسوف، به عنوان يك رهبر سياسي و سياستمدار، به عنوان يك انسان‌گرا و به عنوان حامي مظلومان و ستمديدگان و به عنوان يك فرد مذهبي نگريست، اگرچه ابعاد ديگري نيز در شخصيت او قابل تصور است.


اخيرا در يكي از سخنراني‌هاي نخست وزير هند نارندرا مودي راجع به گاندي به اين نكته اشاره شد كه گاندي فردي متعلق به يك جغرافيا و موقعيت خاصي نيست، بلكه به كل دنيا و همه انسان‌ها تعلق دارد. بزرگ‌ترين دستاورد گاندي بسيج توان توده‌هاي مردم در مبارزات مردمي هند بود. دومين دستاورد او نحوه مبارزه منحصر به فرد و صلح‌آميز گاندي در مقابل استعمارگران بود كه به پيروزي انجاميد و هند را به استقلال رساند. سومين رهاورد گاندي تفكر او بود. تفكر او اساس سياستگذاري‌هاي هند پس از استقلال را در زمينه‌هاي متعدد مثل سياست خارجي و اقتصاد بنا گذاشت.


البته تذكر اين نكته لازم است كه هم در سطح بين‌المللي و هم در سطح داخلي هند اين بحث در جريان است كه آيا به تمامي از تفكرات گاندي در سياستگذاري استفاده شده است يا خير؟ آيا اگر مضمون و محتواي انديشه گاندي به طور كامل اجرا مي‌شد، مفيد بود يا خير؟ در هر صورت اين نكته قابل بحثي است كه فعلا مجال بحث از آن نيست. دستاورد بسيار مهم ديگر گاندي تاثيرگذاري اجتماعي او بود. گاندي با طرفداري از حقوق افراد آسيب‌پذير اجتماعي، جامعه را به نقطه‌اي رساند كه امروز شاهد آن هستيم.


اين سوال اما برجاست كه گاندي چه كسي بود و فلسفه او چه ابعادي داشت؟ اين پرسشي ماندگار و دشوار است و به سادگي نمي‌توان به آن پرداخت. گاندي مطلقا ضد سلطنت بود، اما با ميانه‌روي و اعتدال مخالفتي نداشت. روشن‌انديشي او را مي‌توان روشن‌انديشي بنيادين خواند. بسياري گفته‌اند كه گاندي منتقد علم و فناوري بود، شايد راه بهتر براي نگريستن فلسفه او اين است كه ببينيم او چگونه اساس و بنياد فلسفه غرب را زير سوال برد.


او مردي بسيار مذهبي بود، اما نسبت به انديشه‌ها و عقايد ديگر ذهن بازي داشت. او ضد علم نبود، اما علم و دانش را به عنوان يك هماهنگ‌كننده و ايجاد‌كننده نظم ميان جان و تن، ميان انسانيت و طبيعت مي‌ديد. از همه مهم‌تر اينكه آنچه در ديدگاه گاندي مهم است، اين انديشه او بود كه نبايد به طور بي‌رويه و بدون توجه به عواقب از منابع طبيعي استفاده كرد، بلكه معتقد بودانسان در بهره‌برداري از طبيعت بايد پيرو نظم و هماهنگي باشد و طبيعت را به طور پايدار عامل توسعه پايدار ببيند.


اكنون كه به اوضاع و احوال دنيا و خشونت‌ها و وقايع تروريستي‌اي كه به كرات در جهان در حال وقوع است و به تغييرات اقليمي كه در زمين رخ مي‌دهد و مشكلاتي كه بر سر راه توسعه پايدار به وجود آمده، مي‌نگريم، بايد از خودمان بپرسيم كه آيا از تفكر گاندي مي‌توان در اين زمينه بهره جست يا خير؟ به نظر من پاسخ اين پرسش مثبت است و مي‌توان از انديشه گاندي در اين زمينه‌ها بهره جست. پيش از جلسه از پروفسور شايگان پرسيدم كه بار نخست چه زماني به هند سفر كرده‌اند؟ و ايشان گفتند كه نخستين‌بار در سال ١٩٦٤ زماني كه هنوز عطر وجود گاندي در فضاي هند به مشام مي‌رسيد، به اين كشور سفر كرده‌اند. ايشان تاكيد داشتند كه هند امروز بسيار دستخوش تحول شده است.


اين تغييرات بخش طبيعي از زندگي ما هستند و مي‌توانند هم خوب باشند و هم نامساعد، اما خوشحال هستم كه خدمت شما و به خصوص پروفسور شايگان بگويم كه دولت فعلي هند گام‌هايي را برداشته و اقداماتي را صورت داده كه ريشه و اساس‌شان تفكر گاندي است. با توجه به موضوع تغييرات اقليمي و توسعه پايدار قطعا شاهد بوده‌ايد كه دولت فعلي هند اقدامات بسيار مهمي در اين زمينه صورت داده و نخست وزير به تاكيد در اين زمينه صحبت كرده است كه تفكر گاندي و تفكر سنتي هندي كه مبتني بر هماهنگي با طبيعت است، همراه با توافقات بين‌المللي خواهد بود كه هدفش حفظ اقليم و جلوگيري از دگرگوني بي‌رويه آن است.


اين رويكرد بسيار انعطاف‌پذير دولت منجر به حضور فعال و موثر هند در توافقنامه پاريس شد و در حال حاضر پروژه‌هاي متعددي در هند مبتني بر انرژي خورشيدي هستند و ريشه همه اينها را مي‌توان در رويكرد سازگار با طبيعت و سازگار با منابع طبيعي گاندي ديد. اگرچه معتقد هستم كه شايد اين ميزان كفايت نكند و براي جلوگيري از تغييرات اقليمي به اقدامات بيشتري نياز هست، اما مطمئنا مثل مساله تغيير اقليم و توسعه پايدار، ساير ايده‌ها و عقايد گاندي نيز بايد مورد بازنگري و مطالعه مجدد صورت بگيرد تا بتوان ايده‌هاي جديد از آن استخراج كرد و ببينيم در عالم امروز چه جايگاهي براي اين ايده‌ها متصور شد.


در پايان مي‌خواستم نكته مهم ديگري را متذكر شوم و آن هم لزوم مطالعه نقدهاي گاندي به فلسفه غرب است. مبناي بسياري از مشكلاتي كه در عالم امروز براي افراد به وجود مي‌آيد، پيش‌فرض‌هاي ذهني است و اين پيش فرض‌هاي ذهني بايد مورد چالش قرار گيرند تا از اين طريق بتوانيم انديشه‌هاي جديد استخراج كنيم. البته در محافل علمي اين كار انجام شده است، اما فكر مي‌كنم اين امر نيازمند تلاش بيشتري است. در انتها مي‌خواستم تاكيد كنم كه اين جا تنها به سطح بحث پرداخته شد، اما مي‌توانم تاكيد كنم كه به عنوان سفير هند بيش از اين هم از من انتظاري نيست.


اي دريغا عالمي



مصطفي محقق داماد، حقوقدان و پژوهشگر ديني_ مرحوم صادق سرمد شاعر، در ماتم گاندي قصيده بلندي سروده كه در بخشي از آن آمده «گرچه از هر ماتمي خيزد غمي/ فرق دارد ماتمي تا ماتمي/‌اي بسا كس مرد و كس آگه نگشت /از حياتش مبدئي تا مختمي / لا جرم در مرگ مردان بزرگ/ گفت بايد: ‌اي دريغا عالمي!». ماهاتما گاندي چندين بار گفته است كه من از حسين بن علي (ع) پيروي كرده‌ام. من ابتدا اين سخن را باور نمي‌كردم، اما چند سال قبل با تتبع اين جملات را در كلمات گاندي پيدا كردم.


اين تعبير را نيز آقاي دهباشي براي من فرستاد كه گاندي گفته است: «توسعه اسلام در سايه تعليمات خون حسين بن علي (ع) است». پرسش مهم اين است كه چه بعدي از قيام سيدالشهدا(ع) براي گاندي جالب بوده است؟ كجاي نهضت حسين بن علي (ع) براي گاندي پر جاذبه بوده است؟


در اين زمينه پاسخ‌هاي متعددي قابل تصور است، اما سوال من اين است كه چه تفسيري از نهضت حسين (ع) براي گاندي بوده كه مي‌گويد من از او پيروي مي‌كنم؟ استاد بجنوردي از تعبير قيام استفاده كردند. من اين عقيده را ندارم. به نظر من آنچه در داستان نهضت حسين بن علي (ع) درخشان است، دفاع خونين از آزادي بيعت است. به ايشان فشار مي‌آوردند كه بايد به زور يك حكومت نامشروع را تاييد كني و بيعت كني. او گفت من حاضرم به روستايي و دژي تنها بمانم، اما از من بيعت نطلبيد.


يعني از من تاييد حكومت نامشروع را نخواهيد. اگر فشار بياوريد حاضرم خودم و فرزندان و اهل بيتم كشته شويم، اما حاضر به تاييد حكومت نامشروع نيستم. آيا در تاريخ دموكراسي كسي اين گونه براي راي آزاد براي مديريت كشور مقاومت كرده است؟ به نظر من نقطه جذابيت حسين بن علي (ع) براي گاندي همين نكته است.


همه انسان‌ها برابرند



نكته بعدي اينكه گاندي يك باره به وجود نيامده است. كتابي از گاندي هست كه قبل از اعلاميه حقوق بشر منتشر شده است. اعلاميه حقوق بشر ١٩٤٩ يعني ٤ سال بعد از جنگ جهاني منتشر شده اما اين كتاب قبل از جنگ جهاني منتشر شده است. عنوان اين كتاب اين است: «همه انسان‌ها برادرند». در مقدمه اعلاميه حقوق بشر اصلي هست كه تمام مباحث بعدي بر آن متكي است و آن اصل وحدت خانوادگي بشريت است؛ يعني مي‌گويد چون انسان‌ها از يك خانواده‌اند، پس باقي اصول برقرار است. يعني وحدت خانوادگي بشر حقوق بشر را اقتضا مي‌كند. اين همان مفهوم برادري است.


علاقه من به قرآن و اسلام از اين آيه است كه « يا أيُّها النّاسُ إِنّا خلقْناكمْ مِنْ ذكرٍ و أُنْثي‏ و جعلْناكمْ شُعُوباً و قبائِل لِتعارفُوا إِنّ أكرمكمْ عِنْد‌الله أتْقاكمْ إِنّ‌الله عليمٌ خبيرٌ » (حجرات، آيه ١٣) يعني اي انسان‌ها شما از يك پدر و مادر هستيد و بنابراين همه با هم برادر هستيد. در قرآن دو مفهوم برادري هست. نخست برادري انساني است و دومي برادري ايماني كه برادري ايماني مبتني بر برادري انساني است. در قرآن تاكيد شده كه همه از هندي و ايراني و عجم و عرب و... با هم برادر و خواهر هستند. اين اصل را قرآن ١٤٠٠ سال قبل بيان كرده است. تمام اصول حقوق بشر مبتني بر اصل برادري است. حق حيات و آزادي بيان و تمام آزادي‌هاي ديگري كه در اعلاميه حقوق بشر است، مبتني بر اصل برادري انساني است.


گاندي اين اصل را در هند بيان كرده است. هند با بسياري از كشورها مثل ايران و عربستان فرق مي‌كند. در هند مذاهب متعدد و كثير وجود دارد و اختلافات مذهبي فراوان است. گاندي در هند گفته اين اختلافات را كنار بگذاريد و به قلب‌تان رجوع كنيد و ايمان و كفر را به قلوب‌تان باز گردانيد. انسان‌ها در حقوق شهروندي با هم برادرند. در حقوق شهروندي نبايد ايمان و كفر را دخالت داد. همه برادرند.


اصل اغماض و گذشت


آخرين اصلي كه در زندگي گاندي هست را بايد با بزرگان تاريخ مقايسه كرد. اين اصل بخشش و گذشت و عفو است. پيامبر اسلام (ص) نيز پيروز به مكه وارد شد و آن را فتح كرد، اما اجازه نداد يك قطره خون از بيني كسي بريزد. گفت اغماض و گذشت كنيد. اين بيماري خطرناكي است كه به جاي فكر عقيده و اعتقاد بنشيند. اين امر بشريت را بيچاره مي‌كند و در منطقه خاورميانه نيز چنين است. گاندي مي‌دانست كه هندوي معتقد كه با افكار گاندي مخالف بود، چه پيامدهايي مي‌تواند داشته باشد.


به همين خاطر در حالي كه يك هندوي معتقد و جزم‌انديش به او تير زد، پيش از آنكه جان بدهد، گفت همين حالا تو را بخشيدم. او قبل از مرگ قاتلش را بخشيد. اما عده‌اي وقتي به قدرت مي‌رسند، عوض مي‌شوند. اين خانم آنگ سان سوچي كه ننگ جايزه صلح شد، اين گونه نبود.


در ميانمار دست به كشتار زدند و مردم را كشتند. يا اين آقايي كه امروز رييس‌جمهور امريكا شده و قدرت پيدا كرده است و مردم را راه نمي‌دهد و ويزا نمي‌دهد. ببينيد قدرت چه بدبختي و گرفتاري‌اي پديد مي‌آورد. اما در تاريخ پيامبر اسلام (ص) در صدر مي‌درخشد و بعد از او گاندي و نلسون ماندلا است. ماندلا آن همه سال در زندان ماند، اما شكنجه‌گرش را بخشيد.


خشونت‌پرهيزي ريشه‌هاي عميق دارد



داريوش شايگان، فيلسوف و نويسنده_ گاندي با اينكه دوران تحصيلاتش را در رشته وكالت در انگلستان به‌پايان رساند، در عمق وجودش يك هندو بود و فردي وفادار به اصول و مباني اخلاقي هند. او در فرهنگ كهني پرورش يافت كه اصول اخلاقي حاكم بر آن بر دو اصل استوار بود: يكي نظام كاستي ـ طبقاتي، و ديگر چهار مرحله زندگي هر هندو. اصطلاح «وارنا آشراما دارما» بر آميزش اين دو اصل دلالت دارد.


اصول كلي اخلاقي در هند بر بخشش، تسلط بر نفس، پاكي درون، فرزانگي، راستي و بالاخص خشونت‌پرهيزي يا «آهيم‌سا» مبتني است. ريشه‌هاي اين خصلت اخير، يعني خشونت‌پرهيزي (آهيم‌سا) را كه قدمتي ديرپا در هند دارد، مي‌توان در آيين بودا، آيين هندو، و به‌طرز اغراق‌آميزي در آيين جِين بازيافت. محيطي كه گاندي، كودكي خود را در آن گذراند، جامعه‌اي بود كه بسياري از اعضايش را پيروان فرقه جِين تشكيل مي‌دادند.


در حقيقت دو آيين جِين و بودا، در قالب واكنشي در برابر سلطه برهمنان شكل گرفت. اين دو آيين در سده ششم از ميان طبقه آريستوكراسي، يعني سلحشوران، برخاستند و كيشي غيرمتشرع را اشاعه دادند. مفهوم خشونت‌پرهيزي در نظام اخلاقي دين جِين، وجهي بسيار افراطي دارد، و علاوه بر بُعد اخلاقي، از لحاظ اونتولوژيك و منطقي هم در اين دين بسيار تاثيرگذار بوده است، زيرا همچنان كه پيروان اين كيش از منظر اخلاقي به خشونت‌پرهيزي در برابر موجودات پايبندند، همچنان از لحاظ منطقي نيز به «عدم مطلق بودن احكام» باور دارند. آيين چندگانگي نسبي (آنه كانتاوادا) در واقع انعكاس عدم خشونت در امر قضاوت است. هيچ حكم و قضيه‌اي مطلق نمي‌تواند باشد، بلكه احكام صرفا تحت شرايطي خاص واقعيت دارند.


اگر آيين كلاسيك هندو به معادله ذات انسان و ذات الهي كه در فرمول «تو هماني» اختصار يافته است، اعتقاد دارد؛ اگر دين بودا هرگونه جوهر هستي را نفي مي‌كند و تنها به صيرورت و استمرار پي‌درپي لحظات گذرا كه به‌مجرد ظهور، ناپديد مي‌شوند، معتقد است؛ دين جِين هر دو نظريه را مي‌پذيرد ولي هيچ‌يك را مطلق نمي‌انگارد و اصل نسبيت را بر آنها جاري مي‌سازد.


در واقع منطق جِين منوط به نوعي «آزارپرهيزي ذهني» است، بدان‌گونه كه فرد پيرو اصول اخلاقي بر حيات تمامي موجودات حرمت مي‌نهد. ترديدي نيست كه گاندي از اين تعاليم تاثيرپذيرفته و ميراث‌بر كهن‌ترين اصول اخلاقي هند بوده است؛ ضمن آنكه به بهاگاوات-گيتا نيز علاقه بسياري داشته است. در خانقاه (آشرام) گاندي شب‌ها بهاگاوات-گيتا خوانده مي‌شد و خود او روزها در آن به تامل مي‌پرداخت.


موضوع بهاگاوات-گيتا، حماسه بزرگ ماهاباراتا است، بدين شرح كه: دو قوم «كوروها» و «پاندوها» در ميدان كارزار صف‌آرايي كرده و سپاهيان را براي نبرد آراسته بودند. «آرجونا» كه پهلوان اين حماسه و از طبقه «كشاترياها» يا سلحشوران بود، هنگامي كه خود را ناگزير از نبرد و در نتيجه كشتار ديد، به ترديد افتاد و ناتواني و ضعف بر وجودش مستولي شد، پس گفت: هنگامي كه خويشان خود را كه در اينجا قرار يافته‌اند مي‌بينم دهانم خشك مي‌شود و لرزه بر اندامم مي‌افتد.»


در پاسخ، كريشنا كه مرشد او بود و در همان ارابه كنار او بود، نكوهش‌ كنان بر او نهيب زد كه: «اين رفتار تو مخالف راه رستگاري (يعني ناجوانمردانه)، مايه رسوايي و مخالف راه رهايي است.‌اي آرجونا!» كريشنا در اينجا به آرجونا تعليمات رستگاري و فرزانگي داد و به او آموخت كه ذات عالم هرگز از ميان نمي‌رود، نه فاعلي هست و نه منفعلي و سپس اين جمله معروف را به‌زبان آورد كه: «هر آنكس كه آن را ضارب بپندارد و هرآنكس كه آن را مضروب بينديشد، هر دو در خطا هستند، چه، آن نه ضارب است و نه مضروب.» در واقع كريشنا، آرجونا را از وظايف كاستي‌اش آگاه ساخت و او را به نبرد موعظه داد، البته به شرط آنكه چشمداشتي به نتيجه عملش نداشته باشد، يعني عملي را پيشه كند ناب و بري از هر نيت خودخواهانه و هرگونه خودنمايي.


بدين‌ترتيب آرجونا بايد دو چيز را با يكديگر تلفيق مي‌كرد: از يك‌سو جنگيدن كه وظيفه كاستي‌اش بود، از سوي ديگر گوش جان سپردن به تعاليم كريشنا و ممتاز شدن به مقام تجردِ از كردار و عدم فعاليت كه مترادف است با فرزانگي و چون اين مقام بر دلش مستولي شود، ديگر تحت نفوذ تاثرات كردار نخواهد بود. در اينجا بين وظايف كلي اخلاقي كه شالوده‌اش بر خشونت‌پرهيزي استوار است و وظيفه كاستي يا طبقاتي كه براي يك سلحشور چيزي نيست مگر جنگيدن و خون ريختن، تضادي مي‌يابيم.


«آهيم‌سا» يا خشونت‌پرهيزي جزو وظايف كلي به‌شمار مي‌آيد در حالي كه از سوي ديگر نظام اخلاقي سلحشوران ايجاب مي‌كند كه فرد متعلق به اين طبقه، دست به كشتن زند و دشمن را نابود سازد. هرگاه چنين تضادي رخ دهد، وظايف طبقاتي بر تكاليف اخلاقي مقدم است. در بهاگاوات-گيتا هم همين موضوع مطرح شده است.


فرزانگی و عمل بی‌چشمداشت



آنچه در رفتار گاندي جالب توجه است اين است كه او فرزانگي و عمل بي‌چشمداشت بهاگاوات-گيتا را مي‌پذيرد و آن را اخذ مي‌كند، ولي از پذيرش اصل سلحشوري و نبرد كه از وظايف كشاترياهاست پرهيز مي‌كند. گاندي به يك اعتبار، اصل بهاگاوات-گيتا را وارونه مي‌سازد؛ يعني اين‌بار با وقوع تضاد، تكليف اخلاقي كه در اينجا همان خشونت‌پرهيزي است بر وظايف طبقاتي تقدم مي‌يابد.


بر مبناي آرمان بهاگاوات-گيتا، او مي‌توانست دست به خشونت بزند چون بر هر هندويي واجب بود كه از سلطه انگليسي‌ها رها شود و همين تكليف مي‌توانست توجيه‌كننده قيام مسلحانه هنديان عليه استبداد انگليس باشد، پس او نيز بايد مانند آرجونا دست به سلاح مي‌برد، ولي گاندي چون اساسا به نظام طبقاتي اعتقاد نداشت و آن را يكي از علل عقب‌ماندگي هند مي‌دانست، اين فرآيند را وارونه كرد و از جنگي كه مطابق بهاگاوات-گيتا مي‌توانست موجه و معتبر و مشروع باشد اجتناب ورزيد و اصل بزرگ اخلاقي خشونت‌پرهيزي را سرلوحه اعمالش قرار داد.


گاندي با وجود عشقش به بهاگاوات-گيتا، برخوردي منحصربه‌فرد و خاص را اتخاذ مي‌كند و اساس اعمالش را بر اصل خدمت بي‌چشمداشت بنا مي‌نهد. مضافا بر اينكه او سخت به اين اصل معتقد بود كه «هدف، وسيله را توجيه نمي‌كند، هرقدر هم آن هدف مقدس باشد» زيرا بذر خوب، محصول خوب به بار مي‌آورد و بذر بد، محصول نامرغوب.


پس بين وسيله و هدف بايد تطابق كامل وجود داشته باشد، از اين لحاظ رفتار گاندي رفتاري است درست عكس رفتار ماكياولي. همچنانكه گاندي، مانند پيروان جين، به خشونت‌پرهيزي در اخلاقيات اعتقاد داشت، در قضاوت‌هايش هم اهل تسامح بود و نسبت به اديان ديگر اهل تساهل و سازش. بارها در سرزنش برخي اعمال ناشايست مسيحيان مي‌گفت مسيحيت دين بخشش است، ولي مسيحيان چندان بهره‌اي از آن ندارند. گاندي به عبارت ديگر، اصل خشونت‌پرهيزي را در ذهن خود به صورت مدارا و اصل نسبيت نشانده بود. شايد او در تاريخ جديد نخستين فردي باشد كه آزادي هند را از راهي به دست آورد كه براي بسياري حتي تصور آن هم مشكل و بعيد مي‌نمود. رفتاري كه گاندي در پيش گرفت، در قياس با آنچه اكنون در جهان مي‌گذرد به معجزه شباهت دارد.


مرتاض و كميسر


البته لازم مي‌دانم در اينجا اين نكته را هم متذكر شوم كه اگر گاندي طي مبارزات بي‌خشونتش، به جاي انگليسي‌ها با آلمان‌هاي نازي يا استالينيست‌هاي روس روبه‌رو بود، به احتمال قريب به يقين هرگز توفيق نمي‌يافت. انگليسي‌ها با وجود خلق‌وخوي استبدادي و ميل جهانگشايي‌شان به برخي اصول اعتقاد داشتند و نخستين مريدان غربي گاندي هم انگليسي بودند. فراموش نكنيم كه در محاكمه آخر گاندي، هنگامي كه او در پيشگاه دادگاه حاضر شد، قاضي انگليسي به احترامش از جاي برخاست و به او تعظيم كرد و گفت: «ابدا علاقه‌مند نيستم كه هيچ‌گونه حكمي عليه شما صادر كنم اما ناگزيرم.»


در جايي، مائو و گاندي را با الهام از كتاب كوستلر، «مرتاض و كميسر» ناميده‌ام. اصل عدم‌خشونت گاندي با تفكر هندو پيوندي تنگاتنگ دارد و از اين‌رو جز در خاستگاهش، يعني هند، نمي‌توانست شكفته شود. وقتي دو سنت بزرگ آسيايي كه يكي مبلغ بي‌عملي (در چين) و ديگري اشاعه‌دهنده عدم خشونت (در هند) است، را در كنار هم مي‌گذاريم، در يك‌سو گاندي را مي‌يابيم كه به اخلاق پرهيز و امتناع وفادار مي‌ماند و در سوي ديگر مائو قرار دارد كه نقش كميسر را پيدا مي‌كند، يعني درست عكس تعليمات مائو- تسو عمل مي‌كند.


فراموش نكنيم كه چين تحت سلطه تفكر ماركسيسم قرار گرفت و مائو راهي را اتخاذ كرد كه از اساس غيرچيني بود، حال آنكه هند توانست، دست‌كم در دوران گاندي، سنت عظيم جوكيان و مرتاضان را- كه بارزترين مظهر آن خودِ مهاتما است- حفظ كند. گاندي راه‌حلي را برگزيد كه هندي نمونه‌وار بود. بي‌سبب نيست كه هنديان، او را «ماهاتما» يعني روح بزرگ، لقب دادند.


به‌گمان من مفهوم عدم‌ خشونت در جهان امروز روزبه‌روز اكنوني‌تر و بيش‌ازپيش مطرح مي‌شود. البته من شخصا هيچ يقين ندارم كه چنين رفتار بزرگ‌منشانه‌اي در هر كشور و هر فرهنگي قابل اجرا باشد! مفهوم «آهيم‌سا» هندي‌تر از آن است كه بتواند به‌سهولت به سرزميني جز هند منتقل شود، چرا كه در هندوان پيش‌زمينه كاملا آماده و مستعدي براي پذيرش ترك و انصراف وجود دارد، ضمن آنكه هدف غايي زندگي براي آنان رسيدن به رهايي است. البته مارتين لوتر كينگ نيز به همين اصل پايبند بود اما تمام سياهان امريكا، همچون او هواخواه عدم خشونت نبودند و در ميان آنان افرادي چون پلنگان سياه و مالكوم ايكس هم وجود داشتند.


به‌عقيده من، خشونت‌پرهيزي با روحيه جنگ‌آور برخي تمدن‌ها به‌ كلي ناسازگار است. شايد آخرين فردي كه در اواخر قرن بيستم اصل گاندي را متحقق ساخت نلسون ماندلا باشد. او نيز به‌مجرد آزادي از حبسي ۲۷ ساله، متوجه شد كه خشونت چنان در جامعه‌اش انباشته شده است كه اگر درصدد انتقامجويي برآيد، وقوع جنگ داخلي قطعي خواهد بود. به همين دليل به‌درستي تشخيص داد كه تنها راه، آشتي است و راه‌حل ديگري هم وجود ندارد. اين نكته ناگفته نماند كه گاندي فعاليت‌هايش را نخست در آفريقاي جنوبي آغاز كرد و از اين‌رو آفريقايي‌ها با فعاليت‌هاي او و ايده خشونت‌پرهيزي‌اش بيگانه نبودند.»

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار