۱۶ مرداد ۱۳۹۴ ۱۳:۲۵
کد خبر: ۱۴۱۶۴
ahmadnia1

عطناـ حوزه اجتماعی: شیرین احمدنیا(( مدیر گروه جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه‌شناسی ایران )) اعلام کرد : این را که طبقه متوسط در ایران لاغر شده و به‌خصوص در سال‌های اخیر دوقطبی بسیار مرفه یا بسیار فقیر در جامعه ایران ایجاد شده است، بسیاری از کارشناسان تأیید می‌کنند. بر اساس نتایج یک تحقیق ٣٠ ساله، نابرابری‌های متوسط درآمد در هر جامعه به بروز و افزایش آسیب‌های اجتماعی منجر می‌شود، درعین‌حال در جوامعی که فاصله طبقاتی کمتری در آنها دیده می‌شود، میزان سرمایه اجتماعی بالاتر و آسیب‌ها و نابهنجاری‌های اجتماعی پایین‌تر است. با «شیرین احمدنیا»، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه‌شناسی ایران، در این‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم؛ احمدنیا معتقد است افزایش فاصله درآمدی طبقات در ایران مانند هر کشور دیگری به کاهش سرمایه اجتماعی منجر شده و نهایتا شادکامی، و رفاه، اعتماد، سرمایه و سلامت اجتماعی در شرایطی حاصل می‌شود که بازتوزیع عادلانه ثروت در جامعه محقق شده و از نابرابری‌ها کاسته شده باشد .



 نابرابری اقتصادی یا فاصله چشمگیر در میانگین درآمدهای افراد یک جامعه، چه تأثیری بر مناسبات افراد جامعه می‌گذارد؟
زمانی تصور می‌شد تنها دستیابی به ثروت مادی می‌تواند به ارتقای سلامت و کیفیت زندگی مطلوب بینجامد، اما یافته‌های تحقیقاتی نشان از این دارند که افزایش میزان ثروت و رشد اقتصادی از یک مرحله به‌ بعد دیگر نقش مؤثری بر ارتقای رفاه و سلامت و بهروزی جوامع انسانی ندارد، بلکه آنچه تعیین‌کننده است، چگونگی توزیع ثروت میان افراد جامعه و دستیابی به عدالت است. در شرایط نابرابری گسترده درآمدها، کیفیت زندگی انسانی، سلامت روابط اجتماعی و اعتماد اجتماعی رو به افول می‌گذارد و در نتیجه، بهروزی و شادکامی فردی و خانوادگی رو به زوال می‌رود. مفهوم نابرابری اقتصادی و اجتماعی را در معنای وسیع آن یعنی در سطح کلان در سطح جامعه‌ها می‌توان در نظر آورد یا حتی در سطح خرد، در روابط میان فردی و خانوادگی می‌توان مورد تأمل قرار داد و در هر دو سطح، وقتی ساخت رابطه مورد توجه قرار می‌گیرد و مشخص می‌شود که به‌جای روابط افقی برابرگرایانه، شاهد حاکمیت ساخت روابط عمودی نابرابر یا به عبارتی ساخت رابطه فرادست - فرودست هستیم، تبعات منفی آن تمامی شئون زندگی اجتماعی را هدف قرار می‌دهد و این تبعات منفی، چه آنان که در رده‌های بالاتر از منظر پایگاه اقتصادی و اجتماعی قرار دارند و چه آنها که در مراتب پایین سلسله‌مراتب قرار دارند را متضرر می‌کند.
یافته‌های پژوهشی جامع که در کتاب ریچارد ویلکینسون و کیت پیکت، استادان دانشگاه‌های انگلستان منتشر شده، درصدد تصحیح این باور غلط است که ثروتمندان از مضرات نابرابری‌ای که در نتیجه آن، ایشان در پایگاه بالاتری قرار گرفته‌اند مصون‌اند و فقط اقشار پایین‌تر هستند که دچار آسیب و بیماری و کیفیت نامطلوب زندگی‌اند. صرف آگاهی به شدت میزان نابرابری در هر جامعه به‌عنوان پیشبین برای توصیف شرایطی عمل می‌کند که در آن شاهد انواع نابهنجاری‌ها، جرايم، خشونت، اعتیاد و رفتارهای ضداجتماعی هستیم. نتیجه تحقیق سی‌ساله این دو آکادمیسین انگلیسی که آن را در این کتاب، با عنوان «چگونه جوامع برابرتر همواره وضعیت و عملکرد بهتری دارند» منتشر کرده‌اند، به‌وضوح نشان می‌دهد که نابرابری گسترده در سطوح میانگین درآمد اقشار مختلف، مستقیما روی وضعیت سلامت روانی - اجتماعی و دیگر ابعاد زندگی اجتماعی اثر سوء می‌گذارد و به پدیده‌هایی چون چاقی مفرط، خشونت، نسبت افراد زندانی، افت تحصیلی، مصرف بیشتر مواد مخدر، زایمان‌های خارج از چارچوب ازدواج و نظایر آن در زندگی مجموعه افراد آن جامعه منجر می‌شود. شواهدی عرضه شده است که رابطه روشنی را میان نابرابری بیشتر و میزان‌های قتل بیشتر در جوامع نشان می‌دهد و آشکار شده است که به موازات افزایش نابرابری، جرایم خشن نیز افزایش می‌یابد.
 درباره تأثیر نابرابری درآمدی بر کیفیت زندگی و روابط بین فردی یا خانوادگی صحبت کردید. می‌توانید مثال ملموس‌تری که این رابطه را توضیح بدهد ارائه کنید؟
بله. به تأثیری که جوامع می‌توانند در بهبود استرس در سطح خانواده‌ها داشته باشند اشاره می‌کنم. برخی از جوامع (برابرتر) بیشتر از دیگران با تدارک‌دیدن مرخصی توأم با دستمزد برای مادران شاغل، حتی از اولین لحظه‌های زندگی نوزاد برای ارتقای پیوند ایمن بین مادر و نوزاد، استفاده می‌کنند. داده‌های مربوط به مرکز اطلاع‌رسانی دانشگاه کلمبیا در زمینه تحولات سیاست‌های معطوف به دوران کودکی، جوانی و خانواده، نشان می‌دهد که مناطق برابرتر، دوره‌های طولانی‌تری را برای مرخصی زایمان توأم با دستمزد فراهم می‌کنند. در سوئد، مرخصی زایمان (که می‌تواند بین پدران و مادران بنا به انتخاب خودشان تقسیم شود) شامل ۸۰ درصد حقوق دریافتی تا زمانی است که کودک به ۱۸ ماهگی برسد. یک مرخصی اضافی سه ماهه نیز با میزان حداقل حقوق می‌تواند در اختیار گذاشته شود و تازه پس از آن هم والدین می‌توانند از یک مرخصی سه‌ماهه دیگر بدون دریافت حقوق برخوردار شوند. نروژ، برای والدین اعم از پدر یا مادر، یک مرخصی یک‌ساله با ٨٠ درصد دستمزد یا ۴۲ هفته با صددرصد دستمزد در نظر می‌گیرد. در مقابل، ایالات‌متحده و استرالیا که در رده جوامع با نابرابری بیشتر دسته‌بندی می‌شوند، هیچ مشمولیت قانونی‌ای را برای مرخصی با استفاده از حقوق ندارند- در استرالیا والدین می‌توانند یک سال و در ایالات‌متحده فقط به مدت ١٢ هفته مرخصی بدون حقوق دریافت کنند. همانند فرصت مرخصی برای والدین، جوامع می‌توانند کیفیت سال‌های آغازین دوران کودکی را به شیوه‌های دیگری نظیر تأمین کمک‌هزینه خانواده و مزایای مالیاتی، مسکن رایگان، مراقبت‌های بهداشتی، برنامه‌های ارتقای موازنه بین زندگی و کار، امتیازهای عائله‌مندی و نظایر آن و تأمین آموزش با کیفیت بالا در دوران اولیه رشد کودک ارتقا ببخشند و بر رشد شناختی، جسمانی، عاطفی و اجتماعی انسان‌ها تأثیر بگذارند.
 نابرابری چگونه با چاقی ارتباط پیدا می‌کند؟
بسیاری از مردم بر این باورند که چاقی منشأ ژنتیکی دارد و البته باید گفت ژن‌ها بی‌تردید در آسیب‌پذیربودن افراد در برابر افزایش وزن نقش دارند. اما اپیدمی چاقی، معلول تغییرات در نحوه زندگی‌کردن ماست. در دوره گذار اپیدمیولوژیک، که بیماری‌های مزمن جانشین بیماری‌های عفونی به‌عنوان عوامل اصلی مرگ‌ومیر می‌شوند، توزیع اجتماعی چاقی تغییر می‌کند. در گذشته ثروتمندان چاق و فقرا لاغر بودند، اما این الگوها امروزه در کشورهای توسعه‌یافته معکوس شده است. توین بی، روزنامه‌نگار، با اشاره به میزان‌های بالای چاقی در ایالات‌متحده (با میزان بالای نابرابری درآمدی) و میزان‌های پایین آن در کشورهای اسکاندیناوی (کشورهایی با بالاترین میزان برابری)، به این نتیجه رسیده است که نابرابری درآمدی ممکن است به اپیدمی چاقی کمک کرده باشد و صحبت از این می‌کند که چاقی مقوله‌ای طبقاتی است! گذشته از آن،‌ داده‌های مربوط به چاقی، در کارگروه بین‌المللی مبارزه با چاقی، حکایت از این داشته است که در ایالات‌متحده بیش از ۳۰ درصد از بزرگ‌سالان چاقند: یعنی ۱۲ برابر بیشتر از ژاپن (در زمره برابرترین کشورها) که فقط ۲.۴ درصد از بزرگ‌سالان در آنجا چاق هستند.
 درخصوص تفاوت در سلامت جسمانی هم مقایسه‌هایی با ارجاع به آمارهای کشورهای مختلف بیان می‌فرمایید؟
یکی از مهم‌ترین شاخص‌های مقایسه سلامت جسمانی، شاخص امید به زندگی است. تغییرات چشمگیر در تفاوت‌های درآمدی در بریتانیا در طول دو جنگ جهانی، بهبود سریع امید به زندگی را در پی داشته و در ژاپن، پس از جنگ جهانی دوم که این کشور توسط متفقین و برای خلع‌سلاح اشغال شد، دموکراسی و توزیع مجدد ثروت و قدرت، به اقتصادی مساوات‌طلب و پیشرفت‌هایی کم‌نظیر در سلامت جمعیت انجامید. در مقابل، روسیه از اوایل دهه ۱۹۹۰، از زمان فروپاشی نظام سیاسی متمرکز و حرکت به‌سوی نظام مبتنی‌بر اقتصاد بازار آزاد، به‌همراه افزایش سریع نابرابری درآمدی، کاهش‌های چشمگیری را در امید به زندگی تجربه کرده است.
 نابرابری بر مصرف‌گرایی و رقابت برای مصرف بیشتر هم اثر می‌گذارد؟ مردم به اینکه ببینند ثروتمندان به خرید‌های لوکس دست می‌زنند چگونه واکنش نشان می‌دهند؟
واقعیت این است که مصرف ثروتمندان، رضایتمندی هر فرد دیگری را از آنچه دارد کاهش می‌دهد و نشانه‌ای است از اینکه ما منزلت پایین‌تری داریم و پایین‌تربودن پایگاه ما را به رخمان می‌کشد بنابر این در یک رقابت نابرابر، فشار رقابتی به مصرف را به اوج می‌رساند. آن چیزی که ما در فرهنگ خودمان تحت عنوان چشم‌و‌هم‌چشمی از آن یاد می‌کنیم، نشانی از نگاه حسرت‌بار به دستاوردهای مادی «ازمابهتران» دارد که امروزه هر چه بیشتر مدام در معرض تماشای آن هستیم وقتی که به اتومبیل‌های آخرین مدل و بناهای مسکونی اقشار مرفه، و نوع گذران اوقات فراغت ایشان که مدت‌هاست دیگر کسی ابایی از آشکارکردنشان ندارند، نظر می‌افکنیم. در تلاشی مذبوحانه برای نیل به استانداردهای زندگی بالاتر مادی، گروه‌های وسیعی از مردم ساعات طولانی‌تری کار می‌کنند، کمتر پس‌انداز می‌کنند و تمایل به نمایش‌دادن امتیازات مادی زندگی‌شان با مصرف بیشتر و خرید وسایل لوکس و غیرضروری دارند، درحالی‌که از نقطه‌نظر شاخص‌های زندگی معنوی رو به افول می‌گذارند و کیفیت رابطه‌های انسانی‌شان خدشه‌دار شده است و دوستان خود یا موازین اخلاقی خود را هر روز بیش‌ازپیش از دست می‌دهند. اقتصاددانان امروزه با ارجاع به نظریه طبقه مرفه تورستاین وبلن، که در سال ۱۸۹۹ منتشر شد و اولین اثر در زمینه شناسایی رابطه بین مصرف و قشربندی اجتماعی بود، اصطلاح «تأثیر وبلن» را برای نشان‌دادن شیوه انتخاب کالاها براساس ارزش اجتماعی آنها و نه دلیل مفیدبودن‌شان به کار می‌برند!
 آیا درباره جامعه ایران هم می‌توان گفت در دوره‌هایی که فاصله طبقاتی زیاد شده است یا فاصله میانگین درآمدی زیاد شده است، خشونت و آسیب‌های اجتماعی افزایش یافته است؟
مدتی است که صحبت از روند دوقطبی‌شدن جامعه ایران می‌کنند. چند دهه پیش، از رشد طبقه متوسط در ایران خوشحال بودیم اما به‌تدریج با تغییراتی در رویکردهای سیاست اقتصادی و تبعات آن با افزایش نسبی سهم جمعیت واقع در زیر خط فقر در ایران و گسترش نابرابری‌های درآمدی مواجه شدیم. اینک با توجه به مروری که بر یافته‌ها و شواهد تحقیقاتی داشتیم دور از انتظار نبوده که درباره برخی شاخص‌های نشانگر وضعیت نابسامانی‌های اجتماعی و رفتارهای ضداجتماعی و خشونت و انواع آسیب‌ها با شرایط وخیم‌تری مواجه شده باشیم. افزایش آمار خودکشی، که شکلی از خشونت معطوف‌به‌خود است، افزایش نسبت جرايم و افراد زندانی و سایر اشکال خشونت در جامعه ما نیز مصادیقی در تأیید ارتباط میان گسترش نابرابری‌ها و نابهنجاری‌های اجتماعی به حساب می‌آیند. آماری که اخیرا از سوی سازمان پزشکی قانونی کشور منتشر شده حکایت از این داشته که در ده ماه نخست سال ۱۳۹۳ حدود ٥١١ هزار نفر برای معاینه جسمانی پس از نزاع به پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند دراین‌میان استان‌هایی چون چهارمحال‌وبختیاری، اردبیل، کهگیلویه‌وبویراحمد، البرز، زنجان، آذربایجان‌شرقی، گیلان و کرمانشاه در رده‌های اول قرار دارند.
می‌خواهم باز با ارجاع به مطالب همان کتاب دو دانشمند انگلیسی، درخصوص ارتباط میان نابرابری پایگاه و خشونت توضیح بدهم. در جوامع نابرابرتر، وزن پیش‌داوری‌های رو به پایین (علیه طبقات پایین‌تر) سنگین‌تر می‌شود، یعنی فاصله اجتماعی بیشتری میان‌ داراها در رأس، و ندارها در کف برقرار می‌شود. در واقع نابرابری بیشتر، موجب افزایش پیش‌داوری‌های اجتماعی رو به پایین می‌شود. ما پایگاه اجتماعی خود را از طریق نشان‌دادن فرادستی خود به آنان که فرودست ما هستند، حفظ می‌کنیم. در نتیجه، آنها که از این پایگاه محرومند، سعی می‌کنند تلافی این محرومیت را سر آسیب‌پذیرترین افراد پایین‌تر از خود دربیاورند. وقتی کسی در واکنش به تحریک فردی از پایگاه اجتماعی بالاتر، پرخاشگری خود را متوجه کسانی از پایگاه پایین‌تر می‌کند، در روان‌شناسی از آن با عنوان «پرخاشگری جابه‌جا شده» نام می‌برند. به‌عنوان مثال، مردی که توسط رئیسش در محیط کار تحقیر و سرزنش شده، وقتی به خانه می‌آید، سر زن‌ و فرزندش داد می‌زند؛ این پرخاشگری را در مراتب دیگری در محیط‌های کارگری می‌توان دید که سرکارگر‌ها با کارگران با بی‌عدالتی برخورد می‌کنند و نحوه رفتار مردم در اجتماعات محروم با مهاجران خارجی  یا رفتار زندانیان، که مورد آزار قلدرها قرار گرفته‌اند، با زندانیان ضعیف‌تر از خود در سلسله مراتب زندان به ویژه در ارتباط با متعرضان جنسی نمونه‌هایی از این پرخاشگری و خشونت گسترده است.
 این یافته‌ها چگونه بر سیاست‌گذاری‌های کلان در جوامع می‌تواند تأثیر بگذارد؟
کسانی هستند که با وجود همه شواهد علمی باز به نقش و تأثیر کاهش نابرابری بر سلامت جامعه و ارتقای کیفیت زندگی اجتماعات به دیده تردید می‌نگرند، اما پژوهشگران تأکید دارند بر اینکه دولت‌ها اگر به پیامد‌های وسیع‌شدن تفاوت‌های درآمدی آگاهی داشتند، به‌جای به چالش‌کشیدن نقش علی نابرابری در افزایش مشکلات اجتماعی و سلامت، به پیشگیری از آن مشتاق‌تر می‌بودند و می‌توانستند از شواهد تحقیقاتی مبنی بر اینکه تفاوت‌های بارزتر در پایگاه یا ثروت بین مردم شکاف اجتماعی عمیقی ایجاد می‌کند و در نتیجه به انسجام اجتماعی، اعتماد و مشارکت در زندگی اجتماعی، لطمه می‌زند و به افزایش خشونت می‌انجامد، بهره‌های زیادی ببرند.
با وجود این تصور مدرن که نابرابری امری دائمی و جهانی است، نویسندگان این کتاب متذکر می‌شوند که در دوران تاریخ و پیشاتاریخ بشر، این جوامع به‌شدت نابرابر کنونی‌اند که استثنا هستند.  در بیش از ۹۰ درصد از دوران موجودیت ما به‌عنوان انسان، تقریبا به طور انحصاری در جوامع برابری‌خواه زندگی کرده‌ایم. به مدت دو میلیون سال نوع انسان در گروه‌های گردآورنده و شکارگرا یا چراگر که به طرز چشمگیری برابری‌خواه بودند، زندگی کرده است. نابرابری مدرن با توسعه کشاورزی پدید آمد و گسترش یافت. قبل از این دوره،جوامع، برابری را نه تنها از طریق نهادهای سهم‌دهی غذا و مبادله دوسویه هدایا، بلکه از طریق آنچه راهبردهای ضداستیلا خوانده می‌شده نیز حفظ می‌کردند. در جریان تسهیم، که تسهیم هوشمندانه نیز توصیف شده است، مردم مراقب بودند تا سهم عادلانه خود را دریافت کنند. راهبردهای ضداستیلا که این جوامع به وسیله آن برابری را پاس می‌داشتند، تقریبا به مثابه اتحاد همه علیه هر کسی که احساس خودمختاری و برابری مردم را تهدید می‌کرد، عمل می‌کردند. در مقابل هم برای تقویت شرایط برابری، راهبردهایی نظیر تأکید بر وابستگی متقابل و همکاری است که در آن، امنیت هر فردی به کیفیت رابطه او با دیگران وابسته است و احساس خودارزشمندبینی، کمتر حاصل پایگاه اقتصادی- اجتماعی او و بیشتر ناشی از سهمی است که در رفاه دیگران دارد. راهبردهای وابسته‌ساز یا پیونددهنده affiliative strategies به جای تعقیب آشکار منافع مادی شخصی، بر دوجانبگی، عمل متقابل و قابلیت همدلی و تعهد عاطفی مبتنی هستند.



منبع : روزنامه شرق

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار