المصری مدت سه دهه است که فعالیتهای فلسفی خود را دنبال میکند و نسبت به استفاده ابزاری و برخورد دوگانه با «عقل» انتقادات جدی دارد. به زعم او، ریشه تمام نابسامانیهای دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نبود یک «فرهنگ عقلی» در جامعه است؛ فرهنگی که «تفکر فلسفی» را مقدم بر «علم» و «دین» میداند.
به گزارش عطنا به نقل از ایران، ساعت شش عصر یک روز تابستانی است و من در دفتر «آکادمی حکمت عقلی» واقع در خیابان بوعلیسینای قم منتظر دیدن مردی هستم از تبار مصر که ایران را برای فعالیتهای علمی و فرهنگی خود برگزیده است. او از جایی آمده بود که در کنار تاریخ و تمدن پرآوازهاش، اسامی اشخاصی مانند طه حسین، رشدی راشد، نوال سعداوی، نجیب محفوظ و صلاح عبدالصبور بسرعت از میانه ذهنم عبور میکردند.
در حوزه فکری، «ایران» و «مصر» در منطقه همواره پیشرو بودهاند و دارای اشتراکات فرهنگی بسیار هستند. یک تفاوت عمده آنها این است که ایران پس از ظهور اسلام، زبان فارسی خود را حفظ کرد و کشوری مسلمان در جهان اسلام باقی ماند، اما مصریان با آنکه نژادشان عرب نبود، زبان عربی را پذیرفتند و اینک علاوه بر تعلقشان به جهان عرب زبان در جهان اسلام هم حضور دارند. هر دو کشور تجربههای ناسیونالیستی، انقلابی و تجددگرایی را در کارنامه تاریخ معاصر خود به ثبت رساندهاند و اکنون با گذر از دروازه مدرنیته که زمانی استفاده از دستاوردهای تکنولوژیکی آن به مثابه احیای دوران تمدن طلایی اسلام تلقی میشد، به این باور رسیدهاند که با ورود تجدد، معضلات غرب نیز به درون مرزهای تحت سیطرهشان راه پیدا کرده است.
امروز جهان اسلامی که کتابخانههایش در بلخ و بغداد، تمدن شهریاش در دمشق و بیروت، فرهنگ قومیاش در لیبی و یمن بمباران شده است و رنگ غم را با اندیشههای مهندسیشده افراطگرایانه به هویتش پاشیدهاند، قوام و دوامش وابسته به فرهنگ و سنت غنی ایران و مصر است. با این اوصاف در دوران پرتلاطم امروزی هنوز در عجب باید ماند که چرا امروز این دو فرهنگ و ملت «قریب» به میزان قابل توجهی نسبت به یکدیگر «غریب» هستند؟ به این اعتبار، گفتوگو با دکتر ایمن المصری، رئیس آکادمی حکمت عقلی ، برایم اهمیتی دوچندان داشت.این را هم اضافه کنم که حال و هوای قم خیلی متفاوتتر از گذشته شده است. تعداد زیاد دانشجویان و زائران خارجی در اطراف حرم مشهود است و گویی عربی و انگلیسی جزو زبانهای رایج شهر شده است.
معممهای جوانی که به همراه خانواده در حال خریدن بلیت سینما هستند و مسیر مونوریل مدرنی که با زمختی به بافت معماری سنتی شهر نفوذ کرده است. فضای آکادمیک، راحتی و روحیه پر انرژی خاص خود را دارد و قم را شبیه به یک شهر جدید کرده است.
دکتر المصری در ساعت قرارمان بموقع وارد شد و با سلامی گرم، یکدیگر را برادرانه به آغوش کشیدیم. او از معدود اندیشمندانی است که روحیه حقیقتجویش سبب شد تا پس از گرفتن تخصص پزشکی از دانشگاه بُن آلمان، راهی انگلستان شود و با تحصیل در رشته فلسفه اسلامی و نوشتن پایاننامهای در رابطه با «اصالت وجود» دکترای فلسفه نیز دریافت کند.
المصری مدت سه دهه است که فعالیتهای فلسفی خود را دنبال میکند و نسبت به استفاده ابزاری و برخورد دوگانه با «عقل» انتقادات جدی دارد. به زعم او، ریشه تمام نابسامانیهای دینی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نبود یک «فرهنگ عقلی» در جامعه است؛ فرهنگی که «تفکر فلسفی» را مقدم بر «علم» و «دین» میداند.در «آکادمی حکمت عقلی»، مرکزی که او مدیریتش را بر عهده دارد، بیش از سی جلد کتاب به زبانهای فارسی و عربی در این زمینه به چاپ رسیده است. آنان در بهکارگیری ابزارهای نوین ارتباطی جهت آموزش روش عقلی-برهانی فعال هستند و سعی در عمومیسازی چنین تفکری در جهان اسلام دارند. داشتن 40 هزار بازدیدکننده فعال از پایگاه اینترنتی «آکادمی حکمت عقلی» و ساخت مستندی با عنوان «حقیقت پنهان» گواه این مدعا است.
«فلسفه» علمی است که از حقیقت اشیا و علل اولی در وجود بحث میکند. غایت و هدف فلسفه تشکیل جهانبینی است که به حقیقت انسان و مبدأ و معاد او تعلق میگیرد.
با آنکه دورههای کوتاه مدت علمی در این مرکز برای دانشجویان دانشگاهها و حوزههای علمیه برگزار میشود، اما اکثر مخاطبان این مرکز علمی در خارج از مرزهای ایران هستند و بر همین اساس، آنان زبان عربی را برای ارتباطگیری برگزیدهاند.
فعالیتهای «آکادمی حکمت عقلی» چنان رشد پیدا کرده است که سال گذشته، خبرنگار روزنامه «وال-استریت ژورنال» امریکا نیز برای گفتوگو به دیدار دکتر المصری در قم آمد و گزارشی از فعالیتهای او تهیه کرد.هرچند او مدتی است که دیگر در حرفه پزشکی اشتغال به کار ندارد، اما هماکنون مدیریت گروه «فقه پزشکی» جامعه المصطفی قم را عهدهدار است.
از این استاد دانشگاه تاکنون هشت جلد کتاب به زبان عربی و کتابهای «راه رهایی»، «اصول معرفت شناسی» و «طرح تمدنی حکومت عقلی» به زبان فارسی منتشر شده است. آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتوگوی «گروه اندیشه روزنامه ایران» با دکتر المصری درباره «چیستی فلسفه»، «رابطه فلاسفه با برنامههای توسعه» و «ارزیابی نظام آموزش فلسفه در ایران» است:
با توجه به تجربه علمی شما در مصر، اروپا و ایران، نخستین پرسش من از شما به موضوع «توسعه علمی» اختصاص دارد که اینک در دستور کار اکثر کشورها، بویژه کشورهای اسلامی قرار گرفته است، شما نقش فلاسفه در برنامهریزیهای توسعهای را چگونه ارزیابی میکنید؟
وقتی میخواهیم درباره کار فلسفه و نقش فلاسفه صحبت کنیم باید مشخص کنیم که فلسفه چیست؟ «فلسفه» علمی است که از حقیقت اشیا و علل اولی در وجود بحث میکند. غایت و هدف فلسفه تشکیل جهانبینی است که به حقیقت انسان و مبدأ و معاد او تعلق میگیرد. فلاسفه برای تحقق این هدف فقط از روش «معرفتی عقلی-برهانی» که بر مبادی بدیهی و عقلی محض مبتنی است، بهره گرفتهاند. زیرا همانطور که در منطق ثابت شده است، «برهان» تنها راهی است که حقیقت را همانگونه که هست کشف میکند. بنابراین در زمینه «توسعه علم» همه موضوعات و مسائل کلی مربوط به «جهانبینی» باید فقط از «فلسفه» گرفته شود نه از «علوم» دیگر. پس نقش فلسفه همانا، پر کردن این خلأ است.
حضرت امام صادق(ع) میفرمایند: «خدا رحمت کند کسی را که میداند از کجا آمده و به کجا میرود»؛ فلسفه یعنی همین: «مبدأ و معاد». پس این نقش فلسفه در توسعه علمی و پژوهشی همان تأمین دیدگاه رئالیستی از حقیقت جهان و انسان و معاد است که مقدم بر همه علوم و معارف دیگر است.
علاوه بر این، در علم «معرفتشناسی» که از علوم پایه فلسفه است، همه روشهای معرفتی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند و این علم درباره صلاحیت علمی و حدود آنها بحث میکند. «معرفتشناسی» علم بسیار مهمی است چراکه هر علمی موضوع خاص خود را دارد و باید روش معرفتیای که متناسب با موضوع آن باشد در نظر بگیرند، وگرنه به بیراهه میرود. برهمین اساس، یکی از مهمترین عوامل رکود و انحراف در مسیر توسعه علمی، بویژه در حوزه علومانسانی، عدم شناخت این دسته از روشها یا بهکارگیری نادرست آنها است.
بر این باورم که در عصر حاضر، نه تنها در کشورهای اسلامی، بلکه در کشورهای غربی، برای قرار گرفتن در مسیر توسعه علمی از «فلسفه» و «علوم عقلی» بدرستی بهره نبردهاند. نتیجه چنین رویکردی «انحراف مسیر توسعه علمی» و «تک بعدی شدن همه علوم» است.
یعنی در غرب چه در علوم مربوط به فیزیک و چه در علومانسانی، تنها بر «دانش تجربی» تکیه زده میشود و در چارچوب «یکسانسازی علوم» قرار میگیرد؛ که این صحیح نیست، چراکه موضوعات فیزیک «محسوس» و «مادی» هستند و با تکیه بر چنین رویکردی مسائل «متافیزیکی» مغفول میمانند. متأسفانه شتاب توسعه علمی در حوزه علومانسانی قابل مقایسه با علومتجربی نیست و این، نتیجهای جز رشد تفکرات مادیگرایانه و الحادی نخواهد داشت.
به موضوع «متافیزیک» اشاره کردید، با توجه به اینکه شما «ابنسینا پژوه» هستید و ابنسینا نیز در زمره فیلسوفان متافیزیشن قرار دارد، میخواهم این سؤال را مطرح کنم که چرا اکنون در فضای فکری و اندیشهای جوامع مسلمان، صحبت از مسائل «متافیزیک فلسفی» کمتر دیده میشود و جهانبینی علمی-فلسفی غرب که متافیزیک را قبول ندارد از اقبال بیشتری در این زمینه برخوردار است؟
در دوران قدیم یعنی از زمان ارسطو تا تقریباً یکصد سال پیش، «فلسفه»، «فیزیک» و «ریاضی» در یک بخش بهعنوان «حکمت نظری» قرار میگرفتند، یعنی فیزیک و ریاضی زیر نظر فلسفه بودند و یک فیلسوف علاوه بر فلسفه، به دانش ریاضی و علومتجربی نیز واقف بود. اما متأسفانه اتفاق بدی که افتاد این است که اولاً «متکلمان»، بحث فلسفی درباره «الهیات» را از فیزیک و ریاضی جدا کردند و با محدود کردن حوزه کار فلسفه به موضوعاتی نظیر «ماده» و «صورت»، عنوان میکردند که کار روی مباحث الهی (مانند توحید، روح، نبوت، امامت، معاد) بر عهده آنان است.
شما مشاهده میکنید که هماکنون گروههای فلسفه دانشگاهها زیر نظر دانشکده ادبیات یا علومانسانی فعالیت میکنند و این به معنای علمی ندانستن فلسفه است؛ حتی یونسکو (سازمان علمی، فرهنگی، آموزشی ملل متحد) فلسفه را «تاریخ تفکر انسانی» قلمداد میکند و از آنجا که فلسفه را جزئی از علم به حساب نمیآورد، به بحث درباره مسائل مربوط به «شناخت حقیقت» نمیپردازد. حال وقتی «دین» از
«فلسفه» جدا شود، یعنی تأکیدی بر «عقل» نشود، جامعه دچار افراطیگری، خرافهگرایی و تفریط میشود.
مورد دومی که اتفاق افتاده است به شروع دوران رنسانس در «اروپا» و ظهور عصر «مدرنیته» بازمیگردد که طرح مباحث عقلی در حوزه متافیزیک و مسائل الهی به حاشیه برده شد و کار فلسفی را در پرداخت به موضوعات «ریاضیات و علوم تجربی» محدود کردند. بر همین اساس عنوان میشد که هرچه محسوس نباشد و نتوان آن را در آزمایشگاه مورد بررسی قرار داد، دارای مرتبه علمی نیست! ماحصل زندگی در چنین چارچوبی، پیشرفت مادی و صنعتی و عقبماندگی معنوی و اخلاقی خواهد بود.
چنین رویکردی به معنای «برخورد دوگانه با عقل» است و از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ نمیتوان در پارهای از علوم از عقل بهره گرفت و در باقی موارد آن را ابزاری کارآمد تلقی نکرد.
چگونه میتوان این نظام روشمند را تبیین کرد؟ عدهای مسأله اسلامی کردن علومانسانی را بهعنوان یک راهکار اساسی در این زمینه مطرح میکنند، آیا شما هم با این راهحل همدل هستید؟
بنده با این طرح موافق نیستم و معتقدم که باید علومانسانی را «عقلانی» کرد، چراکه اگر عقلانی کردن علومانسانی را در پیش بگیریم، حتماً اسلامی خواهد شد. این را هم در نظر داشته باشید که مراکز علمی ما یا «حوزه» است یا «دانشگاه»؛ نظام آموزشی در دانشگاه مبتنی بر «تجربه» و «استقراء» است و نظام آموزشی حوزههای علمیه «نقلی» است؛ یعنی هر دوی آنها «عقلی» نیستند!
در طرح مباحث فلسفی، باید «عقل» در اولویت باشد و سپس مسائل دینی و علمی مطرح شود. نظام فلسفی کنونی ایران بر اساس «حکمت متعالیه ملاصدرا» شکل گرفته است که «برهان»، «قرآن» و «عرفان» را در «عرض» یکدیگر قرار میدهد، اما در فلسفه مشایی بوعلیسینا، فارابی و ارسطو اینگونه نیست و «عقل» بر بقیه تقدم دارد. به عبارت دیگر، این «عقل» است که دین را نظارت میکند، نه اینکه با استفاده ابزاری از عقل، قرائت خاص خود را از دین ارائه دهیم.
تحلیل و ارزیابی شما از نظام آموزش فلسفه در ایران چیست؟ آیا در نظام آموزشی دانشگاهایمان توانستهایم رابطه خوبی بین «علم» و «فلسفه» برقرار کنیم؟
«فلسفه» پدر علم است و این پدر اکنون به فراموشی سپرده شده است. موضوع فلسفه عام است و مبتنی بر بدیهیات عقلی ما با استفاده از روش معرفتشناسی برهانی است. اما «علم» مبتنی بر تجربه است و زیر نظر برهان است. بنابراین مشروعیت علمی فیزیک و ریاضی از «فلسفه» نشأت میگیرد.
در نظام آموزشی مدارس از «منطق» و «شناختشناسی» و «فلسفه» خبری نیست و این باعث تقویت حسگرایی و مادیگرایی میشود. اکنون در مدارس و دانشگاهها تنها بحث بیدینی را به طور جدی مطرح میکنیم، این درحالی است که تشخیص درستی در نظام پیرامون این موضوع ترتیب داده نشده است؛ مثلاً راهحل برخورد با بیدینی را تزریق مباحث دینی (از قبیل تشکیل کلاسهای قرآن و گنجاندن واحدهای معارف اسلامی در برنامههای آموزشی) عنوان میکنند، در حالی که مشکل بیدینی به خاطر «اولویت ندادن به عقل» است و با این روشها نمیتوان دانشجویان را همدل و همراه مسائل معنوی کرد. باید توجه داشته باشیم که مباحث دین «محسوس» نیستند و «معقول»اند، بنابراین عقل وقتی ضعیف شود، دین هم ضعیف میشود و ارزشهای معنوی کنار زده میشوند.
مباحث عملی در اجتماع و سیاست از «جهانبینی» یا «ایدئولوژی» سرچشمه میگیرند؛ بر همین اساس، اگر نوع نگرش ما «عقلی» نباشد، میتوان انتظار داشت که برای نمونه با یک جامعه کمونیستی یا مادیگرا یا الحادی روبهرو شویم.
از پسرم پرسیدم که شما در مدرسه درس معارف دینی دارید؟ گفت «بله، اما به آن میگوییم زنگ بیکاری!»، یعنی گویی میخوابند و نمیشنوند که دین چیست! اما در زنگ فیزیک و ریاضی قضیه چنین نیست. غایت چنین نظام آموزشیای «تقویت حس» و «تضعیف عقل» است، لذا این حسگرایی به مادیگرایی میانجامد و حتی علم برای تأمین منافع مادی، فراگرفته میشود. شما اگر از یک دانشآموز دبستانی بپرسید که میخواهی چه کاره شوی؟ پاسخ میدهد: «میخواهم پزشک یا مهندس شوم»؛ یعنی به فکر پول و مقام اجتماعی هستند و این بسیار بد است.
به همین جهت، ما در «آکادمی حکمت عقلی» کتابهایی را به زبان ساده درباره علوم عقلی برای کودکان و نوجوانان تهیه و تنظیم کردهایم. برای جوانان نیز کتابهایی مختصر را در راستای ترویج «فرهنگ عقلی» تدارک دیدهایم که در آن با زبانی ساده و بدور از هرگونه رنگ و بوی مذهبی به مباحثی نظیر روش تفکر، ابزارهای معرفتشناسی، جهانبینی و اخلاق پرداخته شده است؛ چراکه معتقدیم ریشه همه مشکلات ما چه اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی ناشی از «در نظر نگرفتن عقل» است و باید جریان عقلگرا را در جامعه شکل داد و عقل را به جایگاه خودش بازگرداند. باید برای مردم حرف جدید زد؛ آنان گوششان از مباحث سکولارها یا واعظان پر است و این امر ملالآور شده است.
فکر میکنید فلاسفه با «اجتماع» و «سیاست» چه ربط و نسبتی باید داشته باشند؟
مباحث عملی در اجتماع و سیاست از «جهانبینی» یا «ایدئولوژی» سرچشمه میگیرند؛ بر همین اساس، اگر نوع نگرش ما «عقلی» نباشد، میتوان انتظار داشت که برای نمونه با یک جامعه کمونیستی یا مادیگرا یا الحادی روبهرو شویم.
بنابراین فلاسفه و حکما باید عهدهدار تبیین اهداف و سیاستهای کلی جهت هدایت جامعه باشند. البته این مسأله به معنای جدایی فلاسفه از سایر اقشار مردم نیست، بلکه یک فیلسوف باید با استفاده از ابزارهای مختلف تأثیرگذار، مانند هنر و سینما، مبانی فکری و ارزشهای اخلاقی مورد نظر را در جامعه نهادینه کند. یعنی هنرمند مبانی فکری خود را از فیلسوف بگیرد و سپس با زبان خود آنها را به جامعه ارائه کند. ولی متأسفانه در طول تاریخ، دشمنان انسانیت برای اینکه بتوانند براحتی به منافع و اهداف خود برسند، سعی در کنار زدن فلاسفه از ساحت اجتماعی و سیاسی جامعه داشتهاند.
علاوه بر این مسائل، برخی از فلاسفه، انسان را «حیوان اجتماعی» میدانند، به این معنا که نخست انسان موجودی مختار است، دوم اینکه انسان کمالات مادی و معنوی خود را دنبال میکند، سوم اینکه انسان برای تأمین و تحصیل و تکامل مادی و معنوی خود در جامعه زندگی میکند.
در عین حال، دستهای دیگر از فیلسوفان، از جمله ارسطو، انسان را «حیوان سیاسی» معرفی کردهاند که چنین ویژگیهایی دارد؛ «قانونگذار» است، سعی در تشکیل جامعه مدنی دارد، در وجود و مملکت انسان، خواهان حاکمیت عقل است و بر مبنای سهگانه «عفت»، «شجاعت» و «تدبیر» خواهان مدیریت جامعه توسط فیلسوف حکیم و عادل است.
با این تعابیر، تصور میکنید تأثیرگذاری فلاسفه در سیاستها و تصمیمگیریهای کلان کشورهای اسلامی به چه میزان است؟
اهالی سیاست در طول تاریخ سبب شدهاند که فلاسفه در حاشیه زندگی کنند تا بتوانند آزادانه و بدون نظارت عقل و منطق به اعمالی که باب میلشان است، دست بزنند. آنان با پرسشهای عقلی نظیر اینکه «عدالت چیست؟» یا «چرا در جامعه با فلان موضوع مواجه هستیم؟» متنبّه میشوند و نمیتوانند مردم را کورکورانه با سیاستهای ناصواب خود همراه کنند؛ بنابراین نمیخواهند مردم آگاه باشند و نقش فیلسوف هم آگاه کردن مردم است.
دکتر المصری، چه شد که به فلسفه علاقهمند شدید؟ دغدغهتان چه بود که ابتدا پزشکی خواندید و سپس به فلسفه پناه بردید؟
دغدغه اصلی بنده در درجه اول بحث «حقیقتیابی» بود، چراکه فردی حقیقتجو هستم. در ابتدا، پزشکی را بیشتر به سبب شرافت علمش برای تحصیل برگزیدم. شرافت علم نشأت گرفته از شرافت موضوعش است و موضوع طب «جسم انسان» است که برترین موجود در جهان طبیعت به شمار میرود و از جهتی دیگر، روش تحقیق این رشته بر پایههای علمی استوار است.
بعدها به مرور زمان متوجه شدم که علم برتر، درباره «جسم» انسان بحث نمیکند بلکه از «فلسفه خدا» و «افعالش» و «روح» انسان سخن به میان میآورد. همچنین، روش معرفتی فلسفه (مبتنی بر پژوهشهای عقلی-برهانی) برتر از تجربهگرایی است
بوعلیسینا، هم پزشک بود و هم فیلسوف؛ اما کتاب طب پزشکی خود را «قانون» و کتاب فلسفیاش را «شفا» نامیده است. او مرض حقیقی را مرتبط با روح و حقیقت انسان میداند و کتاب فلسفیاش را «شفا» مینامد، درحالی که درمان امراض جسمی نیاز به «قانون» دارند. و اکنون، من هم افتخار میکنم که هم با جسم انسان و هم با روح انسان سروکار دارم.
چرا ایران را برای ادامه کار علمی-فلسفی خود انتخاب کردید؟
برای درس تحصیل و پژوهش در رابطه با درس علوم عقلی، الحق والانصاف که «علوم عقلی اصیل و ناب» در هیچ جای جهان بجز ایران وجود ندارد.