همانگونه که فرهنگ مدرن غرب در گرو حضور تعریف یا بخشی از علم است که مناسب با آن باشد، فرهنگ و تمدن اسلامی نیز در حیات و تداوم خود در گرو حضور علم مناسب با خود است؛ و همانگونه که تمدن اسلامی یا تمدن غرب، علم مناسب با خود را طلب میکنند.
به گزارش عطنا، حجتالاسلام حمید پارسانیا عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در کانال تلگرامی خود نوشت:
سه تلقی پوزیتویستی، تفهمی و پسامدرن از علم، هر یک تفسیری از علم را بههمراه دارند که به اقتضای لوازم منطقی خود، نه با نگاه دینی به هستی و سلوک دینی و نه با تدین و زیست مؤمنانه و نه با فرهنگ و تمدن دینی و اسلامی و نه با تمدن و نصوص روایی و قرآنی سازگارند. این سه تلقی بهرغم اختلافاتی که با یکدیگر دارند از مقتضیات فرهنگ مدرن غرب بوده و از لوازم منطقی رویکرد سکولار و دنیوی به هستی هستند.
نگاه دینی به هستی در گروه اذعان و اعتقاد به هستی قدسی و امر متعالی است و اذعان و اعتقاد به چنین امری به لحاظ منطقی مستلزم پذیرش ارزش علمی مفاهیم و گزارههایی است که از اصل تحقق آن هستی قدسی خبر میدهند؛ یعنی چنین اعتقادی با انکار ارزش علمی گزارههایی که حکایت از امر مقدس و متعالی میکند و با الحاق اینگونه از معارف به قلمرو انسانیات، بهعنوان برساختههای صرفاً فرهنگی
و تاریخی ناسازگار است؛ و این در حالی است که تلقّی پسامدرن با دو تلقّی دیگر در نفی ارزش علمی گزارههای مزبور اختلافی ندارند و اختلاف آنها تنها در کاشفیت و عینی بودن گزارههای محسوس و آزمونپذیر است.
قرآن کریم از بنیاسرائیل بهعنوان کسانی یاد میکند که قضایای علمی را به گزارههای محسوس و آزمونپذیر محدود میکنند و درباره آنها میگوید که به موسی گفتند، ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خداوند را آشکارا ببینیم: «قالو لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة».
در آیات و روایات فراوانی از محسوس و جسمانی نبودن خداوند سبحان سخن گفته شده است و بر این نکته تأکید شده است که خداوند،
با حس شناخته نمیشود و با چشم دیده نمیشود، بلکه علم به او با غیر حس است؛ و این روایات و آیات، با تلقیاتی که امور غیرحسی را معرفت علمی نمیدانند ناسازگار است.
در قرآن کریم، با آن که از حس بهعنوان ابزار شناخت علمی یاد شده است، علم به معرفت حسی محدود نمیشود و از علم عقلی یا علومی که بهوسیله قلب، وحی یا مانند آن تأمین میشوند، سخن گفته شده است. در متون مزبور علوم حسی، عقلی یا وحیانی، علومی، مستقل و گسیخته از یکدیگر نیستند، بلکه علومی وابسته و پیوسته به یکدیگرند به این معنا که کسی که از عقل و قلب سلیم برخوردار نباشد علوم حسی و تجربی او نیز گرفتار آسیب میشود.
فرهنگ و تاریخی که در آن باور، اعتقاد و ایمان دینی وجود دارد، نمیتواند تعریف یا تعاریفی از علم را بپذیرد که امکان شناخت و وصول به حقایق دینی را نفی میکنند و تخم تردید و شک را نسبت به پایهها و بنیادهای ایمان، در درون خود دارند.
فرهنگ و تمدن مدرن با نگاه دنیوی و این جهانی خود، از آرمانهای دینی و معنوی سخن نمیگوید و به زندگی دنیوی و این جهان بسنده کرده است، افراد در این فرهنگ به تناسب رویکرد این جهانی خود، یا به انکار حقایق معنوی میپردازند و مفاهیم دینی را ساختههای ذهنیای میدانند که در خدمت منافع طبقاتی، یا گروهی ایجاد شده یا اینکه اگر به نفی و انکار صریح و آشکار معانی و مفاهیم دینی نپردازند، با دیده تردید و شک در آن نگاه کرده و گاه به دلیل کارکرد مثبت و بیبدیل اجتماعی این معانی از ضرورت حضور آنها، برای تداوم زندگی دنیوی نیز سخن میگویند.
فرهنگی که خصوصیات فوق را دارد با تعریفی از علم یا با بخشی از علم مواجه است که با کارکرد ابزاری خود نیازهای این جهانی آن را نیز تأمین کند و چنین فرهنگی بینیاز از معانی یا مصادیقی از علم است که راه را بر آسمانهای معنوی میگشاید و بلکه، آن بخش از علوم را به دلیل این که زندگی دنیوی او را در معرض پرسش یا چالش قرار میدهد، تاب نمیآورد و از آن اعراض میکند. قرآن کریم، دلیل انحراف برخی از افراد را که علم به مبدأ و معاد و مانند آن را انکار میکنند این میداند که آنها، به دنبال این هستند که به فجور خود عمل کنند «بل یرید الانسان لیفجر امامه».
همانگونه که فرهنگ مدرن غرب در گرو حضور تعریف یا بخشی از علم است که مناسب با آن باشد، فرهنگ و تمدن اسلامی نیز در حیات و تداوم خود در گرو حضور علم مناسب با خود است؛ و همانگونه که تمدن اسلامی یا تمدن غرب، علم مناسب با خود را طلب میکنند، هر معنایی از علم نیز، فرهنگ و تمدن مناسب با خود را به دنبال میآورد و به همین دلیل علم یکی از مفاهیم و معانی کلیدی برای فرهنگهای مختلف بوده و در کنار دیگر مفاهیم پایه و کانونی فرهنگ قرار میگیرد.