۲۹ تير ۱۳۹۶ ۱۷:۴۶
کد خبر: ۱۲۸۶۵۶
behruz farno

آقای بهروز فرنو مدیر بنیاد فردید دیدگاه دکتر ابراهیم فیاض درباره عرفان را به عدم شناخت دقیق از عرفان و صدور حکم بر مبنای ظن و گمان می‌داند.


به گزارش عطنا، بهروز فرنو نقدی بر گفتار دکتر فیاض درباره اشعری‌گری شیعه با عنوان «انجمن حجتیه عرفانی نیست» نوشته است که در روزنامه صبح‌نو منتشر شده است. متن این یادداشت در ادامه می‌آید:


دوشنبه هفته گذشته گفتاری تحت عنوان «پارادیم قاجار» از دکتر فیاض در روزنامه «صبح نو» به چاپ رسید که در آن عرفان اشعری به مثابه مکمل وابستگی به غرب در تاریخ ایران تلقی شده بود. او در این گفتار عرفان شرقی و عرفان غربی را از هم تفکیک کرده  و گفته بود که جریان‌های مختلف فکری در ایران به یکی از این دو نحله متمایل بوده‌اند. حتی جریان‌هایی که در ظاهر با هم متضادند. جریان‌هایی مانند فرهنگستان علوم اسلامی قم، نوصدرایی‌ها، مکتب تفکیک، انجمن حجتیه و... این نقد فیاض به جریان عرفان در گفتارهای گذشته وی هم مشهود است.


از جمله در گفتاری تحت عنوان «تخطی از حکم خدا، وکالت مردم را نقض می‌کند» گفته بود: «هر کس به بعد تاریخی متون توجه کرده است، بلافاصله به «تقریب» رسیده است و هرقدر نگاه تاریخی را کنار گذاشتیم و عرفانی نگاه کردیم، به ضدتقریب و «تکفیر» رسیده‌ایم... انجمن حجتیه و تکفیری‌ها که بنیادگرا (Fundamentalist) هستند، گرایش عرفانی دارند.



عرفان هم اساساً ضد تاریخ است و مسأله‌اش ایمان و عدم ایمان است و در صورت عدم ایمان بلافاصله تکفیر می‌کند و حکم قتل می‌دهد.» این مباحث واکنش یکی از اهالی فلسفه را برانگیخت. آقای بهروز فرنو رئیس بنیاد حکمی- فلسفی فردید در یادداشتی کوتاه به دفاع از حکمت کلی در نگاه عرفانی پرداخته و دیدگاه فیاض را نقد کرده است.


از اشکالات اساسی طرح مسائل فکری در روزگار ما عدم توجه دقیق به مبانی هر علم و اصطلاحات آن در ادوار تفکر است. این اشکال باعث شده هر کس بر اساس ظن و گمان خود هر علمی را به هر گروهی نسبت دهد و مخاطبان خود را کاملاً سردرگم کند.


از مصادیق بارز این‌گونه اظهارنظرها افاضات آقای دکتر ابراهیم فیاض است که عناد خاصی با علم عرفان پیدا کرده، بدون آنکه توضیح بدهد که منظورش از این عرفان چیست. عجیب‌تر آنکه برای احکام بی‌وجه خود جهات تاریخی را هم متذکر می‌شود که در حقیقت اشکال را دوچندان می‌کند.


توجه بفرمایید؛ علم عرفان در میان معارف قدیم به تقسیم علمای علم کلام و در کتبی مثل شرح مقاصد یا گوهر مراد، در زمره علوم چهارگانه حکمی و درایی در مقابل علوم نقلی و روایی است. بدیهی است که هیچ علمی صرفاً روایی یا صرفاً درایتی نیست بلکه مراد در تاکید بر ظاهر کتاب و سنت است یا تفسیر آن.




اگر در روزگار ما عبدالکریم سروش شاگرد قدیم آقای حلبی و ظاهربینی قدیم به شاگردی پوپر و حوزه ظاهربینی جدید رفته است، در ماهیت ظاهربینی او هیچ تحولی پدید نیامده تنها فلسفه و عرفان و مولانا همه می‌روند در ظاهربینی جدید و درست عکس آنچه مقصد و مقصود بوده تعبیر می‌شوند.



وقتی پای تفسیر در کار می‌آید بسته به آن که خبر از مبادی علم محسوب شود یا از مسائل آن، دو دسته علم حکمی داشته‌ایم و همچنین اگر این تفسیر بیشتر اصالت را به ذوق و شهود دهد یا بحث و عقل، باز دو دسته علم جریان داشته است. به این ترتیب علوم چهارگانه حکمی و تفسیری متداول شده است که شامل کلام و فلسفه می‌شده که هر دو عقلی بوده‌اند و عرفان-تصوف و حکمت اشراق که هر دو ذوقی هستند.


ملاحظه می‌شود که در این چهار قسم دو علم حکمی کلام و عرفان تصوف التزام به کتاب و سنت به‌عنوان مبادی علم خود دارند و دو قسم فلسفه و حکمت اشراق چنین التزامی ندارند. بر این اساس تفسیر سوره حمد امام خمینی ؟ره؟  را می‌توان تفسیر عرفانی دانست.


همچنین در انقلاب اسلامی تا آنجایی که وجه ذوقی و تغزلی کلام امام با وجه حماسی انقلاب آمیخت می‌توان انقلاب را هم متأثر از تعالیم عرفانی دانست؛ اما فرقه‌هایی مثل خوارج یا وهابیت یا انجمن حجتیه که کاملاً اهل ظاهر هستند و صرفاً به منقول و خبر اصالت می‌دهند، کاملاً رو در روی علوم حکمی و از آن جمله عرفان هستند و هیچ وجه نظری و تاریخی جز اوهام جناب فیاض بین آن‌ها و عرفان نیست.



در ضمن اگر در روزگار ما عبدالکریم سروش شاگرد قدیم آقای حلبی و ظاهربینی قدیم به شاگردی پوپر و حوزه ظاهربینی جدید رفته است، در ماهیت ظاهربینی او هیچ تحولی پدید نیامده تنها فلسفه و عرفان و مولانا همه می‌روند در ظاهربینی جدید و درست عکس آنچه مقصد و مقصود بوده تعبیر می‌شوند.


مثلاً در حکایت فیل در اتاق تاریک مثنوی که برای نقد نظرگاه‌های ظاهری، جزئی و اعتباری آمده و تمام تاکید مولانا به توجه به کل، باطن و ماهیت امور است، در تفسیر سروش کاملاً بر عکس می‌شود.


شاگردی آقای حلبی را خود عبدالکریم سروش در مصاحبه‌ها گفته و اعتراف کرده که رد کتب بهایی‌ها را خدمت آقای حلبی مباحثه می‌کرده است. به علاوه بورس مدرسه علوی، هنگامی که انجمن، مدار نقد را به سوی مذاهب چپ چرخاند، به آقای سروش داده شد. علاوه بر همه این شواهد وقتی او وارد انگلستان شد نظر ضد فلسفی و حکمی نوکانتی جامعه باز و پوپر را در نقد مذاهب چپ و انقلابی اختیار کرد که با نظرگاه ظاهربینانه انجمن کاملاً تطبیق داشت.


هر دو نظر اخباری است. قدیمی آن بیشتر به خبر به معنی شریعت، اصالت می‌دهد و جدید آن به خبر به معنای علمی آن؛ یعنی یکی ظاهر علم تشریعی را گرفته و یکی ظاهر علم تکوینی را و در هر دو اجتناب از تفکر حکمی به معنای پرسش از کل و ماهیت و حقیقت امور دارند. بر خلاف تلقی حکمی مولانا، در این رویکرد امر اعتباری و نسبی اصالت پیدا می‌کند و موضوع مثل تفسیر جناب فیاض کاملاً وارونه می‌شود.


توجه به ظاهر و باطن، اساس بحث در مذاهب و آیین‌ها و حتی تاریخ فلسفه بوده است. حالا اگر در علوم حکمی و در مقابل آن در مکاتب اخباری قدیم و جدید هم اختلاف است که من منکر این اختلافات نیستم؛ اما باید نسبت به دشمنی با تفکر از هر سنخ که هست در این دوره وانفسا حساس بود.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار