به گزارش عطنا به نقل از ایران، تا جایی که علوم مختلف نشان دادهاند، «قابلیت اندیشیدن به خویشتن» و «میل به تغییر دادن ویژگیهای خویشتن» خصلتهایی منحصر به نوع بشر هستند. امروزه که به مدد صنعت پزشکی-آرایشی، افراد میتوانند حتی شکل اعضای بدن خود را تغییر دهند، ممکن است قابلیت و میل مذکور تواناییای همگانی پنداشته شود. اما واقعیت این است که عملی شدن تمایلات و خواستههای فردی راجع به سیمای ظاهری، در تاریخ بشری سابقهای طولانی ندارد و حتی از منظر علم جامعهشناسی افراد از چنین قابلیتی به نحو کامل بهرهمند نیستند.
نمیتوان از مدهای فراگیر، متنوع و دائماً متغیر پوشش و پیرایش در دورههای پیشامدرن نشانی یافت؛ مثلاً در قرون گذشته، در یک جامعه روستایی، این «سنت» و «عرف» بود که دستکم تا حد زیادی شیوه پوشش و پیرایش افراد را تعیین میکرد؛ طبیعی به نظر میرسید که افراد یک قشر خاص همگی رفتار و سیمای مشابهی داشته باشند. در دوره پیشامدرن، فردیت (تصمیمها و سلایق محقق شدنی فرد) بسیار کمتر از آنچه امروزه -ظاهراً یا واقعاً-مجال بروز یافته، وجود داشت.
علاوه بر این، عموماً خودابرازی و جلب توجه و تأیید دیگران مستلزم «تفاوت» نبود. یعنی اگرچه انسانها در آن دوره نیز به دنبال نمایش خود، جاذبه داشتن و کسب تحسین دیگران بودند اما شیوهها و استراتژیهای آنان برای رسیدن بدین اهداف بسیار به یکدیگر شبیه بود. معیارهای زیبایی، برازندگی، جذابیت و... معیارهایی جمعی و به غایت عمومی بودند. برای ذهن جمعی پیشامدرن، تغییر و متفاوتسازی پوشش و آرایش، یک دغدغه و مسأله نبود، زیرا معیارهای مورد توافق اکثریت اعضای جامعه، نسبت به «تفاوت»، حساسیت مثبتی نداشت.
اما چه چیزی رخ داده که امروزه شاهد انتخاب شیوههای متفاوت و غریب پوشش و پیرایش هستیم؟ چرا افراد با عملهای جراحی مختلف حجم و اندازه اعضای بدن خود را تغییر میدهند؟ چرا در جامعه ما بخش مهمی از دغدغه جوانان و حتی میانسالان به مدیریت ظاهرشان معطوف شده است؟ آیا صرفاً بالا رفتن آگاهی و مطالبهگری افراد نسبت به بدیهیترین مایملک خویش (یعنی بدنشان) چنین تغییر فرهنگیای را در پی داشته است؟ آیا رواج مدگرایی به افزایش فردیت میانجامد و انتخاب مد انتخابی فردی است؟!
گئورگ زیمل، جامعهشناس معروف، معتقد است مد کارکردی دوگانه دارد. مد معمولاً آفریده فرد نیست و همواره بیش از چند نفر بدان گرایش پیدا میکنند، در واقع مد امری گروهی به شمار میآید و نه فردی. پیوستن فرد به مدی گروهی، ازسویی موجب تفاوتیابی او از جامعه میشود و از سوی دیگر وی را به سایر افراد پذیرنده مد شبیه میسازد. بنابراین هنگامی که فردی عادی به مدی خاص گرایش پیدا میکند، او از یک شیوه اجتماعی بسیار عمومی به شیوه اجتماعی کمتر عمومی (که فقط میان پذیرندگان مد مشترک است) انتقال پیدا میکند. از نظر زیمل، این فرآیند با ماهیت بشر همخوان است، زیرا بشر هم به متفاوتشدن و هم به تقلید گرایش دارد و هردو را در مدگرایی کسب میکند.
مناسبات اقتصادی در جهتی سامان یافت که زنان را- باوجود تمام شعارها و ادعاهای حکومتهای مفتخر به دموکراسی- در حاشیه امر تولید و تا جای ممکن بیرون از دایره نگاه داشت: یعنی اوقات فراغت بسیاری به آنها بخشید. بنابراین، اقتصاد مدرن با به کار گماردن بخشی از اعضای هر خانواده، تولید را تنظیم کرد.
برای نمونه در کشور ما انجام عملهای زیبایی چهره، بسیار رواج یافته است، افراد میخواهند چهرهای زیبا و در عین حال متفاوت بیابند، اما حاصل این جراحیها و آرایشها به جای متفاوتسازی افراد به شبیهتر شدن آنها انجامیده است.
برای پیدایش مد، تنها «میل افراد تفاوتطلب» کافی نبوده است، رواج این امر نیازمند مواد اولیه، طراحی و ایدهپردازی و تولید و توزیع انبوه بوده است. برای اینکه کالاها و روشهای جدید مورد استقبال اعضای جامعه قرار گیرند نیز باید نوعی زمینهسازی فرهنگی انجام میگرفت. حتی در صورت تحقق یافتن تمام این موارد، تا زمانی که قشر قابل توجهی از اعضای جامعه بسیاری از ساعات فعال خود را در محل کار میگذراندند و اوقات فراغت اندکی داشتند، رواج و فراگیری مدگرایی ممکن نبود.
مناسبات اقتصادی دوران مدرن به گونهای پیش رفت که از طرفی روز به روز افراد متخصص بیشتری توسط نهاد آموزشی برای مشاغل مختلف آماده و سپس استخدام میشدند، تعداد بالای کارکنان و متخصصان و پیشرفت تکنولوژی که بخشی از کار را انجام میداد، موجب شد میزان کل ساعات کار لازم در جامعه میان تعداد بیشتری از افراد تقسیم شود و میزان ساعات کار هر فرد کاهش یابد، البته یکی از مهمترین سابقههای این امر نیز مبارزات و جنبشهای کارگری بود که قوانینی برای کاهش ساعت کار به تصویب رسانده و بتدریج در سطح جهان لازمالاجرا ساختند.
از طرف دیگر، مناسبات اقتصادی در جهتی سامان یافت که زنان را- باوجود تمام شعارها و ادعاهای حکومتهای مفتخر به دموکراسی- در حاشیه امر تولید و تا جای ممکن بیرون از دایره نگاه داشت: یعنی اوقات فراغت بسیاری به آنها بخشید. بنابراین، اقتصاد مدرن با به کار گماردن بخشی از اعضای هر خانواده، تولید را تنظیم کرد.
سیستمهای مسلط اقتصادی-سیاسی بخوبی بر این واقعیت آگاه بودند که اگر اوقات فراغت پیش آمده برای کارکنان (که بهطور متوسط 8 ساعت در روز کار میکردند) و اوقات فراغت بیشتر اعضای خانواده آنها به حال خود رها شود، امکان شکلگیری و همپیوندی اندیشههای انتقادی علیه ظلمهای رایج سیستم بیشتر میشود. راهحل رندانهای که آگاهانه یا غیرآگاهانه به کار گرفته شد، تنظیم اوقات فراغت بود؛ به گونهای که دغدغهها و نیازهای بیخطر توسط بمباران رسانهای در افراد ترویج داده شود تا آنها بیشتر اوقات فراغت خود را صرف این دغدغهها کنند.
این موفقیت روی دیگری نیز داشت: مصرفکنندگانی بسیار برای تولیدات این سیستم فراهم کرد. افراد از سویی در فرآیند تنظیمشده تولید، کالاها را میساختند و به دلیل ناگزیری بهرهکشی ذاتی سیستم سرمایهداری، بخش عمده ارزش تولید شده توسط آنان، در تملک کارفرما قرار میگرفت و از سوی دیگر در فرآیند تنظیم شده مصرف، باقیمانده اندک ثروتی را که طی فرآیند کار کسب کرده و نیازهای اولیه خود را با آن رفع نموده بودند به خرید کالاهای تبلیغ و ترویج شده همان سیستم اختصاص میدادند. مد نیز بخشی از کالاها و خدماتی است که باقیمانده حقوق کارکنان را به خود اختصاص میدهد.
بنابراین مد پیش از اینکه امری فرهنگی یا روانشناختی باشد، با اقتصاد سیاسی جوامع مرتبط است. یعنی با شیوههایی که ارزش تولید شده توسط کارکنان مختلف را در دو مقطع «کار» و «اوقات فراغت» از آنان اخذ نموده، به تملک سرمایهداران درآورده و مجدداً در فرآیندی اینچنین سرمایهگذاری میکند و علاوه بر این هم و غم افراد در حال گذراندن اوقات فراغت را، به جای ایجاد هویت واقعاً آزادیخواه و استقلالطلب به آزادی و استقلالی صوری (مد) معطوف میسازد؛ بخشی از اعضای خانواده (احتمالاً مردان) را مستقیماً در فرآیند کار مورد بهرهکشی قرار میدهد و مابقی اعضا (احتمالاً زن و فرزندان) را از طریق تعریف و تعیین سلیقههای آنان توسط رسانههای مختلف، به اهرم فشاری برای سوق دادن باقیمانده ثروت خانواده به امور بیخطری همچون «مد» بدل میسازد.
البته این فرآیند در کشورهای توسعهنیافته روایت دقیقاً مشابهی ندارد، زیرا بخش عمدهای از مدهای رایج در آن کشورها وارداتی هستند. برای مثال، قسمت عمدهای از لوازم آرایشی و پوشاک کشور ما وارداتی است، حتی برخی از سبکهای گذران اوقات فراغت مثل سینمارفتن، کافهرفتن، جشن گرفتن، کنسرت رفتن و... با مؤلفههای تقلیدی از فرهنگ غربی انجام میشود. اما مدگرایی، به هر روی، در خدمت فرآیندهای اقتصادیای است که هم خواهان فروش کالاهای خویش و هم خواهان تغییرات فرهنگی در روحیه و سلیقه افرادند، تغییراتی که آنها را نسبت به سیستم اقتصادی تقریباً مسلط جهانی منفعل و پیرو سازد و نیز از سنت و فرهنگ پیشین خویش متمایز کند. ایجاد تمایز فرهنگی در کشورهایی که عرصه فرهنگ، عرصه جولان سیاست تمامیتخواه نیز هست، به نوعی مقاومت نمادین سیاسی بدل میشود.
به نظر میرسد در جهان کنونی که رسانهها بیش از پیش با یکدیگر مرتبط شدهاند و از انیمیشنهایی که برای کودکان پخش میشود تا مجلات مد و فیلمهای تلویزیونی و ماهوارهای همگی در حال تنظیم سلایق افراد هستند، گرایش به مد (یعنی کالاهای تولید شده توسط سیستم اقتصادی مسلط) بیش از اینکه مصداق تلاشی موفق برای «بازهویتیابی» باشد، مصداق پذیرش قواعدی است که دیگران تنظیم میکنند.
کسانی که به قصد تمایزیابی و کسب هویتی یگانه سراغ مد میروند، هدفی متعالی دارند، زیرا بشر اگر تا حد امکان منحصر به فرد باشد و طی خلاقیت و آفرینشگری فردیاش شیوه زیست خود را تعیین کند،شأن انسانی خود را به بهترین شکل پاس داشته است. اما این افراد وسیله و روش ناموفقی برای رسیدن بدین هدف برگزیدهاند. روشی که نه تنها آنها را به این هدف متعالی نخواهد رساند، بلکه به بازتولیدگران انفعال و تقلید در جامعه بدل خواهد کرد. اگر میخواهی یگانه باشی، مد را بساز، نپذیر.