۲۰ تير ۱۳۹۶ ۱۵:۳۰
کد خبر: ۱۲۶۹۳۴
neshast-khabari-korsi-azadandishi-salimi-7

حجت‌الاسلام خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، در این گفتار به این پرسش پاسخ می‌دهد که چرا با تعریف قدیمی فلسفه، فلسفه‌های مضاف و از جمله فلسفه اخلاق شکل نمی‌گیرد و چگونه با بازتعریف فلسفه می‌توان به فلسفه‌های مضاف دست یافت. قسمت اول گفتارهای فلسفه اخلاق او را در ادامه می‌خوانید.


 به گزارش عطنا به نقل از روزنامه صبح نو، قاعدتاً برای آغاز هر دانشی، لازم است به برخی از پرسش‌هایی که قدما از آن به «رئوس ثمانیه» تعبیر می‌کردند، بپردازیم. حداقل باید روشن بشود که فلسفه اخلاق و تعریف آن چیست و چه تفاوتی بین فلسفه اخلاق و با علم اخلاق وجود دارد. دو کتاب از استاد مصباح یزدی درباره فلسفه اخلاق منتشر شده‌اند که ابتدا گزارشی از نظر ایشان درباره فلسفه اخلاق بر اساس این کتاب‌ها می‌دهم. ایشان کتابی دارند به نام «دروس فلسفه اخلاق» که انتشارات اطلاعات در سال 1367 آن را منتشر کرده است. البته خود این درس‌ها به سال 61 برمی‌گردند.



تعریف علم اخلاق، فلسفه اخلاق و فلسفه علم اخلاق


ایشان در این کتاب ابتدا علم اخلاق را تعریف می‌کند و سپس به فلسفه اخلاق و فلسفه علم اخلاق می‌پردازد. استاد در تعریف علم اخلاق می‌فرماید: «علم اخلاق علمی است که از انواع صفات خوب و بد بحث می‌کند. صفاتی که ارتباطی با افعال اختیاری انسان دارد.» پس موضوع علم اخلاق صفات فاضله و صفات رذیله در حوزه افعال اختیاری انسان است. یعنی این صفات باید برای انسان قابل اکتساب یا قابل اجتناب باشد.


آیت‌الله مصباح در تعریف فلسفه اخلاق می‌گوید فلسفه اخلاق دانشی است که از مبادی تصدیقیه علم اخلاق سخن می‌گوید. یعنی همین علم اخلاق، مجموعه‌ای از پرسش‌ها و پیش فرض‌های فلسفی دارد که به آن مبادی تصدیقیه علم اخلاق گفته می‌شود. مثلاً گفته می‌شود معیار خوبی و بدی چیست؟ با چه معیاری می‌توان گفت فلان فعل فضیلت است یا رذیلت؟ حسن است یا قبح؟ باید است یا نباید؟


استاد می‌فرماید فلسفه علم اخلاق دانشی است که موضوع آن علم اخلاق است و درباره چگونگی پیدایش علم اخلاق و تحولات آن و روش‌های علم اخلاق بحث می‌کند. فلسفه اخلاق با فلسفه علم اخلاق متفاوت است. در فلسفه اخلاق به دنبال مبادی تصدیقیه علم اخلاق هستیم. اما در فلسفه علم اخلاق عوامل تاریخی و روشی علم اخلاق مورد بحث قرار می‌گیرد و درباره علم اخلاق تحقق‌یافته سخن گفته می‌شود. ترتیب این سه دانش این گونه است: اول فلسفه اخلاق، دوم علم اخلاق و سوم فلسفه علم اخلاق.



مسائل فلسفه اخلاق چیست؟


کتاب دیگری ایشان دارند به نام «فلسفه اخلاق». این کتاب را شرکت چاپ و نشر بین‌الملل در سال 1381 منتشر کرده است. در این کتاب استاد معنای لغوی اخلاق و معانی اصطلاحی آن و تعریف علم اخلاق را ذکر و بحثی را تحت عنوان انواع پژوهش‌های اخلاقی مطرح کرده است و بعد از آن وارد چیستی فلسفه اخلاق شده و سپس به مسائل فلسفه اخلاق پرداخته است. ایشان در تعریف معنای لغوی اخلاق می‌فرماید: اخلاق جمع خلق است که به معنای سرشت به کار می‌رود اما در اصطلاح، اخلاق پنج معنای مختلف دارد. یکی از معانی، «صفات راسخ نفسانی» است. یعنی صفاتی که ملکه نفسانی بشود. دومین معنا عام‌تر است و به عموم صفات نفسانی، اخلاق گفته می‌شود. سومین معنا «فضایل اخلاقی» است. یعنی همان صفات راسخ نفسانی دارای فضیلت. معنای چهارم، نهاد اخلاقی زندگی است. نهاد یک واقعیت اجتماعی است. در این‌جا نهاد به معنای مدل اخلاقی است که در جامعه تحقق پیدا کرده است. معنای پنجم، نظام رفتاری حاکم بر افراد است.



استاد در این کتاب برای علم اخلاق تعریف مرحوم نراقی را پذیرفته است: «علم اخلاق عبارت است از دانش صفات مهلکه و منجیه و چگونگی متصف شدن و گرویدن به صفات نجات‌بخش و رها شدن از صفات هلاک‌کننده.» سپس ایشان در بخش دیگر کتاب 10 مسأله را برای فلسفه اخلاق برمی‌شمارد:


1- چگونگی پیدایش مفاهیم اخلاقی مثل خوب و بد و حسن و قبح. 2- منشأ پیدایش احکام و دستورات اخلاقی. 3- اخباری یا انشایی بودن گزاره‌های اخلاقی. 4- جایگاه نیت در افعال اخلاقی. در این بحث می‌توانیم بگوییم مثلاً اگر کسی قدرت را برای خدمت بخواهد فعلش اخلاقی است اما اگر به دنبال ارضای میل قدرت‌طلبی باشد، عملش غیراخلاقی است. 5- الزامی بودن احکام اخلاقی. 6- رابطه فعل اخلاقی با پاداش. 7- مبنای احکام اخلاقی و توجیه آن. 8- استدلال‌پذیری یا استدلال‌ناپذیری احکام اخلاقی. 9- ضرورت نظام اخلاقی برای هر جامعه. 10- ارتباط اخلاق با سایر علوم و معارف بشری.



تعریف جدیدی برای فلسفه


تا اینجا به توضیح مباحث استاد مصباح پرداخته شد. برای اینکه دیدگاه خود بنده نسبت به مبحث فلسفه اخلاق روشن شود، لازم است چند واژه تعریف شود؛ 1- فلسفه، 2- اخلاق، 3- انواع مطالعات اخلاقی، 4- فلسفه اخلاق و 5- مسائل فلسفه اخلاق.


معمولاً فلاسفه اسلامی و غربی گفته‌اند که فلسفه دانشی است که از عوارض و احکام موجود به‌ماهو موجود بحث می‌کند. یعنی از اصل وجود. به عبارت دیگر ما گاهی از عوارض یک وجود خاص مانند وجود آسمان و زمین و جانداران بحث می‌کنیم که دانش‌های گوناگون نجوم و زمین‌شناسی و زیست‌شناسی از آن به وجود می‌آید؛ اما همه این موجودات که هریک، ویژگی خاصی دارند، در هر حال دارای وجودند و از این جهت دارای احکام و عوارضی هستند. مثلاً می‌گوییم وجود ذهنی است یا خارجی، یا علت است یا معلول، یا حادث است یا قدیم، یا مجرد است یا مادی. این‌ها همه احکام وجود به‌ما هو وجود است. این عوارض عمومی موجودات را در فلسفه بحث می‌کنند. اگر فلسفه را به معنای فوق بگیریم، از آن فلسفه اخلاق درنمی‌آید. بلکه فلسفه اخلاق در مقابل و قسیم آن قرار می‌گیرد. چرا که از زمان ارسطو گفته‌اند تمام دانش‌ها به حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم می‌شوند. حکمت نظری خودش به فلسفه اولی (عوارض موجود بماهو موجود) فلسفه وسطی (ریاضیات) و فلسفه سفلی (طبیعیات) تقسیم می‌شود. حکمت عملی هم به اخلاق، سیاست مُدُن و تدبیر منزل. البته ارسطو یک حکمت شعری هم دارد که در تاریخ فلسفه اسلامی به آن توجه نشده است. در آن بخشی که مربوط به اخلاق است، مسائل مربوط به فلسفه اخلاق مطرح می‌شده است. ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس به این مسائل پرداخته است. فلسفه اخلاق زیرمجموعه فلسفه اولی نیست بلکه فلسفه اولی زیرمجموعه حکمت نظری است و فلسفه اخلاق زیرمجموعه حکمت عملی بوده و ربطی به هم نداشته است.



انسانِ انضمامی


ما برای این‌که فلسفه اخلاق و سایر فلسفه‌های مضاف به حقایق را زیر مجموعه قرار دهیم، تعریف جدیدی از فلسفه ارائه کرده‌ایم: فلسفه دانشی است که از عوارض و احکام انسان انضمامی بحث می‌کند. این تعریف از خود ماست و دیگران آن را به کار نبرده‌اند. از دل این تعریف فلسفه‌های مضاف بیرون می‌آید. هر انسانی فی‌البداهه وجود خودش را درمی‌یابد. یعنی یک خودشناسی فطری و وجدانی و حضوری همه انسان‌ها دارند. نه «تصور من»، بلکه «خود من». از این منِ حضوری تعبیر کرده‌ام به انسان انضمامی. به تعبیر عرب‌ها «عینی» و به تعبیر انگلیسی زبانان «Concrete»  یعنی واسطه‌ای بین «من» و «من» نیست. وقتی این انسان انضمامی را تحلیل می‌کنید، می‌توانید با روش عقلی از این انسان بحث کنید. در این صورت فلسفه تحقق پیدا می‌کند. پس فلسفه دانشی است که با روش عقلی پیرامون انسان انضمامی بحث  و احکام و عوارض آن را بررسی می‌کند. خواهیم گفت که چگونه از دل این تعریف فلسفه، فلسفه اخلاق بیرون می‌آید.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار