عطاءالله بهمنش، گزارشگر، مدیر ورزشی، روزنامه نگار و مفسر با سابقه ورزشی ایران پس از یک ماه بستری شدن در بیمارستان بهدلیل سکته مغزی، یکشنبه شب و همزمان با روز جهانی ورزشی نویسان در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بانک ملی تهران درگذشت.
به گزارش
عطنا، روزنامه
ایران در مطلبی که روز سه شنبه 13 تیرماه به چاپ رسانده به زندگی و فعالیتهای عطاءالله بهمنش پرداخته است که متن آن به شرح زیل است.
نگاهی به فعالیت های بهمنش
عطاءالله بهمنش، گزارشگر، مدیر ورزشی، روزنامه نگار و مفسر با سابقه ورزشی ایران پس از یک ماه بستری شدن در بیمارستان بهدلیل سکته مغزی، یکشنبه شب و همزمان با روز جهانی ورزشی نویسان در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بانک ملی تهران درگذشت. استاد بهمنش که ۹۴ سال داشت، سالها به علت بیماری از شرایط چندان مناسبی برخوردار نبود. او نخستین گزارشگری زنده ورزشی در رادیو را در سال ۱۳۳۷ برای رقابت دوومیدانی انجام داد. بهمنش نویسندگی را از دی ماه ۱۳۳۰ در مجله ورزشی «نیرو و راستی» شروع کرد. او در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ در نشریه امید ایران مینوشت و پس از آن نیز از نویسندگان اصلی هفته نامه کیهان ورزشی و دنیای ورزش به شمار میآمد و با نشریاتی همچون روزنامه اطلاعات، گلبانگ، روزنامه ری وایران ورزشی نیز همکاری داشت. بیشترین فعالیت بهمنش در زمینه ورزش کشتی بوده است و او چند سال دبیر و نایب رئیس فدراسیون کشتی ایران بود. گروه ورزش روزنامه ایران این ضایعه را به خانواده آن مرحوم و جامعه ورزش ایران تسلیت میگوید.
چهارشنبه؛ برگزاری مراسم تشییع پیکرعطاءالله بهمنش
مراسم تشییع پیکرعطاءالله بهمنش، ساعت 9 صبح روز چهارشنبه 14 تیرماه از ورزشگاه شهید شیرودی واقع در خیابان مفتح جنوبی تهران برگزار شد و پیکر این استاد فقید در قطعه نام آوران بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد
عطاء بهمنش، استاد مسلم کشتی و دوومیدانی و دوستدار فوتبال، گزارشگر درجه یک رادیو و کارشناس کمبدیل ورزش ایران یکشنبه شب با ما وداع کرد و رفت. مرد پرمخاطب ورزشها که زاده کرمانشاه بود و در رسانههای اندک ورزشی و فدراسیونهای کشتی و دوومیدانی در دهه 1340 و اوایل دهه 1350 جای پایی را برای خود باز کرد، ساعت 22:30 یکشنبه در 94 سالگی فوت کرد؛ مردی که نظیرش را بسیار کم به چشم دیدهایم.
استاد همه گزارشگران
سادهترین وجه قضیه این است که او را استاد همه کسانی بدانیم که در امر گزارشگری ورزش در رادیو و تلویزیون و بویژه رادیو سر برآورده و هیچ یک نیز آدمهای کوچکی نبودهاند. عطاء سرآمد همه آنها بود، کسی که فقط با فراز و فرود صدایش هم میتوانست احساس یک مسابقه را منتقل کند. مردی که چون فن و بندهای کشتی را میشناخت، میتوانست بر هر یک از وقایع مسابقه یک شرح فنی لازم را بیاورد و بدون اینکه تلویزیون داشته باشید، انگار مسابقه را میدیدید.
خود «زندگی»
عطاء البته از ورزشهای دیگر هم سررشته داشت و فوتبال را هم خوب گزارش میکرد اما کشتیهای او خود «زندگی» بود. عطاء به قدری در کشتی کارکشته شد که حتی از وی در موارد مختلف آن، نظرخواهی میشد و در فدراسیون دوومیدانی تا مرز دبیری پیش رفت. وی به ورزشهای دیگر هم ورود میکرد و چون فن گزارشگری را نیک میشناخت، طوری شرح واقعه میداد که در هیجان واقعه نبض ماجرا را حس کنید و حس و شوری را که از دل یک مسابقه برمیخاست.
نویسندگی ورزش
عطاء البته روزنامهنگار هم بود و ترجمه هم میکرد. او به لحاظ مهارتش در امر ارتباطات بود که توانست در ورزشهای مختلف دیدگاههایی را ارائه بدهد که هم جایگاه مطبوعات را تقویت کند و هم پلی به سوی ساماندهی بهتر و بیشتر کار ورزش باشد. بهمنش به تلویزیون هم رفت و آنجا هم برنامههای سازندهای داشت اما آنجا میدرخشید که صدایش برای شما از کشتیهای اوج کشور و روالهای بینالمللی آن سخن میگفت. آنجا که برای شما میگفت کشتی تاریخی منصور برزگر با آدولف زیگر آلمانی در المپیک 1972 چرا و چگونه با آن فراز و فرودها همراه شده است.
دوران رکود
بهمنش با همین سلاح آگاهی و البته در گذار زمان به درجهای رسید که واژه استاد برازندهاش شد. با این حال از اوایل دهه 1360 به بعد از این وجود گرانقدر به حد کفایت استفاده نشد. صدا و سیما به گزارشگران جوانتر روی آورد، فدراسیونهای ورزشی سرشار از نفراتی شد که گمان میکردند مدیریت بر ورزش خود را نیک میشناسند و مطبوعات هم تصور داشتند بدون ایده و قلم صاحبنظران هم میتوان به توفیق و فروش کافی رسید. عطاء هم دلسرد شده بود. او در 60 سالگیاش هم پویا و سرحال بود و طوری حرف میزد و شوخی میکرد که انگار با جوانی طرف هستی اما کسی نبود که قدر آن همه توان و استعداد را بداند.
ماجراهای اساطیری
وجه نه چندان پنهان مانده عطاء در ژورنالیسم ورزشی بود و البته در نوشتن کتابها و مجلههایی که به بازیهای المپیک و نظایر آن مربوط میشد. وقتی از پیکارهای اساطیر دوومیدانی چکسلواکی و فنلاند یعنی امیل ژاتوپک و پاوو نورمی در المپیکهای 1952 و 1956 سخن میگفت، انگار زندگی میکند و با کلام او و البته نوشتههایش حس میکردیم چطور جسی اوونس با فتح 4 مدال طلای «دو»های سرعت و پرش طول در المپیک 1936 برلین توی دهان آدولف هیتلر و ماشین جنگی او (حزب نازی) در جنگ جهانی دوم زده است.
عصای دست سالهای پیری
هنر عطاء، همراه ساختن این ویژگیهای متفاوت با خصلتهای نیک خانوادگی بود. او 7 فرزند را یکی بهتر از دیگری پرورش داد که برخی عصای دست او در سالهای پیریاش شدند. دو بار عمل جراحی قلب و دو سه فقره بستری شدن عطاء در بیمارستان در دهههای 1380 و 1390، شادابی او را به حداقل رساند و صدای استاد را خاموش کرد اما رجحان استادان فن و هنرمندان ماندگار این است که هنرشان هرگز از صحنه تاریخ محو نمیشود و در حافظه پیرترها ثبت است.
مروج آیین المپیسم
حضور در ادوار مختلف بازیهای المپیک از 1948 تا 1976 از بهمنش مردی ساخت که میتوانست آیین المپیسم و ایدهآلهای به تاراج رفته بارون پییر دوکوبرتن را بهتر از هر کسی برای شما بشکافد و در عین حال از گلزنی سرنوشتساز همایون بهزادی فقید در یک مسابقه فوتبال ایران طوری برای شما تصویرسازی کند که انگار خودش طراح بازی تیم ایران بوده است.
پیامآور زندگی
بیش از 30 سال زندگی کردن با ایدهها و صدای گزارشگری بهمنش، ما را به این باور رساند که وی پیامآور زندگی و شور و امید و البته خط و ربط استادی برای ما است؛ حتی اگر خودش و پیکرش در روز یکشنبه 11 تیر با ما وداع کرده باشد. اگر «صدا»ست، که همیشه میماند.