«علوم ارتباطات» بهعنوان رشتهای مجزا در علوم انسانی، با «کارکرد سیاسی» آغاز شده است. فعالیتهای نرم رسانهای در جنگهای جهانشمول دوم و «تبلیغات سیاسی» بهواسطه رسانههای یکسویه و تودهای و شیوههای تبلیغ و تأثیر بر افکار، ارتباطات را عنوان یک علم مطرح میکند.
به گزراش عطنا به نقل از روزنامه صبحنو از سوی دیگر، پیکارهای سیاسی انتخاباتی نیز در همان سالها، آنقدر اهمیت یافت که نخستین پژوهشگران ارتباطات مانند لاسول و لازارسفلد، عمده فعالیت علمی خود را متمرکز بر تأثیر رسانهها در رفتار رأیدهندگان کردهاند. بنابراین ارتباطات در کنار جامعهشناسی، بهعنوان ابزار و کارکردی برای «پیشبینیپذیری کنش اجتماعی» و همچنین سیاستگذاری و کنترل کنش مطرح شد.
جامعهشناسی در قامت علم مسائل اجتماعی، رسانهها را وسیلههایی قابلاعتماد و مؤثر برای حل مسئله به نفع نظام قدرت تلقی میکرد؛ اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود. وقوع انقلابهای ارتباطی در پایان قرن 20، ارتباطات را دگرگون و مسئله رسانههای چندسویه، تعاملی و شهروندی را مطرح میکند. در این صورت، ارتباطات مبنایی برای تحلیل نظام قدرت در گفتمانها و به تعبیری دیگر، مهمترین عنصر تحلیل ساختار حوزه عمومی جدید تلقی میشود.
حوزه عمومی به تعبیر هابرماس، عرصه بحث و گفتوگو و استدلال منطقی برای رسیدن به یک تفاهم و توافق ارتباطی و اخلاقی فارغ از ساختارهای قدرت و ثروت و البته در قلمرویی بین دولت و حیطه خصوصی، برای شناخت «منفعت و علاقه جمعی» است که رسانهها در آن، نقشی اساسی دارند. حوزه عمومی با دخالت دولت، سیاستهای حزبی و دستکاری رسانههای جمعی تضعیف میشود؛ اما سؤال اساسی آن است که شکلگیری فضای مجازی، در تضعیف حوزه عمومی قدم برداشته یا موجب تقویت آن میشود؟
این سؤال میتواند نقطه شروعی برای تحلیل کنشگری رسانهای شهروندان ایرانی در تصمیمگیریهای سیاسی اخیر باشد. بنابراین سؤالهایی ازایندست مطرح میشود که حوزه عمومی جامعه ایرانی، چه تحولاتی را طی کرده است و آیا فضای مجازی در ایران، به تقویت یا تضعیف حوزه عمومی منجر شده است؟
«پیشبینیپذیری و کنترل کنشها» در این حوزه عمومی چگونه رخ میدهد؟ نقش طبقات اجتماعی در شکلگیری این حوزه عمومی چیست و سرمایهداری و اقتصاد سیاسی آن، چه نقشی را ایفا میکند؟ پاسخ تام به این پرسشها، بهدلیل «سیالیت روندهای رسانهای» و «وضعیت پیشبینیناپذیر جامعه ایرانی» امکانپذیر نیست. بااینحال، با ذکر شواهدی از پیکارهای سیاسی اخیر در ایران میتوان موقعیت موجود را روشنتر کرد.
سؤال اصلی این است که در سپهر سیاسی ایران، رسانهها، چه نقشی را ایفا کردهاند و آیا این نقش، متغیر تأثیرگذاری در نتایج پیکارهای سیاسی بوده است؟ در پاسخ به این پرسش، نمیتوان نتایج هر دورهای از انتخابات را مبنای تحلیل قرارداد. بااینحال، تا دهه 70، رسانهها رادیو و تلویزیون و مطبوعات- قابلیت کنترل بیشتری داشتهاند. اتفاق اصلی، نه با ظهور ماهوارهها، بلکه با افزایش ضریب نفوذ اینترنت، خصوصاً از اواسط دهه هشتاد شمسی رخ میدهد. بااینحال، همهگیر شدن آن زمانی رخ میدهد که تکنولوژیهای جدید، «تلفنهای همراه هوشمند» را معرفی میکنند و ضریب نفوذ اینترنت بهواسطه موبولیتی آن، از ابتدای دهه 90، افزایش چشمگیری پیدا میکند. اما همزمان، این وقایع تکنولوژیک، چه موقعیتی را در تصمیمگیریهای سیاسی ایجاد کرده است؟ به نظر میرسد که نباید وقایع سال 1388 را در این زمینه دستکم گرفت.
پژوهشهای افکارسنجی، نشان میدهد که ترکیب رأیدهندگان به نامزد مغلوب انتخابات 88، شامل کسانی میشود که اطلاعات خود را از شبکههای اجتماعی دریافت میکنند و به لحاظ اجتماعی نیز، تحصیلکرده، دانشگاهی و متعلق به طبقه متوسط اجتماعی بوده و به عبارتی از حداقلهای اقتصادی برای استفاده و بهرهبرداری از وسایل تکنولوژیک برخوردارند. بعدازاین سال میتوان روندی را در خصوص رفتار رأیدهندگان با توجه به تغییرات تکنولوژیک در حوزه تلفن همراه هوشمند دید که در انتخابات سال 1394 به اوج خود میرسد.
تغییر محسوس تبلیغات انتخاباتی از دیوارهای خیابانهای شهر به حوزه پیامرسان موبایلی تلگرام، پیامهای جدی برای بازیگران سیاسی داشت. بهوضوح میتوان گفت که مشارکت طبقه متوسط اجتماعی در انتخابات از خلال یک پیامرسان تلفن همراه رخ داد. البته این پیامرسان با دیگر نرمافزارهای مشابه خود تفاوت بارزی داشت. سیاست ایجاد کانالهای یکسویه در تلگرام، مهمترین تفاوت آن در قیاس با پیامرسانهای مشابه بود که مهمترین بستر رسانهای برای «پیامهای یکسویه» را ایجاد کرد و «عقبگردی در بهرهگیری از شبکههای اجتماعی در ایران» محسوب میشود. زیرا طراحی این نرمافزار بهگونهای است که «بازگشت به ارتباطات یکسویه تودهای» را نوید میدهد.
بنابر آمار موجود، عمده تولیدات محتوایی در این نرمافزار توسط کانالهای یکسویه و غیرتعاملی رخ میدهد و کاربران نیز در انتشار این پیامهای کنترلشده، بهطور کاملاً ناخواسته، تمام تلاش خود را میکنند. بدون اینکه نظر خود را در خصوص این محتوا منتشر سازند. بنابراین، تلگرام نهتنها از قامت یک پیامرسان خارج نشد، بلکه از مزیتهای شبکههای اجتماعی نیز دور گشت.
این نرمافزار بیشترین تعداد کاربران40 میلیون نفر را در ایران دارد و «اینستاگرام» - که شبکه اجتماعی مبتنی بر تصویر و سبک زندگی کاربران بسیار کمتری دارد و میزان نفوذ آن قابل قیاس با تلگرام نیست. تلگرام و اینستاگرام، تأثیری شگرف در تصمیمگیری سیاسی در سالهای اخیر در ایران داشتهاند. با این تفاوت که تلگرام، میزان کنترل بر حوزه عمومی فضای مجازی در ایران را به میزان زیادی افزایش داده است و اینستاگرام نیز با خاصیت سرگرمی خود، طرفداران زیادی خصوصاً در اقشار جوان جامعه و همچنین طبقه متوسط دارد.
نتیجه آنکه حوزه عمومی شکلگرفته برمبنای این دو نرمافزار و شبکه اجتماعی، به میزان زیادی بازتولید معنایی ارزشهای طبقه متوسط در انتخابات شد. ارزشهایی که مبتنی بر ارزشهای سرمایهداری است و حیات آن را تداوم میبخشد.
از تحلیل اقتصاد سیاسی این حوزه عمومی نیز نباید بهسادگی گذشت. شواهد نشان میدهد که برخلاف تصورات، میزان دخالت قدرتها در حوزه عمومی فضای مجازی، بهمراتب سادهتر از گذشته است و جریانهای اصلی و اولویتها در محتوای شبکههای اجتماعی، بهشدت از سوی صاحبان ثروت و قدرت کنترل میشود.
این امر در ساختار پیامرسان موبایلی تلگرام به اوج خود میرسد و این پیامرسان، تمام قابلیتهای تودهای شدن مجدد پیامهای رسانهای را دارد. از سوی دیگر، وضعیت برابری از میزان و توان استفاده از قابلیتهای جدید مجازی وجود ندارد و حتی میتوان هنوز از «شکاف آگاهی» سخن گفت. بنابراین نمیتوان پذیرفت که در موضوع ایران، حوزه عمومی واقعی مبتنی بر این فضا شکل گرفته است. همهچیز به نفع نظام سرمایهداری تغییر کرده است. حوزه عمومی فضای مجازی در ایران، در خدمت ارزشهای یکسانسازانه سرمایهداری قرار دارد و به شیوهای نابرابر، میزان کنترل کنشها نیز افزایش یافته است.
شهروندان ایرانی که تا پیشازاین با متغیرهای متعدد هویتی و دینی خود، در پیکارهای سیاسی به تصمیم مبادرت میکردند، کنشگر حوزه عمومی فضای مجازی شدهاند و بیشازپیش، رفتار آنان قابل پیشبینی شده است. آنها متأثر از اولویتهای رسانهای، هویت مستقلی ندارند. بنابراین در آینده باید منتظر تحولات اساسیتری در شبکه روابط اجتماعی در ایران، حوزه عمومی و تحولات گفتمانی بود.