این روزها محبت کردن انگار تاوان دارد، چون در اغلب موارد افراد به دلیل انجام هر کار محبتآمیزی با مشکل روبهرو میشوند. در برخی مواقع این نوع رفتارها از سوی دیگران با هدف منفعتطلبی و از سر چشمداشت تعبیر میشود
به گزارش عطنا، روزنامه آرمان امروز در گزارشی به مسئله عاطفه و سواد عاطفی پرداخته است که در ادامه با یکدیگر میخوانیم.
از دیرباز مادرهای ایرانی فرزندانشان را با این بیت «تو نیکی میکن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز» تربیت کردهاند، اما امروزه همین محبت و مهربانی برای برخی هزینههای گزاف داشته است. باید دانست که این طرز تفکر نه تنها برای هیچ جامعهای خوشایند نیست، بلکه در زمینههای مختلف به ویژه همبستگی اجتماعی، جامعه را با چالشهای متعدد مواجه میکند. در بعد خانوادگی هم عدم توجه به سواد عاطفی و برداشتهای سوء نسبت به رفتار طرف مقابل میتواند زمینه بروز طلاق عاطفی و طلاق رسمی را به دنبال داشته باشد.
هر چند روانشناسان عواطف را از بعد فردی مورد بررسی قرار میدهند، اما باید به این امر تاکید داشت که کارکرد عاطفه در اجتماعات و گروههای مختلف از اهمیت برخوردار است. در این وضعیت میتوان عواطف را نه با خردورزی بلکه با بررسی رفتارها مورد توجه قرار داد. در جامعه ما سواد عاطفی و پردازش اطلاعات عاطفی در خانواده و آموزش و پرورش با نارساییهای فراوان روبهروست. این امر را میتوان توسط آسیبشناسان اجتماعی مورد بررسی قرار داد.
سواد عاطفی روابط مبتنی بر عشق و دوستی را در بین افراد خلق میکند، همکاری و تعاون را ممکن میسازد و موجب تسهیل جریان احساسات در جامعه میشود. اغلب افراد جامعه باید مهارتهای لازم را در زمینه عواطف و هیجانات بیاموزند. بعضی افراد در سطح عالی از سواد عاطفی رشد میکنند، اما بخش قابل توجهی از افراد از چگونگی به کارگیری این مهارت مطلع نیستند.
اکثر مردم بر این باورند که با آموزش سواد عاطفی، کنترل خود را بر زندگی شخصی و حرفهای از دست میدهند. البته این ترس کمی قابل توجیه است، زیرا برداشتن سدها و موانعی که مانع از جاری شدن احساسات میشوند، میتواند افراد را دچار مشکل کند. اما سواد عاطفی فقط به معنای رها کردن عواطف و احساسات نیست، بلکه به افراد چگونگی درک، کنترل و اداره احساسات را میدهد.
در برخی مواقع افراد به دلیل بستر خانوادگی سواد عاطفی نداشته و در روند اجتماعی شدن هم این مهارت را نیاموخته اند. بعضی از انسانها در ابراز عواطف خود ضعیف هستند. برخی دیگر نیز در فهم احساسات عاشقانهای که درونشان دارند، دچار کج فهمی هستند. دسته دیگر از افراد هم نمیتوانند احساساتشان را درست تحلیل کنند.
اینجاست که مفهوم بلوغ عاطفی مطرح میشود. فرد باید توسط دیدهها و شنیدههایش سواد عاطفی کسب کند و از طریق این آگاهی، احساساتش را بشناسد و بر آن مسلط باشد و در یک کلام به بلوغ عاطفی دست یابد. وقتی فردی احساساتش را بشناسد و در تعامل با دیگران بیان کند و به کار گیرد، بی شک چنین فردی به بلوغ عاطفی رسیده است.
این فرد میتواند به شکل صحیح احساساتش را ابراز و همچنین احساسات دیگران را به خوبی شناسایی و درک کند. ابراز عواطف و داشتن سواد عاطفی بخشی از هوش هیجانی انسانهاست. انسانهایی که هوش هیجانی بالایی دارند، در برقراری روابط عاطفی قویتر هستند. وقتی فردی احساساتش را بشناسد و در تعامل با دیگران بیان کند و به کار گیرد، میگوییم این فرد به بلوغ عاطفی رسیده است.
رشد عاطفی فرایندی است که از تولد کودک آغاز میشود و والدین نقش مهمی در این میان ایفا میکنند. اولین پیوند دهنده کودک با محیط بیرون مادر است. از این رو نحوه تعامل کودک با دیگر کودکان، تعیین کننده نحوه تعامل او با جهان خارج است. دلبستگی یا پیوند بین مادر و کودک، اولین نیاز کودک برای برقراری ارتباط با جهان خارج است و هر قدر این دلبستگی ایمنتر باشد، جهان برای او ایمنتر میشود.
چنانچه این احساس در دوران رشد و تکامل رو به بهبود نباشد، فرد با همین احساس وارد رابطه زناشویی میشود و دلبستگی ناایمن دارد. این سبک دلبستگی ارتباط مستقیمی با تلاش کودک برای کسب استقلال دارد. کودک از دو تا سه سالگی مفهوم «من»، «اسباب بازی من»، «مادر من» و... را درک میکند و به دنبال کسب هویتش است. او با تکیه بر دلبستگی ایمن که به مادر پیدا کرده به دنبال دست یافتن به استقلال است.
یک پژوهشگر مسائل اجتماعی درباره نحوه به کارگیری عواطف به «آرمان» میگوید: در بدن انسان هیجانات به سرعت افزایش و کاهش مییابد. ممکن است افراد به سرعت هیجان زده شده و از خود واکنش هیجانی نشان دهند که این وضعیت تحت عنوان هیجان زودگذر تعریف میشود. در این شرایط افراد گردش خونشان تغییر میکند، اما در افراد شکلگیری عواطف و خلق طولانیتر است.
ابتدا در روند رشد، عواطف اولیه شکل میگیرد و بعد با رشد شخصیت به نسبت عواطف پایدار شده و بخشی از شخصیت فرد میشود. از ویژگیهای عاطفی انسان در قالب تعریف شخصیت استفاده میشود. حسن عشایری میافزاید: برخی افراد بهرغم کسب درجات علمی و اجتماعی از بعد عاطفی با مشکلات فراوان رو به رو هستند. در ضمن گروهی از افراد به شدت عاطفیاند و در این وضعیت از منطق بی بهرهاند.
او با تاکید بر اینکه در ابتدا عواطف در انسان به شکل اولیه شکل میگیرد، توضیح میدهد: برای مثال کودک به محرکها واکنش عاطفی غیرخردمندانه نشان میدهد. در ضمن اگر بزرگسالان از بعد عاطفی مورد آسیب قرار گیرند به نسبت از خرد هم بیبهره میشوند. در بین انسانها به طور خاص خرد و منطق تحت تاثیر سواد عاطفی قرار دارد.
با پاسخ مناسب به محرکهای کمی و کیفی میتوان عواطف را بررسی کرد. این استاد دانشگاه تاکید میکند: وقتی فرد از بعد روانی و اجتماعی به شکل مناسب رشد کند انتظار میرود تا به طور مناسب به محرکها پاسخ دهد. به گفته عشایری بخشی از عواطف به حدی حساس هستند که میتوانند در بروز خلاقیت هنری تاثیرگذار باشند. برای مثال هنرمندان بدون به کارگیری عاطفه نمیتوانند خلاقیت هنری داشته باشند.
اما هم اکنون در جامعه ما با بررسی رفتارهای عاطفی مثبت امکان بروز سوء تفاهم وجود دارد. درضمن برخی از افراد انتظارات نابجا از واکنشهای عاطفی دارند و در یک کلام باید گفت که آنها «گدای عاطفه و محبت» هستند. محبت بخشی از عاطفه است، اگر فرد از عاطفه کافی در روند زندگی برخوردار نشود این مساله به شخصیت پردازشگر عاطفیاش آسیب میزند.
عواطف را میتوان در فرایند کلامی، ارتباطی و زندگی روزمره بررسی کرد. در این شرایط برخی افراد را میتوان گدای محبت و دسته دیگر را به دلیل تغییر در عواطف خواستار دستیابی به اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... دانست. این عصب شناس میگوید: در ایجاد ارتباطات عواطف میتوانند تاثیرگذار باشد، در این شرایط در انتخابها و ارائه نظرات شاهد برانگیختگی عواطف بر اثر محرکهای دیگر هستیم.
برای مثال یک شخصیت کاریزما بر عواطف جمعی انسانها تاثیرگذار است. در این وضعیت بسیاری از بزرگان جامعه نه تنها صرفا به وسیله خرد بلکه از طریق تاثیرگذاری بر عواطف مردم سازمانبندی رفتار اجتماعی را تغییر میدهند. این نوع تاثیرگذاری میتواند با نتایج مثبت و منفی همراه باشد.
عشایری با بیان اینکه میتوان یک کفه ترازوی عواطف را خردورزی دانست، میافزاید: در این وضعیت علم و دانش در رشد عواطف کمک کننده هستند، اما این امر به هیچ عنوان الزام آور نیست. در افراد، رشد عاطفی، سواد عاطفی و بلوغ عاطفی از تجربههای زندگی، فرهنگی و هنری نشات میگیرد. نباید عاطفه را از عقلانیت و رفتار جمعی جدا دانست، بلکه فرهنگ و هنر میتواند در ایجاد و گسترش عواطف جمعی تاثیرگذار باشد.
در جامعهای که روابط آیینهوار است، ارتباطات کارآمد و پویاست و همه اطلاعات نه در ظرف گلی، بلکه در ظرف شیشهای قرار داده میشود. افراد در سطوح مختلف به همدیگر اعتماد دارند و این به معنی همبستگی اجتماعی است. این همبستگی و اعتماد اجتماعی در سایه شفقت و مهربانی است که ریسمان سرمایههای اجتماعی را محکمتر میکند. اما زمانی که جامعه سرمایه اجتماعیاش را از دست میدهد و در مقابل چشمش فرسایش آن را با حسرت مینگرد، در چنین جامعهای نه سرمایه اجتماعی وجود دارد، نه مهربانی اتفاق میافتد و نه میتوان به صفتهای ارزشی انسانی پرداخت.
به همین دلیل است که باید از پرداخت شعاری به صفتهای والای انسانی همچون شفقت پرهیز و اسباب بزرگی برای جامعهای مهربان را مهیا کرد. در این وضعیت فقط با تغییر نگرش نسبت به جامعه از سوی رسانه ملی و آموزش در آموزش و پرورش میتوان نسبت به تغییر باور همگان نسبت به سواد عاطفی امیدوار بود.