سوال این است که دلایل اصلی رسانهای و اپیدمی شدن موضوعی شبیه «مرگ جان میزوگی» در شبکههای اجتماعی چیست و این که فرهنگ عامه از این اتفاق استقبال میکند و خود به بازنشر این پیامها در فضای رسانهای میپردازد، چیست؟
مسعود تقیآبادی-عطنا؛ همه ما اگر به دوران گذشته خود نگاه کنیم، همواره خاطرات، برنامهها و اتفاقهای زیادی را میتوانیم به یاد آوریم که باعث خنده و ناراحتی ما شده است. خاطراتی که تداعی کننده دورانی است که سرشار از حسرتها و آهها و افسوسها و خندهها و شادیهاست.
نوستالژی در همه افراد وجود دارد، چراکه آنها نیز تاریخی دارند، تاریخی که با نگاه به گذشته خاطراتی را برایشان تداعی میکند. نوستالژی، یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا، اشخاص و موقعیتهای گذشته است که در همه جوانب زندگی راه یافته است. اما شاید برای خیلی از افراد، مسافرت، مدرسه، دانشگاه، فیلمهای قدیمی و آهنگها دارای نوستالژی باشد.
به جرات میتوان گفت یکی از نوستالژیهایی که در اکثر جوانان امروز ایرانی مشترک است، برنامههای کارتونی تلویزیون یا همان به قول امروزیها، انیمیشن است که دورانی تمام هموغم کودکان را به خود اختصاص داده بود؛ برنامههایی که کودکان شر و شور و از نگاه بزرگترها، پرخاشگر آن دوره را حتی برای لحظهای به کودکانی آرام تبدیل میکرد و آنها را آنچنان به خود جذب میکرد که فکر کردن به مسائل دیگر را به فراموشی میسپردند.
چند وقت پیش به پیامهایی در گروههای مختلف تلگرامی برخورد کردم که خاطراتی را برای من زنده کرد و من را به دوردستهایی برد که اکنون فکر کردن به آنها تنها بهیادآورنده خاطراتی است که با «چه دورانی بود»، «یادش بخیر»، «چه زود گذشت»، «کاش میشد به اون دوران برگردیما...»، همراه بود.
اپیدمیشدن یک موضوع نوستالژیک در رسانههای تعاملی، مانند تلگرام، آن هم از دریچه طنز، چیز جدیدی نیست که انتظار آن را نداشته باشیم. این روزها در شبکه تلگرام، پیامهای متعددی درباره یکی از همین برنامه_کودکهای نوستالژیک پخش شده است، بر این محور که «جان میزوگی» یکی از شخصیتهای این کارتون دار فانی را وداع گفته است. کارتون فوتبالیستها، انیمیشینی است که توسط کشور ژاپن در اواخر قرن بیستم ساخته شد و در دهه 1370 در ایران پخش شد. این برنامه آنچنان با استقبال مردم و کودکان مواجه شد که تاکنون با وجود گذشت دو دهه از پخش آن، هنوز بارها از شبکههای مختلف رسانه ملی پخش شده است.
اما حالا، سوال این است که دلایل اصلی رسانهای و اپیدمی شدن موضوعی شبیه «مرگ جان میزوگی» در شبکههای اجتماعی چیست و این که فرهنگ عامه از این اتفاق استقبال میکند و خود به بازنشر این پیامها در فضای رسانهای میپردازد، چیست؟
باید گفت در جامعه رسانهای شده امروز، رسانهها (به مفهوم کلی شامل هر گونه وسیله ارسال پیام اعم از رسانههای جمعی، شبکههای اجتماعی و کانالها) به شخصیترین مسائل افراد هم نفوذ کردهاند و باعث ایجاد نوعی رخوت و سکون در فعالیتهای روزمره افراد شده اند. انسان به تنگآمده در این زنجیره رسانهای، تمام فعالیتهای خود را در قالب رسانههای مختلف انجام میدهد و سعی میکند به انحای گوناگون، زمان خود را سپری کند، تا بدین ترتیب به مشکلات پیش روی خود فکر نکند.
از دیگر سو، در فرهنگ تودهای امروز، مصرفکنندهی به ستوه آمده، باید مدام در جستجوی راههای جدیدی باشد که بتواند از عهده مسئولیتهای سنگینی که کار، عشق و خانواده بر دوش او میگذارند، برآید. تنها برای افراد معدودی، زمانی که برای فراغت کنار میگذارند، موهبتی است برای غنیتر کردن زندگیشان.
به همین دلیل است که آنها رو به سرگرمی میآورند تا معضلات خود را به فراموشی بسپرند. در این بین، مشارکت در فضای رسانهای و بازنشر پیامهای سرگرم کننده با درونمایه طنز، میتواند مرهمی باشد بر دردهای آنها.
فراغت را در بهترین شکل آن، شماری از مشغولیتها میدانند که فرد به اختیار خود، برای استراحت، تفریح و سرگرمی، افزودن به دانش یا توسعه دادن مهارتهایش به کار میگیرد و انجام دادن آنها رضایت خاطر او را فراهم میکند.
درست در همین زمان است که فرد، به فکر سپری کردن زمان خود، آن هم با توسل به اوقات فراغت و مسائلی از این دست است. اما از آنجایی که رسانهای جایگزین و بهتر که بتواند با دیگران تعامل کند و حس خود را با دیگران به اشتراک بگذازند، ندارد، سعی میکند با کنشگری در فضای رسانهای به ارضای لذتهای از دست رفته خود بپردازد و از رسانهها به عنوان «ابژه مسرتبخشی» جهت نیل به این هدف استفاده کند.
اینجاست که پیامهای رسانهای تولیده شده با محوریت طنز در رسانههای تعاملی، به ابژههای مسرتبخشی (دستاویزهای سرگرمکننده) بدل شدهاند که همچون کالا در بازارِ اوقات فراغت توده مصرف میشوند و این در حالی است که این بازار، هر چقدر بر اساس جاذبههای فرهنگ عامه بنا شود، رونق بیشتری خواهد داشت.
این امر به این معناست که رفتار آدمها، کما بیش شالودهای منفعتگرایانه دارد و افراد از کشنگری خود در عرصههای مختلف از جمله فضای مجازی (به عنوان محیطی رسانهای)، احساس لذت و نشاط میکنند.
مشارکت در فرهنگ عامه آن هم به صورت شبکهای، نوعی مقاومت در برابر فرهنگ مسلط هژمونیک است که افراد از آنجایی که فضایی برای ابراز عقیده در رسانههای جریان اصلی نمیبینند، رو به مجراهای جایگزین از جمله تلگرام و... میآورند. زیرا در این تریبونها، فضای بهتری برای پیامرسانی میبینید.
طنز نیز از دیرباز دستمایهای برای جلب توجه مخاطبان و همکاری آنها در فرآیند تاثیرگذاری پیام و نشر آن بوده و تا حدی ریشه در خلق و خوی بسیاری از افراد داشته است؛ به طوری که آنها به فراخور ذات خود به ارسال پیامهای طنز مبادرت میورزند، زیرا ارسال یک پیام طنز از یک پیام جدی بسیار تاثیرگذارتر است.
اما نکتهای که وجود دارد، این است که وقتی یک اتفاق زیاد صورت بگیرد، تبدیل به امری مبتذل میشود. به عنوان مثال، خیل زیاد پیامهای طنز، از جایی به بعد، جنبه اجتماعی و فرهنگی خود را از دست میدهد و تنها وسیلهای برای خنداندن میشود که از هیچگونه هدفی برخوردار نیست. این اتفاق تا جایی پیش میرود که شایعهسازی ایجاد میشود و حقیقت را تحت شعاع قرار میدهد.
خیلیها معتقدند، فرهنگ عامه شکل غنیتر از مشارکت انسانها در دوره مدرن است. به همین دلیل، انسان مدرن در فضای رسانه از قید و بندها و نظم اجتماعی حاکم بر فضای واقعیت رهایی مییابد و به ماجراجویی در این فضا میپردازد و گاه با ایجاد شایعهها و مطالب طنزآمیز که هیچگونه ماهیت خارجی ندارد، باعث سطحی شدن مشارکت و فرهنگ عامه میشود.
این امر به حدی جدی است که «گئورگ زیمل»، جامعهشناس میگوید، در قلمرو اوقات فراغت ماجراجویی رخ میدهد. ماجراجویی نیز این فرصت را برای فرد فراهم میکند که از اجبارها و محدودیتهای چنین نظم اجتماعی رهایی یابد. اما همانگونه که گفت شد، آزادی بیش از حد در این فضای رسانهای ممکن است، دچار کژکارکرد شود و به ابتذال مشارکت و کنشگری بیانجامد.
فضای مجازی دهه شصتیها را کنار هم جمع کرده تا به وضوح از گذشتهها بگویند، از زمانی که همه چیز طعم دیگری داشت، شادیها واقعیتر بود، همه افکار آلوده سیاست نبود، اقتصاد همه ابعاد زندگی را به سلابه نکشیده بود، مردم با همه چیز میساختند و از هرچیزی بهانهای میجستند برای خندیدن و با هم خندیدن.
امروزه افراد به اشکال متفاوتی از فرسایش اجتماعی، انسانی، فرهنگی و اقتصادی مواجه هستند که این شرایط، باعث میشود آنها، طنز و شوخ طبعی را برای تلطیف فضای زندگی خود و جامعه فراهم کنند؛ زیرا معتقدند شوخی و طنز، امری ضروری و دارای کارکرد در زندگی آنهاست؛ به همین دلیل شوخطبعی و مواردی از این دست را لازمه زندگی و به سان اکسیژن برای زیستن میدانند.
روی آوردن به شوخی و اینکه «ایرانیان با همه چیز شوخی میکنند»، یک امر اجتماعی است و ریشه در سنت تاریخی و مولفههای ساختاری زندگی مدرن دارد. به همین دلیل انسانها سعی میکنند، به فراخور زندگی مدرن خود از «شوخی» برای شکل دادن به آن استفاده کنند و با استفاده از شوخ طبعی آن را به کالایی مطلوب برای مصرف فراغتی خود تبدیل کنند. در نهایت نیز میتوانند با استفاده از رسانههای تعاملی، آن شوخی را به پیام تبدیل کرده و با سایر همفکران به اشتراک بگذارند و نوعی فرهنگ شوخطبعی ایرانی را متناسب با خلق و خوی ایرانیان ایجاد کرده و آن را رسانهای کنند.
دیدن مجدد پیامی که برای یک فرد، یادآور گذشتههای دور است، از جذابیت به مراتب بیشتری نسبت به خیل کثیر پیامهایی دارد که ارسال میشود. این امر اگر با علایق یک نسل مطابقت داشته باشد و از خلاقیت فراوانی نیز برخوردار باشد، میتواند باعث شود، که فرهنگ عامه به آن چراغ سبز نشان داده و با نشر پیام، این سلیقه مشترکی جمعی را به وجود آورد.
فرهنگ عامه به دلیل ماهیت خود، آمادگی پذیرش بسیاری از چیزها را دارد، به همین دلیل نیز نشر پیامهایی با مفاهیم نوستالژیک که ریشهای یکسان بین افراد دارند، میتواند در لوای طنز جای خود را در گفتمان فرهنگ عامه باز کرده و مورد استقبال مردم قرار بگیرد.
پیام «مرگ میزوگی» که این روزها به انحای گوناگون نشر میباید نیز، حاصل همین حافظه جمعی مشترک نسلی است که در فرهنگ عامه دارای جایگاه به خصوصی هستند و همین امر نیز باعث اپیدمی شدن یک پیام یا موضوع در رسانههای جایگزین میشود.
مرگ میزوگی، یا به کما رفتنش و حتی خبر تکذیبش و همه آن آمیختگیهای این اسطوره دهه شصتیها با کلیشههای مجازی امروزی از جمله عکس با عباس جدیدی یا عذرخواهی نمادین جمشید مشایخی که به وقایع روز جامعه اشاره دارد، همگی گویای یک چیز است؛ مرگ میزوگی تلنگری است از مرگ یک نسل. مرگ نسل دهه شصت، مرگ «کودکان سی ساله»، که کودکی و جوانی پرتلاطمی را پشت سر گذاشتند، نسلی که سرشار از آرزوها، خاطرات، تلخکامیها و ناکامیها هستند، نسلی که در نوستالژی دست و پا میزنند و شبکههای اجتماعی و فضای مجازی لااقل آنها را کنار هم جمع کرده تا به وضوح از گذشتهها بگویند، از زمانی که همه چیز طعم دیگری داشت، شادیها واقعیتر بود، همه افکار آلوده سیاست نبود، اقتصاد همه ابعاد زندگی را به سلابه نکشیده بود، مردم با همه چیز میساختند و از هرچیزی بهانهای میجستند برای خندیدن و با هم خندیدن.
حالا، هر از چند گاهی، گزارهای از این جهان نوستالژیک سر برون میآورد و این نسل را دوباره به خود میآورد، اتفاقی که هم زیبا و تبسمآور است و هم نگرانکننده و ترسناک.