ساعتی قبل مجتمع تجاری پلاسکو به طور کامل در آتش سوخت و فرو ریخت و نه تنها از دست نیروهای امدادی کاری ساخته نبود بلکه کنجکاویها و تجمع مردم دوربین به دست اتفاقاتی بدتر از جمله مصدوم شدن تعداد زیادی از حاضران را رقم زد.
به گزارش عطنا؛ ساعتی قبل مجتمع تجاری پلاسکو به طور کامل در آتش سوخت و فرو ریخت و نه تنها از دست نیروهای امدادی کاری ساخته نبود بلکه کنجکاویها و تجمع مردم دوربین به دست اتفاقاتی بدتر از جمله مصدوم شدن تعداد زیادی از حاضران را رقم زد
اما این اتفاق چرا افتاد؟ غرض از اتفاق آتشسوزی یا ریزش ساختمان 50 ساله پلاسکو واقع در خیابان جمهوری نیست، غرض نبود مدیریت بحران و بروز خساراتی جانی است که قابل پیشگیری بود.
تصویر اول؛ یکی از ویدیوهای منتشر شده در فضای مجازی لحظات قبل از ریزش ساختمان و توسط شخصی در طبقه همکف ارسال شده است، سوال اینجاست که آن شخص در آن لحظه به همراه خیل جمعیت که در ویدیو به نظر میرسد با آرامش خاصی قدم میزنند،چرا آنجا حضور دارد و کسی مانع حضور او نشده است، چنانکه اکنون از سلامتی او و سایر افراد حاضر در ویدیو خبری در دست نیست.
تصویر دوم؛ سیل جمعیت کنجکاو و ماجراجو در خیابانهای اصلی منتهی به صحنه حادثه. بدتر از کسانی که در عبور و مرور مشاینهای امدادی آمبولانس و آتشنشانی اخلال جدی ایجاد کرده اند، آن دسته از مردمی هستند که روی سقف ماشینها ایستاده و مشغول فیلم گرفتن هستند!
تصویر سوم؛ حضور نیروهای زمینی ارتش برای کنترل اوضاع. سوالی که دغدغه اصلی نگارنده در این سطور است این است که چرا انقدر دیر؟ آیا در کشورهای دیگر ساختمان تجاری آتش نمیگیرد؟ آنها چه میکنند؟ آیا جز این است که نیروهای حفظ نظم همراه با نیروهای امدادی در صحنه حاضر شده و مانع ایجاد تجمع، اغتشاش و اخلال در نظم توسط فیلمبرداران! میشوند؟ در این زمینه ستاد مدیریت بحران تهران باید پاسخگو باشد.
با اکتفا به این سه تصویر، به بررسی ماوقع اتفاق امروز از منظر علم ارتباطات میپردازم.
انبوه خلق اتفاقی، اولین مفهومی است که در این تصاویر دیده میشود. انبوه خلق گروه بیسازمان یا شبهگروهی است که در نتیجه مجاورت مکانی بین عدهای از افراد و در ارتباط با محرک واحدی، شکل میگیرد. چنین انبوهی که بدلیل ازدهام یا حادثه خاصی بهوجود میآید، دارای ویژگیهایی است که آن را با گروه اجتماعی متمایز میکند:
انتقال سریع هیجانات افراد به یکدیگر, بدین صورت که افراد تابع احساسات و هیجانات آنی گردیده و در اندک زمانی هیجانات شدید تمام افراد را فرا میگیرد. شخصیت افراد تحت تاثیر شدید احساسات و هیجانات در جمع مستحیل گردیده و تابعی از هیجانات جمعی میشود. در انبوه خلق تشکل سازمانی دیده نمیشود. بر اساس هدف قبلی و از پیش اندیشیدهای استوار نیست. سرعت انتقال احساسات به حدی است که افراد فرصت تفکر و تعقل در مورد عملی را که انجام میدهند، ندارند.
مفهوم دیگر میل به کنشگری اجتماعی است. قبل از ظهور تکنولوژی به شکل امروزی در چنین اتفاقاتی ناظران هرآنچه میدیدند برای غایبان تعریف میکردند. اما این کنش اطلاعرسانی شفافی حالا جای خود را به انتقال اطلاعات با ابزارهای نوین داده است؛ به این معنا که تعداد زیادی از حاضران که خود را در نقش راوی تعریف میکنند با حضور در صحنه و گرفتن اسناد تصویری و اشتراک آنها به دنبال اهداف ناشناختهای هستند که هنوز برای نگارنده مشخص نیست! اگر از آنها پرسیده شود که چه دلیلی برای عمل خود دارند، هیچ جواب مستدلی ارائه نخواهند داد.
حال باید پرسید، در این بین چرا حاکمیت مسئول اصلی است نه این انبوه شهروندان حاضر در صحنه. ابتد باید پذیرفت که شهروندان خود قربانیان هستند که از سر سهلانگاری و هیجانات آنی جان خود و دیگران را به خطر انداختهاند.
عنصر اصلی که موجب محکوم کردن حاکمیت در این زمینه میشود، کمکاری این نهاد در آموزش و پرورش شهروندان است. ضعف نهادهای مدنی، ضعف رسانهها و بیاعتمادی به رسانههای رسمی و در یک کلام کمبود سرمایه اجتماعی در جامعه از نمودهای این امر هستند.
کمبود سرمایه اجتماعی به معنای نبود اعتماد مردم به یکدیگر، به رسانهها و به حاکمیت است. حال این مقوله چه نقشی در اتفاقی اینچنینی دارد، باید گفت مردمی که به زبان یکدیگر اعتماد ندارند نهایت تمایل را دارند تا خود شاهد ماجرا باشند. به مانند ضربالمثل «شنیدن کی بود مانند دیدن»، این شهروندان صحنه را ترک نمیکنند تا هم خود در جریان دقیق حقایق رویداد قرار بگیرند و عینیت را به چشم نظاره کنند و هم راوی مستندی برای غایبان شوند.
فیلم گرفتن به اسنادی کردن این روایات کمک شایانی میکند. اسنادی کردن ادعاها هم ناشی از همان کمبود سرمایه اجتماعی و عدم اعتماد مردم به یکدیگر است.
اشتراکگذاری لحظهای تصاویر و فیلمهای حادثه گرچه امر اطلاعرسانی را تسهیل بخشیده و کاربران را در جریان اخبار لحظهای و جزئیات قرار میدهد اما نباید فراموش کرد که فضای مجازی یک فضای ارتباطی و اطلاعرسانی غیر رسمی است. افراد حاضر در این فضا جامعه ذرهای را تشکیل میدهند، جامعه نیمهفردگرایی که میل به اطلاعات کوچک و لحظهای در دست «خود» را دارند تا رسانهای رسمی و قاب شده به دیوار به نام تلویزیون.
از آن طرف نقش ارزشمند نیروهای امدادی و آتشنشانان از جان گذشته، بدون اغراق مثل همیشه قابل ستایش و دستبوسی است. اما در یک صورت آنها میتوانند کار خود را بهدرستی انجام دهند و کمترین خسارت را ببینند که مردم از صحنه دور نگه داشته شده و نیروهای حفظ نظم، با حضور به موقع و قاطع مانع شکلگیری انبوه خلق اتفاقی شوند.
همچنین نقش مثبت شبکههای اجتماعی مجازی در مسئله اهدای خون برای مصدومان را نباید نادیده گرفت و شایسته نیست کارکرد مثبت این فضا را از تیغ مطلق نقد بگذرانیم. همچنین نقش سازنده این فضای مجازی برای اطلاع رسانی دقیق، همدلی، همکاری و تسهیل کمک رسانی راه چاره برای مدیریت بحران پیش رو است.
در کل با این تجربه تلخ، باید دریافت که حاکمیت ملی بایسته است تدبیری جدی برای آموزش مردم نه با نگاه عمودی، بلکه از راه اقناع و استدلال بیاندیشد. باید کودکان ما در مدارس مسئولیتپذیر و با اعتماد و دارای سرمایه اجتماعی بار بیایند. باید به این نگاه ملی برسیم که همه نهادهای مسئول در جامعه در جای خود قرار گیرند. رسانهها نقش روایتگری خود را به درست انجام دهند تا شهروندان تبدیل به خبرنگاران غیررسمی-جاندردست تبدیل نشوند. رانندگان بیاموزند که «مسیر نجات» را همیشه در اولویت قرار دهند و این خودخواهیهای نهادینه در فرهنگ جامعه ذرهای را کمی متعادل کنند!
دولت، مجلس، قوهقضاییه و مطبوعات اعم از رسانه ملی و روزنامههای جناحهای سیاسی مختلف فارغ از تناظر آرا به عنوان چهار رکن اصلی جامعه متمدن امروزی، این بُعد فراموش شده حیات اجتماعی ما که همانا «تفکر عقلانی به جای هیجانزدگی آنی» است را دوباره زنده کنند؛ چرا که همه ما مسئولیم.