دايره اصطكاكهاي سياست خارجي ايران در نظام بينالملل، شعاعي به مراتب وسيعتر از دايره موضوع هستهاي است و چه بسا موضوع هستهاي، انعكاس اختلافهاي جديتر است. اصولا در سياست بينالملل، عنصري بهنام «اعتماد» وجود ندارد كه ما بتوانيم آن را با عهد قرارداد به دست آوريم. سياست منافع است و بس.
به گزارش عطنا به نقل از روزنامه آرمان، محمود سریع القلم، استاد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي در یادداشتی در این روزنامه نوشت: يكي از نكاتي كه باراك اوباما و جان كري در طول رفت و برگشتهاي برجام بارها و بارها تكرار كردند اين بود: ما طيفي از اختلافات با ايران داريم. فعلا بر يك اختلاف و حل آن متمركز شدهايم. فعلا ۸ اختلاف ديگر قابل حل نيستند. تعريف خود را از جمهوري اسلامي تغيير ندادهايم و به آن نيز اعتماد نداريم. مبناي برجام، اعتماد نيست بلكه نظارت، حضور، روشهاي ديجيتالي، راستيآزمايي و بازگشت تحريم در صورت تخلف است. ۱۵۵ نفر در تيم آمريكا فعال بودند كه شامل مورخ و روانشناس نيز بودند. در يك فرايند ده ساله، با اِعمال تدريجي تحريمهاي اقتصادي، آمريكا خود را آماده كرد تا به حل و فصل موضوع هستهاي بپردازد. در آمريكا صرفا دستگاههاي دولتي و چند مركز تحقيقاتي در جريان رفت و آمدهاي برجام بودند اما در ايران، موضوع به يك مساله ملي مبدل شد و حتي به صورت دقيقهاي، بسياري آن را دنبال ميكردند. دقت كم تئوريك دستگاه ديپلماسي با رهيافتي كه نسبت به ايران طي دهه گذشته در آمريكا انباشته شده بود و سايه انداختن روش سازمان مللي (سخنراني و تنظيم قطعنامه) بر فرايند برجام، باعث شد تا انتظارات غير واقعي و تحليلهاي احساس محور در ذهن بسياري شكل گيرد و نمايش برجام مهمتر از محتواي آن شود. تاريخ روابط بينالملل نشان ميدهد كه در فرايند حل و فصل موضوعات مهم، حداقل تبليغات بهكار گرفته ميشود. براي مخاطبان و جامعه مدني ايراني توجيه نشد كه برجام، حل و فصل مسائل ايران و آمريكا نيست و حتي مقدمهاي بر گشايش مشكلات ايران و غرب و ايران و منطقه نيز نيست. نظام تحريم عليه ايران بسيار وسيعتر از نظام تحريم هستهاي است. اگر مسائل سياست خارجي ايران با غرب، آمريكا و منطقه را صد بدانيم، اختلاف هستهاي ده از صد است. همانطور كه از متن برجام قابل استناد است حل و فصل موضوع هستهاي، فقط بعضي گشايشها را تسهيل ميكند اما طيفي از اختلافات و تحريمها باقي ميماند. دايره اصطكاكهاي سياست خارجي ايران در نظام بينالملل، شعاعي به مراتب وسيعتر از دايره موضوع هستهاي است و چه بسا موضوع هستهاي، انعكاس اختلافهاي جديتر است. اصولا در سياست بينالملل، عنصري بهنام «اعتماد» وجود ندارد كه ما بتوانيم آن را با عهد قرارداد به دست آوريم. سياست منافع است و بس، حتي ميان انگلستان و آمريكا كه شبيهترين دو كشور در نظام بينالملل هستند. اگر بخواهيم سيستم محاسباتي طرف مقابل را بخوانيم، به نظر ميرسد از اين قرار باشد: آمريكا در همسايگي ايران و خاورميانه، دوستان بلكه متحداني دارد كه ايران هم عليه آنها سخن ميگويد و هم اقدام ميكند. اين متحدان، سيستم عصب آمريكا در خاورميانه هستند. طبق معاهده نامههايي كه آمريكا با متحدان خود دارد، بايد از آنها دفاع كند. اگر ايران توان هستهاي پيدا كند، متحدان آمريكا در خاورميانه، نا امن ميشوند حتي اگر اين توانايي، صرفا يك توان بازدارندگي باشد. چون آمريكا نميتواند اهداف و افكار ايران را تغيير دهد (اختلافات ۸ گانه)، پس بايد عليالحساب در فكر از ميان برداشتن توان هستهاي ايران باشد. چون اختلافات متعدد ديگري وجود دارد، آمريكا فشار خود را بر ايران ادامه ميدهد تا ايران به تدريج از مدار حساسيتهاي آمريكا بيرون برود. عجلهاي هم نيست. اين ذهن طرف مقابل است. بنابراين، ما بايد دقيق باشيم و فهم رياضي گونه محاسبات خارجي را جايگزين پايكوبي نكنيم. درست قالببندي كردن (Framing) مسائل كشور و درست درصدگذاري آنها بسيار تعيينكننده است. وقتي موضوع هستهاي يكنهم است، قاعدتا نبايد آن را هشت نهم جلوه داد. تقابل موجود، گسترده و دامنهدار است. اين يك غفلت تبليغاتي دستگاه ديپلماسي بود كه مسائل سياست خارجي با غرب را به موضوع هستهاي تقليل داد. شاقول انتظارات اشتباه تنظيم شد و انتظارات غيرواقعي در ذهن خاص و عام جا افتاد. در سياست بينالملل، كشورها عموما و دائما اهرم ميسازند تا امتياز بگيرند. روسيه را ببينيد كه پس از سي سال ناگهان وارد خاورميانه شد. هدف اصلي امتياز گرفتن از آمريكا (و تا اندازهاي از اروپا) است. ورود روسيه در سوريه زمينههايي براي موضوع اوكراين، كريمه، كنترل تسليحات دوجانبه با آمريكا، حضور غرب در شرق اروپا و تحريمهاي اقتصادي آمريكا عليه روسيه فراهم ميآورد. اهرم ايران نسبت به آمريكا، منطقه است. قبلا هستهاي هم بود. اهرم آمريكا نسبت به ايران دو مورد است: تحريم و حصار. هدف غرب بسيار وسيعتر از تحريم اقتصادي است: محصور كردن ايران. ميگويد اگر به سراغ متحدان من بروي، من تحريم و حصار را فعال ميكنم. اين حصار از همه نوع است: علمي، فناوري، سرمايهاي، بانكي، تصويري، ارتباطي و سياسي. اين حصار باعث ميشود تا اثرگذاري ايران محدود شود. به انتقال سرمايه و فناوري دسترسي محدود داشته باشد. در مدارهاي كهنه بماند. آنچنان حامي فعال در نظام بينالملل نداشته باشد؛ و شايد يك مورد ديگر: تخريب ايران براي كشورهاي ديگر هزينهاي نداشته باشد. در سياست بينالملل، نه عدالت وجود دارد و نه انصاف و اعتماد، حتي وقتي ۱۴۷ هيات اقتصادي بفرستند. بهترين اهرم ايران در مقابل نظام بينالملل، غرب، شرق و همسايگان، «راضي بودن و اميدوار بودن مردم ايران از زندگي است.» مهمترين پايه امنيت ملي ايران، راضي بودن مردم است. مهمترين اصل در حكمراني، نگاه حلالمسائلي به گرههاي داخلي است. اگر نرخ مهاجرت صفر شود، ايران در بالاترين ردهها، امنيت ملي تضمين شده خواهد داشت. دستگاه ديپلماسي وظيفه دارد جهان را در داخل معرفي كند و ذهنها را دقيق كند. اپراتور بودن حداقل كار است. در نظر داشته باشيم كه صنعت IT در جهان حدود ۴ تريليون دلار، ارزش بازار دارد. امروز مهمترين نهاد اقتصادي كشورها، ديپلماسي اقتصادي است كه فرصتها را از خارج به داخل منتقل ميكند. كشور ما در برابر يك چالش تاريخي- فكري قرار گرفته است. ماهيت بنيادي اين چالش، فكر و تئوري است. كدام تئوري امنيت ايران را تضمين ميكند و او را به يك كشور قدرتمند اقتصادي براي نيم قرن آينده تبديل ميكند؟ اينكه ايران يك قدرت اقتصادي منطقهاي شود، بسيار به نفع اقتصاد، امنيت و مردم ايران است. آينده برجام در گرو فرمولي است كه نيروهاي سياسي داخلي پيرامون توانمندي اقتصاد ملي و جهتگيريهاي سياست خارجي با محوريت يك منطق مشترك به اجماع برسند. اگر خود اين ابتكار عمل را به خرج ندهيم، با شرايط جديدي كه در آمريكا، اروپا و خاورميانه در حال شكلگيري است، عوامل بيروني، تئوري حصار را تشديد خواهند كرد.