تري‌ايگلتون فشار نيروهاي سرمايه‌دار و خشكيدن علوم انساني در غرب را تحلیل می‌کند؛
۲۸ آبان ۱۳۹۵ ۰۰:۲۷
کد خبر: ۵۶۵۱۷
terry-eagleton

وضعيت دانشگاه‌ها و نهاد آموزش عالي وخيم است، مسئله چنان كه از اظهارنظرها برمي‌آيد، به ايران هم اختصاص ندارد و گويا در جوامع توسعه‌يافته‌اي كه زماني فعاليت در دانشگاه‌هاي‌شان آرزوي دانش‌پژوهان بود، وضع بر همين منوال است. حتي دانشگاه‌هاي قديمي و باسابقه و سابقا خوشنامي چون آكسفورد و كمبريج. در يادداشت تلخ و طنزآميز پيش رو، ‌تري ايگلتون اگرچه بحث را با توصيف دانشگاهي در كشوري در آسياي شرقي آغاز مي‌كند، اما خيلي زود نشان مي‌دهد كه وضعيت دانشگاه‌ها در كشورهاي غربي نيز چندان بهتر نيست و روند پولي شدن دانشگاه‌ها به مرگ تدريجي آنها انجاميده است.


به گزارش عطنا، ايگلتون، نظريه‌پرداز و منتقد ادبي برجسته بريتانيايي براي فارسي زبانان انديشمندي آشناست، ايشان با او و آثارش آشنا هستند. ايگلتون، استاد برجسته ادبيات انگليسي در دانشگاه لنكستر است، او تاكنون بيش از 50 كتاب نگاشته كه شناخته‌شده‌ترين آنها يعني درآمدي بر نظريه ادبي (١٩٨٣ توسط عباس مخبر به فارسي ترجمه شده است) تاكنون در ٧٥٠ هزار نسخه به فروش رفته است. ايگلتون همچنين منتقد سرسخت جريان پست مدرن است و در اين زمينه آثار متعددي چون توهمات پست مدرنيسم (١٩٩٦) نوشته است.


در ادامه نوشتار ايگلتون را به نقل از فرهنگ امروز مي‌خوانيم:



بكشيدش!


تري ايگلتون، نظريه‌پرداز و منتقد ادبي


مترجم، محمدهادي جمالي


چند سال پيش، رييس دانشگاهي در آسيا، دانشگاهش را كه از لحاظ تكنولوژيك بسيار پيشرفته بود، با غرور و نخوت به من نشان داد. همان‌گونه كه شايسته چنين شخصيت‌هاي برجسته‌اي است، وي توسط دو دستيار جوان تنومند با كت‌وشلوار سياه و سايه‌هاشان همراهي مي‌شد و من شك نداشتم كه زير كت‌شان يواشكي كلاشنيكف حمل مي‌كردند. رييس بعد از آن كه با آب‌وتاب در مورد كسب‌وكار تازه و درخشانش در مورد راه‌اندازي مدرسه و موسسه ايالتي هنر براي مطالعات رشته مديريت! صحبت مي‌كرد، اندكي دست نگه داشت تا ستايش‌هاي اغراق‌آميز مرا بشنود. من در عوض، اظهار كردم گويي هيچ‌گونه مطالعات انتقادي از هيچ‌نوعي در دانشگاه او وجود ندارد.


وي طوري هاج‌وواج به من نگاه كرد كه انگار از او پرسيده بودم سالانه به چند نفر در رشته رقص دكترا مي‌دهند. با حالتي تقريبا خشك پاسخ داد: «نظر شما مورد توجه قرار خواهد گرفت.» وي سپس يك تكه كوچك از تكنولوژي باب روز را از جيبش درآورد. با تكاني بازش كرد و چند واژه مختصر كره‌اي در آن زمزمه كرد كه احتمالاً معنايش ‌بايد چيزي در اين حدود مي‌بود: «بكشيدش». سپس ليموزيني به طول يك زمين كريكت نزديك شد و رييس را كه در ميان دو مباشر گردن‌كلفتش سنگر گرفته بود، با خود برد. من ماشينش را كه داشت از نظر دور مي‌شد نظاره مي‌كردم و در اين فكر بودم كه چه زماني حكم اعدامم اجرا خواهد شد.


اين اتفاق در كره جنوبي افتاد، اما مي‌توانست در سرتاسر اين كره خاكي نيز رخ دهد. از كيپ تاون تا ريكجويك (مركز بزرگ‌ترين شهر ايسلند) و از سيدني تا سائوپائولو، رويدادي به اهميت انقلاب كوبا يا تسخير عراق به طور ثابت و استواري در جريان است: مرگ تدريجي دانشگاه به عنوان مركز مطالعات نقدِ انساني. دانشگاه‌ها كه در بريتانيا تاريخي هشتصدساله دارند، به طور سنتي به عنوان برج عاج به تمسخر گرفته شده‌اند كه البته همواره مقداري از حقيقت در اين اتهام نهفته است. با اين حال، فاصله‌اي كه آنها بين خودشان و جامعه در مقياسي بزرگ به وجود آورده‌اند، به آنها اجازه مي‌دهد تا در ارزش‌ها، هدف‌ها و آرمان‌هاي نظم اجتماعي كه در پي حيات مختصر عملي خود به‌شكلي آشفته به هم متصل شده‌اند، تعمق كنند و قادر به انتقاد از خود باشند و از اين طريق، اين اتهام را به همان اندازه كه حقيقت دارد، رد كنند.




امريكايي‌سازي بدون تجمل


در سرتاسر جهان، آن فاصله انتقادي رفته‌رفته در حال تقليل يافتن به هيچ است. به همين شكل، نهادهايي كه اراسموس و جان ميلتون، اينشتين و مونتي پيتون را به دنيا تحويل دادند، كم‌كم تسليم اولويت چهره‌هاي سرسخت سرمايه‌داري جهاني مي‌شوند. مقدار بسيار زيادي از اين جريان براي خوانندگان امريكايي آشنا خواهد بود. استانفورد و ام‌آي‌تي نخستين نمونه‌هاي عيني دانشگاه‌هاي كارآفريني را راه انداختند. آنچه در بريتانيا ظهور پيدا كرده، اما مي‌توان آن را امريكايي‌سازي بدون تجمل خواند. حداقل بدون تجمل بخش‌هاي آموزشي خصوصي امريكايي.


اين روند همچنين در دانشگاه‌هاي سنتي و بااصالت انگليسي نظير آكسفورد و كمبريج در حال رخ دادن است. دانشگاه‌هايي كه همواره خود را به‌واسطه موقوفات و هداياي سخاوتمندانه از گزند نيروهاي اقتصادي بزرگ‌تر محافظت كرده‌اند. سال‌ها پيش وقتي متوجه شدم به يك معنا از من انتظار مي‌رفته تا بيشتر شبيه مديرعامل رفتار كنم تا يك فرد آكادميك، از كرسي دانشگاه آكسفورد استعفا دادم (اتفاقي نادرتر از زلزله‌اي در ادينبرگ). هنگامي كه سي سال پيش براي نخستين‌بار به آكسفورد آمدم، هر نوع كمال‌گرايي شغلي، كسر شأن طبقه اشرافي پنداشته و به چشم تحقير ديده مي‌شد. آن دسته از همكلاسي‌هاي من كه براي گرفتن دكتراي‌شان تلاش زيادي كردند، گاهي اوقات از لقب «آقا» ( Mr) به‌جاي «دكتر»(Dr) استفاده مي‌كردند؛ چرا كه «دكتر» درجه‌اي از كار نافرهيخته به حساب مي‌آمد. به چاپ كتاب به عنوان يك امر عوامانه نگاه مي‌شد. يك مقاله مختصر راجع‌به نحو زبان پرتغالي يا رژيم‌هاي غذايي كارتاژهاي باستاني، تنها هر 10 سال يا بيشتر، مجاز دانسته مي‌شد. پيش‌تر حتي زماني بود كه اساتيد دانشگاه زحمت تنظيم وقت براي دانشجويان‌شان را نيز به خود نمي‌دادند. در عوض دانشجو به‌سادگي به اتاق آنها مي‌آمد و هر وقت كه مايل بود، مباحثه‌اي روشنفكرانه راجع‌به جين اوستين يا ساختار پانكراس راه مي‌انداخت.




قوانين طبقاتي به جاي خودمختاري دانشگاه


امروز آكسبريج (تلفيق كمبريج و آكسفورد-م) بسياري از عادات دانشگاهي خود را حفظ مي‌كند. اين اعضاي دانشگاه هستند كه تصميم مي‌گيرند پول دانشگاه را چگونه خرج كنند، چه گل‌هايي در باغ بكارند، پرتره‌هاي چه كسي را در اتاق مشترك سال‌آخري‌ها بياويزند و چگونه به بهترين نحو، به دانشجويان توضيح دهند كه چرا بيشتر وقت‌شان را در انبار نوشيدني‌ها مي‌گذرانند تا در كتابخانه دانشگاه. تمام تصميمات مهم توسط همكاران در طول دوره گرفته مي‌شود و همه‌چيز از امور اقتصادي و مالي گرفته تا اداره كارهاي روزانه، به‌وسيله كميته آكادميك كه در برابر بدنه همكاران به عنوان يك كل، مسوول است، هدايت مي‌شود.


در سال‌هاي اخير، اين نظام قابل تحسين خودراهبري، با تعدادي چالش مركزگرايانه از طرف دانشگاه روبه‌رو شده بود؛ از همان نوعي كه باعث شد من خود از دانشگاه خارج شوم. اما گويا اين چالش همچنان استوار بر جا مانده است. در واقع مي‌توان گفت به‌خاطر آنكه اغلب بخش‌هاي دانشگاه‌هاي آكسبريج موسسه‌هايي پيشامدرن به‌حساب مي‌آيند، مي‌توانند به عنوان مدل دموكراسي مركززدايي‌شده به كار روند كه اين امر با مزاياي شنيعي كه آنها از آن لذت مي‌برند، در تضاد است.


جاي ديگر در بريتانيا، وضعيت بسيار متفاوت است. به‌جاي حكومت اعضاي آكادمي، قوانين طبقاتي حاكم است. اساتيد تازه‌كار اندك، اما سخت‌كوش‌اند و نايب‌رييسان دانشگاه طوري رفتار مي‌كنند كه گويي در حال اداره جنرال‌موتورز هستند. استادان ارشد و قديمي‌تر حالا به مديران ارشد بدل شده‌اند و مدام مشغول رسيدگي و حسابداري هستند. كتاب‌ها (آن پديده‌هاي پيشاتكنولوژيك افسرده‌كننده غارنشين) به طور فزاينده‌اي رو در هم كشيده‌اند. حداقل يك دانشگاه بريتانيايي، تعداد قفسه‌هاي كتاب‌هايي كه اساتيد ممكن است به‌منظور سست كردن «كتابخانه‌هاي شخصي» در دفترشان داشته باشند را محدود كرده است. سطل كاغذزباله‌ها به كميابي «مهماني چاي نخبگان» شده است؛ آن هم با اين توجيه كه از مد افتاده است!



له شدن علوم انساني


مديران بي‌ذوق، فضاي دانشگاه را با خرد تهي و نشانه‌هاي فاقد معناي‌شان پر مي‌كنند و اوامر خود را با بي‌سوادي ادبي هرچه تمام‌تر به شيوه بربريت صادر مي‌كنند. يك نايب‌رييس دانشگاه (اهل ايرلند شمالي)، تنها اتاق عمومي باقي‌مانده در دانشگاه (اتاقي كه دانشجويان و اساتيد مشتركا از آن استفاده مي‌كردند) را به مصادره خود درآورد و آن را تبديل به غذاخوري خصوصي جهت پذيرايي از كله‌گنده‌هاي محلي و كارفرمايان كرد. هنگامي كه دانشجويان در اعتراض، اتاق را اشغال كردند، او به ماموران امنيتي‌اش دستور داد تنها سرويس بهداشتي نزديك آن را با خاك يكسان كنند. معاونين دانشگاه بريتانيايي براي سال‌ها مشغول تخريب دانشگاه‌هاي خودشان بوده‌اند، اما نه به‌ وضوح اين يكي. در همين دانشگاه، ماموران امنيتي اگر دانشجويان را در حال پرسه زدن و بطالت وقت ببينند، آنها را متفرق مي‌كنند. مفهوم ايده‌آل دانشگاه براي‌شان مكاني است بدون اين مخلوقات آشفته و غيرقابل پيش‌بيني.


در دل اين افتضاح، بيشتر از همه، اين علوم انساني است كه له مي‌شود. دولت بريتانيا كماكان به توزيع و اهداي كمك‌هزينه‌هاي تحصيلي به دانشگاه‌هاي علوم، پزشكي، مهندسي و رشته‌هايي از اين قبيل ادامه مي‌دهد، اما دادن هر نوع سرمايه يا بودجه مالي به بخش علوم انساني را متوقف نموده است. اگر اين روند متوقف نشود، خيلي دور از ذهن نيست كل دپارتمان علوم انساني در سال‌هاي آتي به‌تدريج بسته شود. اگر دپارتمان زبان انگليسي از اين وقايع جان سالم به در ببرد، واضح است كه علت آن آموزش استفاده از نقطه‌ويرگول به دانشجويان اقتصاد است كه البته دقيقا به نظر نمي‌رسد آن چيزي باشد كه نورتروپ فراي و ليونل تريلينگ (منتقدين ادبي صاحب‌نام انگليسي) در طرز استفاده از نقطه‌ويرگول در سر داشتند.



رزومه‌هاي قطور


دپارتمان‌هاي علوم انساني در حال حاضر بايد خودشان را عمدتا به‌وسيله شهريه‌اي كه از دانشجويان‌شان دريافت مي‌كنند، تامين كنند كه به‌معناي خصوصي شدن مراكزي است كه منبع اصلي درآمدشان از طريق شهريه دانشجويان است. بدين‌شكل دانشگاه خصوصي كه دولت بريتانيا براي مدت طولاني بر آن پافشاري كرده است، به‌تدريج راه خود را باز مي‌كند. اين در حالي است كه دولت نخست‌وزير (ديويد كامرون) به افزايش مبلغ شهريه مبادرت ورزيده است. دانشجويان كه هرچه بيشتر زير بار قرض و وام‌هاي دانشگاهي مي‌روند، خواستار بالاترين استانداردهاي تدريس و روش‌هاي خصوصي‌تر آموزش (البته به طور كاملا موجه) در قبال پرداخت شهريه‌ هستند، درحالي كه در همين حين، دپارتمان‌هاي علوم انساني از قحطي منابع مالي رو به مرگ‌اند. به‌علاوه امر آموزش براي مدتي است كه نقش حياتي كمتري نسبت به پژوهش در دانشگاه‌ها دارد. اين پژوهش است كه پول‌ساز است و نه كورس‌هاي آموزش «اكسپرسيونيسم» (فرانمايي) يا «رفرماسيون» (اصلاحات) . هر چند سال يك‌بار، دولت بريتانيا بازرسي دقيق و تمام‌عياري در كل سرزمين‌هاي متبوعه انجام مي‌دهد. اين كار به‌منظور اندازه‌گيري بازدهي پژوهش‌ها در هر دپارتمان با نهايت جزييات انجام مي‌گيرد. طبق اين سازوكار است كه وام‌ها و بودجه‌هاي دولتي تخصيص و اهدا مي‌شوند. به همين علت، اساتيد دانشگاه انگيزه كمتري براي امر آموزش دارند و دلايل بي‌شماري دارند تا مقاله‌هاي پژوهشي بي‌نهايت بي‌سروته توليد كنند؛ آن هم صرفا جهت اينكه توليد كرده باشند، مجله‌هاي زايد اينترنتي راه بيندازند،


به‌طور وظيفه‌شناسانه‌اي بيشترين كمك‌هزينه‌هاي پژوهشي را درخواست بدهند، بدون اينكه واقعا به آنها احتياج باشد و ساعت‌هاي متمادي و خوشايندي را درحالي كه بالشت رزومه‌شان را زير سرشان گذاشته‌اند، به آن رزومه شاخ‌وبرگ دهند.




سيرك به جاي دانشگاه


در هر صورت، شكوفايي نوعي از ايدئولوژي مديريتي تزييني و قوانين بي‌رحمانه مالياتي دولت كه باعث افزايش گسترده بروكراسي در تحصيلات عاليه بريتانيا شد، بدين معناست كه اساتيد دانشگاه زمان كافي بسيار كمي براي آماده كردن آموزش‌شان داشته‌اند، حتي اگر اين امر كار ارزشمندي به نظر برسد كه گويا در چند سال اخير اينگونه نبوده است. بازرسان دولتي به مقاله‌هايي با جنگل‌زاري از پاورقي‌ها امتياز اعطا مي‌كنند، اما اين امتيازات كمتر به پرفروش‌ترين كتاب‌هاي درسي كه مخاطب آن دانشجويان و عامه مردم كتابخوان هستند، تعلق مي‌گيرد. اساتيد دانشگاه بيشتر مايل‌اند با مرخصي‌هاي موقت از امر آموزش و اختصاص دادن بيشتر وقتشان به پژوهش، وضعيت موسسه‌شان را ترقي دهند.



استاد به جاي مدير، مشتري به جاي دانشجو


در همين حين كه استادها به مديران بدل مي‌شوند، دانشجويان نيز تبديل به مشتري و مصرف‌كننده مي‌شوند. دانشگاه‌ها به‌منظور تامين و حفاظت از مخارج و شهريه‌شان، يكي‌يكي در تقلا و دست‌وپا زدن غيرمحترمانه‌اي به جان هم مي‌افتند. به‌محض اينكه اين مشتريان به‌سلامت از دروازه‌هاي اين مراكز عبور كردند، بر اساتيد فشاري وارد مي‌شود تا آنها را مردود نكنند؛ چراكه به تبع آن شهريه‌شان را از دست مي‌دهند. عقيده عمومي اين است كه اگر دانشجو مردود شد، مقصر استاد است؛ همان طور كه اگر كسي در بيمارستان بميرد، تقصير بر گردن كاركنان بيمارستان مي‌افتد. يكي از نتايج اين تعقيب داغ جيب دانشجويان، رشد رشته‌هايي است كه درخور آن چيزي است كه بين 20‌ساله‌ها مد روز است. با زبان انگليسي مخصوص خودم، اين يعني ترجيح دادن خون‌آشام‌ها به نيكوكاران (دوره ويكتوريايي)، علاقه‌مندان آماتور يك هنرمند نه چندان معروف به ميشل فوكو، جهان معاصر به قرون وسطا. از اين‌رو، اين همان نيروهاي سياسي و اقتصادي ديرينه است كه سيلاب‌هاي درسي را شكل مي‌دهد. هر دپارتمان زبان انگليسي كه تمام انرژي‌ا ش را معطوف به ادبيات آنگلوساكسوني قرن هجدهم كرد، با دست‌هاي خود، خودش را خفه كرد.


برخي دانشگاه‌هاي بريتانيايي كه چشم طمع به شهريه‌ها بسته‌اند، حالا به دانشجويان غيربرجسته مقطع ليسانس اجازه مي‌دهند تا تحصيلات تكميلي را ادامه دهند و در همين حين، دانشجويان خارجي (با شهريه‌هاي گزافي كه مي‌پردازند)، بدون داشتن تسلط لازم، شروع به گذراندن دوره دكترا مي‌كنند. دپارتمان زبان انگليسي درحالي كه براي مدتي طولاني نوشتن خلاقانه را به عنوان يك سرگرمي عوامانه امريكايي رد مي‌كرد، حالا به تلاش مذبوحانه‌اي جهت استخدام تني چند از نويسندگان كم‌اهميت يا شاعران شكست‌خورده افتاده است تا از اين طريق بتواند انبوه پاينچون‌هاي (نويسندگان درجه‌دو) بالقوه را براي آنكه مخارج خود را از جيب آنها تامين كند، جذب كند. البته با اين آگاهي بدبينانه كه شانس چاپ شدن كتاب اول اين دانشجويان به‌وسيله يك ناشر در لندن كمتر از اين است كه يك شب از خواب بيدار شويد و ببينيد تبديل به يك سوسك غول‌آسا شده‌ايد.


آموزش در اصل بايد پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد، اما اين مساوي پنداشتن خود به عنوان يك مركز خدمات براي سرمايه‌داري جديد نيست. در واقع اگر شما اين مدل بيگانه‌شده يادگيري را به چالش بكشيد، نيازهاي جامعه را به طور بسيار موثرتري پوشش خواهيد داد. دانشگاه‌هاي قرون وسطي به‌شكلي بهتر و آن هم به جامعه‌اي گسترده‌تر خدمت مي‌كردند، ولي آنها اين كار را ضمن توليد پيشوايان روحاني، وكلا، متخصصان الهيات و كارمندان حكومتي كه به ثبات كليسا و دولت كمك مي‌كردند، انجام مي‌دادند، نه از طريق تقبيح هرگونه فعاليت عقلاني كه احتمال به جيب زدن پول‌هاي بادآورده را از بين مي‌برد.




انقراض رشته‌ها


اكنون زمانه عوض شده است. مطابق قوانين دولت بريتانيا، تمام پژوهش‌هاي دانشگاهي كه بودجه عمومي دارند، بايد خود را قسمتي از به‌اصطلاح دانش اقتصادي با يك تاثير قابل اندازه‌گيري بر جامعه بپندارند. چنين تاثيراتي در علوم مهندسي هوانوردي بيشتر قابل سنجش است تا تاريخ باستاني. احتمال اينكه داروسازان در اين مسابقه بهتر از پديدارشناسان عمل كنند، خيلي بيشتر است. موضوعاتي كه بورس‌هاي تحصيلي پرمنفعتي از بخش خصوصي جذب نكنند يا اينكه احتمال كمتري در جذب تعداد بسيار زيادي از دانشجويان داشته باشند، در حالت بحران شديدي غوطه‌ور خواهند ماند. شايستگي دانشگاهي معادل اين است كه چه مقدار پول مي‌توانيد به ارمغان بياوريد. اين در حالي است كه يك دانشجوي تحصيلكرده به عنوان كسي كه قابليت استخدام شدن دارد، تعريف شده است. دوره حاضر، زمان خوبي براي يك خط‌شناس يا سكه‌شناس نيست؛ حرفه‌هايي كه به زودي حتي هجي كردن نامشان را هم فراموش مي‌كنيم، فعاليت‌شان كه ديگر هيچ!


تاثيرات فرعي بودن علوم انساني را مي‌شود تمام‌وكمال حتي در سيستم آموزش مدارس راهنمايي هم حس كرد. جايي كه زبان‌هاي مدرن در سراشيبي پرتگاهي عميق قرار دارند. تاريخ فقط به تاريخ مدرن اطلاق مي‌شود و تدريس دوران كلاسيك به طور عمده‌اي، محدود به مراكز خصوصي نظير كالج اتون شده است. به همين علت است كه بوريس جانسون، از شاگردان قديمي كالج اتون كه هم‌اكنون شهردار لندن است، اظهارات عمومي خود را با برچسب‌هايي از هوراك (شاعر رومي-م) رنگ‌ولعاب مي‌بخشد.


اين حقيقت دارد كه فيلسوفان هميشه مي‌توانند كلاس‌هاي معناي زندگي را سر هر كوچه‌اي برپا كنند يا اينكه زبان‌شناسان مدرن مي‌توانند خود را به طور استراتژيكي در مكان‌هاي عمومي‌اي كه نيازمند تفسير هستند، قرار دهند! در كل اعتقاد بر اين است كه دانشگاه‌ها هستي خود را به عنوان دستيارهاي كمكي به مقاطعه‌كاران و كارآفرينان توجيه كنند. در واقع يك گزارش دولتي، با خونسردي اذعان كرد دانشگاه‌ها بايد به عنوان «سازمان‌هاي مشاورتي» فعاليت كنند. در حقيقت آنها خودشان تبديل به صنايع سودآوري شده‌اند كه هتل‌ها، كنسرت‌ها، رويدادهاي ورزشي و تداركات مجالس را اداره مي‌كنند و مي‌چرخانند.




خشكيدن علوم انساني در بريتانيا


اگر علوم انساني در بريتانيا در حال خشكيدن بر سر شاخه است، علت عمده آن، فشار نيروهاي سرمايه‌دار از يك‌سو و متقابلا ته كشيدن منابع مالي از سوي ديگر است. (سيستم آموزش عالي بريتانيا فاقد سنت‌هاي خيريه و نيكوكارانه امريكايي است. عمدتا به اين دليل كه امريكا ميلياردرهاي بيشتري دارد.) ما همچنان راجع ‌به جامعه‌اي صحبت مي‌كنيم كه در آن برخلاف امريكا، آموزش عالي به طور متداول به عنوان كالا خريدوفروش نمي‌شود. عملا به اعتقاد اكثريت دانشجويان كالج‌هاي بريتانيا، آموزش دوره‌هاي كارشناسي‌ارشد درست شبيه اسكاتلند، بايد به‌صورت رايگان ارايه شود و اگرچه درجه‌اي از نفع شخصي در اين عقيده وجود دارد، اما چندان ناعادلانه هم نيست. آموزش نسل جوان مانند حفاظت از آنها در برابر قاتلين زنجيره‌اي، بايد به عنوان يك مسووليت اجتماعي تلقي شود، نه موضوعي به‌منظور سود و منفعت. من شخصا از بورسيه دولتي استفاده كرده‌ام و هفت سال را بدون اينكه كوچك‌ترين مبلغي بپردازم، در كمبريج گذرانده‌ام.


اين قضيه كه در نتيجه چنين پشت‌گرمي بنده‌واري در سال‌هاي جواني (كه سال‌هاي تاثيرپذيري هستند)، من به يك انسان بي‌دل‌وجرات فاسد تبديل شدم، حقيقت دارد؛ موجودي ناتوان از ايستادن روي دو پاي خودم براي حفاظت از خانواده‌ام با يك تفنگ شكاري، البته اگر لازم شد! من چندين‌بار در يك حركت بزدلانه وابسته به دولت، به‌جاي خاموش كردن آتش با دست‌هاي پينه‌بسته خودم با آتش‌نشاني محله تماس گرفته‌ام. من حتي حاضر به معاوضه كوچك‌ترين مقدار استقلال مردانه با هفت سال آموزش مجاني در كمبريج هستم. درست است كه تنها پنج درصد جمعيت بريتانيا در زماني كه من دانشجو بودم، به دانشگاه وارد شدند و كساني هستند كه امروز ادعا مي‌كنند وقتي اين اعداد و ارقام به پنجاه درصد افزايش يافته، چنين آزادانديشي‌هايي ديگر به ارزاني قابل دسترس نيست، اما در آلمان (فقط جهت ذكر يك نمونه) دولت، آموزش مجاني را براي اكثريت جمعيت دانشجويان فراهم مي‌كند.


مطالبه هزينه براي بينش و اطلاعات، رويداد بسيار ناخوشايندي است و شايد موثرترين راه براي بنا كردن روابط دوستانه با دانشجويان نباشد، اما پيامد منطقي جو كنوني دانشگاه‌هاست. به آن دسته از عيب‌جوياني كه گله مي‌كنند چنين چيزي موجب تفاوت‌هايي مغرضانه ميان دانشجويان مي‌شود، بايد خاطرنشان كنم كساني كه قادر به پرداخت هزينه بهترين تحليل‌هاي هوشمندانه من نيستند، كاملا آزادند كه هزينه‌اش را با مبادله كالابه‌كالا يپردازند. كيك‌هاي تازه، پوليورهاي دستباف، ماءالشعير يا كفش‌هاي دست‌ساز. تمام اينها به طور كامل قابل قبول هستند. به‌هرحال به غير از پول، چيزهاي بيشتر و بهتري هم در زندگي وجود دارد.


منبع: روزنامه اعتماد

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
مطالب دیگر
چگونه مسائل جنسی را به کودک آموزش دهیم؟
یک استاد دانشگاه در گفتگو با عطنا بررسی کرد

چگونه مسائل جنسی را به کودک آموزش دهیم؟

تربیت جنسی امری ضروری است و آموزش آن را از هر سنی که کودک شروع به سوال پرسیدن می کند باید شروع کرد. اما به طور کلی اولین زمان برای این آموزش 3 تا 5 سالگی است. چون کودک در این برهه سنی کنجکاوی هایی دارد
فقدان سرمایه اجتماعی، نظام سیاسی را با چالش‌ روبرو می‌کند/ مهاجرت یکی از نتایج شکاف میان دولت و ملت است
یک جامعه شناس در گفتگو با عطنا مطرح کرد

فقدان سرمایه اجتماعی، نظام سیاسی را با چالش‌ روبرو می‌کند/ مهاجرت یکی از نتایج شکاف میان دولت و ملت است

یک استاد دانشگاه معتقد است: «نهادهای دولتی و حاکمیتی نقش مهمی در اعتماد عمومی دارند و در واقع عملکرد نهادهای اجتماعی و سیاسی است که اعتماد را خلق می‌کند یا باعث کاهش آن می‌شود.»
فضای مجازی را باید کنترل کرد/ باید به سمت اینترانت حرکت کنیم
یک جامعه شناس در گفتگو با عطنا:

فضای مجازی را باید کنترل کرد/ باید به سمت اینترانت حرکت کنیم

در حال حاضر در معرض تهدید جدی هستیم. طرح مجلس درباره ساماندهی فضای مجازی اولین گام در جهت داشتن برنامه برای مدیریت فضای مجازی است و البته نباید به روش‌های نادرست مثل قطع کردن اینترنت روی بیاوریم.
مدیریت فضای مجازی در آمریکا و کره جنوبی چگونه است؟
بررسی قوانین اینترنت در کشورهای دیگر (1)

مدیریت فضای مجازی در آمریکا و کره جنوبی چگونه است؟

TikTok و WeChat دو شبکه اجتماعی چینی هستند که در دنیا با استقبال روبه‌رو شده‌اند، اما در زمان ریاست جمهوری ترامپ استفاده از این اپلیکیشن‌ها در امریکا به دلیل نگرانی های امنیتی ممنوع اعلام شد.
هنر و فرهنگ5
سبزترین گوشه دانشگاه
عشق به گل و گیاه در اتاق زهرا کمیجانی

سبزترین گوشه دانشگاه

عشق به گل و گیاه در امورمالی دانشگاه علامه طباطبایی، داستان زهرا کمیجانی و اتاقی پر از سبزی و طراوت، در قاب امروز دوربین خبرنگار عطنا قرار گرفت.
پر بازدیدها
آخرین اخبار