به بهانه رونمایی از کتاب جدید دکتر رحمانی زاده دهکردی با عنوان «پیشنگارش؛ گام نخست در پژوهش»، نشستی با حضور دکتر هادی خانیکی، عضو هیئت علمی دانشکده ارتباطات و دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی، عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار شد. آنچه در پی میخوانید دست نوشته دکتر کاشی برای این نشست است که عطنا آن را منتشر میکند؛
نوشتن از جمله فنونی است که ما دانشگاهیها، به اعتبار شغلمان باید بدانیم. درست مثل رانندهای که میداند چطور سبقت بگیرد. چطور فاصله خود را با دیگر اتومبیلها تنظیم کند. اما دقیقاً به خاطر نسبت تکنیکالی که با نوشتن داریم، اغلب قادر به نوشتن نیستیم. نوشتههامان، اکثراً تکرار و تکرار و تکرارند. بیشتر کار خودمان را راه میاندازند برای گرفتن امتیازات و ترفیعات دانشگاهی. این سنخ از نوشتن را به دانشجویانمان هم منتقل میکنیم. به دقت مواظبت میکنیم دانشجو در مفهوم و سبک نگارش، خدایی نکرده ابتکاری نکند و از مرزهای تعریف شده در کتب و جزوات درسی، گامی فراتر ننهد.
وظیفه ما انتقال مطالب منتشر شده در کتب و نشریات به جزوات دستنویس دانشجوهاست. دانشجویان هم وظیفهای جز آن ندارند که مطالب دستنویس شده را دوباره بازیافت کنند و به مقالات چاپ شده تبدیل کنند. استادان اگر مواظبت نکنند و اجازه دهند دانشجو خلاقیتی از خود بروز دهد، خیلی زود پشت سرگذاشته میشویم.
کتاب پیش نگارش جناب دکتر حمید رضا رحمانی دهکردی از این حیث به جد هشدار دهنده است. کتاب کوچک و کم حجمی است، خیلی ساده و روان نگاشته شده. از هر بحث نظری و تئوریکی تهی است. هیچ گندهگویی در کتاب نیست. به ظاهر یک کتاب آموزشی و کارگاهی است. اما برای ما ناگفتههایی هم انگار دارد. در فضایی که ما در آن بزرگ شدهایم و روالهایی که شخصیت ما را ساخته، اشارات آموزشی این کتاب، زمزمههای تازهای دارد.
من از این کتاب آموختم که نوشتن اگر قرار است مظهر خلق و تولید باشد، اگر قرار باشد نوشتن با آفرینش نسبتی برقرار کند، باید از چندین حصار بگذرد. من به این حصارها اشاره میکنم. از درسهایی که این کتاب به خواننده عرضه کرده، استفاده کرده و اشاره میکنم هر درس ما را به خروج از چه حصری فرامیخواند:
- نوشتن در حصر دانستهها: عموماً فکر میکنیم نوشتن ابزاری است برای انتقال آنچه میدانیم. بنابراین پیش از نوشتن، باید از دانستههای خود اطمینان حاصل کنیم. دانستههایی که حاصل مطالعات و پژوهشهای ماست. اما نویسنده نشان میدهد گاه همین دانستهها میتوانند مانع نوشتن باشند. نگارش آزاد (صفحه 25 کتاب) راهی است برای فرار از حصر دانستهها. در شرح نگارش آزاد، از قول پیتر البو میخوانیم: برای هیچ چیز توقف نکنید، بدون فشار سریع دست به کار شوید، به هیچ وجه برای نگاه کردن به عقب یا خط زدن چیزی، کاربرد واژه یا اندیشهای ... درنگ نکنید ..." فی الواقع اینجا نوشتن از مرز دانستهها عبور میکند. چرا که نوشتن، به خودی خود، امکانی غنی است؛ بسیار غنیتر از صرف و محدوده دانستهها. گاه نوشتن میتواند ما را از مرزهای امور دانسته، به امور نادانسته ببرد. به وادیهای شگفتی که کمتر با آن آشنایی داریم. گاهی دانستهها را باید به میهمانی نوشتهها برد و از سفره نوشتهها چیزی به قفسه دانستهها افزود.
- نوشتن در حصر تفکر: این بند، مشابهتهای زیادی با بند پیشین دارد. اما منظور از تفکر، چیزی بیش از دانستههاست. دانستهها خصلتی پراکنده و گشوده دارند. اما تفکر، صورتی نظم یافته از دانستههاست. این درست است که تفکر دانستههای غنی شده و معنی یافته است، اما در همان حال تفکر قلمرو دانستهها را حصار گذاری میکند. حتی از ورود و خروج دانستهها ممانعت میکند. فرار نوشتن از حصار تفکر خیلی دشوارتر از فرار از قلمرو دانستههاست. نوشتن برای خلق ایده (صفحه 18 کتاب)، یکی دیگر از درسنامههای این کتاب است. نگارنده از قول ویلیام زینسر از اندیشیدن بر روی کاغذ نام میبرد و اینکه چگونه نوشتن ما را از مرزهای شناخته شده یک موضوع فراتر میبرد. به عبارتی نوشتن آزاد، قادر است الگویی از تفکر پیشااندیشیده را به الگویی دیگر تحویل کند و یا دست کم ابعادی به الگوی ساختار یافته تفکر پیشین بیافزاید. طوفان ذهنی ( صفحه 42 ) نیز راهی برای گریز از این حصار است. به این معنا نگارنده هنگام نوشتن، به جای اینکه خود را در اختیار یک فکر قرار دهد، به ذهن خود اجازه دهد هر چه میخواهد در ساختار فکر خلل ایجاد کند. به جای تمرکز، خود را به طوفان ذهن بسپارد. در این صورت، یکباره خود را با وضعی متفاوت با وضعی خواهد یافت که صرفاً خدمتگذار یک الگوی متصلب شده ذهنی است.
- نوشتن در حصر فرم و ساختار: نوشتن برای خود معیارهای شناخته شده و تعریف شدهای دارد. متخصصانی وجود دارند که به جای پرسش از محتوای یک نوشته از استانداردهای فرمال آن میپرسند. این پلیسهای فرم نوشتار، نوشتن را در حصارهایی میبرند و نویسنده را سرکوب میکنند. درست مثل قافیهای که مولانا از آن مینالید، نویسنده را محکوم میکند که خلاقیت نوشتار را فدای فرم آن کند. نگارش سرعتی (صفحه 28 کتاب) راهی است برای گریز از این حصار. به قول نویسنده این الگو، همان روش نگارش آزاد است با این تفاوت که سرعت در آن نقش مهمی بازی میکند. زمان اجرا دو دقیقه است. در این الگو باید بدون توقف در باره موضوعی بنویسید. بدیهی است در این روش، نویسنده قادر به رعایت تام فرم و ساختارهای استاندارد نیست. اما ممکن است چنین نگارشی خود زاینده فرم و ساختار باشد.
- نوشتن در حصر نسخه نخستین: متن خود میتواند حصاری برای خود باشد. وقتی متنی مینویسیم که در انتقال معنا موفق است و کم و بیش فرم و ساختارهای متعارف و شناخته شده را رعایت کرده، دست به آن نمیزنیم و به خود جرات فراتر رفتن از آن را نمیدهیم. درست مثل نقاشی که بعد از کشیدن تابلو، با احتیاط از کنارش رد میشود. رنگ و ابزار را از کنار تابلو دور میکند مبادا به آسیبی بزند. به این ترتیب متن به حصار خود تبدیل میشود. در الگوی کشیدن دایره (صفحه 30 متن) نگارنده امکانی برای فراتر رفتن از این حصار عرضه میکند. گویی متن همیشه آبستن است. آبستن فراتر رفتن از خود. در الگوی کشیدن دایره، متن نوشته شده را دوباره مورد بازبینی قرار میدهیم و مفاهیم و عبارات مهم و جالب را با کشیدن یک دایره از کل متن جدا میکنیم. آن را در ساختار همان متن یا به شکلی مجزا به یک متن تازه تبدیل میکنیم. به این ترتیب، متن همیشه آبستن متنهای تازه است.
- نوشتن در حصر متن: همواره نوشتن پس از خواندن و خواندنهای بسیار اتفاق میافتد. اما نوشتن خلاق، به شرط خواندن فعال امکان پذیر است. کسی که متونی را به شکل انفعالی خوانده و مسحور و مجذوب نویسنده و اثر شده، بعید است که بعد از آن بتواند به شکل خلاق بنویسد. بنابراین باید از حصار خواندن غیر فعال و حصارهای متن اثر خوانده شده گسیخت. ذیل بحث حاشیه نویسی ( در صفحه 45 کتاب) نگارنده امکانی برای رهایی از این حصار معرفی کرده است. باید همراه با خواندن فعال بود. حاشیه نویسیهای انتقادی امکانی برای رهایی از این حصار است. نگارنده به درستی حاشیه نویسیهای سنت قدمای خودمان را با حاشیه نویسی مورد نظر خود مقایسه کرده است و تصریح میکند که حاشیه نویسیهای قدیم، بیشتر در خدمت ایضاح مقصود نگارنده اثر بوده است در حالیکه خواندن فعال، مستلزم مشارکت در محتوای متن، شلاق زدن به مضامین آن، و به پرسش گرفتن متن است. خواندن فعال به این سیاق خود سرچشمه نوشتن خلاق است.
- نوشتن در حصر پارادایم یا پیش انگاشتهها: فضای آکادمی معمولاً همه ما را در حصار پارادایمهای شناخته شده علمی قرار میدهد. ممکن است بتوان از حصر متن یک نویسنده گریخت، اما فرار از حصر یک پارادایم به سادگی ممکن نیست. شما ممکن است متن مارکس را بخوانید و به خود جرات دهید در حاشیه آن، نظریات انتقادی خود را درج کنید، اما فرار از پارادایمی که مارکس، وبر، پارسونز یا دورکهایم ایجاد کردهاند به سادگی ممکن نیست. معمولاً شما مارکس را در پارادایم خود مارکس یا در پاردایم منتقد مارکس نقد میکنید. به این ترتیب حصارهای پارادایمی خیلی محکمتر از حصارهای متن یک نویسنده است. نگاه مکعبی (صفحه 31متن) و پرسش ( در صفحه 43 متن) امکانهایی برای فرار از پارادایمهای شناخته شده هستند. در نگاه مکعبی، به وجه و وجوه خاصی که یک پدیده مورد توجه قرار گرفته بسنده نمیکنید و سعی میکنید وجوه تازهای برای نگاه به پدیده ابداع کنید. امکانهایی برای دیدن یک مساله از زاویهای تازه. در نگاه پرسش، یک متن را به اتاق بازجویی فراخوان میکنید. مرتب سوال میکنید و متن را مورد بازجویی مستمر قرار میدهید. البته این قدر گشوده هستید که به متن فرصت پاسخگویی بدهید. در فرایند این پرسش و پاسخ مستمر، متن نه تنها از خود بلکه از پارادایمی هم که در آن بالیده فراتر میرود.
- نوشتن در حصار خویشتن: هر یک از ما تفکر یا دانستههایی داریم. قبلا اشاره کردم که این دانستهها خود حصاری برای نوشتن خلاقاند. اما ما چیزی بیش از صرف تفکرات و دانستههای خویشتن هستیم. ما شخصیتی داریم با محدویتها و ترسها و امیدهای خاص. همین محدودیتهای شخصی خود مانع نوشتن خلاقاند. متن میتواند هنگام تولید از محدودیتهای یک فرد فراتر رود. به طوری که نسبت متن و نویسنده معکوس شود. به جای اینکه متن به دنبال نویسنده بدود این نویسنده باشد که به دنبال متن بدود. به جای اینکه متن بخشی از نویسنده و مقاصد او باشد، نویسنده بخشی از متن و مقاصد درون آن باشد. گفتن و شنیدن یا طوفان ذهنی ( صفحه 11 متن) راهی برای گریز از این حصار است. گفتگو، نویسنده را از یک قلمرو مشخص شخصی بیرون میبرد. گفتگو قلمرو خیال فردی نیست، گفتگو قلمرو خلاقیتهای جمعی زبان است و به این معنا، زبان سویه خلق و ایجاد خود را در بستر گفتگو پدیدار میکند. نویسنده هنگامی که قلم خود را نه مجرای انتقال مقاصد خود، بلکه مجرای انتقال ذهن جمعی قرار میدهد وضعی متفاوت پیدا میکند.
جناب دکتر دهکردی، خود متذکر شدهاند که این کتاب هنوز به پایان نرسیده است. هر کس میتواند به حسب تجربیات خود چیزی به آن بیافزاید. کتاب دکتر دهکردی سبدی است که میتواند میان اهل فرهنگ گردش کند و هر کس تجربه شخصی خود را در آن بریزد. من فکر میکنم اگر این کتاب نزد اهل ادبیات و هنر گردش کند، احتمالا آنها محور دیگری بر محورهای مورد نظر این کتاب خواهند افزود. این محور درست نقطه مقابل محور آخر است. در محور آخر از ضرورت فرار از حصار خویشتن سخن گفتم. اما در نقطه مقابل آن میتوان به فرار از حصار دیگران نیز اشاره کرد. دیگران همانقدرکه امکانی برای گشودن دایره تنگ متن هستند، خود میتوانند به بزرگترین و جدیترین حصارهای سرکوب کننده متن تبدیل شوند. به طوری که نویسنده در خلوت خود نیز به شدت در حصار نظارتی و کنترلی دیگران باشد. در این صورت باید محور هشتمی هم به منظومه محورهای فوق افزود.
- گریز از حصار دیگران: فرد برای گریز از حصار دیگران، باید به خصوصیترین تجربیات شخصی خود رجوع کند. استانداردهای نوشتن، پارادایمها، الگوهای نظری، امور مورد پسند بازار خوانندگان همواره ما را به کلیشهها دعوت میکنند. این کلیشهها، قبل از اینکه متن نوشتاری نویسنده را سرکوب کنند، ذهن و روح نویسنده و خاطرات و تعلقات ذهنی او را سرکوب میکنند. به طوری که نویسنده همواره وجهی درونی ازشخصیت خود را در حاشیه میگذارد و میگذرد. رجوع به خصوصیترین آلام و رنجها و اشتیاقهای بیان نشده فردی، بهترین سرچشمه زایش نگارش خلاق است. به قول امرسون فیلسوف آمریکایی، خصوصیترینهای افراد، با عامترین مسائل انسانی نسبتی دارند. بنابراین فرد میتواند با وزن بخشی به خصوصی ترین مسائل خود، سرچشمهای برای تولید ایدههای جذاب بسازد.
کتاب دکتر دهکردی به نظرم راهنمای فرار است. مثل راهنمای فرار از یک یا چند زندان تودرتو. کتاب کوچکی است که گویی از بالای دیوار زندان برای زندانیان پرتاب شده است. خواندن و حل تمرینهای آن را به همه دانشجویان عزیز توصیه میکنم.
*محمد جواد غلامرضا کاشی
17 آبان ماه 95