مرتضی شکری، دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبائی، در گفتگو با اساتید دانشگاه های کشور، سعی دارد به پاسخ این پرسش از دید اساتید مطرح علوم سیاسی دست یابد.
به گزارش عطنا، شکری با بیان این که یکی از رشتههای دانشگاهی در ایران که خیلی کارکرد بیرونی ندارد علوم سیاسی است، گفت: رشته ای که دانشجویان آن به دلیل ماهیت بینارشته ای علوم سیاسی، مجبورند اطلاعات مختلفی از حقوق، جامعه شناسی، فلسفه، تا آمار و جدیدا داده کاوی داشته باشند. با این حال به نظر میرسد در ایران (تاکید میشود در ایران) این رشته صرفا در دانشگاهها تدریس میشود و کارکردی برای جامعه و دولت ندارد. مشکل از کجاست؟ چرا علوم سیاسی در ایران پاسخگوی مسائل و مشکلات مربوطه نیست؟ البته ممکن است استثنائاتی نیز پیدا شود. چنانکه برنامه هسته ای ایران تحت رهبری وزیری که روابط بین الملل خوانده بود به سرانجام رسید. با این حال همین وزارت خارجه نیز اکنون در سیاستهای منطقه ای و بین المللی خود با مشکلات عدیده ای روبرو است. آیا علوم سیاسی در ایران پاسخی برای این مشکلات دارد؟ علوم سیاسی چه نسبتی با حوزه سیاست گذاری دارد؟ این سوالی است که اخیرا در نشست اساتید علوم سیاسی که از سوی انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد مطرح گردید. هر یک از اساتید با منطقی متفاوت پاسخی متفاوت برای آن برگزیده اند. سایت خبری تحلیلی فرارو با استقبال از طرح این موضوع به انتشار دیدگاه های مطرح شده در این نشست میپردازد و در روزهای آتی این سوال را در مصاحبه با دیگر اساتید علوم سیاسی ایران دنبال خواهد کرد.
منطقه خاورمیانه وارد مرحله حساسی شده است. سرعت تحولات و شدت آنها، جنگهای نیابتی و... به گونهای است که میتوان گفت منطقه خاورمیانه دچار تحولات ساختاری شده است.
مهم ترین ویژگیهای این تحولات عبارتند از: 1- سرعت تحولات که به شکلی بهمن وار همه جوامع را یکی پس از دیگری در بر گرفت. 2- پر کنشگر بودن تحولات: به این معنا که علاوه بر دولتها بازیگران مختلفی را درگیر خود کرده بود. در وقایع بوجود آمده طیف وسیعی از کنشگران از داعش گرفته تا تک تک بازیگران منطقه ای مانند قطر، عربستان ترکیه، قدرتهای فراملی و فروملی درگیر این تحولات هستند. 3- ویژگی سوم پر اثر بودن تحولات است. دامنه و شدت تحولات به گونهای است که جهت آن به سوی تحولات ساختاری حرکت کرده و میتوان از آن تحت عنوان شرایط نوین یاد کرد.
اکنون سوال اصلی این است که این تحولات چه نسبتی با رشته علوم سیاسی دارد و چه کاربردی را باید از علوم سیاسی انتظار داشت؟ در پاسخ میتوان گفت بدون شک تولید فکر و فهم یکی از کارکردهای رشته علوم سیاسی است. در تحولات منطقه قدرتهای فراملی و فروملی متعددی درگیر هستند و علوم سیاسی میتواند درک و فهم مناسبی از نقش آنها به ما ارائه کند. از دیگر کارکردهای رشته علوم سیاسی پیش بینی سمت و سوی تحولات است.
میان رشته ای یا درون رشته ای، عنوانی است که میتوان در شرایط کنونی برای علوم سیاسی به کار برد. چرا که هیچ یک از گزارشهای علوم سیاسی به طور کامل قادر به تولید و فهم تحولات از یک سو و پیش بینی آنها از سوی دیگر نیستند. مثلا آیا اندیشه سیاسی میتواند به تنهایی و به طور کامل پدیده داعش را تبیین کند؟ خیر. بدون شک در اینجا تلفیق اندیشه سیاسی، روابط بین الملل، اقتصاد سیاسی (درآمدزایی داعش) و ارتباطات سیاسی میتواند مفید باشد.
به نظر من انجمنهای علمی و تلاش آنها برای حل مشکلات جامعه بسیار مهم است. متاسفانه در ایران انجمنها نادیده گرفته شده اند یا فعال نیستند. این در حالی است که هدف نهایی علم، حل مشکلات و مسائل است. اکنون در ایران صرفا بر نظریههای جاری تاکید میشود که کاری عبث و بیهوده است.
چالش دیگر علوم سیاسی در ایران پیوند این رشته با قدرت است. علوم سیاسی از مشکل ترین حوزههای علوم انسانی است چرا که با قدرت ارتباط دارد. این حوزه از آنجایی که کیفی است کار کردن در آن سخت است.
از سوی دیگر اگر علم قرار است مشکلات را حل کند از موضع اپوزیسیون صرف کفایت نمی کند و اعتمادآفرینی متقابل میان قدرت و علم باید بوجود بیاید.
همچنین باید گفت علوم سیاسی و روابط بین الملل در ایران بیش از حد نظری شده و به حوزههای عملی کمتر توجه شده است؛ در حالی که بزرگترین نظریه پردازان روابط بین الملل مانند مرشایمر و مورگنتا بر تاریخ تاکید کرده اند. انجمنهای علمی میتوانند این خلاء نظری و عملی را حل کنند. مهم ترین رسالتی که انجمنها دارند، وساطت بین حوزه نظر و عمل است.
و نکته پایانی اینکه بسیاری از نقدهای ما خروجی سیاست گذاری ندارد. مثلاً در روزنامه ای دو صفحه از دریای خزر نوشته میشود بعد عنوان میکند که سهم 13 درصدی ایران باید تبدیل شود به پنجاه درصد؛ ولی نمی گوید چگونه باید این اتفاق بیافتد.
من بحثم را با یک مثال شروع میکنم. زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد ایران در جزیره فاو دوربینهایی گذاشته بود که بهترین تصاویر را به دنیا مخابره میکرد. برای اولین بار بود که ایران به مهم ترین منبع خبری یک رویداد تبدیل شده بود. دلیل این موضوع این بود که ایران در همسایگی عراق بود و در دل تحولات جنگ آمریکا و عراق قرار داشت. اکنون نیز به شکلی دیگر ما در دل تحولات منطقه خاورمیانه هستیم. ما خیلی به ماجراهایی که در منطقه اتفاق میافتد نزدیک هستیم اما دانش کمی درباره آن داریم. اکنون ما با دوربین غربیها و دیگران به تحولات منطقه خودمان نگاه میکنیم. چرا؟ چرا نمی توانیم یک نظام سیاسی منسجم داشته باشیم که دیگران آن را از ما بگیرند؟ به نظر من پاسخ این سوالات این است که علوم سیاسی در ایران و درسهای آمورشی ما هیچ کدام ناظر به امر حاضر و تحولات جاری نیست.
بخشی از علت مسئله مربوط به این موضوع است. اما بخش دیگر مربوط به این موضوع است که ایران اگرچه بازیگر فعال منطقه ای است و استراتژیستهای نظامی ما قطعا از دانش عملی بالائی برخوردار هستند اما علاقه ای ندارند که این دانش عملی را به نظام علمی تبدیل کنند.
واقع قضیه این است که این کنشگران در نظامهای دموکراتیک نماینده اراده عمومی هستند. آنها اگر شکست بخورند میگویند شکست خوردیم. اما در اینجا بازیگرانی وارد میدانهای عملی منطقه ای شده اند که نماینده اراده جمعی و عمومی نیستند. بنابراین از طریق رسانههای جمعی کج فهمی میکنند. رسانههای ما در خدمت یک اراده خاصی است. در حالی که اگر این رویه تغییر کند مانند قضیه فاو میتوانیم یکی از منحصر به فردترین منابع اطلاعاتی برای دنیا باشیم؛ چرا که عاملیتهای مختلفی داریم.
بحث بنده از زاویه آسیب شناسی پژوهش و آموزش علوم سیاسی است. اگر علوم سیاسی تحلیل خوب ارائه نمی دهد یا پاسخگوی مشکلات کشور نیست به این دلیل است که در دانشگاهها دیگر علوم سیاسی وجود ندارد. تا زمانی که نسبت کنونی میان علوم سیاسی و دانشگاه وجود دارد همین شرایط وجود خواهد داشت. یعنی علوم سیاسی در ایران بدون کارکرد خواهد بود. باید نسبت میان قدرت و علم و دولت و دانشگاه تغییر کند تا مشکلات از پیش رو برداشته شود. ما نمیتوانیم مفهوم سازی خود را ارائه کنیم و هر چه بگوییم تز روشنفکری و بی اساس است. به نظر من شرایط فعلی برای علوم سیاسی و سایر حوزههای علوم انسانی مخرب است.
نکته اصلی این است که تحولات منطقه به گونه ای رشتههای ما را به هم نزدیک کرده است. برای مثال داعش از منظر حقوق بین الملل، علوم سیاسی، مطالعات تروریسم و .... مورد ارزیابی قرار گرفته است. اما سؤال اینجاست که این تحولات چه تأثیری در حوزه سیاستگذاری بر جای گذاشته است؟ در پاسخ به این سوال میتوان از سه جهت این مسئله را بررسی کرد:
1- متدولوژی راه حل ها: توافق هسته ای آثارش این بود که نگاه کشورهای منطقه به ایران را عوض کرده است. نوعی احساس رقابت نسبت به نقش ایران بوجود آمده است. تحولات منجر به این شده است که متدولوژی راه حلها متنوع شود. توافق هسته ای باعث شد که دیپلماسی چندجانبه گرا موضوعیت پیدا کند.
2- دیپلماسی چندجانبه: مثلا ایران و عربستان به این نتیجه رسیده اند که از طریق دیپلماسی چندجانبه گرا مشکلات منطقه قابل حل است. ضمن اینکه کشورهای کوچک نیز خواهان ایفای نقش هستند. مرزهای منطقه نمی تواند بدون در نظر گرفتن قدرتهای کوچک حل و فصل شود.
3- ارتباط میان نخبگان و توده ها: تحولات چند سال اخیر خاورمیانه ارتباط میان نخبگان و تودهها را عوض کرد. نخبگان سیاسی دیگر مثل گذشته نمی توانند بدون توجه به خواستههای عمومی مردم و جامعه خود تصمیم گیری کنند. برای مثال ژنرال سیسی نمی تواند اقتدار خود را بدون توجه به تودهها اعمال کند. نمونه بارز این موضوع را میتوان در قضیه جدایی جزیره مصر دید که با مخالفت دادگاه عالی مصر روبرو شد.
من معتقدم یک رابطه و تأثیر متقابل میان علوم سیاسی و تحولات منطقه بوجود آمده است. مهمترین نتیجه تحولات منطقه، مطرح شدن مفاهیم جدید و گسترده تر شدن حوزه علوم سیاسی است. این تحولات هم چنین باعث شد قدرت و ساختار قدرت متحول شود. نتیجه دیگر تحولات منطقه این است که امنیت و تهدید هم کاملاً به شکلی متفاوت از گذشته مطرح شده است. از سوی دیگر علوم سیاسی نیز میتواند با خلق استراتژیهای جدید بر این تحولات اثر بگذارد و به آن جهت دهد. لذا نوعی خلاقیت و استراتژی متناسب با شرایط باید در دستور کار علوم سیاسی باشد.
علوم سیاسی در ایران فرصت فکر کردن نداشته است. اما اکنون یکی از برهههای زمانی برای فکر کردن است و تحولات این منطقه این فرصت را در اختیار ما قرار داده است. تحولات جاری در منطقه سه تاثیر عمده بر علوم سیاسی گذاشته است:
تاثیر اول افزایش دقت نظری برای ورود به مباحث کاربردی است. به طور مثال تا پیش از این بسیاری از کشورها را دوست خطاب میکردیم در صورتی که این تحولات مشخص کرد آنها رقابت جدی با ما دارند. همچنین تروریسم دقت ما را زیاد کرده است.
تاثیر دوم این تحولات توجه بیشتر به هویتهای منطقه ای همچون کردها، عربها، فارسها و ... است. الان این فرصت ایجاد شده که دقت مان را نسبت به این هویتها بیشتر کنیم.
و بالاخره تاثیر سوم فهم ضمنی تحولات سیاست خارجی است. تا پیش از این ما دچار یک غرور کاذب در سیاست خارجی بودیم. اما اکنون این تحولات جایگاه ایران را به خوبی نشان میدهد. لذا با تحولات کنونی فهم نقش بازیگران بین المللی برای ما زیاد شده است.
یکی از چالشهای اصلی علوم سیاسی در ایران این است که جهت دهی پژوهشی و آموزشی ما به گونه ای بوده که دغدغه شناخت مسائل را نداشته است. این در حالی است که ما با این گونه رویدادها بیگانه نیستیم. ما با پدیدههای انسانی سروکار داریم که ذهن مهندسی قادر به تحلیل آنها نیست. از این رو ناچار به درگیر شدن در تحلیل انسانی پدیدهها و کنشهای اطراف خود هستیم.
تحولات دو دهه اخیر در یک پازل گسترده قابل فهم است. بخشی از موجودیت آنها را میتوان در تغییر نگاه منافع بلندمدت قدرتهای بزرگ بدانیم. اما باید بدانیم این پدیدهها فلسفه ای دارند. این مسائل باید برای ما مهم باشد چون ظهور کنشی و واکنشی در پیوند با انقلاب اسلامی ایران دارند.
ما به تولید علوم سیاسی نیار داریم و میتوانیم این کار را انجام دهیم. با اساتیدی که داریم و سطح دانشی که دارند میتوانیم علوم سیاسی را تولید کنیم که به ما امکان تحلیل مسائل جاری را بدهد. اما متاسفانه در دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد با وادار کردن دانشجویان به یادگیری نظریههای مختلف آنها را از بین میبریم؛ زیرا توجهی به مسائل عملی نمیکنیم. راه حل این مسئله را میتوان در دو موضوع متدولوژی و اعتماد به نفس علمی یافت. زمانی که درس متدولوژی را جدی بگیریم اعتماد به نفس علمی نیز تقویت میشود.
در باب نسبت يابي علوم سياسي با تحولات منطقه خاورميانه مي بايست گفت كه اين نسبت در مطالعات آكادميك علوم سياسي در ايران بسيار ضعيف است. علت اين ضعف را در سه مقوله مي توان يافت:
1- روش شناسي: مطالعات علوم سياسي در ايران مبتني بر روش هاي عمدتا قديمي كيفي است و با عدم توجه به روش هاي كمي و روش هاي تركيبي كه بيشتر از ساير رشتهها همچون كيهان شناسي، شيمي، فيزيك كوانتوم و حتي پزشكي اخذ شده است، ناتوان از علت يابي و تحليل دقيق پديده هاي پيچيده همچون تروريسم مذهبي (مانند داعش و طالبان) است.
٢- عدم توجه و دقت به تاريخ انديشه سياسي در منطقه خاورميانه و اسلام: از آنجا كه ضعف بنيادين در روش تحقيق وجود دارد اكثر دانش پژوهان سياسي با روش هاي آينده پژوهانه ناآشنا هستند. لذا امكان الگوبرداري از تاريخ انديشه سياسي در خاورميانه و اسلام براي پيش بيني آينده اين منطقه و يافتن نقاط آسيب پذير وجود ندارد. براي مثال دانش پژوهان سياسي در ايران نمي توانند با ضريب اطمينان بالا نوع بحران سياسي ١٠ساله آينده را در اين منطقه مشخص كنند؛ در حالي كه كارشناسان سازمان سيا در سال ٢٠٠٣ شكل گيري حكومتي تحت عنوان خلافت جديد اسلامي را در خاورميانه پيش بيني كرده بودند.
٣- نامانوس بودن با مطالعات اقتصاد سياسي و عدم بكارگيري تحليل هاي چند بُعدي برآمده از اين رشته مطالعاتي: در حالي كه مطالعات اقتصاد سياسي در جهان داراي سابقه اي بيش از نيم قرن است و انجمن هاي علمي و تحقيقاتي مخصوص خود را دارد اما در ايران متاسفانه هنوز اين رشته اعتبار آكادميك نيافته است. در مقاطع ارشد و دكتري به صورت موردي بعضي از اساتيد و دانشجويان به اين حوزه مطالعاتي توجه مي كنند كه عمدتا نقش جانبي در حوزه تخصصي آنها مي يابد. در حالي كه از نگاه اقتصاد سياسي دقيق تَر مي توانيم ميان ابعاد مختلف تحولات خاورميانه و علوم سياسي ارتباط برقرار كنيم. از نگاه اقتصاد سياسي، خاورميانه يك منطقه هميشه مهم است و علت اساسي اهميت اين منطقه ريشه در مسائل اقتصادي دارد كه تحت تاثير نظام هاي سياسي خاص اين منطقه مي تواند تبديل به چالشي منطقه اي و بين المللي شود.
ايران به عنوان يك قدرت منطقه اي مهم در خاورميانه باید براي كاهش آسيب پذيري از تحولات منفي تبديل به عضو مهم و استراتژيك اقتصاد جهاني شود و از طرف ديگر باید حجم كثيري از منافع اقتصاد جهاني در خاورميانه (منطقه ايران و شامات) قرار گيرد (شبيه منطقه آسياي جنوب شرقي) تا از ميزان دخالت دولتهای قدرتمند فرامنطقه ايي كه به دنبال كسب منافع اقتصادي خود از راه هاي خلاف قوانين بين المللي (همچون تجارت مخفيانه تسليحات، قاچاق انسان، عتيقه، نفت، اعضاي بدن انسان) هستند كاسته شود. زيست اقتصادي داعش نمونه عالي از چنين مساله اي است.
از چالشهای کنونی علوم سیاسی این است که حوزه آکادمیک و قدرت به یکدیگر اعتماد ندارند و اگر اعتمادی وجود دارد این میزان اعتماد برابر نیست. به این معنا که نوعی جبهه گیری از سمت حاکمیت به علوم سیاسی وجود دارد و نه بالعکس. راه حل این مسأله در تغییر نگاه حاکمیت و تصمیم گیرندگان به علوم سیاسی دانست.
گفتنی است انجمن علوم سیاسی ایران قصد دارد در سلسله جلسات آینده همچنان این سوال را که چرا علوم سیاسی در ایران پاسخگوی مسائل و مشکلات کشور نیست، پیگیری و واکاوی کند.