عطنا - چند روزی است بحث و هجمه درباره بودجه نهادهای فرهنگی با شایعه و شائبه مطرح است و هرکسی از ظن خود در این خصوص صحبت میکند. طبعاً رادیکال کردن فضا برای اثرگذاری در تحلیل درست تصمیمگیران است و ادامه این روند میتواند پیامدهای منفی به همراه داشته باشد.
البته عملکرد نهادهای فرهنگی نیز محل بحث است و نمیشود به راحتی از کنار آن گذشت، ولی با این حال آنچه مهم است اینکه بودجه این نهادها باید با عملکرد خودشان و نه چیز دیگر مقایسه شود و از طرفی حمله به نهادهای فرهنگی صرفاً به دلیل حجم و میزان بودجه آنها نبوده بلکه اهداف دیگری در پس پرده نهفته است.
برای واکاوی این موضوع با دکتر داود فریدپور پژوهشگر ارشد مطالعات راهبردی، کارشناس و مدرس حوزه رسانه و دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی (ره) بهقرار زیر به گفتگو نشستهایم.
چرا بودجه نهادهای فرهنگی کشور برای رسانهها و افرادی مهم میشوند که معمولاً در قبال اختلاسهای سنگین سکوت میکنند و در بزنگاههای مختلف غایب هستند ولی در فصل بودجه ظاهر میشوند؟
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید یک نگاه راهبردی، به تأثیر و جایگاه حوزه فرهنگ و رسانههای ارتباطی در «جنگ شناختی» داشت. حقیقت ماجرا آن است که در بستر «جنگ شناختی»، برخلاف نگاه مارکسیستها که اقتصاد را زیربنای جامعه و سایر حوزهها مثل فرهنگ و سیاست را روبنا میدانند، این حوزه فرهنگ است که مؤلفه اصلی و زیر بنایی، برای اقدام و رفتار اجتماعی انسانها محسوب میشود. البته این موضوع دال بر کم اهمیت بودن حوزه اقتصاد در جامعه یا کوچک بودن نقش تعیینکننده اقتصاد در پیشبرد اهداف حوزه اجتماعی و فرهنگی و... نیست؛ چراکه پیشرفت برنامههای مختلف تا حد قابلتوجهی به بودجههای حاصل از فعالیتهای اقتصادی و عمرانی کشور دارند و من نمیخواهم وارد بحث حول این دور تسلسلی و دعوای تاریخی زیربنایی - روبنایی شوم؛ اما تأکید میکنم در بستر جنگ شناختی، آنچه کمک میکند جامعه درست و با بصیرت رفتار کند نهادینه شدن ارزشها و باورهای اجتماعی- فرهنگی آن جامعه است نه میزان توسعهیافتگی یا رضایت و عدم رضایت مردم در مسائل اقتصادی و مادی.
نمونه آشکار مسئله پیشگفته، در قالب نتایج متفاوت جنگ شناختی – ترکیبی غرب علیه دو کشور ایران ۲۰۲۲ و اوکراین ۲۰۱۴ قابل تفسیر و مشاهده است؛ جنگیهایی با طراحی و مهندسی یکسان و دقیق - که حتی، مقام معظم رهبری در دل خود به مهندسی خوب دشمن آفرین گفتند و فرمودند: «دشمن همه چیز را در جای خود و بهاندازه خود آماده کرده بود، چرا موفق نشد؟ چون محاسبه دشمن غلط بود» -، اما با نتایجی متضاد؛ یکی خنثیسازی توطئه و دیگری سقوط حکومت و روی کار آمدن دولتی همسو با غرب؛ البته این بحث در جای خود قابل تفسیر و تشریح است لیکن مورد بحث کنونی ما نیست.
چرا در بستر جنگ شناختی، حوزه فرهنگ از اهمیت بیشتر و زیربنایی برخوردار است؟
زیرا رفتار انسان در درون جامعه، تا حد زیادی، به نوع نگرش و ادراک آنها از پدیدهها و مسائل پیرامونشان دارد؛ باید توجه داشت که خود نگرش، اصولاً از سه جز شناختی، احساسی و رفتاری تشکیل میشود، به عبارت دیگر، چگونگی شناخت از یک پدیده (بر پایه تجربه دانشی یا عملی) منجر به پیدا شدن احساس خوب، بد یا خنثی نسبت به آن پدیده میشود و عموماً بر اساس آن حس، واکنشها و رفتارها شکل میگیرند. البته عوامل دیگری هم مثل، شخصیت، ویژگیهای فردی، گروهها و محیط هم بر نوع رفتار و واکنش انسانها به کنشهای محیطی اثرگذار است؛ اساساً آنچه باعث اختلاف نظرهای انسان در ارتباط با یک موضوع یا مسئله واحد میشود مربوط به همین نگرشها و ادراکات متفاوت است؛ نکته مهم دیگر، بسیاری از این مؤلفهها در حوزه ویژگیهای اکتسابی انسانها قرار دارند و قابل تغییر یا تقویت هستند.
بر این اساس، در «جنگ شناختی» تلاشهای دشمن، به صورت کاملاً غیر محسوس، همراه با انکار، در محیط خاکستری نه جنگ نه صلح، به تغییر ریلهای زیربنایی نوع نگرشها، باورها و ادراکاک بنیادی انسانها در جوامع هدف، معطوف است؛ بدون توجه و تمرکز بر نتایج آن.
به عبارت دیگر در این جنگ، تمرکز دشمن بر کاشت و داشتِ نگرشها و باورهای همسو با اهداف خود است و به برداشت یا اهداف نهایی کمتر توجه میشود زیرا معتقدند: نتیجه خود به خود و متناسب با آن تلاشها حاصل میشود؛ و این یک قاعده جهان شمول است که گندم از گندم بروید جو ز جو. البته تغییرات شناختی در بازه زمانی بلندمدت، بدون آنکه خود انسان متوجه آن باشد یا آن را محصول تلاش غیر آشکار دشمن بداند، اتفاق میافتد. شاید بتوان گفت: که این موارد مهمترین تفاوت بین جنگ شناختی با عملیات روانی (تمرکز بر نتیجه و انتظار بر نتایج زود بازده و آشکار بودن پیام دشمن در عملیات روانی) است. در جنگ شناختی، هدف اصلی همان تغییر ریلهای نگرشی و باوری است نه اتفاقها یا نتایجی که به دنبال این تغییر نگرشها اتفاق میافتد هر چند که آن تحولات ناشی از این تغییر ریلهای فکری، هدف غائی دشمن در تسلط بر ذهن و اراده جامعه هدف است.
در ارتباط با کشور خودمان این جنگ شناختی چگونه قابل تحلیل است؟
در ارتباط با کشور ما، تمرکز دشمن در جنگ شناختی به تغییر سبک زندگی مردم، تغییر نگرش مردم نسبت به مشروعیت، مقبولیت نظام و تغییر نگرش مردم نسبت به کارآمدی نظام برای حل مسائل مهم زندگی آنها و نامیدی از آینده بهتر است.
این فرآیند تغییر نگرش عموماً در ترکیبی از تولید محتواهای رسانهای (از فیلم و سریالهای ماهوارهای - نظیر آنچه از طریق شبکههای فارسی زبان مثل جم تا طرح شبهههای مختلف مذهبی، ملی، قومی، نژادی در بستر شبکههای اجتماعی و از زبان به ظاهر دوست و در لباس میش) و همراه با فشارهای سخت اقتصادی بدون ربط دادن آن به اثرپذیری غیرملموس از تحریمهای ظالمانه اقتصادی و ترکیب آن با هجمههای سیاسی بینالمللی است.
با این اوصاف برای مقابله با جنگ شناختی دشمن چه اقداماتی در اولویت قرار میگیرند؟
در مقابل جنگ شناختی دشمن، جوامع هدف باید از طریق اقدامات نرم فرهنگی به کمک ابزارهای رسانهای و نظام تربیتی به تحکیم ارزشها و باورهای اساسی جامعه خودی بپردازند در این بین آگاهیبخشی و تبیینگری، نسبت به وقایع مختلف و پدیدههای اجتماعی و شفاف- سازی فرآیندهای مختلف مدیریتی و حاکمیتی، از مهمترین اقداماتی است که باید، در برنامههای راهبردی کشور مورد توجه قرار گیرد و بسترهای اجرایی آنها، از جمله تخصیص بودجه مناسب و معطوف به برنامههای دقیق و متقن، در نظر گرفته شود.
در این چارچوب تحلیلی، حوزه فرهنگ و رسانههای ارتباطی از اولویتهای تعیینکننده با ضریب اثرگذاری بالا در خنثیسازی جنگ شناختی دشمن به حساب میآیند.
بر این اساس، مهمترین دلیل هجمهها و عملیات روانی دشمن، علیه برنامههای راهبردی و بودجههای حوزه فرهنگی و رسانهای کشور، ایجاد انحراف در راهبردهای توجه و تقویت حوزه فرهنگی و رسانهای کشور به منظور جلوگیری از توسعه فعالیتهای اثر بخش و تولید آثار فاخر هنری در جهت تعمیق ارزشها و باورهای ملی و مذهبی جامعه ایرانی است. در واقع دشمن از طریق شبکههای رسانهای معاند فارسی زبان و استفاده از بستر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، تلاش میکند با تکیه بر تاکتیک برانگیختگی عواطف و احساسات عموم مردم ایران که این روزها به واسطه وجود تحریمهای ظالمانه دشمن و برخی غفلتها و کمکاریهای داخلی، گرفتار مشکلات و فشارهای اقتصادی هستند- (همان ضعفها و زخمهای داخلی) فشار افکار عمومی را بر مسئولان و مراکز مهم تصمیمگیر کشور به ویژه وکلای قانونگذار مردم، افزایش دهد تا تقویت برنامههای راهبردی حوزه فرهنگی کشور از اولویت متناسب با نیاز این روزها خارج شود.
امروز در میدان «جنگ شناختی»، نقش حوزه فرهنگ و دستگاههای متولی فرهنگ کشور از جمله سازمان صداوسیما، معادل نقش ارتش و نیروهای مسلح کشور در جنگهای سخت است که نیازمند پشتیبانی ملی و حمایت همهجانبه از یک سو و تلاشی مضاعف و جهادی فیسبیل اللهی برای متولیان و فعالان این حوزه، از سویی دیگر است، تا بتوانند حملات نامرئی دشمن را با اقدامهای آفندی و پدافندی نرم و غیر محسوس، (متجانس با فضای جنگ شناختی) خنثی و پاسخی مناسب ارائه نمایند.
پس با این اوصاف، مسئولیت فعالان و متولیان این دستگاهها هم بیشتر خواهد شد؟
بله همین طور است، در شرایطی که ما با محدودیتهای زیاد درآمدی در کشور مواجه هستیم هزینه کرد بودجههای تخصیصی و نظارت بر بهرهوری کامل آنها و جلوگیری از هدر رفت هزینههای بیتالمال کشور اسلامی، همواره مسئولیتی خطیر و به عبارتی از اوجب واجبات است که مسئولیت آن بر عهده آحاد مسئولان، مردم و دستگاههای مسئول است.
در اینجا لازم است تأکید مجددی به مسئولان حوزه فرهنگی و رسانهای کشور نمایم که هر چند ممکن است در شرایط عادی اختصاص این میزان بودجهها برای فعالیتهای حرفهای چندان ارقام بزرگی محسوب نشوند، اما دقت داشته باشید که این بودجهها در شرایط سخت اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم، به حوزه فرهنگ اختصاص مییابد و همین مسئله، وظیفه شما را در اثربخشی و کارآمدی حداکثری فعالیتها، چندین برابر مینماید.
پس شما هم در اولویتهای تخصیص بودجه، فرهنگ را مقدم بر اقتصاد میدانید؟
هر آنچه در اهمیت حوزه فرهنگ و اختصاص بودجه به آن گفته شد نفی توجه به معیشت مردم و اقتصاد کشور نیست که هر کدام در جای خود از اهمیت خاصی برخوردارند و باید به آن توجه شود و در بسیاری موارد اصولاً مرز تفکیک تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آنها امری نا ممکن و دشوار و گاهی غیر قابل انجام است.
آیا تنها افزایش بودجههای سالیانه میتواند راهگشای مشکلات و چالشهای حوزه فرهنگی و رسانهای کشور باشد؟
خیر؛ در این ارتباط، مسئولان حوزه فرهنگ و رسانهای کشور توجه داشته باشند، تنها ارقام بودجه و درشتی آن، راهگشای جبران کمکاریهای گذشته و عقبماندگی برنامههای پیشین، برای خنثیسازی نیرنگهای خاموش فرهنگی - رسانهای دشمن نبوده، نیست و نخواهد بود؛ بنابراین در این میدان نبرد فرهنگی، برای تحکیم ارزشها و باورهای الهی و ملی تلاشی مضاعف و ایثار و جهادی مستمر لازم است. نکته دیگر اینکه، مطالب پیش گفته، در باب اهمیت حوزه فرهنگ و رسانه در برابر جنگ شناختی دشمن و عملیاتهای روانی و هجمههای رسانهای آن، دال بر نفی نقدهای دلسوزانه و منصفانهای که صاحب نظران امر بر فعالیتها و برنامههای دستگاههای مسئول حوزه فرهنگ و رسانه دارند، نیست. آنها در جای خود حائز اهمیت، ضرورت و لازمه پیشرفت کیفی برنامهها هستند.
با این اوصاف چرا برخیها در داخل کشور، زبان و قلمشان همسو با نگاه دشمن است؟
در این رابطه نمیشود تحلیل یکسانی برای همه منتقدین داخلی داشت، به نظر من، بیشتر این برخوردها در قالب نگاههای جناحی و رقابتهای کاذب بین جناحهای مختلف سیاسی، قابل تحلیل و جمعبندی است.
در حالی که ممکن است برخیها هم، به واسطه استدلالهای خودشان به درک متفاوتی از موضوع رسیده باشند و از برای مؤلفههای قدرت ملی، اولویتبندی بودجهای دیگری قائل باشند؛ بنابراین نظری متفاوت دارند؛ و نظرشان در جای خود محترم است. عدهای نیز ممکن است به واسطه نوع عملکرد گذشته مسئولان یا دستگاههای متولی حوزه فرهنگ و رسانه، از روی دلسوزی و در چارچوب دفاع از بیتالمال نقدهای جدی بر این سبک از تخصیص بودجهها داشته باشند؛ و صد البته ممکن است برخی دیگر، پیاده نظام رسانهای دشمن باشند که در لباس خودی، زبانشان و قلمشان به حرکت درآید.
و سخن پایانی؟
اینکه پدیدههای اجتماعی از ابعاد و زوایای گوناگونی قابل تحلیل و تفسیرند و هرگز نباید تک بعدی مورد توجه و قضاوت قرار گیرند داشتن تفکر سیستمی به تحلیل جامعتر کمک شایانی میکند؛ همچنان که عبور از منافع فردی، گروهی، جناحی و لزوم داشتن نگاه ملی در مسائل مهم راهبردی کشور راهگشای بسیاری از مشکلات است؛ نکته آخر اینکه در نگاه راهبردی همیشه تحلیل با نگاه به اهداف بلند مدت همسو و همراه است و برخی مواقع ممکن است هدفی کوتاه مدت، قربانی هدفی مهمتر و بلندتر شود. از اینرو توسعه تفکر سیستمی، داشتن نگاه ملی و توجه به اهداف بلند مدت، لازمه تحلیل راهبردی و دقیق، مسائل و پدیدههای اجتماعی است.
عطنا را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید: