۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۶:۴۱
کد خبر: ۳۰۳۸۱۰

عطنا - در دومین همایش ملی سیاستگذاری در ایران و در پنل ششم با عنوان "سیاست گذاري آموزش، علم و فناوري"  دکتر جعفر هزار جریبی، استاد جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبائی و صاحب نظرانی همچون دکتر لیلا فلاحتی، استادیار موسسه مطالعات اجتماعی و فرهنگی، دکتر قادر بالاخانی، عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور و دکتر مهدی خضریان، پژوهشگر دیدگاه های خود را مطرح کردند.

این پنل روز یک شنبه 18 اردیبهشت ماه در مرکز نوآوري اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

در ابتدای همایش دکتر لیلا فلاحتی با بیان این که بحث شکاف جنسیتی در حوزه علم و فناوری موضوعی است که می خواهیم به آن بپردازیم، گفت: در حال حاضر که باهم درحال گفت و گو هستیم، چهار انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته ایم که در انقلاب چهارم صنعتی ما شاهد تسلط هوش مصنوعی بر ابعاد مختلف زندگی هستیم و می بینیم که همه در امور مختلف خیلی از کارهای خود را با اپلیکیشن و هوش مصنوعی انجام می دهیم. بحران کووید ۱۹ آن پدیده ورود جهان به انقلاب پنجم صنعتی را تشدید کرد. در حقیقت در انقلاب چهارم بشر بیش از حد مقهور هوش مصنوعی است، ولی در انقلاب پنجم یک رابطه متقابلی بین آن ها برقرار است و محوریت تکنولوژی و فناوری به یک موازنه ای می رسد. اتفاقی که در بحران کوید ۱۹ افتاد، این بود که بخش مهمی مثل آموزش به صورت رسمی تعطیل شد و جایگزینی تکنولوژی و فضای مجازی و اهمیت یافتن اپلیکیشن‌هایی که از طریق آن ها نظام آموزشی تکمیل می شود، خودش مسئله مهمی بود که شاید بتوانید در بخش آموزش ببینید.

وی افزود: اما در بخش سلامت و در بسیاری از بخش های خدماتی پیش‌بینی می شد دو تا سه دهه طول بکشد تا تحولات رخ دهند، اما ظرف چند سال کوتاه این روند طی شد و این جایگزینی یک اتفاقی را رقم زد که حذف شدن و از بین رفتن بخش مهمی از مشاغل خدماتی جزئی از آن بود. یعنی شما بسیاری از امور بانکی خود را با مراجعه به بانک انجام نمی دهید و از طریق اپلیکیشن انجام می دهید. در ازای این اپلیکیشن شاید بتوان گفت که در حدود ۱۰ کارمند در هر شعبه بانک از کار بیکار شدند‌ چون مشاغل انسان محور، مقداری تغییر ماهیت دادند.  

او اظهار داشت: پیش‌بینی شده بود که تا سال ۲۰۲۰ با این جایگزینی و تحولاتی که انقلاب چهارم رقم می زند، 1.7 میلیون شغل از بین برود و از میان مشاغل موجود تا سال ۲۰۵۰ نیمی حذف شوند یا تغییر ماهیت دهند. پس بازار کار یک تجربه خیلی جدی را در مورد تغییر ماهیت مشاغل تجربه می‌کند. اما در این میان، ۷۰ درصد مشاغل غیر تخصصی و با ریسک جایگزینی با هوش مصنوعی را زنان انجام می دهند و حضور زنان در این بخش بازار کار پررنگ تر بوده است. این هوش مصنوعی که بر روی اقتصاد سیطره پیدا می کند، بخش مهمی از مشاغلی را از بین می برد که زنان در حال انجام آن هستند. در بازار کار ایران، ۵۰ درصد از مشاغل مربوط به بخش خدمات هستند و سهم زنان از این بخش ۵۷ درصد است. در فاصله بحران کوید ۱۹ و اهمیت یافتن فناوری اطلاعات و فضای مجازی، شاهد این هستیم که فقط در بخش معاملات الکترونیکی که انجام شده است، در ۶ ماه نخست ۱۳۹۹ نسبت به سال گذشته با رشد ۲۸۴ درصد مواجه بوده است گرچه سهم زنان در تجارت الکترونیک ۱۴ درصد است و خیلی نقش مهمی ندارند.

فلاحتی در خصوص ابعاد مختلف این شکاف جنسیتی بیان کرد: در سراسر جهان تنها ۲۸ درصد از فعالان حوزه علوم و مهندسی را زنان تشکیل می دهند و ۳ درصد از زنان دوره های آموزش فناوری ارتباطات و اطلاعات را می‌گذرانند و تنها ۵ درصد آن ها برای ادامه تحصیل در رشته های ریاضی و آمار و ۸ درصد رشته مهندسی را انتخاب می کنند. چون حوزه هوش مصنوعی بسیار تخصصی است و و نیاز به دانش تخصصی است، زنان از ورود به آموزش عالی سهم کمی دارند و کم تر این شرایط را انتخاب می کنند و به صورت پایدار سهمشان در این بازار کار پایین است.  بر اساس آمارهای جهانی، وضعیت فعلی مشاغل هوش مصنوعی نیز به نفع زنان نیست و زنان حدود ۱۵ درصد از جمعیت شغلی و تنها ۱۸ درصد از موقعیت‌های رهبری در شرکت های برتر فناوری را تشکیل میدهند تنها ۱۳/۸ درصد از زنان مقالات تحقیقاتی مرتبط با هوش مصنوعی را تألیف کردند و کمتر از یک چهارم زنان به عنوان متخصص هوش مصنوعی در نظر گرفته می‌شوند.

روزگاری برای صندلی‌های خالی برنامه ریزی می‌شد، اما امروزه دانشجویان پولی حساب های دانشگاه‌ها را پر می کنند

وی برای تشریح شکاف جنسیتی پایدار در این حوزه، به کلیشه ها و روندهای جامعه پذیری در سیستم آموزش جامعه اشاره و اظهار کرد: دختران قبل از ورود به سیستم آموزشی با این کلیشه تربیت می شوند که ذهن مناسبی برای درک ریاضی و مناسبات آن ندارند، در صورتی که مطالعات بیولوژیکی نشان می دهد خیلی تفاوتی از نظر درک و دریافت و هوش ریاضیات بین دو جنس وجود ندارد و این نظام تربیتی است که خیلی تأثیرگذار است. یعنی بهترین معلم های فیزیک و ریاضیات معمولا مردها هستند و در مدارس مختلف هم معمولا به خاطر تسلط و سیطره فضای مردانه، دختران خیلی فعالیتی نمی‌کنند و این یک عامل بازدارنده است که در بحث آموزشی یک پدیده کاملا جهانی است. نقش گروه همسالان و تجارب فردی نیز در دوران تحصیل تاثیر گذار است. مثلا دختران بعد از مقطع کارشناسی در رشته های مهندسی و غیره ترجیح می دهند که مهاجرت کنند؛ زیرا احساس می کنند این فضا فایده ای برایشان ندارد و تصمیم می گیرند که بی خیال شوند.

دکتر فلاحتی ادامه داد: مسئله دیگر این که کلیشه های مسلط بر محیط کار و حرفه و علاوه بر این بر ویژگی های شخصیتی مثل بی نظمی و درونگرایی که برای مهندسان به صورت کلیشه مطرح می شود نیز تأثیرگذار است.  در این چندسال اخیر، زنان به خاطر دورکاری پیشرفت کردند و از دلایل دیگر موانع حضور زنان می توان به فرآیند استخدام و آزار و اذیت آنلاین‌ اشاره کرد. بر اساس نمودار روند حضور زنان در رشته های فنی و مهندسی در سه دهه گذشته، در دهه ۹۰ رشد این آمار زیاد بوده است و از پایان دهه ۹۰ شاهد سیر نزولی و یک شیب ملایم می شویم در حالی که در مقابل آن در کشورهای دیگر، نمودار افزایش معناداری پیدا می کند چون اقتصاد آن ها به صورت هدفمند زنان را برای حضور در این حوزه تربیت می کند. از آنجایی که ما یک سری موانعی را داریم که به آن خواهم پرداخت و باید گفت که این بازار کار خیلی برای زنان در ایران بازار کار جذابی نبوده است. بر اساس پژوهشی که انجام داده ام سهم زیادی از حضور زنان در رشته های فنی و مهندسی در آن زمان بر عهده دانشگاه آزاد بوده است.

فلاحتی پس از توضیح و بررسی سهم دانشجویان و دانش آموختگان زن در رشته مهندسی کامپیوتر گفت: طبق گفته معاون وزارت آموزش و پرورش، سهم دانش آموزان رشته ریاضی و فیزیک در ایران به ۱۴ درصد کاهش یافته است‌ و این نه فقط به لحاظ جنسیتی بلکه به لحاظ بازار کار نیز قابل توجه است. اگر سیاست گذار بخواهد شکاف جنسیتی را از بین ببرد، یکی از مسائل پیش رویش باید فرصت های اشتغال باشد. یکی از موارد، عدم روشن بودن آینده اقتصادی رشته ها است و دیگر این که معرفی و توسعه فرصت های شغلی رخ نمی دهد. مورد دیگر نیز ارتقا کیفیت شرکت های دانش بنیان  که تأمین کننده آینده اقتصادی ما هستند. براساس مطالعات من به نظر می رسد شرکت های دانش بنیان را به عنوان فرصت های شغلی نگاه می کنیم تا نقش آفرینی در توسعه دانش یا فناوری و نوآوری. شرکت های دانش بنیان باید خلق نوآوری کنند تا از آن شغل ایجاد شود. تسلط رویکردهای مردانه در بازار کار نیز یکی از عواملی است که باعث مهاجرت دختران از رشته های فنی به رشته های علوم انسانی و حتی انجام کارهای خدماتی و غیر مرتبط با تخصص می شود.

وی ادامه داد: حذف هنجارهای رایج در دوره تحصیل و مسلط بر فضای علمی و آموزشی خیلی مهم است. توسعه زیرساخت های لازم برای ایجاد فرصت مشارکت پژوهشی برای زنان آموزشگر و پژوهشگر مورد دیگر است و مطالعات نشان می دهد زنانی که عالی ترین درجه تحصیل در این رشته ها را دارند و عضو هیئت علمی هستند، برای ورود به این شبکه های پژوهشی بیشتر دچار مشکلات هستند. زیرا این شبکه ها مردانه هستند و عمدتا زنان در خلق نوآوری در این ها محروم هستند. آخرین مورد فقدان الگوهای مرجع است. ما زنان در محتوای کتب درسی حضور کمرنگی داریم. مثلا کشورهای دیگر در این زمینه مانند عربستان سعودی برای ترغیب دختران به رشته های مبتنی بر هوش مصنوعی کمپین های زیادی را راه می اندازند و هزینه زیادی را صرف می کنند. این می تواند برای کمپین های ملی ما با توجه به نیازهای ملی یک الگو باشد و متناسب با بازار کار خود، کمپین هایی را می توانیم در این زمینه راه اندازی کنیم.

۶۸ درصد مردم وضعیت عدالت اجتماعی را بغرنج توصیف کرده اند

دکتر قادر بالاخانی در ادامه همایش بر اساس مقاله خود با عنوان نابرابری اجتماعی و سیاست‌گذاری اجتماعی در آموزش عالی بیان کرد: نگاه ما به نابرابری اجتماعی با توجه به این که این مفهوم چند بعدی است، صرفا از زاویه ای نگاه کردیم که نابرابری اجتماعی را با تاکید بر موقعیت های اجتماعی و اقتصادی متفاوت از منظر سیاسی اقتصادی و فرهنگی تعریف می کند. زاویه دید ما نابرابری اجتماعی را با تاکید بر مولفه هایی چون پایگاه اقتصادی و اجتماعی خانواده و  طبقه اجتماعی می داند و مفاهیمی که ما برای عملیاتی کردن آنها مثل درآمد تحصیلات و منزلت شغلی استفاده می کنیم. در این رویکرد نابرابری کانون مجموعه مسائل اجتماعی به مثابه یک متغیر تبیین کننده به کار می رود. سیاست گزاری اجتماعی بخش عمده آن معطوف به نابرابری اجتماعی با هدف تحقق عدالت اجتماعی کاهش فقر و نابرابری است. اگر در درون مایه این سیاست گذاری اجتماعی تأمل کنیم، مشخص است که یکی از ارکان این سیاست گذاری با این اهداف، آموزش است. اگر به این قسمت ورود کنیم متوجه می شویم که در آن ادبیاتی شکل گرفته که استدلال آن این است که آموزش و پرورش در معنای عام می تواند زمینه تحرک اجتماعی الو را فراهم کند.  سوال ما این است که حالا در فضای  آموزش عالی ما وضعیت نابرابری به چه شکلی است. وقتی می خواهیم از این زاویه به آموزش عالی نگاه کنیم تمرکز ما بر بحث ورودی به دانشگاه است. یعنی نابرابری اجتماعی را در حوزه ورود به دانشگاه بررسی کردیم. 

وی پس از توضیح درباره ادبیات تحقیق، ادامه داد: در بحث سیاست گذاری اجتماعی آموزش یک رکن محسوب می شود زیرا اثراتی هم روی فرد و هم روی سلامتی، اشتغال و درآمد دارد. شواهدی داریم که نشان می دهد جامعه ما در حوزه ورود به دانشگاه از یک نابرابری ملموس رنج می برد. شاخص ضریب جینی در بحث نابرابری اجتماعی در سال ۱۳۹۹ رقمی نزیک به نیم گزارش شده بود و این ضریب از سال ۱۳۹۶ روند افزایشی داشته است و ۵۰ درصد درآمد کشور در جیب ۲۰ درصد از افراد ثروتمند کشور است. طبق گزارش سایت پایگاه رفاه ایرانیان رقمی حدود ۳۵ درصد حمعیت در طبقه پایین یا فقیر و ۵۷ درصد  در طبقه متوسط و ۸ درصد در طبقه پایین  است و  ۶۸ درصد مردم وضعیت عدالت اجتماعی را بغرنج توصیف کرده اند. در بحث ورود به دانشگاه که نقطه تمرکز ما برای نابرابری اجتماعی است، باید گفت که دانشگاه ها و رشته ها متفاوت هستند. اگر به دنبال تحرک هستیم پس باید به دنبال یک رشته یا دانشگاه مشخص برویم تا تحرک اتفاق بیفتد. سهم بالا تحصیل کرده های دانشگاهی در جمعیت بیکار این را نشان می دهد. پس یک رقابت شدیدی برای دستیابی به رشته ها و دانشگاه های معتبر و سودمند یا موثر بر تحرک اجتماعی شکل می گیرد. اما وقتی نتایج این آمار منتشر می شود یکی از برجسته ترین مفاهیم در این گزارش ها مدارس پولی است که در صدر رتبه های برتر کنکور قرار دارد. و بررسی ها نشان داده که ۶۷ درصد از دانشجویان دانشگاه‌های علامه و بهشتی مال ۳ دهک درآمدی بالا و تنها ۱۱ درصد از جمعیت دانشجویان این دانشگاه را دهک های پایین جامعه تشکیل می دهند‌. همچنین بر اساس شواهد، فراوانی دهک های بالای درآمدی جامعه در حوزه تحصیلات دانشگاهی در مقایسه با دهک های پایین، بسیار بالا و قابل توجه است و همه این ها نشان دهنده نابرابری در فضای آموزشی است.

روزگاری برای صندلی‌های خالی برنامه ریزی می‌شد، اما امروزه دانشجویان پولی حساب های دانشگاه‌ها را پر می کنند

دکتر بالاخانی با بیان این که آموزش عالی را در جامعه ی ما از ابعاد مختلفی بررسی کرده اند و با یک فضای ثابتی مواجه نیستیم و در فضای دانشگاهی، نابرابری یک امر رایج است، افزود: با توجه به این نکات، ما نابرابری را در بحث ورود به دانشگاه دنبال کردیم. این ورود که مبنا اصلی و تعیین کننده آن پول و تفاوت طبقاتی و این نظام طبقاتی، محل سوال است. نظام طبقاتی ما یک نظام مبتنی بر سیستم اقتصادی روشن نیست. پس در چنین فضایی نمی‌توانیم‌ از یک اقتصاد بازاری روشن صحبت کنیم و بایستی منتظر بمانیم تا با منطق خودش، فرآیندهارا جلو ببرد. پس نمی‌توانیم‌ نسبت به این نابرابری بی تفاوت باشیم. از سوی دیگر در فرآیند کنکور کیفیت یادگیری، بحث معرفت و یادگیری قربانی مهارت های تست زنی می شود و نمی توانید این انتظار را داشته باشید که ورودی های محصول کلاس های تست زنی در نهاد علم، اتفاق چشمگیری را رقم بزنند زیرا علم نهادی است که ویژگی های خاص خودش را دارد. من در این رویکرد بر خلاف نگاه پساساختار گرایانه می خواهم نگاه کنم و نمی خواهم از آن فراروایت نهاد علم فاصله بگیرم. برخلاف آشفته بازار رویکردهای پساساختارگرایانه، این مسیری است که می تواند ما را به مقصد برساند. نهاد علم در حال حاضر به خاطر این نابرابری تهدید می شود و دولت توانمندی لازم را برای کنترل و توقف کنکور ندارد و استدلالش این است که یک گردش مالی کلانی در آن جا وجود دارد و آن گردش مالی را نیز با رقابت توصیف می کند و گرچه رقابتی که در این جا می بینیم رقابت عادلانه ای نیست.

وی  با اشاره به این که باید دید که در حوزه دانشگاه چه سیاست های غالبی داریم، ادامه داد: واضح ترین و آشکارترین سیاست های ما، اگر بخواهد ما را به الگوهای موجود در سیاست گذاری اجتماعی تا حدودی نزدیک کند، می شود گفت که الگو لیبرالیستی ناقص است. در این الگو لیبرالیستی ناقص داریم زندگی می کنیم و به شکل آشکاری این را دیدیم. روزگاری برای صندلی های خالی برنامه ریزی می‌شد و امروزه به اشکال مختلف دانشجوی پولی جذب نهاد دانشگاه می شود با این استدلال که یک رویکرد عقلانی و پول آور است و حساب های دانشگاه را پر می کند و آدم عاقل از پول بدش نمی آید. این طرح هم چنان ادامه دارد و طرح بعدی آمایش آموزش عالی است که طرح بسیار خوبی است و اگر به نحو احسن تحقق پیدا کند، می تواند مؤثر باشد. چیزی که تا امروز از تریبون آموزش عالی شنیده ایم این بوده است که بایستی بخشی از آموزش عالی با کیفیت پایین، محدود شود. دل خوشی ما این است که در مسیری پیش می رویم که می تواند عدالت آموزشی را ترویج دهد و نهادینه کند. اما فقدان یک سیاست گذاری اجتماعی مبتنی بر مسئله نابرابری آشکار موجود در آموزش عالی، موانع زیادی را در پیش روی بسیاری از افراد با استعداد ایجاد کرده است و امکان توزیع عادلانه سرمایه فرهنگی انبار شده در مرکز را محدود کرده است. جامعه ما گسترده است، باید سرمایه فرهنگی را توسعه دهیم و نیازمند سیاستگذاری علمی و عینی با توجه به ویژگی های تاریخی و فرهنگی خود هستیم تا نهاد دانشگاه را به نهاد موثری تبدیل کنیم. من هم موافقم که بخش عمده ای از مراکز بی کیفیت باید تعطیل شود اما ما قبل از این تعطیلی باید پاسخ دهیم که علت این بی کیفیتی چه بوده است. اگر بر مرکزی نظارت نکردیم و رهایش کردیم،امروز نمی توانیم صورت مسئله را به راحتی پاک کنیم.

نخبگان کنش دانشگاهی خود را نهایتا در مهاجرت می بینند

دکتر مهدی خضریان درادامه همایش با بیان این که بحث او مبتنی بر انگاره های خانم جولیت باتلر (فیلسوف پساساختارگرا و منتقد فمنیست آمریکایی) است، افزود: در رابطه با معضلی که ایشان کشف کردند به نوعی در پست مدرنیسم و انگاره های کلیت گرایانه که ایشان به درستی تشخیص دادند و بر آن مبنا که نقد ایشان به نوعی در زمینه نظریه های مدرن، پساساختارگرا محسوب می شود ولی بر این اساس ساختارگرایی از زاویه خودشان نقدی دارند که از آن استفاده کردم و در رابطه با مسئله سیاست گذاری اجتماعی در آموزش عالی ایران را بحث کردم و نقدی بر آن داشتم. حالا منظور چیست؟ اول برای خودم یک دوگانه ساختم. این دوگانه ها مشتمل است بر مسئله سوژه و دانشگاه یا سوژه و علم. ما یک دوگانه داریم؛ دوگانه ساخت های علمی و سوژه اصطلاحی است، ساخت های علمی و سوژه اصطلاحی از یک سمت و ساخت های علمی متعین و سوژه های انضمامی از سمت دیگر. این به این معنا است که وقتی ما در نهاد دانشگاه هستیم با مسئله علم مواجه هستیم. مسئله علم نیز به معنای ویژگی اصلی این ساخت های علمی، ویژگی دقت و دقیق بودن است. این ساخت ها، ساخت های بسته ای هستند و تا دقت نهایی ادامه دارند. یعنی ما وقتی به ساخت علمی برسیم، دقت نهایی را پیدا می کنیم و این ساخت بسته می شود. منتها وقتی ما این دقت را ادامه می دهیم برای این که ساخت های علمی جدیدی کشف کنیم، این دقت همین جوری ادامه پیدا می کند. پس چون دقت نهایی دقت صوری است، ما دقت نهایی قاعدتا نداریم. این دقت یک دقت نهایی است و ساخت های علمی را از این جهت ساخت های علمی صوری می گوییم گرچه وجود دارند. روی دیگر این دوگانه سوژه های اصلاحی هستند که وجودشان به مثابه سوژه ای آغازین برای این ساخت های علمی مهم است. ساخت های علمی متعین نیز همان ساخته های بسته هستند و سوژه به آن ها می رسد و آن ها را متعین می کند. سوژه ای که این کار را انجام می دهد، سوژه انضمامی است و وجود دارد. بنابراین سوژه انضمامی در ایجاد ساخت های علمی متعین وابسته به سوژه اصطلاحی و ویژگی آغازین بودن آن در ایجاد ساختار ای علمی صوری است و این نکته اول من بود.

روزگاری برای صندلی‌های خالی برنامه ریزی می‌شد، اما امروزه دانشجویان پولی حساب های دانشگاه‌ها را پر می کنند

وی گفت: نکته دوم من در مورد پست مدرنیسم است. خانم باتلر نقدی بر این پست مدرنیسم می کند و اعتقاد دارد که میلی به یک فراروایت و کلیت دارد. یعنی خانم باتلر معتقد است که در مقابل این پست مدرنیسم محضی که خودش یک کلیت می سازد، یک پست مدرنیسم سیاسی را علم کرد. درمقابل این پست مدرنیسم ضد مبنایی که عام است باید یک پست مدرنیسم مبناگرا را به نوعی علم کرد. پس ما دو نوع پست مدرنیسم داریم؛ پست مدرنیسمی که در نفی سوژه و مبنا است و به تعبیر خانم باتلر پست مدرنیسمی که یک تحقیر پدرسالارانه دارد و در مقابل آن پست مدرنیسمی می سازد که به عقیده او نظریه ای است که در باب امر سیاسی و سیاست و اجتماعی مستلزم مبنا است و ضد مبنا نیست. از این جهت خانم باتلر دو ویژگی و یک ویژگی سومی که منتج از آن ۲ویژگی اول می شود را بر می سازد؛ اول این که سیاست نیازمند سوژه است و دوم این که سیاست مستلزم و عرض ارجاعی بودن زبان است. از این دو اصل یک دو سویگی سوژه و شالوده ایجاد می شود به عنوان شالوده و مبنایی برای امکان سیاست و جنبه هایی از این امکان را تبدیل به مسئله می کند که در مسئله سیاست ممکن است تبدیل به مسئله نشده باشد و این ها را تبدیل به مسئله می کند. نتیجه گرایی نهایی این که خانم باتلر از پست مدرنیسم فمنیستی اش یک مبنا و یا شالوده ای برای امکان سیاست می خواهد که همان سوژه است و دوم این که جنبه هایی از این امکان را که در تعریف سیاست مسئله نشده اند را تبدیل به مسئله و برجسته می کند. در نهایت یک سه گانه ساخته می شود؛ هر سوژه در پست مدرنیسم است و ضد شالوده و امر سیاسی است. بنابراین در آن سوژگی دچار انتناع می شود. دوم الزامی بودن فرض سوژه است چون اگر ما سوژه را الزامی بدانیم هر نوع نقد به سوژه، نقد به امر سیاسی و اجتماعی تلقی شده و موجب انسداد قلمرو سیاسی می شود. خانم باتلر این دو را کنار می زند و سومی را بر می گزیند؛ سرپیچی از الزام سوژه و یعنی نه طرد و نه الزامی بودن آن و این گونه آن را تعریف می کند که جست و جوی فرآیند برساخته شدن سوژه و این انگاری است که در دل سرپیچی از امر سوژه پدید می آید. من این را مبنا گرفتم و از طریق منطقی پدیده شناسانه که می دانیم که در منطق پدیده شناسی یک تنشی بین ساخت و تکوین وجود دارد و خانم باتلر متوجه این تنش می شود.

دکتر خضریان در پایان بیان کرد: مسئله دسترسی به آموزش عالی یعنی یک منطق برای دسترسی به آموزش عالی باید برای شما فراهم باشد، که منطق علم و دانشگاه در آن فضا بتواند خودش را نشان دهد و کارکردهایش را انجام دهد. در طرح بومی گزینی که از سال ۶۹ در ایران مصوب شده است و تاکنون نیز ادامه دارد،سه نتیجه را درون خودش دیده و بروز داده است. یکی کاهش مهاجرت افراد، دیگری کاهش مشکلات فرهنگی اجتماعی_فرهنگی و دیگری احتمال بیشتر قبولی هر فرد در بوم یا استان خودش است. سوالی که به وجود می آید این است که چه نسبتی بین بومی گزینی دانشجویان به عنوان یک سیاست اجتماعی با کارکرد دانشجویان دانشگاه وجود دارد. پس شما اول باید این نسبت را بسنجید. دانشجو در امکان سوژگی خودش و دانشگاه در امکان علم ورزی خودش، من این دو را از طریق امر سوژگی باتلر تبدیل به مسئله می کنم. بحث بومی گزینی را بین ۷ نفر از کسانی که سیاست گذار در آموزش عالی ایران بودند، در دو دهه اخیر بررسی کردم. برایم عجیب و حیرت انگیز بود در رابطه با این سیاست که به نظر می رسد نوع نگاهی که این افراد سیاست گزار به بومی گزینی به عنوان مهم ترین سیاستی که در این حوزه در ایران وجود دارد، یک نگاهی است که به تمرکز و انسداد سوژه می رسد. این نگاه به سوژه باعث شده است که مسئله بومی گزینی را عملا یک سیاست گذاری درست ندانیم و ندانستیم که موفق بوده یا شکست خورده و چه نوع مسئله ای است و نکته مهم تر این که درمسئله ما که تبدیل به سوال و برجسته شد، آن کارکرد اتفاق نمی افتد به این دلیل که کارکرد دانشجو و دانشگاه سوژگی و علم ورزی است. اگر ما سوژه را در یک بوم یا جغرافیا محسور کنیم و مجبور به اجبار در انتخاب دانشگاه کرده و از اخلاق علم دچار گسست کنیم، پس از حیث دیگری سوژه را بیش از پیش با هویتش گره میزنند و از طریق هویتش آن را سرکوب می کنند.پس این سوژه در اظهارنظرهایی که اصلا سوژه را نمی‌فهمند و سوژه را همانند پست مدرنیسم ها موضوعی کلی می دانند و کلیتی که به تعبیر خانم باتلر ضدمبنا و سوژه است انسداد پیدا می کند. این باعث شده تا سیاست تبدیل به یک دستگاه مفهومی شود و این دستگاه مفهومی سوژه را از خودش گریزان و دچار گسست کند و سوژه خودش را با مسئله علم بیگانه بداند. شاید کسی بیاید و بگوید که ما رشد علمی داشتیم اما باید گفت آن کسی که رشد علمی می کند به عنوان یک غایتی درون خودش به علم می‌پردازد ولی مسئله در جایی خودش را نشان می دهد که بحث مهاجرت به وجود می آید. مهاجرت نخبگان امری است که به عنوان یک نتیجه محکوم این سیاست، باعث شده که سوژه کنش دانشگاهی اش را نهایتا در امر مهاجرت می بیند.

عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید:

اینستاگرام                                              تلگرام

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* captcha:
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار