۲۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۱۲
کد خبر: ۳۰۰۶۷۹
سیاست گذاری

  • محمدحسین نگارستانی | پژوهشگر


تقریبا از اوایل قرن نوزدهم میلادی و آغاز استعمارگری قدرتهای استعمارگر غربی مثل فرانسه،انگلستان و روسیه بر ممالک اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا بود که آرام آرام،در دو کشور بزرگ اسلامی آن زمان یعنی ایران و امپراتوری عثمانی،اهمیت عقب ماندگی در برابر جوامع غربی آشکار گشت و از همان زمان،دو ایده برای پیشرفت ممالک اسلامی مطرح شد:

  • ایده اول، پیاده سازی شرع مقدس اسلام در جامعه و زندگی اجتماعی مردم براساس قاعده قرآنی نفی سبیل

  • ایده دوم، تقلید و پیروی از ظاهر و باطن جوامع غربی برای پیشرفت اجتماعی،تکنولوژیک و نظامی بود.


این دوران در تاریخ ایران،مصادف است با دوران روی کار آمدن خاندان قاجار و همچنین شکست های نظامی ایران از روسیه و انعقاد دو قرارداد معروف و ننگین گلستان و ترکمانچای.

پس از این اتفاقات تلخ،شاهد هستیم که با همت ولیعهد فتحعلی شاه قاجار یعنی عباس میرزا،عده ای از جوانان ایرانی برای تحصیل فنون جدید نظامی و تکنولوژیک به کشورهای غربی فرستاده می شوند.

اما در دوران ناصرالدین شاه قاجار و با روی کار آمدن صدراعظم ترقی خواه،میرزا تقی خان امیرکبیر،این توجه به عقب ماندگی در کنار مسائل تکنولوژیک،رنگ و بویی عقیدتی به خود می گیرد.

به تدریج در همان دوران،با ترجمه آثار برخی از اندیشمندان غربی و بیانات و عقاید برخی از منورالفکران ایرانی متمایل به غرب مثل میرزا ملکم خان و میرزا فتحعلی آخوندزاده،کم کم ایده حکومت مشروطه مطرح می شود و به دنبال آن،آغاز جنبش مشروطه که از آن سخنی به میان نخواهد آمد؛چرا که روایتهای دوران مشروطه در بیشتر موارد،جهت گیرانه بوده و نمیتوان به شکل دقیق،آن را قضاوت نمود.

از طرفی دیگر،شاهد این امر هستیم که افرادی مثل سید جمال الدین اسد آبادی افغانی،از ایده اسلامی سازی کشورهای مسلمان سخن به میان می آورند و می بینیم که با توجه به قدرت نسبتا زیاد طبقه روحانیت در دوره قاجار،این عقاید نیز طرفداران خاص خود را دارد.

پس از گذشت از دوره قاجاریه و روی کار آمدن رضاشاه پهلوی، و سپس محمدرضا شاه پهلوی،دوباره می بینیم که گفتمان اسلامی سازی ایران،به رهبری امام خمینی (ره) و در قالب نظریه ولایت مطلقه فقیه به‌عنوان آلترناتیو حکومت داری در برابر رژیم سلطنتی مطرح می شود و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران،این گفتمان تبدیل به گفتمان غالب می گردد.

اما تا به امروز،می بینیم که ایده سیاستگذاری اسلامی باز هم به نوعی مهجور و ناقص مانده است و به عبارت دیگر،نمود بیرونی چندانی ندارد و میتوان آن را تا حدی در اقتصاد و فرهنگ که دو عرصه مهم زندگی اجتماعی هستند مشاهده نمود.

پس باید به این مقوله توجه کرد که دلیل اینکه غرب دارای اصول سیاسی،فرهنگی و اقتصادی مشخصی است، چیست و سرچشمه آن از کجا نشات می گیرد.در کل با توجه به موارد اشاره شده،می بینیم که سیاستگذاری اسلامی،مبحثی سابقه دار و محل بحث و جدل است و هنوز در مجامع آکادمیک ایران،جلوه هایی از این تقابل بین اسلام و غرب را میتوان مشاهده نمود.

ابتدا از سابقه غرب شروع می کنیم و بیانی کوتاه از شهید دکتر مصطفی چمران که هم نظام سرمایه داری را درک کرده و همچنین ساختار نظام کمونیستی آرمانشهر کمونیسم در قرن بیستم میلادی یعنی اتحاد جماهیر شوروی را از نزدیک مشاهده کرده بود.

شهید چمران در گفتار سوم کتاب "انسان و خدا"،معتقد است که برای شناختن هرمکتب در دنیا،باید آن را از سه وجه مورد مطالعه قرار داد:وجه اول،فلسفه یا جهان بینی یک مکتب می باشد.وجه دوم نظام اقتصادی است که از این جهان بینی نشات گرفته و وجه سوم،نظام و ساختار سیاسی-حکومتی یک مکتب است.

در کل،یک مکتب و یک ایدئولوژی،باید دارای این سه وجه بوده و دو وجه بعد یعنی اقتصاد و سیاست باید از جهان بینی و فلسفه تاثیر گیرند.اگر یک ایدئولوژی یا مکتب یکی از این سه مورد را نداشته باشد، در کل ناقص است.

وی سپس به بنیان فلسفی کمونیسم یعنی اصالت ماده (Materialism) و بنیان فلسفی کاپیتالیسم یعنی اصالت ایده(Idealism)  می پردازد و در گفتار چهارم کتاب،پس از معرفی کوتاه جهان بینی اسلام،به توصیف نظام اقتصادی سرمایه داری و کمونیستی و به تبع آن،نظام های سیاسی این دو مکتب پرداخته و سپس به توصیف راه سوم مدنظر یعنی اسلام می پردازند.

دلیل اشاره کلی به این دیدگاه‌های شهید چمران،این است که انگار مبارزین و اندیشمندان صدر انقلاب اسلامی به درک این موضوع رسیده بودند که برای پیاده سازی نظام اسلامی مطابق با نیازهای زمان،مقوله جهان بینی و فلسفه دارای اهمیت والا و قابل توجهی است و برای تبیین نظام سیاسی ،نظام اقتصادی و ساختار فرهنگی مدنظر اسلام،نیاز به یک بنیان فلسفی محکم و قوی با وضوح بالاست؛ یعنی اتفاقی که در آغاز قرن پانزده میلادی و آغاز دوران رنسانس در اروپا صورت گرفت و ما شاهد این امر هستیم که با کاهش نسبی قدرت کلیسا و آغاز تلاشهای علمی بزرگان این دوران،ردپایی از جهان بینی جدید این دوران یعنی اصالت انسان یا اومانیسم آشکار می شود و ادامه،اندیشه های فیلسوف هایی مثل اسپینوزا،جان لاک،دیوید هیوم،فرانسیس بیکن و سایر بزرگان فلسفه غرب،مسیر و جهت حرکت جوامع غربی و تحولات سیاسی اجتماعی آنها را مشخص کرده و به همه امور آنها جهت می دهد.

نمونه بارز تاثیر تفکر و جهان بینی این دوران بر ادامه مسیر جوامع غربی،کتاب رساله ای در باب حکومت جان لاک است که به نوعی مانیفست لیبرالیسم است و ویژگیهای یک جامعه مترقی،قوانین و حقوق انسان را مشخص کرده است.در این کتاب است که درباره غایت و هدف جامع سیاسی و حکومت،مالکیت،وضعیت طبیعی،قانون گذاری و سایر این موارد اشاره شده و ویژگی های جوامع لیبرال دموکراتیک را تعیین می کند.البته این گفته ها بیشتر به جنبه نظری پیشرفت غرب توجه دارد و باید دید که در عرصه عمل چگونه به پیشرفت خود ادامه داده اند.

مثال عینی این پیشرفت غربی را از فرید زکریا،یکی از صاحب نظران شناخته شده حوزه روابط بین الملل می آوریم.وی در مقدمه فصل سوم کتاب "جهان پسا امریکایی"،با ارائه یک مثال از وضعیت چین و هندوستان در دوران قرون جدید که مصادف با آغاز اکتشافات دریایی غربی هاست،وضعیت حاصل از این انقلاب گسترده در غرب را نشان می دهد و بیان می دارد که چگونه غرب تحت حاکمیت کلیسا در دوران قرون وسطی،به یکباره دچار یک انفجار شد و با تجدید نظر در ساختار عقیدتی،توسعه تکنولوژیک،بهره وری اقتصادی بیشتر،کشف نقاط جدید در دنیا و در نتیجه، توسعه گسترده جوامع غربی در تمام جوانب علمی،معرفتی و تکنولوژیک را شاهد هستیم.

درحالیکه شرق تا مدتها عقب ماند و تحت تاثیر استعمار همین جوامع غربی قرار گرفت؛البته از نحوه نگرش حاکمان جوامع شرقی،تاثیرات برخی از جنبه های فکری این جوامع و ساختار سیاسی آنها نباید غافل بود.این مثال اشاره شده،بیانگر این امر است که یک جهان بینی واضح و مشخص که دارای حمایت کافی از سوی نهادهای سیاسی یک جامعه باشد،چگونه می تواند مسیر پیشرفت،توسعه و یا حتی پسرفت یک کشور را هموار سازد.

پس دلیل این که غرب توانسته تا این حد در حوزه های مختلف وارد عمل شود و حرفی برای گفتن داشته باشد،توجه ویژه این تمدن به مقوله جهان بینی و فلسفه است و تمام جلوه های زندگی غرب،ریشه در جهان بینی پویای آنها دارد.

حال به مقوله سیاستگذاری اسلامی باز میگردیم و به بیانی مختصر از این ایده که تا به امروز تا حدی ناموفق بوده خواهیم پرداخت.اگر به متون اصلی دین اسلام مانند قرآن کریم،روایات و احادیث معتبر نگاهی بیندازیم،متوجه می شویم که برخلاف بیاناتی که از سوی مخالفان این ایده مطرح شده،اسلام نیز دارای برنامه برای زندگی اجتماعی است و آن را میتوان در مواردی چند مشاهده کرد.

مثل آیات ابتدایی سوره مبارکه نور درباره مقوله حجاب و عفاف می باشد؛پدیده ای که امروزه در ایران تبدیل به یک دغدغه و دل مشغولی های زیاد شده،یا درباره حرمت ربا و لزوم تحقق مفاهیمی مثل عدالت و پیشرفت و توسعه جوامع اسلامی.تاریخ نیز دوره ای زمانی را برای اثبات داشتن سیاست اسلامی ارائه می کند:دوران کوتاه خلافت امیرالمومنین علی (ع).اگر برخی دستورات قرآن و برخی بیانات را مشاهده کنیم،به امر واقف خواهیم شد که حتی پشت سر این عقاید و پشت سر این احکام و دستورات،یک جهان بینی منظم حاکم است؛یعنی بعنوان مثال در سراسر نامه امیرالمومنین علی (ع) به مالک اشتر،می توان متوجه شد که پشت تک تک توصیه ها و دستورات ایشان،یک جهان بینی خاص الهی حاکم است و تصمیماتی نیز که در آینده گرفته خواهند شد،بیشتر از این جهان بینی نشات خواهند گرفت.

البته همانطور که در ابتدای متن بدان اشاره شد،مقوله جهان بینی اسلامی بعنوان زیربنای نظام حکومتی مدنظر سران جمهوری اسلامی ایران، یک امر حیاتی و مهم برای جامعه سازی در ایران اسلامی بوده است و نهاد عقیده ساز و متولی ایجاد این جهان بینی یعنی حوزه علمیه،تا حدی موفق عمل کرده بود.

اما در دوران حاضر،شاهد هستیم که مفهوم سیاستگذاری اسلامی تقریبا اسمی از خود دارد و در آثار و مقالات منتشر شده این حوزه نیز،شاهد هستیم که نویسندگان در مواردی سعی دارند تا با قرار دادن "ارزشهای اسلامی" در چارت ها و نظریات علمی،اثبات کنند که سیاستگذاری اسلامی داریم و یافته های این مقالات قابل استفاده در جامعه نیز هستند.

درحالیکه ابتدا لازم است تا ببینیم نگاه اسلام به انسان چگونه است،جایگاه انسان در این جهان کجاست،نسبت انسان با طبیعت و محیط زندگی اش چگونه است و غایت یا هدف نهایی زندگی انسان چیست و چرا پا به این جهان گذاشته.

با حل این موارد که تنها و تنها از راه جهان بینی و دید فلسفی می گذرد و شالوده اقدامات انسان را پایه گذاری می کند،میتوان اقداماتی متناسب با جامعه انجام داد و در این راه از تجربیات مفید دیگر جوامع نیز برای پیشبرد اهداف خود استفاده نمود.به عبارت دیگر،عقل بشری و یافته های بشر میتوانند در این مهم نقشی حیاتی ایفا کنند.

در انتها و درباره جمع بندی این مطلب کوتاه،نظر کلی این مطلب این است که راه توسعه جوامع غربی از فلسفه،جهان بینی  و عقایدی که به اقدامات جوامع غربی جهت داده می گذرد.

اما درباره جامعه اسلامی،این نکته را باید گفت که با نگاه به متون اصلی و اساسی دین اسلام،میتوان فهمید که اسلام در برخی موارد،دارای احکام و سیاست ها و دستورات خاصی است،اما همان دستورات نیز دارای یک جهان بینی مشخص هستند و اگر در کشور ما،توجه به فلسفه و جهان بینی اسلامی و تولید این جهان بینی در دستورکار قرار گیرد،این مبانی در کنار تجربیات مفید جوامع بشری،میتوانند یک جامعه اسلامی،نظام مالی اسلامی،فرهنگ اسلامی و دیگر جنبه های مدنظر را ایجاد نمایند.

ضمن اینکه لازم است تا متفکر مسلمان، با یک واقعیت امروزی کنار آید و آن را کاملا بشناسد:غرب،واقعیتی انکارناپذیر است،امروزه در اغلب زوایای زندگی بشر حضور دارد و کارنامه ای دارد که هم جنبه های درخشانی داشته و برخی زوایای تاریک هم در آن دیده می شود.

متفکرین امروزی و به تبع آنها،سیاستگذاران و تصمیم گیران لازم است تا تاروپود جهان غربی را بشناسند تا بتواند به نوعی بدیلی نو و کارآمد برای اداره جامعه معرفی نماید.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* :
* نظر:
پر بازدیدها
آخرین اخبار