متقاعدسازی در مدیریت ارتباطات ابزار بسیار مهمی برای ایجاد انگیزش در دیگران است؛ و کمک میکند که موانع و مشکلات پیش روی خودمان را تبیین کنیم و بتوانیم آنها را از میان برداریم.
به گزارش عطنا، نشست «توسعۀ مهارت متقاعدسازی در محیط کار» با حضور دکتر مهدی یزدانشناس، استادیار گروه مدیریت بازرگانی دانشگاه علامه طباطبایی، بهصورت برخط، دوشنبه 24 آذرماه برگزار شد. در ادامه دیدگاههای این عضو هیئت علمی را میخوانید؛
«ابتدا یک تعریف خیلی ساده از متقاعدسازی ارائه دهیم؛ متقاعدسازی یک فرآیند ارتباطاتی است و زیرمجموعۀ بحث کلی ارتباطات است؛ یک فرایند ارتباطاتی است که مبتنی بر بحث و مباحثه است که از طریق فرایند مباحثه، ما دیگران را برای انجام یکسری از اقدامات چه موقتی و چه دائم برمیانگیزانیم؛ یعنی به عبارت دیگر آنها را تحریک میکنیم که یکسری اقداماتی را انجام دهند.
حتی در افکار و نگرشها هم این قضیه وجود دارد. یعنی ما از طریق تاثیرگذاری روی نگرشهای افراد میتوانیم افراد را متقاعد کنیم که به شکل خاصی به یک موضوع نگاه کنند و سپس رفتارها به دنبال آن اصلاح خواهند شد. پس همانطور که میبینیمبا بحث انگیزش ارتباط مستقیم و تنگاتنگی هم دارد؛ میتوان گفت یکی از مهارتهای کاربردی و عملیاتی است.
ما در بحث انگیزش و نظریههای انگیزش با یک سری مدلها و نظریههایی آشنا هستیم که فرایند انگیزش را توضیح میدهند، یعنی توضیح میدهند که این انگیزش تحت تاثیر چه عواملی است.اگر بخواهیم آن را در عمل استفاده کنیم، نیازمند مهارتهای مختلفی است که یکی از آن مهارتها میتواند مهارت متقاعدسازی باشد. صحبت کردن ما در جهت متقاعد کردن افراد باید شامل مجموعهای از نکات و الزامات و پیش شرطها باشد و اگر به مجموعۀ اینها توجه کنیم، میتوانیم مهارت متقاعدسازی را در خودمان ارتقا دهیم.
متقاعدسازی هم علم است و هم هنر؛ یعنی اینکه بر اثر تجربه کسب میشود.متقاعدسازی هم روی رفتارها و هم روی ادراک افراد تاثیر میگذارد. ادراک، فرآیند دریافت و تفسیر حرکات محیطی است؛ وقتی با یک مسئلهای در محیط مواجه میشویم و اطلاعات آن را دریافت میکنیم به دنبال آن، این مسئله پیش میآید که چگونه آن را تفسیر کنیم. پس به این نتیجه میرسیم که متقاعدسازی ادراک را هم میتواند تغییر دهد.
نگرش هم تحت تاثیر این ادراک است، اما نگرش به نوعی یک پاسخ بالقوه به آن موضوع است؛ اینکه ما چه واکنشهایی را احتمالاً از خودمان بروز خواهیم داد و یک حالت ذهنی و روانی پیچیدهای است که این حالت ذهنی و روانی پیچیده، مقدمات رفتارهای افراد را فراهم میکند.پس در متقاعدسازی ما هم روی رفتار، هم روی ادراک و هم روی نگرشهای فرد تاثیر میگذاریم.
نکتهای که دوباره روی آن تاکید میکنم این است که متقاعدسازی تلاشی است برای تغییر نگرش، رفتار و ادراک، بدون اینکه ما فریبکاری انجام دهیم و فرد را اغوا کنیم یا حتی چیزی را بر او تحمیل کنیم.گفتیم که فرایند متقاعدسازی در عمل، نکات خیلی مهمی دارد و وقتی میخواهیم آن را اجرا کنیم باید به این نکات بسیار توجه کنیم و آنها را کامل در صحنه داشته باشیم.
متقاعدسازی از طریق فرایند مباحثه اتفاق میافتد. به عبارت دیگر ما از طریق فرایند مباحثه میتوانیم به متقاعدسازی دست پیدا کنیم و حتماً باید این را در نظر داشته باشیم که اقناع و متقاعدسازی ترکیبی از مباحث منطقی است. ما باید خودمان را درک کنیم، خودمان را بشناسیم، خواستۀ خودمان را بدانیم و سپس بدانیم که طرف مقابل چه میخواهد و سپس به یک سناریو برسیم که اسمش را برد برد میگذاریم؛ حالا اینکه اینها چه جوری اتفاق میافتند باید آنها را بیاموزیم.
ازطریق مجهز شدن به فرایند متقاعدسازی ما میتوانیم با همکاری دیگران سریعتر و راحتتر به اهداف مشترکمان دست پیدا کنیم و این نکته خیلی خیلی مهمی است. متقاعدسازی از مهارتهای بسیار مهمی است که ما در مدیریت آن را لازم داریم؛ اصلاً تعریف مدیریت یعنی انجام کارها با همکاری دیگران؛ بنابراین اگر این متقاعدسازی وجود نداشته باشد، آن مدیریت هم خیلی موفق نخواهد بود.
در فرآیند متقاعدسازی ما به گونهای عمل میکنیم که طرف مقابل باور میکند که میتواند با همکاری ما و مطابق رهنمودهایی که به شکل مشترک ایجاد میکنیم، راحتتر و سریعتر به اهداف دست پیدا کند.
در فرایند متقاعدسازی معمولاً دو مسیر متفاوت طی میشود که میتواند منجر به موفقیت شود یا اینکه شکست بخورد. در فرایند متقاعدسازی یک پیام یا ایده از طرف فرد شروعکننده، ارائه میشود.در ادامه دو مسیر مختلف طی میشود، در یک مسیر فرد شنونده انگیزش و توانایی بالایی در اینکه این پیام را درک کند و در مورد آن فکر کند، دارد. یا اینکه خیلی پایین است، یعنی مثلاً فرد شنونده با خودش میگوید که طرف چه میگوید؟ و پیام فرد متقاعدکننده را نمیفهمد.
پس این مرحله به این بستگی دارد که شنونده در کدام یک از این دو دسته قرار بگیرد. وقتی که حالت اول وجود دارد، یعنی شنونده انگیزش و توانایی بالایی دارد، پیام را دریافت میکند و سپس سعی میکند با دقت به پردازش پیام بپردازد، روی آن تمرکز کند و سعی میکند جنبههای مختلف آن را به بحث بگذارد و به احتمال زیاد خروجی آن به تغییر نگرشها، ادراکها و یا رفتارهایش منجر میشود و این تغییر احتمالاً تغییری نسبتاً بادوام باشد.
اما اگر فرایند متقاعدسازی در مسیر دوم قرار گیرد، شنونده پردازشی خیلی سطحی از پیامی که دریافت کرده است، انجام میدهد و اگر تغییری هم اتفاق بیفتد، این تغییر بسیار موقتی خواهد بود و ممکن است بسیار سریع پاک شود و از بین رود. در فرایند متقاعدسازی ما باید کاری کنیم که این فرآیند در مسیر دوم قرار نگیرد و مسیر اول را طی کند.
فرآیند متقاعدسازی کمک میکند که دیگران احساس کنند، افراد مهمی هستند و مورد توجه قرار گرفتهاند، به ویژه اگر آن کسی که متقاعد میکند، جایگاه قابل قبول و بالایی در سازمان داشته باشد در این صورت فرد متقاعدشونده احساس میکند که فرد مهمی است.
فرآیند متقاعدسازی کمک میکند که دیگران ما را دوست داشته باشند و دستورات ما را به عنوان مدیر راحتتر بپذیرند و انجام دهند و همانطور که گفتیم به تغییر نگرش، ادراک و رفتار افراد کمک میکند، بدون اینکه آنها احساس کنند که مورد فریبکاری قرار گرفتند.
یکی از نکات خیلی خیلی مهمی که به ویژه در محیطهای کاری اهمیت دارد، این است که دیگران چه برداشتی نسبت به ما دارند. اما باید چه کاری انجام دهیم که فرد موجهی به نظر برسیم و دیگران برداشت خوبی نسبت به ما داشته باشند؟
این دیدِ خوب که ما از خودمان در دیگران به وجود میآوریم در محیط کار میتواند کمککننده باشد، هم در ارتقای شغلی، هم در سنجش عملکرد، هم در عملکرد واقعی ما و در نهایت در این که ما اگر میخواهیم فردی باشیم که دیگران حرف ما را گوش کنند و بتوانیم دیگران را متقاعد کنیم، در وهلۀ اول باید نظر خوبی نسبت به خودمان در ذهن دیگران ایجاد کرده باشیم، به عبارت دیگر، دیگران برداشت موجهی از ما داشته باشند.
حال برای اینکه در سازمان این برداشت موجه نسبت به ما در ذهن افراد ایجاد شود، چند نکتۀ کلیدی وجود دارد. ظاهرسازی نکنید، به دیگران ضربه نزنید، ارتباطات اثربخش را بیاموزید، ایدهآلگرا نباشید و دیگران را مسخره نکنید.
ظاهرسازی نکنید، ببینید یک موقع است که ما یک فرد را به شکل موقتی میبینیم، در این حالت برای چند دقیقه یا چند ساعت میتوانیم ظاهرسازی کنیم؛ خیلی از آدمها میتوانند این کار را انجام دهند ولی در بلندمدت انجام این کار بسیار سخت است، یعنی اینکه ویژگیهای واقعی خودش را پنهان کند و وانمود کند که فرد دیگری است.
بنابراین اگر ظاهرسازی کنیم و به ویژه اگر حرفهای نباشیم، سریع دستمان رو میشود. افراد خیلی باهوشتر از آن چیزی هستند که شما فکر میکنید؛ اینکه ما فکر کنیم که همۀ آدمها یک مشت آدمهای ابله هستند که اگر ما ظاهرسازی کنیم متوجه نمیشوند، تصور اشتباهی است.
به دیگران ضربه نزنید؛ اگر میخواهیم دیگران نسبت به ما برداشت خوبی داشته باشند و ما را فردی موجه و مقبولی بدانند، این امر با ضربه زدن به افراد ایجاد نمیشود. بحث بعدی یعنی بحث ارتباطات اثربخش، فوقالعاده مهم است؛ فرد باید سعی کند در محیط کار تا حدودی پر انرژی باشد و خود را فردی مشتاق نشان دهد این امر تاثیر زیادی بر ارتباطات فرد میگذارد.
البته ارتباطات کلامی فوقالعاده مهم است؛ کسانی که هم مهارت متقاعدسازی بالایی دارند و هم دید خوبی نسبت به خود ایجاد میکنند، آدمهایی هستند که میدانند در ارتباطاتشان، از کلمات به چه شکل باید استفاده کنند، میدانند که چه حرفی را کجا و کی باید بزنند و حتی در واژگانی که استفاده میکنند بسیار دقیق هستند. ایدهآلگرا نباشید؛ کلاً توصیه نمیشود که فرد بسیار ایدهآلگرایی باشید.
بحث گوش کردن فعال، بسیار مهم است، هم در متقاعدسازی و هم در ایجاد دید خوب نسبت به خود. افراد خیلی وقتها دوست دارند که حرفهایشان را یک نفر بشنود، اگر هم راهکاری ارائه نشد، اهمیتی ندارد ولی گوش کردن خیلی مهم است هم در زندگی شخصی و هم در محیط کار.
یک بخش از متقاعدسازی به تغییر دادن نگرشها بر میگردد، اگر ما بتوانیم نگرشهای یک فرد را تغییر دهیم، به احتمال خیلی زیاد رفتارهای آن فرد را هم میتوانیم تغییر دهیم. در مرحلۀ اول باید ببینیم این نگرشها چه هستند آن چیزی که در اینجا اهمیت دارد، اجزای نگرشها است. نگرش سه بخش دارد، یک بخش شناختی، یک بخش عاطفی و یک بخش رفتاری. بخش شناختی به اطلاعات برمیگردد، اطلاعاتی که فرد نسبت به یک چیز دارد؛ بخش شناختی نگرش فرد را نسبت به آن چیز مشخص میکند، حالا آن چیز هر چیزی میتواند باشد، مثل یک فرد، یک رویداد یا هر چیز دیگر.
بخش عاطفی به عواطف و احساساتی که ما نسبت به آن موضوع داریم برمیگردد و معمولاً وقتی ما یک چیزی را تجربه میکنیم، عواطف و احساسات ما نسبت به آن چیز برای ما ملموس و مشخص میشود، ولی وقتی که ما شناختی نسبت به یک موضوع پیدا کردیم، در اینجا حالت احساسی هم نسبت به آن موضوع در ما شکل میگیرد؛ این حالت احساسی میتواند تنفر باشد، میتواند ناراحتی باشد، میتواند حسادت باشد و یا هر چیز دیگری.
تغییر نگرش لازمۀ تغییر رفتار است
بنابراین اگر ما بتوانیم نگرشها را تغییر دهیم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که رفتارها هم تغییر پیدا کنند. اگر ما بتوانیم اطلاعات جدیدی نسبت به آن موضوع به فرد بدهیم، به دنبال آن بخش شناختی فرد تغییر پیدا خواهد کرد.
در واقع فرد یک نگرش نسبت به یک موضوع دارد و ما میآییم یک اطلاعات جدیدی در مورد آن موضوع به فرد میدهیم و با توجه به اطلاعات جدیدی که فرد دریافت میکند، بخش شناختی نگرش دچار تغییر میشود؛ اما اگر بخواهیم نگرشهای دیگران را تغییر دهیم، باید به چند نکته مهم توجه کنیم. برای اینکه نگرش تغییر پیدا کند، ما میتوانیم اجزای شناختی عاطفی فرد را نسبت به موضوع تغییر دهیم و البته به نکات دیگر هم باید اشراف داشته باشیم.
اولین نکتهای که وجود دارد این است که در وهلۀ اول اگر ما میخواهیم افراد یک نگرش مشخصی داشته باشند، ابتدا باید خودمان این نگرش را داشته باشیم؛ نمیشود من باورم این باشد که هوا بیرون سرد است، بعد به دیگران بگویم که هوا سرد نیست بلکه گرم است، مشخص است که افراد متقاعد نمیشوند.
دومین نکته بحث اعتمادبهنفس است و این نکته در فرایند متقاعدسازی خیلی مهم است؛ هنگامی که فرد میخواهد نگرش یک فرد دیگر را تغییر دهد، ابتدا باید خودش علاوه بر اینکه آن نگرش را پذیرفته است، به آن اطمینان کامل داشته باشد و وقتی هم که این را بیان میکند، باید با اطمینان خاطر این را توضیح دهد، یعنی بگوید که من کاملا مطمئنم که هوا گرم است.
سومین نکته که باید به آن توجه کنیم این است که وقتی که ما آن نگرش را خودمان پذیرفتیم و با قاطعیت هم آن را پذیرفتیم و این قاطعیت را نشان دادیم اینجاست که احتمال زیاد افراد هم واکنش نشان خواهند داد.
چهارمین نکته این است که باید به آن توجه داشته باشیم اشتیاق است. ما اگر خودمان را مشتاق نشان دهیم، احتمالاً دیگران هم مشتاق خواهند شد؛ ولی ما اگر خودمان مشتاق نباشیم، بعید است که طرف دیگر مشتاق باشد.
نکتۀ پنجم که در تغییر نگرش میتواند موثر باشد این است که نیازها و تمایلات افراد هم میتوانند در شکلدهی به نگرشها تعیینکننده باشند؛ یعنی نیاز فرد، علاقهمندیهای او، تمایلات و خواستههایش روی نگرشش تاثیر میگذارند اگر ما بتوانیم نیازهای فرد و تمایلاتش را تغییر دهیم، از این طریق هم میتوان آن متقاعدسازی را انجام داد.
و اما بحث بعدی، مراحل فرآیند متقاعدسازی است؛ در مرحلۀ اول باید مشروعیت را بتوانیم ایجاد کنیم؛ در واقع منظور مشروعیت نسبت به خودمان در ذهن طرف مقابل است که باید بتوانیم آن را ایجاد کنیم؛ به عبارت دیگر به فرد بقبولانیم که شخص قابل اعتمادی هستیم و میتواند به ما اعتماد کند.
پیدا کردن زمینۀ مشترک
در مرحلۀ دوم باید زمینۀ مشترکی بین خودمان و طرف مقابل پیدا کنیم و اگر پیدا نکنیم متقاعدسازی انجام نمیشود. در گام سوم باید وقتی آن زمینۀ مشترک پیدا شد، یکسری شواهد کاملاً روشن، آشکار و صریح را ارائه کنیم که فرد مقابل بپذیرد. بحث دیگر، بحث ایجاد اعتبار و اعتماد دربارۀ خودمان در ذهن طرف مقابل است؛ وقتی که میخواهیم این را انجام دهیم به یک سری پیشزمینههای واقعی نیاز داریم.
اگر ما فرد شایستهای باشیم، دیگران هم بیشتر به ما اعتماد خواهند کرد؛ بنابراین اگر میخواهیم آدمی باشیم که در سازمان یا در محل کار بتوانیم روی دیگران تاثیرگذار باشیم، باید در درجۀ اول تخصص و دانش خودمان، بهویژه در موضوع مورد نظر بالا باشد. کاملاً واضح است که وقتی دانش چیزی را نداشته باشیم شاید بتوانیم افراد را وادار به انجام کاری بکنیم یا به آنها زور بگوییم، اما نمیتوانیم آنها را متقاعد کنیم.
بنابراین اگر ما میخواهیم مهارت متقاعدسازی را در محیط کار داشته باشیم، باید در حوزۀ تخصصی خودمان کاملاً قوی باشیم و باید دانش و تخصص کاملی داشته باشیم. نکتۀ دیگری که در بحث اعتبار و اعتماد خیلی مهم میشود، بحث ایجاد ارتباطات قوی، مستحکم و مبتنی بر اعتماد است.
نکتۀ دیگر ویژگیهای شخصیتی افراد است؛ ببینید یکسری ویژگیهای شخصیتی وجود دارد که اگر اینها را در محیط کار داشته باشیم به نتایج بهتری دست پیدا میکنیم. خودشیفته نباشیم، وسواس بیش از حد نداشته نباشیم، بدبین و عیبجو نباشیم؛ اینها بخشی از آن ویژگیهای شخصیتی است. اگر فردی اینها را داشته باشد، بعید است که دیگران این فرد را فرد مشروعی ندانند.
بحث بعدی یافتن زمینۀ مشترک است؛ یعنی ما باید بین خودمان و بین آن فردی که میخواهیم او را متقاعد کنیم چیزهای مشترکی پیدا کنیم که بعد بتوانیم بر اساس آن چیزهای مشترک، توافق ایجاد کنیم و به یک درک مشترک برسیم.
پس از اینکه مزایای ایدۀ خود را مطرح کردیم؛ اگر در این فرایند بحث رسیدن به منافع مشترک است، باید مشخص کنیم که این منافع مشترک چه هستند و به طرف را متقاعد کنیم که اگر همکاری صورت گیرد، این منافع مشترک زودتر محقق خواهند شد و انرژی کمتری صرف خواهد شد.
نکتۀ دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که باید با آمادگی قبلی به این فرایند متقاعدسازی قدم بگذاریم. بحث بعدی ارائه شواهد و دلایل مشخص است. مثلا اگر به طرف میگوییم که با همکاری این منافع به دست میآیند، باید شواهد و دلایل خود را برای تضمین رسیدن به این منافع ارائه کنیم.
مثلاً به طرف مقابل بگویید من رفتهام تحقیق کردهام و به این نتیجه رسیدهام که اگر ما به صورت مشترک این کار را انجام دهیم به فلان منافع دست پیدا میکنیم و شواهد و دلایل مشخصی را به طرف ارائه دهید و اگر این دلایل و شواهد نباشند ممکن است فرد متقاعد نشود.
اما بحث بعدی ارتباط با سطح عاطفی است، این مرحلۀ آخری است که فرایند متقاعدسازی را تکمیل میکند.در این مرحله ما باید با توجه به ویژگیهای روانشناختی، فرد این درگیری عاطفی را ایجاد کنیم. مهمترین نکات یا روشهایی که ما باید در اینجا به آنها توجه کنیم، بحث همدلی و احترام هستند که هر دوی اینها مبتنی بر راستی و درستی هستند.
هوش اجتماعی هم بسیار مهم است و میتواند بسیار کمککننده باشد یعنی وقتی میگوییم فرد هوش اجتماعی بالایی دارد یعنی میتواند مسائل را از دیدگاه طرف مقابل نگاه کند؛ به عبارت دیگر میتواند خود را جای طرف مقابل قرار دهد. مثلاً با خودش بگوید اگر من جای طرف مقابل باشم چگونه با این مسئله برخورد خواهم کرد. حال اگر ما این کار را انجام دهیم، یعنی خود را جای طرف مقابل بگذاریم یا وارد فرایند متقاعدسازی نمیشویم یا احتیاط خواهیم کرد. بحث احترام گذاشتن به احساسات و عقاید طرف مقابل در اینجا تکمیلکننده میشود که اگر این توجه صورت نگیرد دوباره این فرایند یعنی فرایند متقاعدسازی به مشکل خواهد خورد.
بحث زمانبندی در متقاعدسازی خیلی مهم است؛ اینکه در چه زمانی فرایند متقاعدسازی را شروع کنیم، مثلاً از طرف بپرسیم بنظرتان زمان خوبی هست برای اینکه در مورد فلان موضوع صحبت کنیم؟ و وقتی که به این نتیجه رسیدیم که زمان مناسبی است، کار را شروع کنیم.
در بحث عواطف و احساسات هم این زمانبندی مطرح است؛ اگر بحث خلقوخوها را هم در نظر بگیریم، زمان مناسب باید تشخیص داده شود؛ یعنی ما باید بدانیم که اگر فرد در حال حاضر حال و حوصله ندارد و حال و روزش خوش نیست یا به عبارت امروزی مودش منفی است، نباید فرایند متقاعدسازی را شروع کنیم و باید آن را به زمان مناسب موکول کنیم.
ارتباطات ابزار بسیار مهمی در ایجاد انگیزش در دیگران است؛ ابزار بسیار مهمی است که موانع و مشکلات پیش روی خودمان را تبیین کنیم و بتوانیم آنها را از میان برداریم. نکتۀ بعدی روشن بودن پیام است؛ پیام باید واضح باشد، مشخص باشد و ابهام نداشته باشد.
خبرنگار: محمد ایزدی یونسی/ دبیر: فاطمه ملک محمدی