بیست و چهارمین همایش بزرگداشت ملاصدرا با موضوع «فلسفه و هنر» که قرار بود خرداد ماه سال جاری برگزار شود، به علت شیوع ویروس کرونا و لزوم پرهیز از تجمعات به صورت مجازی برگزار شد.
به گزارش عطنا، حسین کلباسی اشتری، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در این نشست مجازی به بررسی نسبت حقیقت با هنر در فلسفه معاصر و حکمت هنر پرداخت و اظهار کرد: نکته مهمی که مقدم بر همه این مباحث قابل طرح است، اینکه آنچه در حوزه مباحث مربوط به هنر و زیباییشناسی مطرح شده است، از آغاز به این سو نسبت مستقیم با نحوه تلقی فلسفی از هستی و انسان داشته است. به عبارت دیگر آنچه ما در مباحث نظری مربوط به حوزه هنر مطرح میکنیم، ربط مستقیمی با نوع نگاه فلسفی در همان زمینه دارد. دلیلش این است که از دیرباز میان هنر و فلسفه یک ارتباط وثیق مفهومی و جهانشناختی وجود داشته است.
وی افزود: به عنوان نمونه، در آنجایی که فلسفه با وجود کار داشته است، هنر هم با وجود ارتباط برقرار کرده است؛ در آنجایی که فلسفه با متافیزیک مرتبط بوده است، هنر هم از آبشخور متافیزیک تغذیه کرده است؛ آنجا که فلسفه با سوژه سر و کار داشته است، هنر هم با سوژه ارتباط برقرار کرده است. این ارتباط مهمی است. شاید کسی بگوید این موضوع در مورد اخلاق و سیاست هم مطرح است. خب این مطلب نافی اهمیت قضیه نیست و نشاندهنده آن است که نگاه فلسفی تا چه شعاعی میتواند جهتدهی بکند. در هنر هم این مسئله مورد نظر بوده و هست. هنر و هنرمند چه در حوزه نظری و چه در حوزه آفرینش و خلاقیت هنری، خواسته یا ناخواسته با این نگاه فلسفی ارتباط برقرار میکند. مثلاً در سنت غربی از افلاطون تا کانت، از کانت تا هگل از هگل تا فلسفه اگزیستانس، از فلسفه اگزیستانس تا پدیدارشناسی، از پدیدارشناسی تا هرمنوتیک، از هرمنوتیک تا فلسفه پستمدرن، چهرههای قابل توجهی که در این حوزه مطرح شدند و کسانی که به طور مستقیم در حوزه هنر و رسانه اظهار نظر کردند و نظریهپردازی کردند، همه و همه با نوعی آبشخور فلسفی در تلاقی بودند.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی تصریح کرد: نکتهای که به نظر میرسد باید قدری با تأمل بیشتر بازشناسی و بازخوانی بکنیم، این است که در این نگاه و این ارتباط، تکلیف حقیقت چه شده است. البته میتوان یک پاسخ اجمالی داد و آن اینکه با توجه به مقدمهای که عرض شد، اگر فلسفه نسبتش را با حقیقت معین کرده باشد، هنر هم در اینجا نسبتش را با حقیقت معلوم و مشخص میکند. اگر در فلسفه افلاطون هنرمند تقلید حقیقت میکند، تقلید صورتهای حقیقی از اشیا و اعیان میکند، هنرمند کاری را میکند که فیلسوف در شناخت و در جهانشناسی و اخلاق انجام میدهد. به عبارت دیگر، اگر فیلسوف وظیفه و رسالت شناخت حقیقت را دارد، هنرمند هم همین وظیفه را دارد و بازنمایی او بازنمایی اشکال و صورتها مختلف، ولی مرتبط با حقیقت است. حتی وقتی چهرهپرداز و مجسمهساز بر روی سنگ و چوب صورتگری میکند، این صورت ارتباطی با یک حقیقت دارد و یک بهرهای از واقعیت این صورت دارد.
وی ادامه داد: علت اینکه در تاریخ فلسفه یکی از عرصههایی که بسیار به آن اهمیت دادند، «زیباییشناسی» است و تفسیرهای مختلفی در این باب عرض شده است، همان مقدمهای است که عرض کردیم؛ یعنی در نگاه افلاطون، به یک معنا میتوان گفت کار فیلسوف کار هنرمندانه است و کار هنرمند کار فلسفی است. اگر به این معنا دقت بکنیم، در مقدمهای که عرض شد، احتمالاً افقهای جدید باز میشود؛ یعنی نسبت فلسفه و هنر با یک افقهای جدید مفتوح میشود.
کلباسی یادآور شد: در فلسفه کانت سخن از این است که بشر با توجه به ساخت و بافت قوای ادراکی دسترسی به حقیقت و نفسالامر ندارد و نمیتواند آن را پیدا کند. البته اینجا صحبت از نفی حقیقت و نفی نفسالامر نیست. نفسالامر سر جایش است، البته به معنای اثباتی، نه ثبوتی؛ نفسالامر سر جای خودش است، ولی امکان دسترسی به آن وجود ندارد؛ یعنی دست انسان کوتاه است. فوکو تقریباً این معنا را باز کرده است که بعد از گذشت دویست سال از زمان کانت به این طرف، یک چیز از قلم افتاده است و آن اینکه تکلیف حقیقت روشن نیست.
وی افزود: به هر حال ما به این عالم آمدیم و با صحنهها و موقعیتها مختلف مواجه میشویم. اگر در انتهای کار بگویند، ما فقط آمدیم تماشاگر پدیدارها باشیم یا فقط پدیدارها را ملاحظه کنیم، این یک وجه سرگردانی و حیرت را به ذهن متبادر میکند. اگر قرار است از پس این پدیدارها ناآگاه باشیم، پس چرا به این دنیا آمدهایم؟ اگر نسبت ما با حقیقت نسبت صوری و فورمال باشد، معنای زندگی از بین میرود. البته فلسفه پستمدرن دنبال این نبود که به زندگی معنای جدید ببخشد، ولی پرسش او پرسش به جایی است. حالا اگر در فلسفه پستمدرن به سمت بیمعنایی میل شده است، این امر نافی این پرسش نیست و پرسش سر جایش است. ما باید نسبتمان با حقیقت را روشن بکنیم؛ حالا یا سلبی، یا ایجابی یا بلاتکلیف؛ ولی نمیتوانیم از این پرسش فرار کنیم. این امر در هنر هم انعکاس پیدا کرده است. در فاصله همین دهه اخیر، مجموعه مقالات درباره نسبت هنر و حقیقت واقعا از ده هزار عنوان فراتر است. پس این پرسش، پرسش سنگینی است.