درگیریهای اروپا با جریانهای دست راستی، با شیوع ویروس کرونا وارد عرصه جدیدی شد. هنوز معلوم نیست که در این نبرد نیروهای طرفدار اتحادیه اروپایی پیروز میشوند یا مخالفان اتحادیه. مواجهه بین این دو جبهه ادامهدار خواهد بود و کرونا در این عرصه تنها نقش یک کاتالیزور و تسریعدهنده را ایفا کرد. درباره آینده اروپا، انجمن علمی روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبائی گفتوگویی اینستاگرامی با مجید تفرشی، کارشناس مسائل اروپا داشته است. چکیده صحبتهای تفرشی را در ادامه میخوانید.
به گزارش عطنا و به نقل از فرهیختگان، طی چهارماه اخیر بر سر اینکه چقدر کرونا و پسلرزههای آن میتواند بر وحدت اروپا تاثیرگذار باشد، بحثهای زیادی صورت گرفته است. نکته مهم اینجاست که کرونا فینفسه برخی معضلات را ایجاد نکرده، بلکه آنها را نمایانتر کرده است. کرونا پدیدهای را درمورد آینده اتحادیه اروپا ایجاد نکرده، بلکه بهعنوان کاتالیزور [سرعتدهنده] عمل کرده است.
اتحادیه اروپا در شرایطی قرار دارد که اغلب مخالفان و منتقدان وحدتش، جناحهای افراطی یا نژادپرست ضدوحدت و پوپولیستها هستند. این گروهها از ابتدا نگاه منفی به تاسیس اتحادیه اروپا نداشتهاند یعنی در آغاز تشکیل بازار مشترک اروپا که طی فراز و نشیبهایی در اواخر دهه 1980 و اوایل 1990 به اتحادیه اروپا تبدیل شد، بیشترین مخالفت برای تشکیل اتحادیه اروپا از جانب چپها و لیبرالهای متمایل به چپ بود و درمقابل راستها طرفدار تشکیل اتحادیه اروپا بودند. نیروهای چپ اعم از کمونیست، سوسیالیست و حتی بعضی از سوسیال دموکراتها و لیبرال دموکراتها اعتراضشان به اتحادیه اروپا این بود که اتحادیه یک کلوپ سرمایهداری است و تلاش میکند تجمیعی بین نیروهای سرمایهداری علیه طبقه کارگر و حتی طبقه متوسط انجام دهد. آنها معتقد بودند اتحادیه اروپا، قدرتمندان و ثروتمندان را علیه آرمانهای مترقی دموکراسیخواهی متحد میکند. بهتدریج که اتحادیه اروپا شکل گرفت و جلو رفت، این نگاه کمتر شد و برعکس این انتقاد از سوی گروههای دست راستی افراطی مطرح شد. در شرایطی فعلی، راست افراطی بیشترین سرمایهگذاری را برای آینده پساکرونا انجام میدهند. طبیعتا تا زمانی که اوباما [رئیسجمهور سابق آمریکا] بر سر کار بود و حتی قبل از اوباما در زمان ریاستجمهوری کلینتون و جورج بوش پسر، اتحادیه اروپا آنچنان خطری برای آمریکا نبود و حتی در دوره کلینتون و اوباما، آمریکا و اتحادیه اروپا آرمانهای مشترک زیادی با یکدیگر داشتند، ولی از زمان ریاستجمهوری دونالد ترامپ، اتحادیه اروپا به یکی از اهداف دشمنی جناح ترامپ و افرادی مانند پمپئو وزیر خارجه او تبدیل شده است.
دلیل این دشمنی هم آن است که ترامپ هرگونه اتحاد منطقهای و بینالمللی را برنمیتابد و شعار «اول آمریکا» دقیقا شعاری است که در مقابله با جهان بهخصوص اتحادیه اروپا از سوی ترامپ مطرح شد. در ماجرای کرونا چین هم اهمیت زیادی پیدا کرده است. برخی تحلیلگران معتقدند که چین برخلاف اهدافش دیگر نمیتواند آن رشد شتابان خود را ادامه دهد، اما نکته اینجاست که وضعیت این کشور بههرحال بدتر از بقیه کشورها و بهخصوص اروپا نیست. چین وضعیتش مثل بریتانیا بد نیست که گفته شود 20 درصد از اقتصادش کوچک شده است. این میزان ضرر یک حادثه تاریخی برای بریتانیا بهشمار میرود که بهندرت برای یک کشور طی یک قرن بهوجود میآید.
قبل از کرونا چند تجربه وجود داشت که باید به آنها توجه شود. هنگامی که در اواخر دهه 80 میلادی بحث «منطقه اروپایی» و پول واحد اروپایی مطرح شد، چندین کشور ضمن علاقهمندی بهحضور در اتحادیه اروپا، تمایلی بهحضور در منطقه اروپایی نداشتند. شاخصترین این کشورها سوئد و بریتانیا بودند که هنوز هم واحد پولی آنها از سایر کشورهای اتحادیه اروپا جداست، ولی از همان موقع تا الان این اندیشه که ما با اروپا هستیم، ولی اقتصاد و پول خود را با اروپا گره نمیزنیم، همچنان بهعنوان یک اندیشه جدی مطرح بوده است. بر همین اساس برخی کشورها مثل بریتانیا وارد شنگن نشدند و مرزها را برنداشتند. تجربه دیگر هم دو کشور نروژ و سوئیس بودند که عضو رسمی اتحادیه اروپا نشدند، ولی از لحاظ پروتکلی در بسیاری از اتحادهای اروپایی بودند و بهنوعی در سود این شراکتها سهم داشتند، اما در زیانها ضرری متوجه آنها نمیشد. این سه اندیشه یعنی جدا کردن پول، مرز و سرنوشت شئون داخلی کشورها از اتحادیه اروپا تجربیات منحصر و محدودی بودند که در دوران پساکرونا درحال افزایشند و کشورهای زیادی هستند که میخواهند روابط خود را با اتحادیه اروپا اینگونه ادامه دهند.
سوال این است که چرا رهبران اتحادیه اروپا یعنی فرانسه و آلمان اینقدر برای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا سخت میگیرند؟ دلیل عمده این است که میخواهند درس عبرتی شود برای سایر کشورها که گمان نکنند بهراحتی و بدون قیدوبند میتوانند از اتحادیه اروپا خارج شوند. اگر این مصیبتزایی برای بریتانیا نباشد، درس عبرتی برای دیگران نخواهد بود و بهسادگی ممکن است اتحادیه اروپا از هم متلاشی شود. بههمین دلیل صرفنظر از اختلافات تاریخی و رقابتهای بین آلمان و فرانسه از یکسو و بریتانیا از سوی دیگر، این مساله باعث تشدید سختگیری بر لندن شده است. البته این نکته را هم باید در نظر بگیریم که جناحهای دست راستی بهویژه دولت بوریس جانسون درتلاشند بهنوعی خود را از داشتن پروتکل یا قرارداد با اتحادیه اروپا رها کنند و بدون قرارداد خارج شوند و با استفاده از بهانه کرونا خروج را تکمیل کنند.
در دوران بعد از برگزیت و بعد از کرونا رهبری سهقطبی اتحادیه اروپا به دوقطبی تبدیل شده است. یعنی بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شده و مراحل آخر عضویت خود در این اتحادیه را پشت سر میگذارد. درواقع این رهبری دوقطبی آلمان و فرانسه در یک شرایط و یک برهه تاریخی قرار دارد و با دو فشار سنگین در درون اتحادیه اروپا مواجه است؛ یکی کشورهای نیمهقدرتمندی که عمدتا اقتصاد ضعیف و شکنندهای دارند و طی سالهای اخیر حتی در آستانه فروپاشی اقتصادی بودهاند که در این زمینه میتوان مشخصا از اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و یونان نام برد. اینها با بستههای کمکهای اقتصادی اتحادیه اروپا خود را نجات دادهاند. البته بروکسل [مقر اتحادیه اروپا] حضور این کشورها در اتحادیه را با ارائه وام بهنوعی تضمین کرده است، یعنی وامدار شدند تا در اتحادیه اروپا بمانند. اگر خودشان مشکل خود را حل میکردند، ممکن بود از اتحادیه اروپا خارج شوند.
فشار دیگری که اتحادیه اروپا تحمل میکند به اعضایی مربوط است که عمدتا متعلق به اروپای شرقی هستند. این کشورها که اغلب با اصرار و التماس وارد اتحادیه اروپا شدهاند، امروز کانون فعالیت احزاب دست راستی افراطی هستند. این کشورها برخلاف 10 سال گذشته که مشتاق حضور در اتحادیه اروپا بودند، هماکنون از این اتحادیه منتفر هستند. بنابراین ما امروز با دوقطبی عجیبی مواجه هستیم. کشورهای بزرگ و متوسط اعتنایی به تحولات سایر کشورها مانند کشورهای بالکان یا لهستان ندارند و مشکلات داخلی خود را در اولویت قرار میدهند. از سوی دیگر کشورهای کوچک هم میگویند ما به امید ثروتمند و قدرتمند شدن وارد اتحادیه اروپا شدهایم، ولی اگر قرار باشد سایر کشورها به داد ما نرسند، ما نیز اتحادیه اروپا را رها میکنیم و مستقیم با آمریکا وارد رابطه میشویم و نیازی به اتحادیه اروپا نخواهیم داشت. حتی بعضی کشورها در اروپای شرقی گزینههایی برای گسترش روابط با روسیه دارند. این مشکلات باعث شده بحرانهای پساکرونا در اروپا تقویت شوند. البته عناصری هم وجود دارد که به خوشبین بودن به آینده اتحادیه اروپا کمک میکنند. رهبران آلمان و فرانسه مکررا اعلام کردهاند که کرونا سرنوشتی مشترک دارد و ما برای رفع این مشکل به اعضای اتحادیه اروپا کمک خواهیم کرد. این رهبران از لحاظ روحی و احساسی خوب رفتار کردهاند، اما در عمل چیزی مشاهده نشده و همه منتظرند بحران کرونا تمام و بعد این وعدهها عملی شود. در بعضی زمینهها نیز بهنظر میرسد که این وعدهها بتواند در کوتاهمدت محقق شود که شاخصترین آن واکسن کروناست. گفته میشود 16 شرکت بزرگ بهصورت موازی درحال کار کردن روی واکسن کرونا هستند.
در دنیا در حوزه واکسن کرونا جا افتاده است که اگر کسی به این واکسن دست یافت باید سودجویی و بهرهوری فردی را کنار بگذارند. بر این اساس تصمیمی جدی وجود دارد که اگر کشور یا شرکتی واکسن کرونا را کشف کرد، آن را در اختیار همه قرار دهد.
مشکل دیگر اروپا که شاهد احیا، رشد و گسترش فعالیتهای آن هستیم به نژادپرستی مربوط است؛ یعنی فعالیتهایی که علیه چینیها، آسیاییتبارها، مسلمانان، آفریقاییتبارها و دیگر قومیتهای اروپایی صورت میگیرد. هر مشکلی که در کشورهای اروپایی ایجاد میشود نژادپرستان آن را بهگردن اقلیتها میاندازند. جریانها و حساسیتهای خارجیستیزی و دگراندیشستیزی در اروپا در چهارماه اخیر بهشدت رشد داشته است، یعنی هم حوادث ناشی از این حرکات و هم رشد جریانهای افراطی که بهاصطلاح مخالف مداخله و عجین شدن کشورها با یکدیگر بودهاند، در کشورهای اروپایی افزایش داشته است. مثلا در بریتانیا معضل نژادپرستی همیشه بوده است، اما چیزی که تازگی دارد و دولت بریتانیا هم به آن آگاهی دارد، مساله «نژادپرستی پنهان» است. بهعبارتی شما در کشوری قرار دارید که همه قوانین علیه نژادپرستی است و همه مسئولان شعار ضدنژادپرستی میدهند، اما در عمل و لابهلای زوایای این کشور نژادپرستی وجود دارد، ضمن اینکه جامعه به اقلیتهای قومی، دینی و نژادی لبخند میزند و از آنها حمایت میکند، ولی در عمل راه را بر آنها میبندد. این پدیده را در آلمان و سوئیس مشاهده نمیکنید، زیرا نژادپرستی در این دو کشور عریان است، اما در بریتانیا مساله نژادپرستی پنهان، جدی است و کرونا باعث آشکار شدن این معضل شده است. این موضوع یکی از معضلاتی است که در دوران پساکرونا میتواند اهمیت فراوانی پیدا کند.
در اروپا سوالی مطرح است؛ اینکه در دوران پساکرونا دوای درد ما همگرایی است یا واگرایی؟ آیا با تقویت اتحادیه اروپا میتوانیم کشورهایمان و اروپا را نجات دهیم یا با تضعیف اتحادیه اروپا مشکلاتمان حل میشوند؟
گروههایی معتقدند اتحادیه اروپا کارایی خود را از دست داده و کرونا نشان داد که این وحدت ساختگی و قلابی است و هر کشور باید به فکر خودش باشد و اگر میتواند با آمریکا یا چین یا روسیه رابطه برقرار کند. این گروه معتقدند قفلوبستهایی که اتحادیه اروپا به دستوپای کشورها بسته بهضرر آنها تمام شده است. این مساله همان شعاری است که طرفداران برگزیت توانستند با کمک آن بریتانیا را از اتحادیه اروپا خارج کنند. برعکس، کسانی معتقدند که الان موقع تکروی نیست و در شرایط فعلی اتحادیه اروپا میتواند کارکرد خود را نشان دهد و براساس خردجمعی برای حل مشکلات توسط کشورهای بزرگ و کوچک یک تصمیم جمعی گرفته شود و بتوانند مشکلات خود را در یک کاسه حل کنند. درواقع با تجمیع نیرو بتوانند هم اتحادیه اروپا را دربرابر عناصر مخالف و رقیب قدرتمند و هم مشکلات خود را حل کنند. من تصور میکنم در کوتاهمدت کسانی که به واگرایی اتحادیه اروپا معتقدند، حرف خود را پیش میبرند، اما وقتی بحران فروکش کند و کشورها از لحاظ اقتصادی بتوانند مساله خود را حل کنند.
بهنظر میرسد در بلندمدت اندیشه وحدت اروپا تقویت خواهد شد. البته به این سادگی نیست و بهنظر من یکدهه ممکن است طول بکشد تا این بازپروری صورت بگیرد، ولی شرایط در بلندمدت و میانمدت کمک میکند که این بازسازی اقتصادی و اجتماعی و باور و اعتمادی که به اتحادیه اروپا وجود داشته و تا حدی خدشهدار شده، بتواند خود را احیا کند و این ایده را به مردم اروپا بفروشد. اگر شرایط انتقال نیروهای کار مهاجر از کشورهای ضعیفتر به کشورهای قویتر و فرصت انتقال نیروی کار متخصص یا عادی ادامه پیدا کند، بهنظر من به وحدت اروپا بسیار کمک خواهد کرد. همینطور بستههای کمکی که آلمان و فرانسه که در پارلمان اروپا میتوانند به تصویب برسانند، میتواند یک نمود عینی پیدا کند که بودن در اتحادیه اروپا ممکن است برای کشورهای کوچکتر سودمند و مفید باشد، ولی اگر در اتحادیه اروپا کشورهای بزرگتر برای کشورهای کوچکتر نخواهند ایثار کنند، ادامه آن یا خیلی بعید بهنظر میرسد یا تضعیف میشود.